۱- دعا ؛ قرآن صاعد
امشب شب قدر است، شب عظیم و بزرگی است. یکی از مواردی که باعث عظمت این شب بزرگ شده است و این شب را از شبهای دیگر ماه مبارک رمضان فوقالعادهتر کرده است، نزول قرآن در این شب بزرگ است. همانگونه که قرآن کریم در سوره قدر میفرماید: «انا انزلناه فی لیله القدر» عزیزان قرآن یک نزول دفعی دارد که در شب قدر اتفاق افتاد؛ یعنی به یکباره دفعتاً بر قلب مطهر پیامبراکرمصلیاللهعلیهوآله نازل شد ؛اما قرآن کریم علاوه بر نزول دفعی، یک نزول تدریجی هم دارد که در طول بیست و سه سال رسالت پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله در شأن نزولهای مختلف اتفاق افتاد؛ به این نحو که هر حادثهای اتفاق میافتاد، آیه متناسب با آن در آن جایگاه و مکان و زمان، نازل میشد، مثل ماجرای عظیم غدیر خم پس از اعلام ولایت امیرالمؤمنینعلیهالسلام آیه «الیومَ اَکمَلتُ لکُم دینَکُم و اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی» نازل شد. امیرالمؤمنینی که امشب در شب ضربت خوردن آن حضرت قرار داریم. إنشاءالله روزی ما بشود در چنین شبی در مسجد کوفه احیاء بگیریم.
یک قرآن دیگری هم داریم به نام قرآن علوی که البته این قرآن با قرآنی که هم اکنون در دست ماست به لحاظ معنایی یا کمیت تفاوتی ندارد و همان قرآنی است که در دست ماست؛ ولی در آن قرآن امیرالمؤمنین علیهالسلام سورهها را به ترتیب نزول آوردند و شأن نزول آیات را آوردند باید عرض کنم که امیرالمؤمنینعلیهالسلام این کار را بعد از شهادت پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله انجام میدادند و به همین دلیل چند روزی از خانه خارج نمیشدند. یکی از خلفا به درب منزل حضرت آمد و به حضرت شکایت کرد که چرا از خانه خارج نمیشوی؟ آنحضرت فرمودند که من در حال نگارش اینچنین قرآنی هستم و آن خلیفه گفت ما نیازی به این قرآن نداریم و نتیجه این شد که در حال حاضر این قرآن در دست مولای ما حضرت صاحبالزمان علیهالسلام است و همه ما از درک اینچنین قرآنی محروم شدیم.
یک قرآن دیگری در محاورات مردم وجود دارد و آن صحیفه فاطمیآست. بعد از شهادت پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله تا زمان شهادت حضرت زهراسلاماللهعلیها جبرئیل بر آن حضرت نازل میشد و مطالبی را در مورد اخبار حوادث آینده تا پایان جهان را به آن حضرت میفرمود و امیرالمؤمنینعلیهالسلام یادداشت میفرمود که این صحیفه نیز در دست حضرت صاحبالزمانعجلاللهتعالیفرجه است ؛ که البته معروف است به مصحف فاطمی و ما مسامحتا اسم قرآن را بر آن گذاشتیم.
اما عزیزان یک قرآن دیگر داریم که با قرآنی که عرض شد تفاوت دارد و آن قرآن صاعد است.
قرآن از آسمان بالا بر ما نازل شده است و ارتباط خدای تبارک و تعالی با ماست و در آن خداوند با ما صحبت کرده است. این کلام خدا با ماست؛ اما ما مخلوقین و بندگان نیز با خدای سبحان حرف داریم، مناجات داریم، درخواست و نیاز داریم «دعا» فقط یک درخواست خشک و بیروح نیست؛ بلکه باید گفت «دعا» باطن قرآن است؛ همانگونه که حضرت امام خمینیقدسسره به نقل از استاد خود میفرمود: «دعا قرآن صاعد است.»[1] یعنی همینطوری که ما قرآن نازل داریم و قرآن بر ما نازل شده است، قرآنی هم داریم که از طرف ما بندگان به سوی خداوند عالی اعلی در حال صعود و بالا رفتن است و آن دعا است.
