حضرت زهرا (س) الگوی صبر
اهمیت
صبر در خوشی ها
در مشکلات صبور باش، چون در هر بلا نعمتی است.
وقتی مادر (به وقتش) فرزند را از شیر میگیرد، بچه مثل ابر بهار اشک میریزد؛ ولی مادر هیچاعتنایی نمیکند. بیچاره بچه خبر ندارد که این مادر مهربان میخواهد در برابرش سفرههایی از غذا پهن کند.
خوشا به حال آنها که گرفتنهای خدا را از این دست بدانند. خوشا به احوال آنها که بدانند اگر خدا از آدمی میگیرد، نمیگیرد جز آنکه میخواهد بهتر و بیشترش را بدهد. امام حسن عسکری (ع) میفرمایند: «ما مِنْ بَلِیهٍ إلّا وَ لِلّهِ فیها نِعمَهٌ تُحِیطُ بِهَا»؛ هیچ بلایی نیست مگر اینکه خداوند در آن بلا نعمتی قرار داده است که آن را فرا میگیرد.»
اگر خداوند متعال مشکل حضرت یوسف (ع) را در آغاز آزمایش و زمانی که برادرانش او را به چاه انداختند، برطرف مینمود، شاید گنجینههای مصر در اختیار وی قرار نمیگرفت. گاهی بلا به طول میانجامد، تا عطا و بخشش بزرگ شود.
اقناع اندیشه
انواع صبر
صبر در خوشیها
صبر به مشکلات محدود نمیشود و نوع دیگری از صبر داریم. امیرمؤمنان علی (ع) میفرمایند: «الصَّبْرُ صَبْرَانِ، صَبْرٌ عَلَى مَا تَکْرَهُ، وَ صَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ»؛ صبر دو نوع است؛ صبر در آنچه آن را ناخوش میداری و صبر از آنچه دوستش میداری. خدای متعال به صبر در خوشیها در قرآن کریم اشاره فرموده است: «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى»؛[1] حقا که انسان سرکشى میکند وقتی که خود را بىنیاز پندارد. انسان صبر در خوشیها ندارد!
تمثیل صبر در خوشی
اگر صبر در خوشی نداشته باشیم، مصداق آن ضربالمثل میشویم که «خوشی زیر دلش زده است». خوشی زیر دلش زده است اشاره به کسی دارد که هیچگونه ناراحتی و مشکلی در زندگی نداشته، اما گلهمند است و ناشکری میکند و یا بیجهت خود را گرفتار میسازد.
نمونه قرآنی صبر در خوشی
خدای متعال در آیات 10 و 11 سوره هود میفرماید: «… إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ * إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ …»؛[2] انسان هنگامی که خوشحال میشود فخر میفروشد؛ مگر کسانی که صبر میکنند و عمل صالح انجام میدهند. این صبر، صبر در خوشیها و صبر در نعمت را شامل میشود.
شاهد تاریخی پیامد نداشتن صبر در خوشی
اگر صبر در خوشی و نعمت نداشته باشیم، خدای ناکرده مثل علی بن ابیحمزه بطائنی میشویم که امین امام کاظم (ع) بود و در بلاد اسلامی خمس و زکات را جمع میکرد و برای امام (ع) میفرستاد.
۵۸ سال عمر شریف امام کاظم (ع) بود که ۷ الی ۱۴ سال را در زندان سپری کردند. امام کاظم (ع) به مدیریت بلاد اسلامی میپرداختند تا جایی که هارونالرشید میگوید ما گمان میکردیم دو پادشاه در یک اقلیم نگنجد؛ اما هم برای ما باج و خراج میآورند، هم برای موسی بن جعفر خمس و زکات میفرستند. ثروت و مال بسیار زیادی در اختیار هارونالرشید بود؛ بهطوری که در تاریخ آمده برای عروسیها بهعنوان شاباش بر سر عروس و داماد به جای نقلونبات، پولودلار و یا طلاونقره، کاغذهایی میریختند که مثلاً بر روی آنها «سه سال خراج مدینه» یا «حکومت نیشابور» و… نوشته بود. چنین پادشاهی، پولهایی که برای موسی بن جعفر (ع) میفرستند به چشمش میآید! علی بن ابیحمزه بطائنی پولهایی از خمس و زکات در جیب دارد و خبر شهادت امام (ع) به او میرسد. صبر در این خوشی نمیتواند انجام دهد و پول را برای امام رضا (ع) نمیفرستد و امامت ایشان را انکار میکند و بعد از امام هفتم امامی را قائل نمیشود و پایهگذار واقفیه میشود. بهخاطر پول!!
