بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
- مقدمهی فطرت
عید فطر است، روزی که بهخاطر یک ماه عبادت و بندگی در خانۀ خدا، روزهداری و شبزندهداری، خدا به مؤمنین جایزه میدهد. امامباقر(ع) فرمودند: «عید فطر که میشود، منادی ندا میدهد که ای کسانی که روزه گرفتید، ای مومنین، از خدا جایزه بگیرید.» بعد فرمودند: «ای جابر، جوایز خدا مثل جوایز پادشاهان نیست. جایزۀ خدا عفو و بخشش و لطف و کرامت است.»[1] زمانی یک شهردار یا مدیر جایزه میدهد، زمانی استاندار، وقت دیگری هم رئیسجمهور و رهبر، زمانی هم امامزمان! هرچقدر مقامها بالاتر رود انتظار انسان از این جایزه بیشتر میشود. حالا اگر بگویند خدای عالَم میخواهد به شما جایزه بدهد، چه جایزهای خواهد داد؟ روایت میفرماید عفو و بخشش و لطف و کرامت.
در روایت از وجود مقدس پیامبراکرم(ص) داریم که در هر شب ماه رمضان، خدا هزار هزار بندۀ خود را از آتش جهنم نجات میدهد و در شب عید فطر خدا به اندازۀ تمام کسانی که در این ماه نجات یافتهاند از آتش نجات میدهد.
هزار هزار اگر عدد کثرت نباشد، یعنی یک ملیون نفر. هرشب یک ملیون نفر! سی شب میشود سی ملیون نفر. شب عید فطر خدا میخواهد سی ملیون نفر را از آتش جهنم نجات دهد.
خوش به حال شما. خوش به حال روزهداران با این جایزههای بینظیر. آی بندههای خوب خدا بشتابید به سوی مغفرت الهی. سرعت بگیرید به سوی این همه جایزهای که تمامی ندارد.
عید فطر روزی است که جایزهبگیران خدا، بهترین لباسها را میپوشند. خدا را بلند بلند صدا میزنند و تکبیر میگویند. به صحرا میروند انگار دارند خود را به خدا نشان میدهند. پیامبر(ص) فرمودند: «چون صبح روز عید فرا رسد، خداوند فرشتگان را به همۀ شهرها میفرستد. پس در زمین فرود آیند و سر کوچهها و گذرها میایستند و با صدایى که آن را همۀ آفریدههاى خدا جز جن و آدمیان میشنوند، میگویند: اى امت محمد، به سوى پروردگار کریم، براى نماز عید، بیرون شوید که او پاداش فراوان دهد و گناهان بزرگ را بیامرزد.»
در حدیث داریم که حضرتفاطمه زهرا(س) قشنگترین لباسهای امامحسن را روز عید فطر به ایشان میپوشاند و پیغمبر دستش را میگرفت و به نماز عید میبرد. پیغمبر میگفت: «الله اکبر»، امامحسن کوچولو هم میگفت: «الله اکبر». در احکام مستحب نماز عید فطر داریم که نمازگزار برای نماز عید به صحرا میرود. از خیابانی برود و از خیابان دیگری برگردد، از یک مسیر رفتوآمد نکند. علامه مجلسی میگوید علت این حکم این است که مسیر نمازگزار روز عید طولانیتر و شهر به قدمهای او متبرک شود. مردم او را با لباس زیبا که به نماز عید میروند ببینند. سُرورش در شهر منتشر شود.[2]
چقدر اهمیت دارد این روز عید فطر که خدا اراده کرده از قدوم فرد روزهدار ماه رمضان، شهر مزین و متبرک شود. خوشا به حال شما. قدر خودتان را بدانید و این عید را بزرگ بشمارید.