۲- اهمیت دعا
۲.۱- دعا دگرگونکننده مقدرات
اما آیا گفتار و خواهش ما و درخواست ما از خدای تبارک و تعالی اثری هم دارد یا صرفاً برای یک عقده دل بازکردن و راحت و سبکتر شدن است؟ باید در اهمیت دعا کردن بگوییم که دعا در حد همان سبک شدن روح و عقده دل بازکردن نزد خدا خودش بسیار اهمیت دارد؛ اما بالاتر از آن، دعا مقدرات حتمی و قطعی را تغییر میدهد. اینچنین اثری در دعاکردن است. ببینید عزیزان امام باقرعلیهالسلام اثر دعاکردن را تا چه حد بیان میفرمایند: «الدّعاُ یرُدُّ القضاءَ وَ قَد اُبرِمَ اِبراماً.»[2] دعا (آنچنان است) که مقدّرات حتمی الهی را دگرگون میکند!
یعنی دعا این اثر را دارد که اگر حکم و تقدیر الهی حتمی شده باشد، آن را تغییر دهد و عوض کند مثلا دعا ممکن است بلایی را که قطعاً باید به سر کسی بیاید، از بین ببرد یا رزقی را که قرار است از کسی دور شود و به او نرسد، شامل حالش کند. دعا میتواند بیماریهای صعبالعلاج را درمان کند. دعا میتواند زندانی را آزاد کند. دعا میتواند خانه بفروشد، ماشین بخرد، ازدواج را مهیا کند و…
علامه امینیقدسسره میفرمود: «در شب شهادت امیرالمؤمنینعلیهالسلام و شب قدر بود، در حرم مطهر علوی مشغول عبادت بودم، ناگهان مردی که سیمایی روستایی ، لکن سیره و ضمیری روشن داشت، وارد حرم مطهر شد. او تنها نبود، یک بچه فلج و زمینگیر به همراه داشت، راه زیادی را طی کرده بود و قصدش این بود که در این شب مبارک شفای فرزندش را از حضرت بگیرد. فرزندش را کنار ضریح مطهر زمین گذاشت، مقداری کنار او نشست و بعد به فرزندش گفت: «پسرم، من میروم بیرون صحن تا مقداری فرنی بخورم، تا من برگردم امام تو را شفا داده است.»
او فرزندش را کنار ضریح گذاشت و خودش رفت.
من از گفته این مرد به فکر فرو رفتم که این مرد چگونه با قاطعیت خبر از شفا یافتن فرزندش میدهد! گویا وعدهای از امام برای شفای مریض خود دارد.
منتظر ماندم که چه اتفاقی خواهد افتاد. ساعتی گذشت. ناگهان دست غیبی هویدا شد و توجهی از ناحیه امیرالمؤمنینعلیهالسلام به این بچه شد.
بچه فلج و زمینگیر بلند شد. چند قدمی حرکت کرد و صدا زد: «پدر کجا
رفتی و مرا تنها گذاشتی؟» ناگهان پدرش وارد شد، دید که فرزندش شفا گرفته است. رو به او گفت: «پسرم امام شفایت داد؟» آمد جلو و دست بچهاش را گرفت و در حالی که از امام تشکر میکرد، بدون اینکه تعجب کند از حرم خارج شد. گویا اتفاق مهمی رخ نداده و معجزهای نشده است[3]
به همین دلیل ما نباید از دعاکردن خسته و ملول و بیانگیزه و ناامید شویم؛ بلکه باید همیشه به استجابت دعایمان امیدوار باشیم ولو این که مقدر ما به گونهای باشد که فکر کنیم دیگر تغییر نمیکند. در این داستان می بینید این شخص چقدر اطمینان داشت که با دعا حتی مقدرات الهی دگرگون میشود و تغییر میکند.
