حاجمنصور نورایی، یکی از مداحان و پیرغلامان حسینی است که بسیاری او را با مداحیهای پرشورش در دوران دفاع مقدس به یاد دارند. او که مداحی را از 10 سالگی شروع کرده است، اکنون 58 سال دارد و خاطره ای از حضور جمعی از شهدا در حرم مطهر حضرت زینب سلاماللهعلیها را بیان میکند:
15ساله بودم که مسئول هیات شدم. چون طلبه بودم قرآن هم به بچهها آموزش میدادم.
عمده مداحیهای ما در خود هیات بود تا اینکه جنگ شروع شد. زمان جنگ خیلی مایل نبودم بهعنوان مداح و سخنران مطرح شوم چون وقت نداشتم ولی در پادگان برای بچهها میخواندم.
مدتی مسئول خانه شهید سپاه بودم. یک روز در دفتر کارم بودیم که همسر شهید جهانآرا با چند همسر شهید دیگر آمدند و گفتند برای هیاتمان پول نداریم تا اطلاعیه چاپ کنیم، بلندگو بخریم یا مداح و روحانی بگیریم.
مسئول قسمت ما قدری نادان بود، به جای اینکه اینها را توجیه کند با آنها برخورد بد کرد.
من به این بندهخدا تذکر دادم و به خانم شهید جهانآرا گفتم که چه زمانی مراسم دارید، من برای شما مداح میفرستم. نگفتم خودم میآیم.
گفت که مداح خوب میخواهم، گفتم سخنران و قاری هم برای شما میفرستم. پول هم نمیخواهد بدهید. خوشحال شد و رفت.
روز مراسم شد و رفتم شروع به خواندن کردم. در قسمت خانمها، من را نمیدیدند. مداحی کردم و منبر رفتم. خانم جهانآرا که آمد دم در از ما تشکر کند، گفت که فکر نمیکردم خودتان بیایید.
گفتم کسی نبود که بفرستم. گفت خوب شد کسی را نفرستادید.
آن شب آمادهباش بودم و وقتی آمدم در سپاه بخوابم تصمیم گرفتم کار تشکیلاتی را رها کنم. عملیات بیتالمقدس بود و شهدای زیادی دادیم.
حاجداوود کریمی آن زمان فرمانده منطقه 10 بود. نامه نوشتم که مداح هستم و الان نیاز مملکت به این است. آنها هم موافقت کردند.
با 20 روز نوحهخوانی کردن، مطرح شدم. نمیخواستم چنین شود اما دیگر دوست نداشتم هیچ خانواده شهیدی، برای پول و مداح و سخنران مراسمش اذیت شود. خیلی چیزها به برکت شهدا نصیب من شد.
20 روزی شد که تمام ختم شهدا را رفتم. مسئول دفترم را برای این کار گذاشته بودم و گفته بودم هرکسی آمد، اسم و آدرس را بنویسید، همه مراسم ختمها را میروم.
بعد 20 روز، اعلام کردند حاجاحمد متوسلیان با حاج داوود میخواهند شما را به لبنان ببرند. همراه شهید همت، شهید رستگار و چند نفر دیگر یک تیم شدیم و رفتیم.
اول کار به سوریه و زیارت حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) رفتیم. فضای حرم حضرت زینب و حضرت رقیه دگرگونمان کرد و جنونوار میخواندم.
همین حالتی که الان جوانان در هیاتها دارند، من سال 61 با شعرهای زیبا میخواندم. آن زمان شعرهای قوی و حماسی هم از نظر فن شعری و هم از نظر اخلاق و انقلابی بودن میخواندم.
مناجات نیز میخواندم با اینکه در کشور مرسوم نبود. مناجاتی که تلویزیون پخش میکند، سبک من است و من آن زمان در لبنان شروع کردم.
مناجات خواندن را با دعای حضرت امیر، دعای کمیل، دعای ندبه، عاشورا و… شروع کردم. کمکم زیارت عاشوراخوانی در سوریه باب شد.
فضای آموزش تاریخ اسلام و احکام را تقویت کردیم. خاطرات آن روزها هنوز در ذهنم ماندگار است. کمکم نوار روضهها و مداحیهای من در جبههها پخش شد. یادم است، یک شب به گردان مالک رفته بودم تا وضعیت آن را بررسی کنم. نصف شب از گرما بلند شدم و چرتزنان تا صبح گشت میزدم. دم صبح دیدم نوار مداحی مرا گذاشتند و یکییکی بچهها از چادرها بیرون میآیند تا نماز شب بخوانند. یکی از زیباترین لحظههایی که دیدم و خدا را شکر کردم این بود که صدای من در چنین فضایی شنیده میشود.
نزدیک 48 سال است که با این کار عشق میکنم. نوحه و روضهخوانی شغل من نیست و بهعنوان وظیفه، به آن نگاه میکنم.