حضرت زهرا (س) الگوی صبر
1. اهمیت
صبر و توصیه به صبر
خدای متعال راه هدایت و سعادت را در آیات قرآن بیان فرموده است؛ حرف به حرف، کلمه به کلمه و آیه به آیۀ قرآن کریم سبب هدایت و نجات است و باید آن را جدی گرفت. قسم در دین اسلام جایگاه ویژهای دارد و توصیه شده که بهجز در موارد ضروری بهکار برده نشود. اهمیت بعضی از آیات و جملات آنقدر زیاد است که خدای متعال در قرآن برای بیان این جملات قسم میخورد. یکی از آیههایی که خدا قبل از بیان آن در قرآن قسم میخورد، سوره مبارکه عصر است. خداوند کلام عظیم خود را در این سوره با قسم شروع میکند: «وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ»؛ به روزگار سوگند. همانا انسان در خسارت است. نمیفرماید کافران و منافقان و فاسقان در خسارتند، میفرماید انسان در خسارت است. «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»؛ مگر آنان که ایمان آورده و کارهاى نیک انجام میدهند. ایمان و عمل صالح باهم آمده است. مفسران میگویند الف و لام «صالحات» الف و لام جنس است؛ یعنی کسانی که همه کارهای خوب را انجام میدهند. در آیه بعد، دو عمل صالح را بیان میکند: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر»؛ یکدیگر را به حق و صبر سفارش مىکنند. علت اینکه این دو کار خوب را جداگانه ذکر میکند بهخاطر اهمیت ویژهای است که دارند. بهعنوان مثال وقتی میخواهیم به زیارت کربلا برویم، پدر خانواده از مادر خانواده میپرسد که همهچیز را برداشتهای؟ میگوید بله برداشتهام. پدر میگوید پول و پاسپورت هم برداشتهای؟ با اینکه پول و پاسپورت هم جزئی از همهچیز است؛ اما بهعلت اهمیتی که دارند این دو را جدا میکند. یعنی اگر این دو نباشد، سفر زیارتی منتفی میشود. خداوند نیز در سوره عصر قسم میخورد که هرکس ایمان و عمل صالح ندارد، زیان میبیند و از بین همه کارها، توصیه به حق و توصیه به صبر را جداگانه ذکر میکند. اگر توصیه به صبر اینقدر مهم است، بدیهی است که صبر جایگاه ویژهای دارد. توصیه به صبر، مهمترین بحث صبر است.
اقناع
انواع صبر: صبر فردی و صبر اجتماعی
در آیه ۲۰۰ سوره آلعمران، دو نوع صبر فردی و اجتماعی بیان میشود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا»؛ ای اهل ایمان، صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید. یعنی نهتنها خودتان بهصورت فردی باید صبر کنید، بلکه باید صبر اجتماعی نیز داشته باشید.
صبر فردی در بلای فردی و صبر اجتماعی در بلایای اجتماعی مطرح میشود. بهعنوان مثال، یک شخص دچار سرماخوردگی میشود. تبعات این بیماری متوجه خودش است؛ خودش باید هزینه کند، پرهیز کند و بهتنهایی درد میکشد و ربطی به جامعه ندارد. اما یک بیماری مثل کرونا بیماری شخصی نیست؛ بلای کرونا یک بلای اجتماعی و همهگیر است. در این بلا، همۀ مردم به سختی مبتلا شدند؛ بسیاری از مردم بیمار شدند، بسیاری از مردم داغدار شدند، بسیاری بیکار شدند و… . برای دفع این بلا همۀ اجتماع باید صبر داشته باشند و سختیها و محدودیتها را تحمل کنند. ماسک زدن و رعایت فاصله اجتماعی و منع آمدوشد سخت است و به صبر احتیاج دارد؛ ولی تا زمانی که همه باهم در مقابل این بلا صبر نکنیم و از ماسک استفاده نکنیم، این بلای اجتماعی دست از سر ما بر نمیدارد.