عزیزان هر ایراد و مشکلی در زندگی دارید که به نظرتان قابل حل نیست را بدانید که با دعا قابل حل میشود این شبها شب دعا کردن است از خدا بخواهید هر چه به آن احتیاج دارید و هر چه را به نظرتان لاینحل است.
۲.۲- بسیار دعاکننده، صدای آشنا برای خدا
عدهای از مردم هیچگاه از دعا کردن خسته و ملول نمیشوند و دائم با خدای سبحان در حال راز و نیاز و گفتوگو هستند. چه اوضاع مالی و دنیاییشان روبهراه باشد و چه نباشد آن میزان که درناخوشی و ناراحتی با خدا در حال راز و نیاز و دعا هستند در خوشی و شادکامی نیز با خدای سبحان مناجات میکنند. برای این افراد راز و نیاز و خواندن خدای سبحان، مهم است، نه رسیدن به حوائج.
در این زمینه یک روایت بسیار زیبا از وجود نازنین امام صادقعلیهالسلام داریم که خدمتتان تقدیم میکنم. آنحضرت میفرمایند: «كَانَ جَدِّی يَقُولُ تَقَدَّمُوا فِی الدُّعَاءِ، فَإِنَّ الْعَبْدَ إِذَا كَانَ دَعَّاءً فَنَزَلَ بِهِ الْبَلَاءُ فَدَعَا، قِیلَ صَوْتٌ مَعْرُوفٌ! وَ إِذَا لَمْ يَكُنْ دَعَّاءً فَنَزَلَ بِهِ بَلَاءٌ فَدَعَا، قِیلَ أَيْنَ كُنْتَ قَبْلَ الْيَوْمِ؛[4] جدم مىفرمود: در دعا پیشدستى كنید (پیش از آنكه گرفتار شوید دعا كنید) زیرا اگر بندهاى بسیار دعا كند، وقتی گرفتار بلائى شد و دنبالش دعا كرد، گفته میشود: «صدایش آشنا است!» اما اگر بسیار دعا نكند (اهل دعا نباشد) و فقط وقتی که گرفتار بلا شد، دعا كند؛ به او گفته میشود: «تا امروز كجا بودى؟»
یعنی اگر انسان بسیار اهل دعا و راز و نیاز با خدای سبحان باشد، اثرش در همین دنیا هم کم نیست. یکی از اثراتش هم همین است که در این روایت شریف آمده است که اگر کسی اهل دعا باشد و بلایی برسرش نازل شود و بعد از بلا دعا کند، اهل آسمان میگویند این صدای آشنایی است، این صدا را ما می شناسیم. طبیعی است که در استجابت دعای او نیز مؤثر است؛ اما شخصی که قبل از نزول بلا اصلا دعا نمیکرده، با خدا راز و نیاز نمیکرده طبیعی است که اگر بعد از نزول بلا به سوی خدا روآورد و دعا کند، به او گفته میشود که تا امروز کجا بودی؟ چرا ما صدای تو را قبل از این نمیشنیدیم؛ مگر تو تا کنون بنده خدا نبودی!
وزیر فرهنگ حسن البکر سُنی که قبل از صدام رییسجمهور عراق بوده است، فرزندی فلج داشته که دکترها جوابش کرده بودند، نامهای به علامه امینی، صاحب الغدیر، نوشت که میگویند شما با امیرالمؤمنین علیعلیهالسلام ارتباط دارید، از این ارتباط استفاده کن و به علیعلیهالسلام بگو، شاید عنایتی کرد، علامه امینی در پاسخ نامه مینویسد جناب فلانی حضرت مولانا امیرالمؤمنین علیعلیهالسلام فرزند شما را شفا داد. (نمینویسد شفا خواهد داد؛ بلکه مینویسد شفا داد!) نامه را به پیک میدهد که ببرد.
بعد خودشان کنار ضریح حضرت میروند و از حضرت شفای آن فرزند فلج را درخواست میکنند. نامه به دست آن وزیر میرسد و بعد از خواندن نامه میبیند فرزندش بعد از بیست سال فلج بودن، دارد با پای خودش راه می رود!
