بعد از رفتن پیغمبر بود که غربت آمد در این خانه، مظلومیت آمد در این خانه، شاید چند روز بعد از رحلت پیغمبر بیشتر نگذشته بود که آن قضایای درب خانه حضرت زهرا اتفاق افتاد، وقتی که آمدند آن نانجیبان ، چهل نامرد ریختند داخل، بعضی هاشان به در لگد می زدند و حضرت زهرا افتاد. امیرالمؤمنین را کشیدند بردند سمت مسجد، در یک نقلی هست که دست هایش را بستند در یک نقلی ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه می گوید عمامه حضرت را دور گردنش پیچیدند و بردنش، مردم هم ایستاده بودند و تماشا می کردند.
حضرت زهرا وقتی به هوش آمد سئوال کرد که امیرالمؤمنین کجایند؟ گفتند: خانم ایشان را بردند مسجد. حضرت بلند شدند چند لحظه ای با آن وضعیت، تعبیر روایت اینست که: «لاثت خمارها» پوشیه زدند «و اشتملت بجلبابها» چادر سر کردند، دست امام حسن و امام حسین را هم گرفتند در جمع زنان بنی هاشم رفتند مسجد، وقتی رفتند مسجد با صحنهای مواجه شد حضرت زهرا ، و آن اینکه دید امیرالمؤمنین را روی پله اول منبر نشاندهاند کسی بالای سرش با شمشیر که اگر بیعت نکرد این شمشیر فرود بیاید.
در این موقع حضرت زهرا رسید. تا رسید دست را بلند کرد، گفت: دست از پسر عمویم بردارید وگرنه نفرین تان میکنم یک نفرتان سالم نخواهید ماند. سلمان قسم میخورد می گوید که به خدا قسم میدیدم که ستون های مسجد و پایه هایش می لرزد. امیرالمؤمنین به من اشاره کرد که سلمان، خانم را دریاب. من سریع رفتم درب مسجد گفتم : خانم پدر شما پیغمبر رحمت بود برای نفرین نیامده بود شما نفرین نکنید. حضرت زهرا گفت: ببین با أمیرالمؤمنین چه می کنند؟
سلمان گفت: خانم خود امیرالمؤمنین من را فرستاده خدمت شما که نفرین نکنید. تا این را شنید حضرت زهرا فرمود: چشم. دست هایشان را پایین آوردند. چند لحظه گذشت شمشیر را از روی سر امیرالمؤمنین برداشتند ترسیدند. تا وقتی حضرت زهرا زنده بود نیامدند از حضرت أمیرالمؤمنین بیعت اجباری بگیرند.
برگزاری روضه خانگی در سراسر کشور با شما ، اعزام سخنران با ما
اگر عضو ثاقب هستید برای دعوت از سخنران کلیک کنید
اگر عضو ثاقب نیستید ابتدا فرم ثبتنام را تکمیل کرده و سپس از منوی «درخواست مبلّغ» اطلاعات جلسه را ثبت کنید
1- عنوان انتخابی، خیلی با متن موجود تناسب ندارد. شاید عنوان بهتری بتوان جایگزین کرد.
2- پاراگراف دوم «کفتند» آمده به جای «گفتند»