رفتار
راهکار صبر در خوشی
سه راهکار برای کسب صبر در خوشی وجود دارد: خودکنترلی، قدرشناسی و مرگاندیشی.
راهکار اول: خودکنترلی
راهکار اول در روانشناسی به خودکنترلی معروف است و در زبان دین به تقوا؛ بهمعنای کنترل و مدیریت نفس در همه امور، مخصوصاً خوشیها. امیرالمؤمنین علی (ع) درباره صفات متقین میفرمایند: «نُزِّلَتْ انْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِى الْبَلَاءِ کَالَتِی نُزِّلَتْ فِى الرَّخَاءِ»؛ آنها به هنگام سختى و ابتلاء همان گونهاند که در رفاه و آسایش.
روانشناسها برای خودکنترلی آزمایشها و تستهای مختلفی گرفتهاند که یکی از معروفترین آنها تست مارشمالو است. هدف طراحان این تست جذاب، بررسی این نکته بود که کدام یک از بچهها صبر میکنند تا مربی بیرون برود و برگردد و آنگاه دو شیرینی را بخورند. طبق عقیدۀ طراحان، نوع تصمیم کودک بر آینده شغلی، تحصیلی و زندگی او تأثیرگذار است. مطالعات نشان داد کسانی که حاضر بودهاند خشنودی و رضایتشان را به تعویق بیندازند، بهطور قابلتوجهی دارای شایستگیهای بیشتری هستند و نمرات بالاتری در آزمونهای مختلف نسبت به همسن و سالانشان دریافت میکنند. این تست نتایج جالبتوجهی داشت، به این صورت که: «احتمال موفقیت کودکانی که برای خوردن دو مارشمالو صبر میکنند، بیشتر از کودکانی است که نمیتوانند تا برگشتن مربی، از خوردن مارشمالو امتناع کنند.» در حقیقت امتناع بچهها و صبوری آنها یک سیگنال امیدوارکننده از موفقیت آینده آنهاست. مغز متفکر این آزمایش، دکتر والتر میشل، استاد روانشناسی دانشگاه استنفورد بود.
خودکنترلی و صبر در خوشیها، به میزان زیادی بر زندگی مؤثر است؛ اما برای تبیین اینکه چگونه میتوان فرزندان را خودکنترل بار آورد تا به این میزان از موفقیت در زندگی دست یابند، لازم است انواع نیازها در انسان که مقدمه خودکنترلی است، را بشناسیم. سه نوع نیاز در انسان وجود دارد که مقدمه خودکنترلی است: نیازهای ضروری، غیرضروری و خاکستری.
نیازهای ضروری: همانگونه که از اسمشان پیداست، نیازهایی هستند که برای زنده بودن و زندگی کردن در جامعه لازم است. در هرم نیاز مازلو، بهطور مفصل به نیازهای ضروری پرداخته شده است. در اینجا فقط به نیازهای اولیه (آب و خوراک و پوشاک) بسنده میکنیم؛ بدون آب و خوراک نمیتوانیم زنده باشیم و بدون پوشاک هم نمیشود در جامعه زندگی کرد.
نیازهای غیرضروری: همۀ آنچه غیر از نیازهای ضروری است.
