۱- امام صادق علیهالسلام و شب بیست و سوم ماه مبارک
امشب، شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان و آخرین شب قدر است و از دو شب قدری که گذشت، فضلیت و عظمتش بیشتر است.
روایت شده که حضرت امام صادقعلیهالسلام سخت مریض شده بود، وقتی که شب بیست و سوم ماه رمضان شد، به غلامان خود امر فرمودند که حرکتشان دهند، به مسجد بردند و آن شب را در مسجد بودند؛ یعنی امام صادقعلیهالسلام با اینکه مریض شده بودند و حال خوبی نداشتند، حاضر نشدند شب بیست و سوم را در منزل باشند؛ بلکه برای استفاده حداکثری از این شب به غلامان خودشان دستور دادند تا حضرت را به مسجد ببرند.
همین که آنحضرت تمام شب را در مسجد ماندند و نفرمودند که حال من خوب نیست، یک ساعت و یا دو ساعت کفایت میکند؛ همه اینها به ما نشان میدهد که این شب، شب بسیار بزرگی است و احتمال اینکه اصلاً شب قدر، شب بیست و سوم باشد، بسیار زیاد است؛ پس طبیعی است که ما از این شب، از دوشب پیش، بیشتر باید استفاده کنیم و لحظه به لحظه آن را از دست ندهیم؛ مخصوصاً امشب که یک ارتباطی هم با حضرت ولیعصرعجلاللهتعالیفرجهالشریف صاحب وهمه کاره عالم دارد.
همانطور که میدانید یکی از اعمال امشب خواندن مکرر دعای سلامتی امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف یعنی اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن…. است که خوب است ما در حد توانمان این دعا را بخوانیم؛ مثلاً داریم به مسجدمیرویم، داریم از مسجد برمیگردیم یا کارهای معمولیمان را انجام میدهیم، این دعا را بخوانیم. بله عزیزان امشب شب دعا است. امشب باید با دعاهایمان نظر خداوند تبارکوتعالی را به خودمان جلب کنیم.
۲- اهمیت دعا
۲.۱- دعا کلید رحمت
دعا اینقدر دارای اهمیت است که بنابر فرمایش امیرالمؤمنینعلیهالسلام اگر همه رحمت الهی در جایی باشد، کلید آن دعاست. رحمتی که خداوند بارها و بارها خود را به رحمن و رحیم در قرآن و نماز معرفی کرده است. فقط در سوره حمد خداوند 4 مرتبه خود را به رحمتش معرفی میکند و واجب کرده در نماز یومیه حداقل دوازده مرتبه رحمت من را به زبان بیاور و اقرار کن. این رحمت، کلیدش دعاست.
امیرالمؤمنینعلیهالسلاممیفرماید: «الدُّعاءُ مِفتاحُ الرَّحمَةِ وَمِصباحُ الظُّلمَة؛[1] دعا کلید رحمت الهی و چراغ ظلمت و تاریکیها است.»
اگر خدا رحمتش را شامل حال تو بکند، زمین و زمان را برای تو به هم میریزد تا دعایت را برآورده کند.
نقل میکنند پزشک و جراح مشهوری در پاکستان بود به نام دکتر ایشان که برای بزرگداشت و تکریم این پزشک، بخاطر دستاوردهای پزشکیاش، کنفرانس علمی ترتیب داده بودند و برای او بلیط هواپیما تهیه کردند که به مکان همایش برسد، او با عجله به فرودگاه رفت. مدتی بعد از پرواز ناگهان اعلام کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه، که باعث از کارافتادن یکی ازموتورهای هواپیما شده، مجبورند در نزدیکترین فرودگاه فرود اضطراری داشته باشند. بعد از فرود، اعلام شد که این هوای نامساعد، ممکن است ۱۶ ساعت تأخیر در پرواز ایجاد کند. دکتر ایشان بلافاصله به اطلاعات پرواز رفت و خطاب به آنها گفت: «من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی از انسانهاست! شما میخواهید من 16 ساعت در این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟»
یکی از کارکنان گفت: «جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید میتوانید یک ماشین دربست بگیرید، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است.»