آیتالله مکارمشیرازی در کتاب گرانسنگ تفسیر نمونه میگوید عید فطر در حقیقت عید فطرت است. عید بازگشت به اصل و گوهر اصلی انسانیت؛ یعنى مسئلۀ جهاد اکبر و خودسازى در ماه رمضان، انسان را به مقامى مىرساند که پردههاى جهل و هواپرستى و خرافات و هرگونه موانع ضد فطرت از سر راه فطرت برداشته مىشود[3] و انسان مسلمان در این هنگام به فطرت ناب خود که از درون ذاتش مىجوشد باز مىگردد. آمار رسمی میگوید در ماه رمضان جرمها کمتر میشود. همزیستی و جامعهپذیری بیشتر میشود. بیشترین کمکها و مواسات، مال ماه رمضان است، چرا که این فطرت خودنمایی میکند. اصلاً دقت کردهاید حال دلتان در این روزهای ماه رمضان چقدر بهتر بود؟ انگار روح انسان تازه شده است، نفس کشیده است؛ این یعنی شکوفاشدن فطرت و اوج آن در روز عید فطر بعد از یک ماه روزهداری.
درست است که عید فطر از لحاظ ظاهری، یعنی روزی که روزهها باز میشود و افطار میشود، اما این موضوع، باطنی هم دارد و آن بازگشت انسان به فطرت و اصل و گوهر وجود خویشتن است. عید فطر که میشود انگار انسان تازه متولد شده، میخواهی بروی زندگی تازه شروع کنی. این بهخاطر شکوفاشدن فطرت است.
- اهمیت فطرت
2.1- فطرت راهبر بهشت است
این فطرت آنقدر مهم است که سرشت و تولد انسانها بر فطرت است؛ یعنی هر کودکی که متولد میشود بر فطرت الهی متولد میشود. پیامبراکرم(ص) میفرماید: «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَةِ: هر کودکی که متولد میشود بر فطرت متولد میشود.» حضرت این تولد بر فطرت را اینگونه توضیح میدهند: «هر کودکی بر این معرفت که الله خالقش است متولد میشود.»[4] اگر این فطرت که امروز عید فطر و زندهشدن فطرت است، سالم بماند خدا را نمایش میدهد. خداشناس است، پیامبر و امامشناس است. مثل آیینهای که غبار بر آن نباشد. آینه وقتی که تولید میشود عالمنماست، اما کمی که بماند گردوخاک میگیرد، زنگار میگیرد. نیاز به تمیزکردن دارد. انسان وقتی که به دنیا میآید وجودش مثل آب صاف میماند که آسمان در آن دیده میشود. عکس ماه و خورشید در آن میافتد، اما مدتی که میگذرد گلآلود میشود. جلبک میزند و کثیف شود. دیگر آسمان را نشان نمیدهد. ماه و خورشید در آن دیده نمیشود. هرچه که هست قذارت و ناپاکی است. یکی پیدا شده این آب پاک و زلال را خاکآلود کرده که دیگر آسمان را نشان نمیدهد. تا حالا دقت کردید این بچهها چقدر معصومند. اول که دروغ بلد نیستند، اول که غیبت و بدگویی بلد نیستند. از قدیم گفتهاند حرف راست را از بچه بشنو. چرا؟ چون فطرتش پاک است. هنوز آلوده نشده.
این فطرت مانند سیستم خودکار هواپیما است. اغلب هواپیماهای امروزی به گونهای ساخته شدهاند که بخش عمدهای از سفر را بدون دخالت خلبان و در حالت خودکار به انجام میرسانند. این امر شاید در ابتدا برای برخی از مسافران دلهرهآور بهنظر برسد، اما باید بدانید رایجترین علت سقوط هواپیماها خطای انسانی خلبانان آنهاست. در واقع همین اصل سبب طراحی و راهاندازی سیستمی شده که هدایت هواپیما را پس از تیکآف بهصورت خودکار بهدست بگیرد. در هواپیماهای امروزی، خلبان خودکار به نام ” George ” نیز شناخته میشود. این سیستم در هواپیماهای امروزی بسیار پرکاربرد است. در این سیستم برنامهای از پیش طراحی شده است که مسیر را از مبدأ تا مقصد و تمامی اطلاعات لازم از زمان و مکان اوج و فرود و ارتفاعی که باید بگیرد و… را در آن قرار دادهاند و این سیستم هوشمند هواپیما را از مبدأ تا مقصد میبرد.
در واقع این سیستم تا وقتی که توسط فرد یا گروه و محیط و یا چیزهای دیگر خراب نشود یا خلبان آن را دستی از کار نیاندازد بدون اشکال به مقصد میرسد. فطرت هم دقیقاً همین کار را میکند. سیستمی است که از سوی خدا در وجود انسان قرار داده شده تا انسان را از مبدأ خود (الله) به سوی مقصد خود (الله) ببرد (انا لله و انا الیه راجعون) و تا وقتی که کسی آن را خراب نکند، انسان را بدون هیچ اشتباهی به مقصد میرساند.