نیازهای خاکستری: چیزهایی از قبیل بیسکویت، کیک، چیپس، پفک و… است که نباید بدون مدیریت به بچهها داد. باید در مورد نیازهای خاکستری کنترلشده عمل کنیم. اگر نیازهای خاکستری مدیریت نشود، میشود مثل آن مراجعی که میگفت حاجآقا چرا همسرم برای من یک موبایل نمیخرد؟ در این دورهوزمانه یک موبایلِ دیگر باید برای من بخرد یا نه؟! گفتم همسرتان راست میگوید، چرا برایش موبایل نمیخرید؟ گفت راست میگوید، ولی همۀ راست را نمیگوید؛ به من گفته باید برایم فلان موبایل ۱۱ میلیونی را بخری. من هم ۸ میلیون به او دادهام و گفتهام موبایل ۸ تومانی بخر. ولی میگوید فقط موبایل ۱۱ میلیونی میخواهم. این خانم نیاز خاکستریاش را کنترل نکرده و اینگونه شده است. مراجع دیگری میگفت حاجآقا چرا شوهرخواهر من برای خواهرم باغ خریده، ولی شوهرم برای من باغ نمیخرد؟ اینجا هم دوباره بحث نیاز خاکستری است. یک مثال دیگر برای نیازهای خاکستری این رسم خانمها است که اگر در یک مجلس با یک لباس ظاهر شدم و مرا در آن لباس دیدند، دیگر نمیشود مرا در همان لباس در مجلسهای دیگر ببینند؛ وگرنه آسمان به زمین میآید.
در اینجا این سؤال مطرح میشود که چگونه فرزندان خود را خودکنترل بار بیاوریم؟ پیامبر اکرم (ص) در روایتی میفرمایند انسان در هفت سال اول زندگی سید و آقا است، در هفت سال دوم عبد و خدمتکار، و در هفت سال سوم هم مشاور است.
یکی از روانشناسان میگوید در هفت سال اول زندگی نیازهای ضروری باید برآورده شود، اما نیازهای خاکستری و غیرضروری بچه را با تأخیر اندکی برآورده کنید. بهعنوان مثال در صورتی که دختربچۀ سهچهار سالهای گفت مامان بیا ببین چه نقاشی خوشکلی کشیدم یا بابا بیا ببین چه کاردستی قشنگی درست کردم؛ باید به بچه با مهربانی بگوییم آفرین دخترم! چشم، اجازه بده بروم دستم را بشویم و بعد ببینم چه نقاشی قشنگی کشیدی، اجازه بده ظرفها را بشویم و بعد ببینم چه کاردستی درجهیکی درست کردی. باید یک فاصله چنددقیقهای (یک تا ده دقیقه) بدهیم و بعد نیاز او را برآورده کنیم؛ البته لطائف و ظرائف دیگری هم دارد که در این زمان مختصر نمیگنجد.
در هفت سال دوم (۷ تا ۱۴ سالگی) نیازهای ضروری باید سریع برآورده شود؛ اما تمام نیازهای خاکستری و غیرضروری را باید مشروط به تلاش برآورده کرد. بهعنوان مثال، به فرزندمان باید بگوییم عزیزم! دلت پفک میخواهد؟ چشم برایت میخرم، برو کمک مامان ظرفهای نهار را بیاور یا چایی ریختن با شما باشد. هرکاری که به سن و جنس و خواستۀ او مربوط است را شرط قرار میدهیم؛ مثلاً در صورتی که دوچرخه میخواهد، باید گفته شود که یک ماه در فلانمغازه کار کن و یک میلیون درآمد داشته باش، من هم یک میلیون به پولت اضافه میکنم و دوچرخه خوبتری برایت میخرم. البته پدربزرگها و مادربزرگها کاسه داغتر از آش نشوند؛ از لطائف و ظرائفی است که در این مجال نمیگنجد.
در هفت سال سوم (۱۴ تا ۲۱ سالگی) نیازهای ضروری، خاکستری و غیرضروریاش را همراه با مشاوره و مشورت برآورده میکنیم. مثلاً از پسر هجدهنوزده ساله که موتور میخواهد، علت خواستۀ وی پرسیده میشود. در صورتی که برای رفتن به دانشگاه به موتور احتیاج داشته باشد، حتماً برای او خریده شود. این سبک تربیتی باعث میشود که فرزندمان حودکنترل بار بیاید و صبر در خوشیها را نیز بیاموزد.