او با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و بهراه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بهطوری که ادامه رانندگی برایش مقدور نبود. ساعتی گذشت و او احساس کرد دیگر راه را گم کرده و خسته، کوفته و درمانده و با ناامیدی به راهش ادامه داد. ناگهان کلبهای کوچک توجه او را به خود جلب کرد. کنار آن کلبه توقف کرد و در را زد. صدای پیرزنی را شنید که گفت: « هر که هستی بفرما داخل، در باز است.»
دکتر داخل شد و از پیرزن که زمینگیر بود، خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند. پیرزن خندهای کرد و گفت: «کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی. ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تا خستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جان بگیری.»
دکتر از پیرزن تشکر کرد و مشغول غذاخوردن شد. در حالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود، دکتر متوجه طفل کوچکی شد که بیحرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود و پیرزن هر از گاهی بین نمازهایش او را تکان میداد. پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود. دکتر به او گفت: «به خدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی تو شدم، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.»
پیرزن گفت: «و اما شما، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است. ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا.»
دکتر گفت: «چه دعایی؟»
پیرزن گفت: «این طفل معصومی که جلو چشم شماست، نوه من هست که نه پدر دارد و نه مادر و به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند. به من گفتهاند که یک پزشک جراح ماهر هست به نام دکتر ایشان، که میتواند نوهام را درمان کند؛ ولی او خیلی از ما دور است و دسترسی به او مشکل است. من نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم. میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود. پس از خدا خواستهام که کارم را آسان کند.»
دکتر ایشان در حالی که گریه میکرد، گفت: «والله که دعای تو، هواپیماها را از کار انداخت و باعث زدن صاعقهها شد و آسمان را به باریدن واداشت تا اینکه من (دکتر) را به سوی تو بکشاند. من هرگز باور نداشتم که خدواند عزوجل با یک دعا، این چنین اسباب را برای بندگان مؤمنش مهیا میکند و به سوی آنها روانه میکند.»
وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه میشود، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا میماند. بنابراین برمیگردیم به فرمایش حضرت مولا که دعا کلید رحمت و چراغ در ظلمتهاست. عزیزان اگر میخواهیم وارد اتاقی شویم باید از در وارد شویم و کلید اتاقِ رحمتِ خدا، دعاست. این شما و این ماه رحمت الهی و شب نزول رحمت و دعا کردنهای شما به درگاه الهی!
۲.۲- دعا سلاح مؤمن
دعا علاوه بر کلید، سلاح هم هست. هر سربازی اسلحه و وسیله دفاع از خود دارد تا در برابر آسیبهای احتمالی که در میدان رزم برایش پدید میآید، مقاومت و مبارزه کند، مؤمن هم وقتی وارد عرصه ایمان میشود، سلاح او دعاست تا با آن دفع بلا کند، تا با آن کارهای خودش را سروسامان دهد. امام رضاعلیهالسلام در این زمینه میفرماید:
«الدعاءُ سِلاحُ المُؤمِنِ وَ عمودُ الدّینِ وَ نُورُ السموات وَ الأَرضِ؛ [2]دعا اسلحه مؤمن و ستون دین و نور آسمانها و زمین است.»
این اسلحه بر تمام قدرتها، بر قدرت پادشاهان هم غلبه دارد و میتواند پادشاهان را هم زمین بزند.