ولی مشکل از آنجا شروع میشود که این سیستم بسیار عالی خدادادی و بسیار کارا، توسط ارادۀ انسانها که خلبان و تکنسین این هواپیما هستند در طول زندگی دستکاری میشود و از کار میافتد. خدا ما را خلبان، در کابین فرماندهی هواپیمای وجودمان قرار داده است. هر نوع اختیاری هم به ما داده، ولی حیف که گاهی بر خلاف این فطرت حرکت میکنیم و کار را خراب می کنیم.
ای عزیزان، هرکس قصد رسیدن به مقصدی که خدا برای ما قرار داده است را دارد، باید طبق فطرت خود عمل کند و مواظب باشد که خدای ناکرده این فطرت را آلوده نکند.
2.2- آمدن پیامبران و ادیان از سوی خدا برای زندهکردن فطرت است
فطرت آنقدر اهمیت دارد که خدا هرچه پیامبر و دین و آیین الهی فرستاده است، همه و همه برای این است که اشکالات و نواقص خواسته و یا ناخواسته بر سر راه فطرت را بر طرف کند. به تعبیر دیگر، پیامبران رسولان الهی تذکر دهندهها و یادآورهای فطرت هستند و برای ترمیم فطرتهای خراب شده و رفع موانع ایجاد شده بر سر راه فطرت آمدهاند. پیامبران با این عظمت و این جایگاه برای رفع اشکالات فطرت آمدهاند. پیامبران مانند برج مراقبتی هستند که دائماً رفتار هواپیماها را رصد میکنند و هرکجا حرکتشان اشتباه باشد به آنها تذکر میدهند و از خلبان میخواهند به حالت خودکار برگردد یا اگر مشکلی در حالت خودکار پیش آمده با برج مراقبت هماهنگ شود. در واقع پیامبران پیدرپی آمدهاند تا رفتار انسانها و جوامع انسانی را رصد کنند و به آنها تذکر دهند و آنها به مسیر فطرت و آنچه خدا برایشان مقرر کرده است برگردانند.
امیرمؤمنان علی(ع) در خطبۀ اول نهجالبلاغه مىفرماید: «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ: پس خداوند رسولانش را برانگیخت و پیامبرانش را به دنبال هم بهسوی آنان گسیل داشت تا ادای پیمان فطرت الهی را از مردم بخواهند و نعمتهای فراموششدۀ او را به یادشان آورند.»
انسانها در طول تاریخ زندگی خود دچار انحرافات متعدد و مختلفی شدند و پیامبران آمدهاند تا آنها را به همان فطرت خودشان توجه بدهند و خطاهای فکری و رفتاری آنها را اصلاح کنند. در جای جای قرآن هم خدا به پیامبرش میفرماید کاری که تو میکنی تذکر است و قرار نیست کار جدیدی انجام بدهی «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ: فقط توی پیامبر تذکردهنده هستی.» اینها خیلی چیزها را میدانند. قرار نیست چیز جدیدی به آنها یاد بدهی فقط یادشان بیانداز. گردوغبار آینۀ فطرتشان را پاک کن. آنها خدا و دین و حقایق را میبینند و مییابند. همه میدانیم وقتی به دنیا آمدیم ضعیف بودیم و وقتی پیر میشویم، ضعیف میشویم. همه میدانیم که روزی باید برویم. همه میدانیم که بیعلت بهوجود نیامدهایم. همه میدانیم که خالق ما بیهوده ما را خلق نکرده است. یکی باید باشد اینها را به ما تذکر بدهد. یکی باید باشد ما را تکان بدهد. بارها شده که ندای فطرت به ما نهیب زده که فلانی این کاری که میکنی به دور از انصاف است. این پولی که میگیری پول ناسالمی است. خودمان میفهمیم دین هم به ما نهیب میزند؛ ولی خب کو گوش شنوا! اگر به همین نهیبهای فطرت و تذکرهای دین هم گوش کنیم به مقصد میرسیم وگرنه خدای ناکرده آنقدر دور میشویم که دیگر حتی صدای برج مراقبت را هم نمیشنویم. میرویم و نعوذبالله به پیامهای124هزار پیامبر پشت کردهایم و آنها را نادیده گرفتهایم.