آیا علامه امینی مَحرم امیرالمؤمنین نبود؟ آیا میشود صدای علامه امینی بعد از عمری مجاهدت برای اثبات حقانیت امیرالمؤمنینعلیهالسلام در دربار آنحضرت ناآشنا باشد؟ اصلاً امکان ندارد! بله! اگر با خدا و اهلبیتعلیهمالسلام محشور و مأنوس باشیم و در درگاه آنان اهل تضرع و خضوع باشیم، یک چنین آثاری دارد. ببینید که چقدر اهل دعا بودن، اهل مناجات با خدا بودن مهم است و دارای اثرات فراوانی است.
۲.۳- دعا دفع بلا میکند
دعا آنقدر اثر و اهمیت دارد که بلایی را که قرار است به سر ما بیاید، از ما دور میکند؛ پس افرادی که دائم دنبال این هستند که آسیبی به آنها نرسد و خطری آنان را تهدید نکند و به هر وسیلهای متمسک میشوند، اگر به دعا و مناجات و خلوت با خدای سبحان روبیاورند، بلا به صورت خودکار از آنان دور میشود.
بر همین اساس امیرمؤمنان حضرت علیعلیهالسلام فرمود: «اِدفَعوا امواجَ البلاءِ عَنکُم بالدُعاءِ قبلَ وُرودِ البَلاءِ؛ موجهای بلا را قبل از ورودشان، به وسیله دعا از خود دفع کنید.»
مانند اینکه یک منطقهای سیلخیز است و مردم آن منطقه هر سال با سیل درگیر هستند. خُب اگر بخواهند این مشکل را چاره کنند، باید در فصل گرما به فکر سیلبند باشند و سیلبند مناسبی بسازند تا در زمان باران دچار سیل و خسارت نشوند؛ نه اینکه همان موقع سیل بخواهند سیلبند درست کنند. ما نیز در ایام آسایش و راحتی باید اهل دعا و راز و نیاز باشیم تا دچار بلا و ناراحتی نشویم.یا کسی که میترسد بیمار شود، کسی که میترسد مالش از بین برود، کسی که میترسد وجاهت و آبرویش از بین برود، کسی که میترسد اولادش در مسیر دین و ایمان قدم برندارند، اصلاً کسی که میترسد ایمان خودش از بین برود، در همه این موارد با دعاکردن مخصوصا با دعای بسیار زیاد، میشود به خدا پناه برد و به خدا به عنوان بهترین ملجأ و پناهگاه، پناهنده شد و از این راه خود را در برابر بلاهای آسمانی و زمینی، بیمه کرد.
۳- تفاوت دعا و سؤال
تا اینجا فهمیدیم که دعا بسیار سودمند است و دارای اثرات مفید متعدد است و اساساً دعا نیاز فطری انسانها است، اما سؤالی مطرح میشود که ممکن است بسیاری از شما در ذهن داشته باشید، این است که چرا این همه دعا میکنیم و برآورده نمیشود؟ مگر خدا نفرموده «ادعونی استجب لکم» مرا بخوانید، دعایتان را برآورده میکنم؟ چرا این همه دعا میکنیم، این همه از خدا چیز میخواهیم، کربلا میخواهیم، مشهد میخواهیم، شفای بیمار میخواهیم، خانه و ماشین میخواهیم، این همه دعا میکنیم؛ پس چرا برآورده نمیشود؟
قبل از هر چیز این را هم بگویم که «به صلاحت نیست» و «گناه مانع برآورده شدن دعا شده است» و این گونه جوابها قانع کننده نیست؛ زیرا خدا فرموده «ادعونی استجب لکم» مرا بخوانید دعایتان را مستجاب میکنم (بدون هیچ قید و شرطی) خداوند نگفته است که اگر به صلاحت بود یا اگر گناه نکرده بودی جوابت را میدادم؛ بلکه صریح فرموده دعا کنید مستجاب میکنم؛ اما دعای ما را مستجاب نمیکند! علت چیست؟
در جواب باید عرض کنم «دعا» و «سؤال» با هم فرق دارند. دعا یعنی خواندن؛ سوال یعنی خواستن.