شرط تحقق صبر اجتماعی چیست؟
برای تحقق صبر اجتماعی، شرایط و لوازم مختلفی احتیاج است؛ اما مهمترین شرط وجود امام و ولی در جامعه است.
اگر همه نمازگزاران در مسجد در کنار هم و منظم بایستند، همزمان نیت کنند و مشغول نماز شوند، هماهنگ رکوع و سجود و قیام و قعود داشته باشند و در پایان هم همزمان نماز را تمام کنند، هیچکدام نماز جماعت نخواندهاند. نماز جماعت هماهنگی میخواهد، اما مهمتر از هماهنگی امام جماعت است. در اصل، هماهنگی زمانی اتفاق میافتد که یک نفر بهعنوان امام جماعت باشد. برای تحقق صبر اجتماعی نیاز به رهبر و امام و ولی در جامعه است.
چه کسی باید مرز و معیار چگونگی در صبر اجتماعی را مشخص کند؟ بدیهی است که نمیشود هرکس به نسخۀ خود عمل کند و باید یک نظر واحد بر اجتماع حاکم باشد. همانگونه که در زمینه کرونا فعلاً این تصمیمگیری برعهدۀ ستاد مقابله با کرونا است، این صبر اجتماعی محقق نمیشود مگر اینکه یک نفر یا یک نظر فصل خطاب باشد و متولی امر یک نفر شود.
معنای ولایت
برای تحقق صبر اجتماعی نیاز به ولی و ولایت است. در اینجا این سؤال مطرح میشود که ولایت یعنی چه؟
خداوند در آیه 6 سوره مبارکه احزاب میفرماید: «النَّبِیُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِم»؛ پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
در تفسیر مجمعالبیان آمده است هنگامى که فرمان پیامبر (ص) در مورد حرکت براى جنگ تبوک صادر شد، بعضى گفتند: ما باید از والدین خود اجازه بگیریم. این جمله نازل شد که «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ».
پیامبر اکرم (ص) در روز غدیرخم که به فرمان خداوند، حضرت على (ع) را به جانشینى خود منصوب فرمودند، قبل از معرفى و نصب آن حضرت، جمله «ألَسْتُ أوْلَى بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ» را بیان کردند و از آنان اقرار گرفتند که آیا طبق آیۀ قرآن، من از شما حتّى نسبت به خودتان اولویّت ندارم؟! همه گفتند: بله. آنگاه پیامبر d فرمودند: «فمَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهٌ».
اولویّت پیامبر بر مؤمنان، در مسائل حکومتى و فردى و تمام امور است. «النَّبِیُّ أَوْلى» چنانکه در آیه ۳۶ سوره احزاب مىخوانیم: «ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ»؛ و هیچ مرد و زن مؤمنی را در کاری که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختیاری نیست. در روایات بسیارى آمده است که پیامبر اکرم (ص) این اولویّت را براى امامان معصوم نیز قائل بودند.
در یکی از روایات مىخوانیم که رسول خدا (ص) فرمود: «و الذی نفسی بیدهِ لایؤمنُ أحدُکم حتَّى أکونَ أحبَّ إلیه من والدهِ و ولدهِ و الناسِ أجمعینَ»؛ سوگند به خدایى که جانم در دست اوست، ایمان هیچیک از شما کامل نیست، مگر اینکه مرا از جان و مال و فرزند و از همه مردم بیشتر دوست داشته باشد. ولایت، شنیدن و اطاعت کردن است، چشم گفتن است، اطاعت بالاتر از عبادت است، اطاعت مغز و اصل دین است.
تمام اختلاف بین عمر سعد و اباعبدالله (ع) سر همین ولایت بود؟ شب عاشورا هر دو سپاه نماز میخواندند، هر دو قرآن میخواندند، هر دو اهل روزه بودند. اختلاف اباعبدالله (ع) و یزید بر سر همان کلمهای بود که حاضرم جانم را برایش فدا کنم. البته من چه قابل باشم که در این راه جان دهم، چرا که در این مسیر مادر سادات، فاطمه زهرا انسیه حورا صدیقه شهیده مغصوبه مظلومه جان دادند.