راهکار دوم: قدرشناسی
راهکار دوم برای صبر در خوشیها، قدرشناسی (یا همان شکرگزاری و روحیۀ شاکر داشتن) است؛ تا جایی که روایت نبوی میفرماید نیمی از ایمان صبر و نیم دیگر آن شکرگزاری است. متأسفانه فرهنگ شکرگزاری (الحمدلله و خدا را شکر گفتن) را کمتر در جامعه مشاهده میکنیم.
نکته طلایی در زمینۀ شکرگزاری آن است که در روایت آمده؛ در قیامت قاری قرآنی را به پای میز حساب میآورند و میگویند از هیچکدام از نعمتهایت شکرگزاری نکردهای! میگوید خدایا به من زن دادی، بچه دادی، خانه و ماشین دادی، هرچه دادی شکر کردم! خطاب میآید که از خلق من تشکر نکردی، از اسبابی که به توسط آن برایت نعمت فرستادم تشکر نکردی: «مَنْ لَمْیَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْیَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّوَجَل» کسی که از مخلوق تشکر نکند، از خدا هم تشکر نکرده است.
یکی از مراجع میگفت برای همسرم غذایی را که دوست داشت و میپسندید با عشقوعلاقه، با تمام آداب و تزئینات درست کردم و منتظر شدم تا همسرم سر سفره بیاید. سالاد را گذاشتم تا پلو را بیاورم، هنگامی که برگشتم نصف سالاد نابود شده بود؛ رفتم خورشت بیاورم، نصف پلو را در بشقاب کشیده بود. موقعی که داشت دولپی غذا میخورد دلم تاب نیاورد، پرسیدم غذا چطور است؟ با دهان پُر، هومهومهایی کرد که یعنی بله. بعد از خوردن غذا هم گفت خدا را شکر! اینهمه این خانم بدبخت در آشپزخانه زحمت کشیده؛ تشکر نکنی، اوج نامردی است!
خانمها دقت کنند: در این شیب ملایم اقتصادی (خدا باعث و بانیان گرانیهای بیرویه اخیر را و هرکس که به این مردم مظلوم و مملکت اسلامی خیانت میکند را به زمین گرم بزند)، همین که مردی بتواند نیازهای ضروری را تأمین کند خدا خیرش بدهد و باید از او تشکر کرد. بعضی از خانمها میگویند وظیفهاش است، باید بکند. نخیر، قدرشناسی این نیست.
خدا آیتالله العظمی اراکی را بیامرزد. شاگردانش تعریف میکنند که هرگاه به زیارت حضرت معصومه (س) (رزقنا الله و ایاکم انشاءالله) میرفتند، بعد از زیارت حضرت معصومه (س) و علمای در جوار ایشان، بر بالای قبری در گوشه حرم نیز فاتحه میخواندند. پرسیدیم که ایشان عالم هستند یا عارف؟ گفتند: هیچکدام. ایشان هنگامی که زنده بودند برای من یکی از فضائل حضرت مولا امیرالمؤمنین علی (ع) را بیان کردند و من محبتم به مولا بیشتر شد؛ به همین علت به نشانۀ قدرشناسی و تشکر از ایشان برایشان حمد و سوره میخوانم.
تشکر کردن سیره بزرگان است و انسان را کوچک و خوار نمیکند. تشکر کردن را بیاموزیم؛ خانم از آقا، مرد از همسرش، پدر و مادر از فرزندانشان. پدر بگوید دخترم! از تو ممنونم که چادر حضرت زهرا (س) را سر میکنی و خیال من را راحت میکنی، پسرم از تو تشکر میکنم که نمازت را میخوانی و خاطر من را آسوده میسازی.
راهکار سوم: مرگاندیشی
راهکار سوم برای صبر در خوشیها، مرگاندیشی است. اگر همیشه به فکر مرگ و قیامت باشیم، در خوشیها و سختیها از حد فراتر نمیرویم و خدا را فراموش نمیکنیم. پیامبر گرامی اسلام (ص) فرموده است: «مَن تَرقَّبَ المَوتَ تَرَکَ اللّذّات»؛[3] کسی که همواره به یاد مرگ باشد از هوا و هوسها چشمپوشی میکند. به همین دلیل، هنگامی که بسیار خوشحال و یا بسیار ناراحت هستید، توصیه بزرگان این است که به قبرستان بروید و عاقبت دنیا را ببینید؛ نه خوشیها وفادار است و نه سختیها پایدار است.
آیتالله شیخ حسن صافی اصفهانی (ره) فرمودند: «مرحوم آقا جمال (گلپایگانی) بسیار به زیارت اهل قبور میرفت، بهطوری که آقایی از اهل فضل با خود میگوید: این آقا مثل اینکه کار مهمتری ندارد. مرجع تقلید است و اینهمه مشکلات! وقت و بیوقت به وادیالسلام میرود. یک روز همین آقا به منزل آقا جمال میرود و آقا آهسته در گوش وی میگوید ما به وادیالسلام میرویم تا مبتلا به فلان و فلان نشویم (به برخی از امراض روحی که آن شخص بدان مبتلا بوده است، اشاره میکند.»
طبق یکی از روایات وصیتنامۀ مؤمن باید زیر سرش باشد. منظور از این روایت این نیست که حتماً زیر بالشت و یا رختخوابش وصیتنامه قرار دهد، بلکه یعنی همیشه به فکر مرگ باشد و خود را برای مرگ آماده سازد. چقدر برای مرگ آمادهایم؟ چقدر خود را برای رفتن آماده میبینیم؟ چقدر زاد و توشه سفر قیامت را آماده کردهایم؟ آیا نصفشب بر روی سجاده به درگاه الهی توبه کردهایم؟ آیا در طول روز ذکر مستمر داشتهایم؟ آیا در خوشیها به فکر مرگ بودهایم؟ همانند صدیقه طاهره که شب عروسی و در اوج خوشی، وقتی امیرالمؤمنین (ع) وارد خانه شدند حضرت زهرا (س) را گریان دیدند. علت را جویا شدند و حضرت زهرا (س) گفتند یا علی! اکنون که از خانۀ پدرم به خانۀ شما آمدم، به یاد لحظهای افتادم که قرار است از خانۀ شما به خانۀ قبر بروم.
ذکر مصیبت
در شب عروسی به یاد مرگ بودید و در شب مرگ به یاد غربت علی (ع) بودید.
امام صادق (ع) میفرماید: وقتی لحظات آخر عمر شریف حضرت زهرا (س) سپری میشد، حضرت در حال گریه بود. امیرالمؤمنین (ع) از ایشان پرسید: «یَا سَیّدَتی! مَا یَبکیِکِ؟»؛ ای سرور من! چرا گریه میکنی؟ حضرت زهرا (س) فرمود: «اَبکی لِما تَلقِی بَعدِی!»؛ به سختیهایی گریه میکنم که بعد از من خواهی دید.
وقتی حضرت زهرا (س) به شهادت رسید، امام علی (ع) ایشان را دفن کرد، در حالی که «أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّیْهِ» اشک از چشمان مبارک به گونهها میریخت و در رثای فاطمه زهرا (س) فرمود: «اِنّمَا أَبکِی مَخَافَهَ أَن تَطُولَ حَیاتِی!»؛ گریه میکنم از اینکه مبادا بعد از تو زیاد زندگی کنم و عمرم طولانی باشد.
من علیام که خدا قبلهنما ساخت مرا من که یکبار دَر از قلعۀ خیبر کَندم |
جز خدا و نبی و فاطمه، نشناخت مرا داغ زهرا به خدا از نفس انداخت مرا |
منابع:
[1]. علق، آیه 6-7.
[2]. هود، آیه 10-11.
[3]. شهابالاخبار، ص١۴۶.