در ترجمه این آیه میگوییم: «مرا بخوانید، اجابت میکنم.» نمیفرماید از من بخواهید تا اجابت کنم؛ بلکه میفرماید مرا بخوانید تا اجابت کنم!
«دعا» و «سؤال» با هم فرق دارند؛ سوال و درخواست از خدا نیز طبق آیات قرآن کار بسیار پسندیدهای است. قرآن میفرماید: «وَاسئَلُوا اللهَ مِن فَضلِهِ» از فضل و بخشش خدا درخواست کنید تا خدا هم طبق صلاح و گناه و فلان و فلان و اما و اگر، برآورده کند و خواسته شما را بدهد؛ اما «اُدعونی» قصهاش فرق دارد؛ «ادعونی» یعنی مرا بخوانید. کدامیک از ما رفتیم به درگاه الهی و خود خود خود خدا را خواستیم و خدا اجابت نکرد؟ کدامیک از ما در شب قدر آمدیم و گفتیم خدایا امسال برای خواستهها و نیازهایم نیامده ام؟ امسال برای خودت آمدهام. آمدهام تا خودت را بخواهم نه آب و دانه.
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده
ما خودت را میخواهیم؛ نه آب و دانه را. این جور خدا را بخوان، اجابتت میکند.
مثل فرزندی که همیشه با لبخند سراغ پدر میرود برای اینکه پولی بگیرد، یا سوئیچ ماشین را بگیرد، یا مادر را با مهربانی صدا میزند برای اینکه لباسهایش را بشوید یا اتو بزند یا شام و ناهار میخواهد؛ طبیعتا پدر و مادر هم بسته به شرایط فرزند، خواستهاش را برآورده میکنند. اگر غذا است، باید صبر کند تا آماده شود. اگر ماشین است، باید پدر ببیند آیا فرزندش گواهینامه دارد؟ آیا ماشین بیمه دارد؟ آیا بنزین دارد و هزار آیا و اما و اگر دیگر؛ اما کدامیک از ما با پدر و مادرمان تماس گرفته و گفته این بار تماس گرفتم تا فقط حالتان را بپرسم، هیچ کار دیگری ندارم، دلم تنگ شده بود میخواستم صدایتان را بشنوم، همین و پدر و مادر گفتهاند برو بعدا بیا؟
الان خدا را که هزاران بار از پدر و مادر مهربانتر است، هر زمان و هر مکان و هر حالتی که داری، خدا را بخوان خودش را بخواه یستجب لکم، برآورده میکند برایت.
۴- خداخواهی و خودخواهی در دعا
حال ممکن است کسی این سوال را بپرسد که خدا را بخواهم که چه بشود خدا را در خانه داشته باشم برای چه؟ چه سودی برای من دارد که خدا را بخواهم و دعا کنم؟
جواب سطحی و اولیه را با یک سوال توضیح میدهم: چه زمانی شما به مادرتان تماس میگیرید و میگویید که من دارم میآیم و شام میخواهم، من دارم میآیم و ناهار میخواهم، من دارم میآیم، لباسم را اتو کن؟ جواب این است که وقتی که شما از خانه بیرون باشید و مادرتان در خانه نباشد و شما نبینید که او چه میکند؛ ولی وقتی مادرتان در خانه بود، شما هم در خانه بودید و میدیدید که مادرتان در حال غذا پختن است و دارد لباسهایتان را هم اتو میکند، دیگر نمیگویید مادر شام بیاور، بچه میبیند که مادر دارد شام میپزد، هر وقت پخته شد، میآورد. باید کمی صبر کند؛ دیگر نگرانی و ناراحتی ندارد.
خدا داشتن و خدا را در خانه دل کاشتن هم همین است؛ اگر شما خدا را در دل داشتی، میدانی حاجتت را هم میداند و در زمان مناسب آن را برآورده میکند؛ پس آرام میشوی و آرامش عمیقی پیدا میکنی.