ولایت اینقدر باارزش و حساس است که جنگ صفین (جنگ بین معاویه و امیرالمؤمنین (ع)) ۱۸ ماه به طول میانجامد. مگر سپاه معاویه چند نفر بیشتر بود که پیروزی نصیب سپاه امیرالمؤمنین (ع) نمیشد؟ چرا خدا کمکی نفرستاد تا سپاه مولا پیروز شود؟ جواب این سوال یک کلمه است، زیرا افرادی که اطراف امیرالمؤمنین علی (ع) بودند با ولی نبودند. آنها علی (ع) را بهعنوان خلیفه چهارم میدانستند، نه ولی الله الاعظم. میگفتند آن سه نفر خلیفه، علی هم خلیفه؛ فضائل علی بالاتر و بیشتر از آنهاست. آنها امام علی (ع) را ولی از جانب خدا نمیدانستند. بنابراین، خدا این جریان را ادامه میدهد تا سره از ناسره مشخص شود و سپاهیان مولا غربال شوند و تفاوت افرادی مثل شمر ملعون با مالکاشتر مشخص شود.
حذیفه یمانی یکی از شخصیّتهایِ بسیار اثرگذار صدر اسلام است که جزو اصحاب پیامبر اعظم (ص) و از یاران امیرالمؤمنین (ع) بوده و در بیشتر جنگهایِ صدر اسلام حضور داشته است. حذیفه در سال ۳۶ یا ۳۷ در مدائن درگذشت. برخی نقلها از حضور او در جنگ جمل نیز خبر میدهند. فرزندزادگان حذیفه تا قرن سوم هجری قمری در مدائن بر جای بودند. نقل میکنند که حذیفه ابتدا در فاصله دو کیلومتری سلمان و در کنار رودخانه دجله دفن شده بود. در سال ۱۹۳۱ میلادی آب رودخانه دجله به قبر وی نزدیک شد و به همین دلیل آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی 8 دستور دادند جسد وی منتقل شود. هنگامی که قبر باز شد مشاهد گردید که جسد وی پس از سیزده قرن همچنان سالم است.
حذیفه یمانی یکی از شخصیتهایی است که شاهد در واقعۀ غدیر خم بوده است. راوی میگوید: از واقعه غدیر خم آن هنگامی که پیامبر (ص) امیرالمؤمنین (ع) را منصوب کرد؛ از حذیفه بن یمان پرسیدم که امر امامت چگونه واقع شد؟ حذیفه در جواب بیان داشت که در مدینه خدای تعالی بر پیامبرش نازل کرد: «پیامبر به مؤمنان از خودشان سزوارتر است و زنانش مادران مؤمنان هستند و در کتاب خدا خویشاوندان نسبى از مؤمنان و مهاجران به یکدیگر سزاوارترند.» اصحاب پرسیدند که معنای این ولایت و سزاواری که شما بر خودشان سزاوارترید، چیست؟ پیامبر (ص) فرمودند: «السَّمْعَ وَ الطَّاعَهَ فِیمَا أَحْبَبْتُمْ وَ کَرِهْتُمْ فَقُلْنَا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا»؛ در آنچه از احکام الهی که دوست دارید و دوست ندارید اطاعت کردن است.
معنای اطاعت
اطاعت، مقابل عصیان و بهمعنای موافقت واقعی مکلف با حکم خداوند است و این واژه از ریشه «طَوع» بهمعنای فرمان بردن، همراه با خضوع و رغبت است (واژه اطاعت و مشتقات آن ۷۸ بار در قرآن کریم بهکار رفته است).