2.3- بهترین تربیت، تربیت فطری است
برای همین بهترین نوع تربیت، تربیت فطری است. در این نوع تربیت، نه مربی چیز جدیدی یاد میدهد و نه شاگرد چیزی جدیدی یاد میگیرد. فقط مربی آنچه که در درون شاگرد هست را بیرون میکشد و به او نشان میدهد. این تربیت چون درونی است و از درون میجوشد زود پذیرفته میشود.
آی مؤمنین، آی مردم عزیز روزهدار، آی آن کسی که آمدی گفتی من نگران فرزندم هستم. از دینش از اعتقاد و رفتارش میترسم. میترسم بیش از یکیدو تا فرزند داشته باشم، آخر تربیتشان سخت میشود. مگر ما میخواهیم آنها را تربیت کنیم. این هم عجیب بهانهای شده برای کمکردن نسل شیعه! میترسیم از تربیتشان؟! کار را رساندن به جایی که در فردای این کشور، تعداد خانۀ سالمندان بیشتر از مهدکودکها میشود. این را آرام بگویم خصوصی است: تعداد شیعیان توی کشور امامزمان(عج) کمتر از اهل سنت بشود؟ با این بهانهها؟ تربیت راه دارد.
بهترین راه تربیت فرزند، تربیت فطری است. فطرتش را بیدار کن. با فطرت با او سخن بگو. موانع امر فطریاش را بر طرف کن. او خودبهخود تربیت میشود. آنچه در درون دارد را به او نشان بده. گردوغبار فطرتش را پاک کن، او خودبهخود تربیت دینی میشود. این روش بیداری فطرت، روش همۀ پیامبران بود.
داستان حضرت ابراهیم بسیار مشهور است، وقتی همه از شهر رفتند برای تفریح، به بتخانه رفت و همۀ بتها را شکست جز بت بزرگ! تبر را بر دوش بت بزرگ گذاشت. همه که آمدند این صحنه وحشتناک را دیدند، آخر خداهایشان درهم خورد شده بود، خون جلو چشمانشان را گرفته بود. متهم اصلی ابراهیم بود. او را حاضر کردند. پرسیدند آیا تو با بتهای ما این کار را کردی؟ در این لحظه ابراهیم چراغ فطرت آنها را روشن کرد. خوب توجه کنید. نیامد بگوید اینها خدا نیستند. خدا باید واجبالوجود باشد، قدرت داشته باشد و… . قرآن این صحنه را خیلی زیبا بیان کرده است: « قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ: ابراهیم، در مقام احتجاج، گفت بلکه این کار را بزرگ آنها کرده است. شما از این بتان سؤال کنید، اگر سخن میگویند.» «فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ: پس آنان به خود آمدند و گفتند شما خودتان، با پرستیدن این موجودات بیاثر و بیاختیار، ستمکارید، نه ابراهیم.» این است نتیجۀ تربیت فطری. اینها میدانند که بت توان ندارد که از خودش دفاع کند. توان ندارد که سخن بگوید. چه برسد به این که خدا و رب و روزی دهنده باشد. برای همین سرهایشان را پایین انداختند و اقرار کردند که اینها نمیتوانند سخن بگویند. ابراهیم تیر خلاص را میزند: «قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ: ابراهیم گفت آیا به جای خدا چیزهایی را میپرستید که هیچ سود و زیانی به شما نمیرسانند؟» حالا وقتش است که جهالت اینها را به باد استهزاء بگیرد. بعد از این که فطرتشان بیدار شد، حالا که از درون دائم به خود نهیب میزنند ابراهیم راست میگوید. اینجا ابراهیم میگوید: «أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ: اُف بر شما و بر آنچه به جای خدا میپرستید، آیا نمیاندیشید؟»
جای جای قرآن پر است از این نوع تربیت. مهم این است که فطرت را شناخت و به آن بازگشت و برای تربیت دیگران به جای این که این همه هزینۀ اضافی بدهیم و راههای طولانی برویم، از دورن افراد و از گوهرۀ وجودی آنها؛ یعنی فطرت و امور فطری استفاده کنیم. به قول شاعر: «آب در خانه و ما گرد جهان میگردیم.» با دانشآموزان اردو رفته بودیم. دیدم یکی از آنها اهل چشمچرانی است. با دلیل و منطق و فلسفه کار پیش نرفت. گفتم آیا دوست داری کسی به خواهرت نگاه بد کند؟ رگ گردنش باد کرد. گفتم نگاه کنی نگاه میکنند، عین روایت است. قسم خورد که دیگر نگاه نمیکنم. این نمونۀ تربیت فطری است. فطرتش را بیدار کن خودش تربیت میشود.