نقل میکنند در روزگار حکومت عبد اللّهبنطاهر برخی از جادّهها که محل رفت و آمد مردم و کاروانها بود ناامن شد . امیرعبداللّه عده معینی را به پاسداری از جادّهها گماشت. در یکی از جادّهها ده دزد را گرفتند و به مرکز حکومت فرستادند؛ ولی یکی از آنان نیمه شب فرار کرد. فرمانده به نظرش آمد که شاید عبداللّهبنطاهر بگوید از او رشوه گرفتی و وی را فراری دادی، پس باید به جای او جریمه شوی. حلاج بی گناهی را که برای گذران معیشت از شهری به شهری میرفت را از وسط جاده گرفتند و او را دست بسته در جمع دزدان قرار دادند تا عدد نفرات تکمیل شود. ده نفر را نزد عبداللّهبنطاهر آوردند. عبدالله فرمان داد همه را به زندان بیندازند. یک شب مأموران به زندان آمدند و دو نفر را برای اعدام به چهارسوق شهر بردند. حلاج در این میان گفت : «فرزندانم گمان میکنند در شهری نزد استادی مشغول کارم، چه خبر دارند که ستمگری مرا بدون گناه همراه دزدان به زندان انداخته. در آن لحظه شب دو رکعت نماز خواند؛ سپس سر به سجده گذاشت و مشغول دعا و راز و نیاز با حضرت بینیاز شد. عبداللّهبنطاهر در آن شب، خواب دید چهار بار از تختش به زمین افتاد. از خواب پرید، وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و خوابید. خواب دید چهار مار سیاه پرقدرت حمله کردند و تختش را سرنگون ساختند. بیدار شد. چراغ طلبید و گماشتگان قصر را خواست و گفت: مظلومی در این وقت شب به درگاه حق نالان است. پس از جستوجوی زیاد وارد زندان شدند، حلاج را در حالی عجیب دیدند، او را نزد امیر آوردند، پس از روشن شدن جریان فرمان داد که ده هزار دینار نزد حلاج آوردند. سپس به حلاج گفت: مرا به تو سه حاجت است: اولا حلالم کن. دوما این هدیه را بپذیر. سوما هر زمان حاجتی داشتی، نزد من بیا تا حاجتت را روا کنم.» حلاج گفت : «من دو حاجت از سه حاجتت را میپذیرم و آن حلال کردن تو و قبول این هدیه است؛ ولی سومی را هرگز نمیپذیرم؛ زیرا کمال ناجوانمردی است که درگاهی که به خاطر ناله و زاری من تخت تو را سرنگون کرد، رها کنم و به درگاه مخلوق ضعیف هیچ کاره روم !»[3]
آنوقت عزیزان ببینید! ما یک سلاح اینچنینی داریم که این بُرد و نفوذ را دارد، و بعد با اندک مشکلی و سختی سریع در خانه مخلوقین را میزنیم و به این سلاحی که خدا رایگان و در همه وقت و زمان در اختیار ما قرار داده، توجهی نمیکنیم یا نگاه سرسری و از روی عادت و لقلقله زبان داریم. بیایید امشب در این شب قدر با تمام توان از این سلاح پر نفوذ استفاده کنیم که راه نجات و علاج ما همین سلاح است.
۲.۳- دعا طلب و مطلوب
دعا علاوه بر تمام آثار و برکاتی که در این چند شب برایش ذکر کردیم، اهمیت فوق العاده دیگری دارد که کمتر به آن توجه میشود و اصل سخن بنده در این جلسه بر همین اهمیت است و آن این که دعا هم طلب است هم مطلوب.
اجازه بدهید مثالی خدمتتان عرض کنم. شما یک وقت است از تهران به قصد زیارت حضرت معصومه وارد جاده میشوید و به طرف قم راه میافتید. قصد شما زیارت است، مقصد شما قم و مقصود شما حضرت معصومهسلاماللهعلیها . با سرعت مجاز رانندگی میکنید که به قم برسید. سعی میکنید در مسیر توقفی نداشته باشید؛ چراکه مقصد قم است.
اما وقتی از تهران به قصد تفریح میخواهید مسافرت بروید شمال، از جاده چالوس هم میخواهید بروید؛ برای خوشگذرانی و تفریح خود این جاده لذتبخش است. خود این جاده جزئی از هدف شماست. این جاده فقط مسیری برای رساندن شما از تهران به شمال نیست؛ بلکه خود جاده هم لذت خاص خود را دارد. بماند که بعضی از افراد در ایام تعطیل فقط وارد جاده چالوس میشوند و چند ده کیلومتری را در این مسیر برای لذت بردن طی مسیر میکنند. میخواهم عرض کنم دعا هم همین است. دعا نه تنها مسیری است برای برآورده شدن حوائج ما, نه تنها کلیدی است برای رسیدن به رحمت الهی؛ بلکه دعا خود مطلوب است. خود دعا موضوعیت دارد.
به همین دلیل است که استاد شهید مطهری میفرماید: «دعا هم طلب است و هم مطلوب، هم وسیله است و هم غایت، هم مقدمه است و هم غایت.»[4]
پس عزیزان دعا را فقط برای رسیدن به حوائج نگاه نکنیم خود اینکه میتوانی با خالق خود، با معبود خود به راز و نیاز بپردازی به قول ما طلبه ها «له قسط من الثمن» ارزش دارد. بخشی از مطلوب همین است که میتوانیم با معبود راز و نیاز کنیم.
مولوی میگوید که مردی بود که همیشه با خدای خودش راز و نیاز میکرد و پیوسته اللَّه گویان بود. روزی شیطان بر او ظاهر شد و وی را وسوسه نمود و کاری کرد که این مرد خاموش شد. به او گفت: ای مرد! این همه که تو اللَّه اللَّه میگویی و سحرگاهان با این سوز و گداز خدا را میخوانی، آیا یک بار جواب (لبیک) هم شنیدهای؟ تو اگر به درِ هر خانهای رفته بودی و این همه فریاد کرده بودی، لا اقل یک دفعه پاسخ تو را میدادند. این سخن به نظر مرد، منطقی آمد؛ دهانش بسته شد و دیگر اللَّه اللَّه نگفت. در عالم رؤیا هاتفی به او گفت: چرا مناجاتِ خدا را ترک کردی؟ گفت: میبینم با اینکه این همه مناجات میکنم و با این همه درد و سوزی که دارم، یک بار هم در جوابْ به من لبیک گفته نمیشود. هاتف به او گفت: اما من از طرف خدا مأمورم تا جواب تو را بدهم.»
خداوند میگوید: ای بنده من! همین سوز و گداز و حال نیایش و دعا را من به تو دادهام و همان اللَّه گفتن تو لبیک ماست. بالاترین توفیق آن است که انسان خاکی بتواند با خدای خویش انس بگیرد و با دلی شکسته او را بخواند: « طُوبی لِلْمُنْکَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ أَجْلِ اللَّه؛ «خوشا به حال آنان که دلهایشان برای خدا بشکند.»
آنان که لذت مناجات و دعا و راز و نیاز با خدا را درک میکنند، حاضر نیستند لحظهای مناجات با او را با دنیا و آنچه در آن است عوض کنند، چون بهترین لحظههای عمر آنان لحظاتی است که با دوست میگذرد. یکی از نعمتهای بزرگ پروردگار به انسان این بوده که به بشر خاکی اجازه داده است با او ارتباط بر قرار نماید و دعا و راز و نیاز کند. اگر این اجازه و این نعمت نبود، چگونه بشر میتوانست با او به نیایش بپردازد؟
مَا لِلتُّرابِ وَرَبُّ الْأَرْباب؛ چه نسبت خاک را با عالم پاک؟ او با لطف بیپایان خود و بدون هر گونه محدودیت زمانی و مکانی، باب دعا و راز و نیاز با خود را به سوی بندگان باز کرده است.
«اللَّهُمَّ أَذِنْتَ لی فی دُعائکَ وَمَسْئَلَتِکَ فَاسْمَعْ یا سَمیعُ مِدْحَتی وَأَجِبْ یا رَحیمُ دَعْوَتی وَأَقِلْ یا غَفُورُ عَثْرَتی؛ پروردگارا! تو اجازه دادی که من دعا کنم و از تو درخواست نمایم، پس نیایشم را بشنو و دعایم را اجابت کن و از لغزشهایم درگذر.»
۳- دعا هدف خلقت
بزرگواران! امشب که شب سوم این محفل و انجمن است و شب بیست و سوم ماه مبارک است و حالا که بحث دعا به این معارف رسید، اجازه بدهید بالاترین حرفی را که در زمینه دعا میخواهم بزنم، همین الان بزنم. بزرگواران دعا نه تنها وسیله است برای رسیدن به مطلوب، نه تنها خود مطلوب است؛ بلکه دعا هدف خلقت است! اصلا ما خلق شدهایم برای دعا کردن. فلسفه وجودی ما دعا است. این حرفهای بزرگ بزرگ را که میزنی، دلیلی هم برای اثبات ادعایت داری ؟
بله! حرف از خودم نیست و فرمایش علامه عالیقدر، علامه طباطبایی، است. ایشان در تفسیر شریف المیزان میفرماید: «هر عبادتی دعا است و با توجه به کلام نورانی خداوند که فرمود: «و ما خلقتُ الجنَ و الانسَ اِلا لِیَعبُدون ، باید گفت: دعا هدف خلقت است.[6]
بر همین معنا روایت هم داریم که میفرماید: «الدعاءُ مُخُ العِبادَه؛ دعا مغز عبادت است.» اصل عبادت است، جان عبادت است. عبادت هم که هدف خلقت است؛ پس دعا هدف خلقت است.
عزیزان دعا را دستکم و سرسری و به عنوان یک مقوله کماهمیت و دست چندمی نگاه نکنیم. نزد اهل بیتعلیهمالسلام، دعا از قرآن خواندن اهمیت بیشتری دارد. اصل است؛ نباید به عنوان فرع به آن نگاه کرد. خدایا مرا ببخش که این مثال را میزنم؛ اما چه کنم که برای تقریب به اذهان مثال دیگری ندارم.
راز و نیاز با خالق مثل همان حرفهایی است که تازه عروسها و تازه دامادها با هم میزنند. خیلی وقتها با هم حرف میزنند که با هم حرف زده باشند. اصلا برایشان مهم نیست که مباحث مهم هستهای و بیوشیمی و زیستشناسی را با هم بگویند یا مسائل سیاسی جهان را با هم به بحث بگذارند یا از فوتبال و ورزش یا از هر مطلب دیگر؛ هیچ اهمیتی ندارد. مهم برایشان همین است که با هم حرف بزنند. یک نکته خانواده هم در پرانتز عرض کنم که آقایان توجه کنند. خانمها به این حرفزدن بسیار بیشتر اهمیت میدهند و اگر میبینید صبح که میروید سر کار، ظهر نشده تماس میگیرند و میگویند چه خبر؟ شما هم میگویی تو این دو ساعت چه خبری ممکن است داشته باشم، تازه اگر هم خبر داشته باشم عصر که آمدم برایت میگویم، اشتباه است! بزرگوار این خانم تماس گرفته که با تو حرف بزند. خبر که مهم نیست. هدفش حرفزدن بود، چه چیزی گفتن که مهم نبود.
دقیقا خدا هم همین است. میگوید من تو را خلق کردم و هدف خلقتت را دعا و راز و نیاز با خودم قرار دادم. دنبال هدف دیگری نباش. همین که با من حرف میزنی را غنیمت بدان. نعوذ بالله مثل تازه عروس و دامادی که همین حرفزدن را دوست دارند و تا قبل از ازدواج آرزویشان این بود که همدم و مونسی داشته باشند که با او فقط حرف بزنند. حالا که به مرادشان رسیدهاند، حرف زدنشان نمیآید. عزیز من همین حرفزدن، همین معاشرتکردن برای خیلیها آرزو است؛ غنیمت بدان!