فرزند کوچکم به من میگوید بابا وقتی آمدی برای من فلانچیز را بخر و من برای او میخرم؛ آیا این اطاعت است؟ آیا من از او اطاعت کردهام؟ سرباز در دوران خدمت، هرچه مافوقش بگوید را انجام میدهد؛ آیا او از مافوق اطاعت کرده و منظور از اطاعتی که رسولالله (ص) میفرمایند تمام ولایت و تمام دین است، همین است؟ در جواب باید عرض کنم که معنای صحیح و کامل اطاعت را تبعیت همراه با خضوع و رغبت گفتهاند.
هنگامی که من برای فرزند دلبندم چیزی میخرم تبعیت و رغبت دارم، ولی خضوع نیست؛ هنگامی که سرباز دستور مافوق را اطاعت میکند، تبعیت و خضوع دارد، ولی رغبت وجود ندارد.
اصبغ بن نباته میگوید، شمشیر بر روی دوشم بود و سنگینی آن کمرم را خسته کرده بود. برای همین آن را در آوردم و بر پشتم انداختم. امیرمؤمنان (ع) جلو میرفت و من هم دو قدم عقبتر از آن حضرت حرکت میکردم. ناگهان مولایم برگشت و به من گفت: اصبغ! تا کجا حرف من را گوش میدهی؟ گفتم: آقا! امر کن پشت سری را بزنم، شمشیر لختم را برمیکشم و او را میزنم. ابتدا گردنش را میپرانم، سپس میبینم او کیست؟ اگر دیدم، پسرم است، به خدا قسم! ذرهای از عشقم به شما کم نمیشود و در دلم خوشحال میشوم که حرف مولایم علی (ع) را گوش کردهام.
معنای اطاعت از ولی این است!
باید ولایت آلالله را با خضوع و رغبت بپذیریم؛ در غیر این صورت در بسیاری از معماهای تاریخی کم میآوریم. کم میآوریم که چرا امیرالمؤمنین علی (ع) کَنندۀ در خیبر، آن یل بیباک در حادثه کوچه بنیهاشم و هجوم به عصمت الله الکبری سکوت اختیار میکنند. ریسمان به دستانشان میاندازند و تا مسجد کشانکشان میبرند. فاطمه زهرا (س) برای دفاع از ایشان دست به کمربند حضرت میاندازند و قصد ممانعت دارند تا مغیره ملعون جسارت کند و بازوی صدیقه طاهره را مورد آزار قرار دهد. چرا مولا سکوت میکنند؟ چرا امام مجتبی (ع) با معاویه بیعت کردند، ولی سیدالشهدا (ع) با یزید جنگیدند؟ چرا سیدالشهدا (ع) با یزید جنگیدند ولی امام سجاد (ع) با او نجنگیدند؟ چرا امام رئوف علی بن موسی الرضا (ع) ولایتعهدی مأمون را میپذیرند؟ و… .
بعد از گذشت ۱۴۰۰ سال از این وقایع، میتوان دلایل محکم و قاطع برای هرکدام از این اتفاقات آورد. ولی اگر هرکدام از اصحاب آن زمان، ولی را نشناسند و ولایت از سر شوق و رغبت و خضوع را نپذیرند، نمیتوانند با ولی خود قدمبهقدم جلو بروند. ولایت امر بسیار مهمی است بهطوری که در روایت آمده است: «لَمْیُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ»؛ هیچچیز ارزشمندتر از ولایت نیست.
خداوند تعالی ولی خود را کانون عالم قرار داده است، تمام عالم از ولی الله منشأ میگیرد و فیضبخش تمام کائنات ولی الله است؛ در دعای ندبه نیز میخوانیم: «بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری وَ بِوُجودِهِ ثَبَتَتِ الاَرضُ وَ السَّماء». فلذا است که خداوند در امتحان عظیم ولایت و صبر چند مانور قرار داده است تا بندگان را محک بزند، و اگر آنها را صابر در ولایت دید، ولی خود را بر جامعه حاضر کند.