- چیستی و جایگاه فطرت
خب حالا که دانستیم این فطرت و تربیت فطری چقدر اهمیت دارد بیاییم ببینیم که فطرت چیست و چه جایگاهی در وجود انسان دارد؟
3.1- تعریف فطرت
آیةالله مصباح یزدی(ره) میگوید فطرت در لغت؛ یعنی خلقت خاص و ویژۀ مخلوق، به نحوی که اثر ویژهای داشته باشد. برای انسان، فطرت؛ معرفت یا گرایشی که مقتضای نوع آفرینش انسان است و از طریق تجربه و تعلیم بهدست نمیآید.[5] انسان مخلوقی است که نسخۀ بدل ندارد. این نسخه با نسخههای دیگر فرق میکند. برخی گمان میکنند این انسان ادامۀ همان حیوان است، نه این انسان با حیوان فرق اساسی دارد. فطرت حالت خلق ابتدایی انسان است که بر آن اساس خلق شده است. انسان مانند لوح سفید یا خمیر شکل نیافتهای به دنیا نمیآید، بلکه از آغاز بینشها و گرایشهای خدادادی خاصی را به همراه دارد که انتخابها و افعال او را در طول زندگی جهت میدهد. چیزهایی در اول خلقت در وجود انسان تعبیه شده است که اولاً انسان را از بقیۀ موجودات ممتاز میکند؛ ثانیاً موجب هدایت انسان به هدف از پیش تعیین شدهاش میشود. انسان ناخواسته از ظلم بدش میآید. از عدلوداد خوشش میآید. حتی آن دزد هم از دزدی بدش میآید و میگوید چارۀ دیگری ندارم، راه دیگری بلد نیستم. همه از کمال و زیبایی و پیشرفت خوششان میآید، حتی همان معتاد هم میگوید ای کاش من آدم خوبی بودم، معتاد نبودم. اینها چیزهایی نیست که کسی به ما یاد داده باشد. در وجود همۀ ما هست.
در یک جمله؛ فطرت گرایشی درونی، ویژۀ انسان است که خلقت انسان براساس آن است. خدا آن را در درون انسان قرار داده است، بدون این که انسان آن را از کسی بیاموزد و نیاز به آموختن داشته باشد، اکتسابی نیست و هیچگاه در انسان از بین نمیرود. البته غبار میگیرد و ضعیف میشود، برای همین است که همیشه برای تربیت افراد باید امید داشت و بر اثر برخی از وقایع این فطرت بیدار میشود. فطرت در بین همۀ انسانها مشترک است، اگر این غفلتها کنار برود همه به سمت فطرت الهی حرکت خواهند کرد. فطرت مثل قطبنمای کشتی است، جهت را نشان میدهد، موجب نجات میشود، اما به شرط این که در کنار این قطبنما آهنپاره و آهنربا و… نباشد.
3.2- ارزش انسان به زنده نگه داشتن فطرت است
اصلاً ارزش انسان به زنده نگه داشتن این فطرت است، چراکه اگر انسان از این فطرت غفلت کند، خود را در حد حیوان تنزل داده اس. برای اینکه این حرف روشن شود لازم است کمی انسانشناسیمان قوی شود. اصلاً انسان فرقش با حیوان چیست؟ فرق او با موجودات دیگر مثل کوه و درخت و گیاه و… چیست؟ چه شد که انسان شد اشرف مخلوقات و مسجود ملائکه؟
خدای تعالی ابتدا جمادات را خلق کرد[6] و از سطح این جمادات گیاهان را رویانید و بعد از آن حیوانات را خلق کرد و انسان را بهعنوان اشرف مخلوقات و پس از آنها خلق کرد. در واقع انسان در بردارنده جمیع مراتب مخلوقات و کمال آنها و کاملترین آنها است. انسان مخلوق برتر الهی و مخلوقی است که خدا به واسطۀ آن به خود تبریک گفت: «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ». جماد: طبیعت دارد. حیوان: غریزه دارد. انسان: فطرت دارد.