۴- سطوح دعا
۴.۱- دعای مُحال
اما حالا که اهمیت دعا را دانستیم؛ باید انواع دعا را هم بلد باشیم.
برخی از دعاها دعای به مُحال است دعای به نشدنیهاست. بعضی وقتها دعا میکنیم خدایا این کوه را برای من طلا کن یا خدایا جوانیام را برگردان یا خدایا هیچ وقت مادربزرگ و پدر بزرگم از دنیا نروند و تا همیشه زنده باشند یا از این قبیل دعاها که عموما محال است و غیر ممکن. حیف است رابطه با خالق در حد چنین دعاهای محالی باشد. عزیزان! به زبان ساده و خودمانی بگویم وقتتان را تلف چنین دعاهایی نکنید. سر خودتان و خدا را هم درد نیاورید. اینجور دعاها بجز ناراحتی و توقع از خدا چیزی به بار نمیآورد.
۴.۲- دعای دنیایی یا گناه
برخی دعاها هم محال نیست؛ اما سطح پایینی دارد؛ مثلا دعا فقط برای دنیا. خدایا پول بده، ماشین بده، خونه بده، زن بده، سلامتی بده، دنیا دنیا دنیا.
فقط دعا میکنند برای دنیا یا حتی برخی پا را فراتر میگذارند و دعا میکنند برای گناه؛ مثلا دارد نقشه دزدی میچیند میگوید امید به خدا، خدایا کمک کن گیر نیفتیم. یا دعا میکند خدایا بساط فلان گناه را برایم جور کن. نامرد نمیگوید خدایا وسایل ازدواج را برایم فراهم کن، میگوید وسایل گناه را فراهم کن. یا از این قبیل دعاها که بسیار سطح پایینی دارد. عزیزان! همین که با خدا ارتباط دارد بهتر از قطع ارتباط با خداست؛ اما چرا اینقدر کم؟ چرا اینقدر کوتاه؟ بیا قدت را بلند کن! خودت را بالا بکش!
۴.۳- دعای دنیایی و آخرتی
دعای دنیایی و آخرتی با هم داشته باش. دعاهایت خانه بده، ماشین بده، سلامتی بده، باشد؛ کربلا بده، مشهد بده، هم باشد؛ عاقبت به خیری بده، شهادت بده هم باشد. دعاها باید هم در بُعد دنیا هم در بُعد آخرت در هر دو بُعد باشد. اگر این طور جامع دعا کردیم، آن وقت میتوان گفت کمی حق دعا را به جا آوردهایم و یکی از راههایی که من بتوانم سطح دعا کردنهایم را بالا ببرم این است که به امام زمانم دعا کنم.
۵- دعا برای امام زمان ارواحنا فداه
در این شب عزیز ما سفارش شدیم به دعا برای سلامتی و فرج مولای عزیزمان که سالها در پس پرده غیبت است. عزیزان بیایید راز و نیاز با خدای سبحان را با دعا برای ولی خدا تمرین و تقویت کنیم.
اینقدر دعا برای فرج امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریفاهمیت دارد که بارها خود حضرت به این قضیه امر فرمودند: «أكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجيلِ الفَرَجِ فَإنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم؛ بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است.»
ما اگر میخواهیم زندگی سعادتمندانهای داشته باشیم، مأمور به اطاعت از اوامر اهلبیتعلیهمالسلام هستیم و در اینجا حضرت از ما خواستند که برای تعجیل فرجشان دعا کنیم؛ مخصوصاً در این شب قدر که مقدرات عالم هستی به امضای حضرت میرسد. در این شب عزیز دعا میکنیم. ان شاءالله امسال، سال فرجشان باشد.
دعا برای فرج اینقدر مهم است که حضرت خودشان دستورمیدهند به یکی از علما که در این زمینه کتابی بنویسند. بله عزیزان! مرحوم آیت الله سید محمدتقی موسوی اصفهانی در کتاب گرانسنگ مکیالالمکارم خلاصه آثار و فواید و ویژگیهایی دعا برای فرج را بیان میکند. ایشان بیش از نود اثر برای آن بیان میکند که من به برخی از آن ها اشاره میکنم. هرکس دعا برای فرج کند:
۱. این دعا سبب زیادشدن نعمتها میشود.
۲. اظهار محبت قلبی است.
۳. نشانه انتظار است.
۴. زنده کردن امر ائمه اطهارعلیهمالسلام است.
۵. مایه ناراحتی شیطان لعین است.
۶. شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او میشود.
۷. شفاعت پیامبر ان شاء الله شامل حال اومیشود.
۸. این دعا امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت اوست.
۹. حضرت صاحب الزمانعلیهالسلام در حق دعا کننده دعامیکند.
بله عزیزان دعا کردن برای حضرت و به یاد حضرات بودن و به آنها پناهبردن، باعث میشود که آنان برای ما دعا کنند و ما را مورد بذل عنایت خویش قرار دهند.
ابوالحسین بن ابیالبغل کاتب میگوید:
«از طرف ابیمنصوربنصالحان مسئول انجام کاری شدم؛ امّا در انجام مسئولیتم کوتاهی کردم آنچنان که او بسیار خشمگین شد و من از ترس، متواری و مخفی شدم و او در جستوجوی من بود. در یکی از شبهای جمعه به طرف مقابر قریش یعنی مرقد امام کاظمعلیهالسلام و امام جوادعلیهالسلام برای عبادت و دعا رفتم. آن شب هوا بارانی و طوفانی بود. به خادم حرم مطهر که اسمش ابوجعفر بود، گفتم: درهای حرم مطهر را ببند تا من بتوانم در خلوت مشغول دُعا و راز و نیاز باشم. زیرا بر جان خود ایمن نیستم. ممکن است کسی قصد سوئی نسبت به من داشته باشد. او قبول کرد و درها را بست.
نیمه شب، در حالی که باد و باران همچنان ادامه داشت و هیچکسی در آنجا نبود، مشغول دعا و زیارت و نماز بودم که ناگهان صدای پایی از طرف قبر شریف امام موسیبنجعفرعلیهالسلام به گوشم رسید.
مردی را دیدم که مشغول زیارت حضرت امام کاظمعلیهالسلام است. او ابتدا بر حضرت آدم علیهالسلام و انبیاء عظامعلیهمالسلام درود فرستاد، آنگاه یک یک ائمّه معصومین علیهمالسلام را مورد خطاب و سلام قرار داد تا به امام دوازدهم حجّت بن الحسنعلیهالسلام رسید؛ اما نام ایشان را ذکر نکرد.
من تعجّب کردم و با خودم گفتم شاید نام حضرت را فراموش کرده، یا امامعلیهالسلام را نمیشناسد، و یا اصلاً به امامت ایشان اعتقاد ندارد و مذهب دیگری دارد. وقتی زیارتش به پایان رسید دو رکعت نماز خواند و متوجّه قبر مطهّر امامعلیهالسلام شد و به همان ترتیب مشغول زیارت و سلام شد و دو رکعت نماز خواند.
من ترسیدم، زیرا او را نمیشناختم، او جوانی بود در هیئت مردی کامل و پیراهنی سفید بر تن و عمامهای بر سر داشت که انتهای آن را از زیر گلو گذرانده بود، همچنین شالی به کمر بسته و عبایی بر دوش انداخته بود. پس از نماز به من فرمود:
ای ابوالحسینبنابیالبغل! با دُعای فرج چقدر آشنایی؟ گفتم: آقای من! کدام دُعا؟ بعد دستوری به من فرمودند و من مشغول انجام آن دستور شدم.