سختترین دوران امتحان ولایتمداری
یکی از سختترین امتحانات الهی در هر زمان و دورانی، امتحان ولایتمداری بوده و است؛ اما سختترین دوران امتحان ولایتمداری در دوران غیبت امام معصوم است. اطاعت از امام معصوم در همه امور آسان نیست؛ و در غیاب امام، این امتحان بسیار سختتر خواهد بود؛ از این جهت که میتوانیم از عالِمی اطاعت کنیم که ممکن است خطا و اشتباه کند.
همانگونه که کرونا، ستاد مقابله با کرونا لازم دارد و یک نفر باید برای آن تصمیم بگیرد؛ اداره جامعه اسلامی نیز به ولی نیاز دارد.
حاجآقا ایشان که معصوم نیستند!
- بله، کسی نگفته ایشان معصوم هستند؛ اما باید بگوییم چشم. حتی خودشان هم گفتند ما در زمینه تعداد فرزند اشتباه کردیم؛ اما باید بگوییم چشم.
حاجآقا بنزین ۳۰۰۰ تومانی به مردم فشار میآورد!
- بله میدانیم.
نمیشد ایشان هیچ نگویند تا مجلس کاری کند؟
- ایشان مصالح بالاتر را میبینند و فرمایشی میکنند.
کمرمان زیر فشار اقتصادی شکست.
- این تمرین است و باید بگویی چشم.
ذکر مصیبت
عصمتالله الکبری از ولایت مولا امیرالمؤمنین علی (ع) دفاع میکنند و ولایت ایشان را در همه شئون زندگیِ خود به تاموتمام میپذیرند.
لا اله الا الله! حضرت صدیقه (س) در بستر بیماری افتادهاند و چند روز است نمیتوانند حرکت بکنند. آن دو نانجیب برای عیادت دختر پیامبر آمدهاند. ولی حضرت اجازه ملاقات ندادند (شما بودید که در خانه امیرالمؤمنین (ع) را آتش زدید و این بلا را بر سر فاطمه زهرا (س) آوردید!) از مولا علی (ع) درخواست کردند که شفاعت ما را بکن، ما میخواهیم به عیادت فاطمه زهرا (س) بیاییم. مولا به حضرت زهرا (س) فرمودند این دو من را شفیع قرار دادهاند، چه میگویی فاطمه جان؟ صدیقه طاهره (س) نگفتند علی جان شما که میدانید پشت در با من چه کرد، شما که میدانید برای معاویه نامه نوشت من بغض علی را بر فاطمه خالی کردم، شما که میدانید گل طاقت تاب درودیوار ندارد؛ هیچیک از اینها را نگفتند. صدیقه طاهره (س) عرض کردند: «الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحُرَّهُ زَوْجَتُکَ افْعَلْ مَا تَشَاءُ»؛ علی جان خانه خانۀ توست و من کنیز شمایم، هرچه شما بگویید.
لا اله الا الله! اسماء میگوید وقتی حضرت فاطمه (س) جان داد، من بودم و حسنین و زینبین و یکی دو نفر دیگر. امیرالمؤمنین صبر کردند تا شب فرا رسد؛ و وصیت حضرت فاطمه (س) را بیان کردند: «و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَی وَ ادْفِنِّی بِاللَّیلِ»؛ مرا شبانه کفن کنید و شب به خاک بسپارید (تا آن نانجیبها متوجه نشوند مزار من کجاست). اگر میخوهید گریه کنید، آرامآرام گریه کنید و صدایتان بالا نرود.
من آب میریختم و علی (ع) غسل میداد؛ بچهها هم آستین در دهان گذاشته بودند و آرامآرام گریه میکردند. من آب میریختم، اما اشک چشم علی بیشتر بود؛ علی فاطمه را غسل میداد اما جان در بدن خودش هم نبود؛ ناگهان دست از غسل دادن کشید و سر به دیوار گذاشت و شروع کرد بلندبلند گریه کردن. گفتم یا علی! خودتان گفتید آرام گریه کنیم! گفتند اسما الآن دستم رسید به بازوی ورمکردۀ فاطمه زهرا! «أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ»[1]
منبع:
[1]. هود، آیه 18.