خصوصیت حیوان این است که خشم و شهوت دارد. از خودش دفاع میکند و به دیگران حمله میکند. برای تکثیر نسل جفت خود را پیدا میکند و شهوترانی میکند. کاری ندارد که کجاست، همین که به شکمش فشار آمد، همان جا وسط کوچه قضای حاجت میکند. به شهوتش فشار آمد، همان جا جلوی مردم توی میدان کارش را میکند. گرسنهاش شد، هر چه جلوی چشمش بود میخورد. نمیگوید این سهم دیگری است. نمیگوید زمین سبزی مشتی عبدالله است، من الاغ مشتی حسنم. سرش را میاندازد زیر، میرود و میخورد! کاری به این حرفها ندارد.
رفتار حیوانها را میبینم، مقایسه میکنم با آزادی غربی. بدون شک میتوانم بگویم که آزادی غربی؛ یعنی حیوانیت مدرن! میگوید بگذار آزاد باشد توی کوچه و خیابان با هر که دلش خواست رفیق بشود، کارشان را حل کنند! از حرام و حلال هر چه خواست بخورد. یعنی چه! این آزادی غربی همین حیوانیت مدرن است دیگر!
اما انسانی که خدا خلق کرده در مرتبهای بالاتر از حیوان است. انسان موجود بسیار عجیبی است. همۀ آنچه که جماد و گیاه و حیوان دارند را داراست. خلقتی ویژه و امتیاز ویژهای هم دارد که همان فطرت اوست. انسان به واسطۀ این فطرت از حیوان تمیز داده می شود. اگر این فطرت نباشد، انسان انسان نیست. حیوان است، بلکه بدتر از حیوان است. شهوت و غضب دارد، البته شدیدتر و بد تر از او.
از جمادی مُردم و نامی شدم وز نما مُردم به حیوان برزدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی ز مُردن کم شدم[7]
این است که میگوییم ارزش انسان به زنده نگه داشتن فطرت است، اگر انسانی فطرتش مُرد مخفی شد از بین رفت، دیگر او انسان نیست، حیوانی دو پا است که به تعبیر قرآن از حیوان هم بدتر است: «کَالاَنعَامِ بَل هُم اَضَلُّ سَبِیلاً»
بمب میسازد و توی یک دقیقه چهلهزار انسان را در هیروشیما خاکستر میکند و چند نسل را گرفتار بیماریهای هستهای میکند! پول خرج میکند و چند بار تغییر جنسیت میدهد که هم لذت نر را ببرد هم لذت ماده را! مردم بدبخت آفریقا را چنان میچاپد که غنیترین کشورهای جهان، ضعیفترین مردم روی کره زمین را داشته باشد! آفریقای جنوبی بزرگترین استخراجکنندۀ طلای کره زمین است و مردمش فقیرترین مردم جهان! این طلاها کجا میرود؟ میرود توی آمریکا و اسرائیل تا آنها ثروتمندترین کشورهای جهان بشوند. آنوقت 23میلیون آفریقایی از گرسنگی رنج ببرند و روزانه دهها آفریقایی از گرسنگی جان دهند. آمریکا هم در سال میلیونها تُن گندم را به دریا بریزد تا قیمت گندم پایین نیاید.
یکوقت فکر نکنیم این فقط مخصوص آمریکا و اسرائیل است، ما هم باید مواظب باشیم کسی که برنج را توی کشور امامزمان احتکار میکند، او که در اوج کرونا ماسک احتکار میکند، دارو احتکار میکند، اگر دستش میرسید همۀ دنیا را میچاپید. او فطرتش مرده است و کاسبانه دارد با غریزه زندگی میکند. آن کسی که توی حیاط خانه جوجه کباب میکند و بچههای همسایهاش کباب بو میکشند، آب دهان قورت میدهند و شب را گرسنه میخوابند او هم فطرتش عیب کرده، باید به فکر باشد.
وجود انسان دقیقاً مثل چکپول است؛ ارزشش به آن نخ اعتباری است که وسط این چک است. اگر این نخ اعتباری نباشد با آن کاغذهایی که بچۀ شما با آن موشک درست میکند، هیچ تفاوتی ندارد. با آن کاغذ باطلههایی که کیلویی صدتومان میخرند، فرقی ندارد. دیگر با این چکپول بینخ، یک آدامس هم به تو نمیدهند چه برسد به این که پشتوانۀ تو بشود.
انسان هم به فطرت ارزش پیدا میکند. فطرت انسان نخ وجود انسان است. نخی که یک سر آن دست خداست و یک سر آن به قلب انسان بسته شده است. فطرتی که نردبان انسان برای بالارفتن به ملکوت عالم است. اگر نباشد انسان، دیگر انسان نیست. اعتبارش همان اعتبار حیوان است بلکه بدتر ازحیوان.
3.2.1. فرق فطرت و غریزه
شاید سوال پیش بیاید که برخی از امور در درون همۀ انسانها هست و هیچگاه هم از بین نمیرود؛ مثل میل به جنس مخالف! مثل حس برتری جویی که هرکسی دوست دارد او مدیر باشد و دوست دارد رئیس باشد! و دهها نمونه از این قبیل. فطرت با اینها چه فرقی میکند؟
البته همان طور که گفتیم، پایۀ وجود انسان در بخش بدن او، حیوان است. حیوان غریزه دارد، همین غریزهها در انسان هم هست. بله، اموری که در انسان بهصورت دروننهاد و بدون نیاز به آموختن است و دائم وجود دارد دو دستهاند: یک سری مربوط به همان بُعد حیوانی انسان است که به آن غریزه میگویند؛ یک سری مربوط به انسانیت انسان است که به آن فطرت میگویند.
برای جوانها مثال میزنم: شما وقتی کامپیوتری میخرید، قسمت سختافزار دارد که همان مانیتور و کیبرد و کیس و… است که اینها برق میخواهد، نگهداری قطعات میخواهد، تعمیر میخواهد؛ قسمت نرمافزار دارد که اصل و هویت این کامپیوتر به آن است. این نرمافزارها برنامهنویسی اصلی کارخانه برای کامپیوتر است که هروقت دستگاه ویروس گرفت و مشکلدار شد میگویند بازیابی به کارخانه کنید یا ویندوز را عوض کنید یا ریست کنید و… . برنامۀ اصلی کامپیوتر همان فطرت انسان است. هر برنامه و قطعهای که روی کامپیوتر نصب میشود باید متناسب با برنامۀ اصلی باشد وگرنه هنگ میکند.
غریزه برای امور خاکی و تَن انسان است، اما فطرت مربوط به روح و امور برتر و والای انسان است. انسان چون هم تن دارد و هم روح، به هر دوی اینها نیاز دارد. برای کارهای مربوط به تن، نیاز به غریزه دارد. برای کارهای مربوط به مَن، نیاز به فطرت. اما اگر کسی فقط منحصر در غریزه شد و امور فطری را فراموش کرد، حیوان میشود.
طنزی میدیدم. بنده خدایی از خارج اومده بود و برای همه هدیهای آورده بود. برای مادربزرگش تبلت آورده بود. این بنده خدا وقت نکرده بود برای او توضیح بدهد. وقتی شب به دیدنش رفت، دید که از تبلت بهعنوان تختۀ سبزیخوردکنی استفاده میکند. قشنگ زیر شیر آب میشورد و خشک میکند و میگذاردش توی کمد ظرفها!
این طنز است، اما واقعاً غالب انسانها از وجودشان اینگونه استفاده میکنند. اصلاً سیستم فطرتشان را روشن نمیکنند. فقط از جسمشان استفاده میکنند: برای خشم و شهوت و هوی.
- رفتار
در ماه مبارک رمضان، بعد از یک ماه روزه و تهجد و شبزندهداری، فطرت انسان بیدار شده است. خاکهای غفلت کنار رفته است. انسان در عید فطر جایزهای که می گیرد این است که مسیر فطرت به رویش باز میشود. به تعبیری هدایت خودکارش روشن شده و میخواهد مسیرش را طی کند. حال باید ببینیم چه چیزی دوباره این چراغ هدایت درون را خاموش میکند. چه چیزی موجب خاکآلودشدن شیشۀ این چراغقوه قوی درونی میشود. چطور میشود از آن مواظبت کرد. درست است که به عنایت و لطف خدا در بستر میهمانی خدا، وجودمان نورانی شد. حالا چه کار کنیم که این نور تا سال دیگر خاموش نشود و راهنمای مسیر ما باشد.
4.1. خشم و شهوت
همان طور که گفتیم، خدای تبارکوتعالی انسان را دو وجهی آفریده است. گرایشهای حیوانی اگر رها و یله شوند نور فطرت را خاموش میکنند. دل را میمیرانند. این خشم و شهوت اگر از تسلط عقل و فطرت بیرون رود، کار دست آدم میدهد. حالا که بعد از یک ماه روزه و شبزندهداری و تهجد، دُور دست عقل و فطرت افتاده، حالا که بعد از یک ماه انسانیت، دولت، دولت قلب است باید مواظب باشیم که دوباره کار دست خشم و شهوت نیافتد.
امامعلی (ع) در پایان خطبۀ 28 نهجالبلاغه مىفرماید: « وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَى، وَ طُولُ الاَمَلِ: ترسناکترین چیزى که بر شما از آن بیمناکم دو چیز است: هواپرستى و آرزوهاى دراز.»
هواپرستی، پیروی از شهوت و خشم و هوی، انسانیت انسان را نابود میکند. انسان را از رسیدن به سر منزل مقصود باز میدارد. در روایت آمده است که بدترین دشمن آدمى، خشم و شهوت اوست. پس هر كه آن دو را در اختیار بگیرد، مقامش بالا میرود و به هدفش میرسد.[8] شیخ حسین انصاریان سر منبر میگفت نقل شده رسول خدا با چند نفر به شهری میرفتند. وسط ظهر داغ، در بیابانها بیرون مدینه دیدند جوانی پیراهنش را درآورده و روی ریگهای داغ مدینه میغلتد. رسولالله نزدیکش شدند. جوان ایستاد و لباسش را پوشید و سلام کرد. رسولالله گفتند: «چکار میکنی؟» پاسخ گفت: «یا رسولالله، فشار شهوت به من زیاد شده خود را بر این ریگهای داغ میگذارم که یاد آتش جهنم باشم و خدای نکرده گناه نکنم.» رسولالله نوازشش کردند و به اصحاب فرمودند هر کدام مشکلی دارید به این جوان بگویید تا دعایتان بکند. دعای اینجور جوانها مستجاب است. هرکس به جایی رسید از همین مبارزه با جهات حیوانی و رشد فطرت الهیاش بوده است. یک ماه روزهداری و مقابله حتی با خواستههای حلال زمینه را آماده کرده است که با شهوات حرام مقابله کنیم. چطور توی ماه رمضان گوشی همراهمان پر شده بود از دعا و مناجات و هروقت صفحهای ناجوری میآمد به خودمان نهیب میزدیم فلانی تو روزهداری! میهمان خدا هستی. وقتی کسی عصبانیات میکرد، میگفتی حیف که روزه هستم، خودمان را کنترل میکردیم. بدانیم ما همیشه سر سفرۀ نعمت خدا مهمانیم. مگر این دست و پا از کیست؟ چشم از کیست؟ هوایی که تنفس میکنیم از کیست؟! اصلاً به قول امام (ره) عالم محضر خداست، مواظب باشیم. باید مواظب این گوشیها و این صفحات اینترنتی باشیم. حالا که به برکت ماه مبارک رمضان این چرکهای روحی پاک شده و به برکت عید فطر، فطرتهای ما شکوفا شده و به برکت روزهها و شبزندهداریها این غضب و شهوت در بند عقل و فطرت در آمده، مواظب باشیم دوباره شیطان پای اینها را از بند عقل و فطرت باز نکند و افسارشان را بهدست نگیرد.
پی نوشت ها:
[1]. کافى، ج4، ص168.
[2]. بحارالأنوار، ج87، ص375.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج5، ص131.
[4]. التوحيد: 331/9.
[5]. مصباح یزدی، معارف قرآن، ص۲۶.
[6]. خطبه اول نهج البلاغه.
[7]. مثنوی مولانا، دفتر سوم، بخش178.
[8]. میزان الحکمه، ج۸، ص۴۴۷.