بعد از این که نماز و دعایم به پایان رسید به طرف ابوجعفر خادم رفتم تا بپرسم این مرد که بود؟ و چگونه وارد حرم مطهّر شده بود؟ وقتی درها را بررسی نمودم دیدم همه درها بسته و قفل زده بودند. بسیار تعجب کردم و با خود گفتم شاید اینجا دَرِ دیگری دارد که من نمیدانم. پیش ابوجعفر رفتم. او داشت از داخل اتاقی بیرون میآمد، فوراً به او گفتم این مرد که بود؟ چطور توانسته بود داخل حرم شود؟
ابوجعفر گفت: همانطور که میبینی درها بسته و قفل زده هستند، من هم که آن را باز نکردهام.
من آنچه را که دیده بودم برای او تعریف کردم. گفت او مولایمان صاحب الزمانعلیهالسلام است، من بارها ایشان را وقتی حرم خالی است، مثل امشب دیدهام.
از این که چه موقعیتی را از دست داده بودم، خیلی ناراحت شدم. وقتی فجر دمید از حرم خارج شدم. به طرف محلّه «کرخ» رفتم، در این مدّت آنجا مخفی شده بودم. هنگامی که خورشید دمید، عدّهای از مأمورین ابیمنصور با اصرار از دوستانم سراغ مرا گرفتند و با خواهش بسیار میخواستند که مرا ملاقات کنند.
آنها نامهای هم با خود داشتند که در آن نوشته بود که ابیمنصور مرا بخشیده و امان داده است. همچنین مطالب جالب توجهی درباره خوبیها و گذشته خوب من و آینده خوبی که در انتظارم میباشد، در آن قید شده بود.
آنگاه با یکی از دوستان مورد اعتمادم از مخفیگاه خودم خارج شده و با ابیمنصور ملاقات کردم. وقتی مرا دید بپاخاست و بسیار مرا مورد احترام خود قرار داد، و چنان رفتار خوبی از خود نشان داد که تا حال از او چنین رفتاری را ندیده بودم. آنگاه گفت: آیا آن قدر ناراحت شده بودی که از من به صاحبالزّمانعلیهالسلام شکایت کردی؟
گفتم: من فقط درخواستی ساده و دُعایی معمولی کردم.
گفت: چه میگویی؟ دیشب (شب جمعه) بدون مقدّمه مولایم صاحبالزمانعلیهالسلام را در خواب دیدم، ایشان به من دستور دادند تا با تو به لطف رفتار کنم، و از این ستمی که بر تو کرده بودم، مرا مورد مؤاخذه قرار دادند.
گفتم: لا اله الاّ اللّه! گواهی میدهم که خاندان رسالت و ائمّه معصومین علیهمالسلام نه تنها بر حقّاند؛ بلکه خود منتهی درجه حقیقت هستند. من نیز مولایمانعلیهالسلام را بدون مقدمه در بیداری دیدم، و به من چنین و چنان فرمودند. و آنچه را که دیده بودم، کاملاً شرح دادم. او از این داستان بسیار تعجّب کرد.
پس از آن واقعه، ابیمنصور کارهای شایسته و بزرگی انجام داد، من هم به برکت مولایمان صاحبالزمانعلیهالسلام به مقاماتی در دستگاه او رسیدم که اصلاً به فکرم هم نمیرسید.
بیایید عزیزان در این شب قدر عهد ببندیم که هر روز حداقل بعد از نمازهای واجبمان دعای فرج امام زمانعجلاللهتعالیفرجهالشریف را بخوانیم.
پی نوشت ها :
[1] بحارالانوار، ج ٩٣، ص ٣٤١
[2] صحیفةالرضا علیهالسلام، ص ١٩
[3] .
[4] انسان کامل، ص 240
[5] ذاریات، 56
[6] المیزان، ذیل آیه 56 از سوره ذاریات
.