اللهاکبر از حضرت یوسفعلینبیناوآلهوعلیهالسلام که متاسفانه ما فقط از ایشان داستان زلیخا را بلدیم و از پندهای دیگری که از این پیامبر الهی میشود گرفت، غافل هستیم.
در روایت آمده است که هنگامى كه حضرت یوسفعلینبیناوآلهوعلیهالسلام از چاه بیرون آوردند و فروختند، شخصی گفت: «نسبت به این غریب سفارش خیر و نیكى كنید.» یوسف جوابی داد (که شاهد عرائض بنده و بسیار نغز و دقیق است.) او فرمود: «مَن کانَ مع اللهِ لیسَ لَهُ الغُربَه» کسی که خدا را داشته باشد غمی ندارد، همّی ندارد، آرامش مطلق دارد. کسی که با خدا باشد، غریب نیست!
ببینید یوسف هفت سال بیشتر نداشت که در چاه افتاده بود؛ اما احساس ناراحتی نداشت؛ چون میدید که خدا دارد غذا را برایش فراهم میکند، شام در راه است، ناراحتی و غر زدن ندارد. این اثر کم و سطحی با خدا بودن است این اثر کم و سطحی خدا را داشتن است.
اما جواب دومی که برای سوالِ «خدا را داشته باشم به من چه میرسد؟» دارم که عمیقتر و دقیقتر است.
جواب این است که ما باید ببینیم اومانیست هستیم یا خدامحور؟ انسانمحوریم یا خدامحور؟
اگر انسانمحوری و خودت را ارزش میدانی و خودت را از همه بالاتر میدانی و همه باید در خدمت تو باشند که با جواب اول جوابت را دادم؛ اما اگر خدامحوری و خودمحور نیستی، دیگر نباید دنبال چیز دیگری باشی! مقصود همه خداباوران و خداخواهان همین است که خدا را داشته باشند. که چه؟ دیگر چرا ندارد! خدا را میخواهم هر اتفاق دیگری که بیفتد، مهم نیست. خدا را داشته باشم خدا با من باشد و من با خدا باشم، هر چه میخواهد بشود، بشود. خدا از من راضی باشد، بعدی را برایش نمیخواهم.
در مثال ما کسی که مادر دارد، مادر را دوست دارد. دنبال شام و ناهار و اتوی لباس هم هست؛ اما اگر به کسی که مادرش به رحمت خدا رفته و دیگر در این دنیا نیست، بگویی حاضری چقدر بدهی تا دوباره مادرت را ببینی؛ میگوید حاضر هستم تمام زندگیم را بدهم یک مرتبه دیگر مادرم را ببینم و با او همکلام بشوم و دست نوازش بر سر من بکشد، همین!
حالا میگویی لباسهایت را هم اتو کند؟ ناهار هم بپزد؟ یا نه، همین که او را ببینی برایت کافی است، هیچ چیز از او نمیخواهی!
وقتی خدا را داشته باشی، از او چیز دیگری نمیخواهی؛ هر چند خدا برایت همه چیز فراهم میکند.
مرحوم مجلسی نقل کرده است که هارون، خلیفه مقتدر و بیحیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسیبنجعفرعلیهم االسلام به زندان ببرند ( منظورش بدنام کردن حضرت بود).
امامعلیهالسلام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون[5]؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان میشوید»؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم.
هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: «به او بگویید ما به رضای تو کنیز را نزد تو نفرستادیم.» سپس دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و برگردند. مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب میگوید: «قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ»
جریان را به هارون گزارش داد. هارون گفت: «به خدا سوگند! موسیبنجعفر او را سحر کرده است. کنیز را بیاورید.» کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد.
هارون پرسید: «تو را چه شده؟»
گفت: «خبر تازهای دارم! وقتی مرا به زندان بردند، دیدم این مرد مرتب نماز میخواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند میشود. به او عرض کردم: مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟ عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آوردهاند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینه%