بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
۱. علامه مجلسی، نظر کردۀ آل الله علیهم السلام
اهل خراسان بود و مشهور به «آخوند خراسانی». دلش را در کربلا جا گذاشته بود و برمیگشت. خسته بود؛ خوابید. در عالَم رؤیا، وارد خانهای شد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و امامان (علیهمالسلام) به ترتیب در آنجا نشسته بودند. بعد از جایگاه امام زمان (عجلاللهتعالیفرجه)، جایی برای آخوند بازکردند. رفت و نشست. شخصی وارد خانه شد؛ او مولی محمدتقی مجلسی بود؛ دوست آخوند. گلاب در دست داشت، به همه تعارف کرد؛ و به آخوند هم. محمدتقی رفت و با بچهای قنداقی برگشت. رو به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: «برای این طفل دعا بفرمایید که خداوند، او را مروّج دین قرار دهد».
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کودک را درآغوش گرفته و دعا کردند. علی (علیهالسلام) نیز همینطور تا نوبت به امام زمان (عجلاللهتعالیفرجه) رسید. ایشان نیز همینکار را تکرار کردند و سپس کودک را به آخوند دادند. آخوند هم برای کودک دعا کرد.
در همین حال، آخوند از خواب بیدار شد، تصمیمگرفت قبل از خراسان، به دیدار محمدتقی برود. به اصفهان رفت. محمدتقی، برایش گلاب آورد و بعد کودکی را به آغوش او داد و گفت: «فرزندم امروز به دنیا آمده، برایش دعا کن تا از مروّجین دین باشد».
آخوند، متعجب شد. کودک را درآغوش گرفت. بویید و بوسید و دعا کرد. نام کودک را «محمدباقر» گذاشتند.
مولی محمدتقی، ساعت زیادی از شب را عبادت میکرد، نماز میخواند، قرآن میخواند، گریه میکرد … صفا میکرد. گاهی، حالی پیدا میکرد که یقین داشت در آن هنگام دعایش مستجاب میشود. شبی، به این حال رسید. با خود فکر کرد که چه د عایی بکنم؟ دنیایی باشد؟ یا آخرتی؟!
در فکر بود که صدای گریه محمدباقر را شنید. بیاختیار گفت: «الهی! به حق محمّد و آل محمّد (صلیاللهعلیهوآله)، این طفل را از مروّجین دین و ناشرین احکام حضرت سیّد المرسلین قرار بده و او را به توفیقات بینهایت خود موفق بدار.
مولی «مقصود علی» جدّ محمدباقر، در مجالس مذهبی شاه طهماسب صفوی دعوت میشد و شعر میگفت. به این دلیل شهرتش شده بود، مجلسی … و محمدباقر شد: علامه محمدباقر مجلسی.
اگر بخواهیم مرحوم مجلسی را دقیق معرفی کنیم، باید بگوییم او احیاگر معارف اهل بیت علیهم السلام بود. شخصیتی که فقط یک نمونه از آثارش، کتاب گرانسنگ و نفیس «بحارالانوار» است در ۱۱۰ جلد. بحار، دریای دانش اهل بیت علیهم السلام است. لذا این شخصیت برتر جهان اسلام حق بزرگی بر شیعیان دارد. احیاگری معارف و احادیث اهل بیت علیهم السلام، کار بزرگی است و اهل بیت در این رابطه از ما هم توقّع دارند که به اندازه خودمان، معارف ایشان را زنده کنیم. این احیاگری، بسیار برکات و آثار دارد و یکی از مهمترین آنها، برخوردار شدن از «رحمت الهی» است.
۲. اهمیت
۲.۱. احیای علوم اهل بیت علیهم السلام ، تبعیت مردم را در پی دارد.
یکی از برکتهای احیاگری و زنده کردن معارف اهل بیت علیهم السلام این است که با زنده شدن معارف و احادیث ایشان، مردم تابع اهل بیت خواهند شد و دنبال امامان معصوم علیهم السلام حرکت خواهند کرد؛ لذا امام هشتم علیه السلام در این باره چنین میفرمایند:
«فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا. اگر مردم، حُسن سخنانِ ما و حقایقِ کلام ما را بدانند، قطعاً از ما پیروی خواهند کرد».[۱]
بهترین راه تسخیر قلوب انسانها و کشاندن آنها به سوی اهل بیت علیهم السلام ـ چه مسلمان و چه غیرمسلمان ـ ، تبلیغ و گسترش سخنان گهربار معصومین علیهم السلام است. زمینۀ پذیرش علوم اهل بیت علیهم السلام ، در هر انسانی که از فطرت الهی منحرف نشده باشد، وجود دارد؛ چون علوم اهل بیت، به مبدأ وحی مرتبط است.
آیت الله وحید خراسانی از مراجع معظم تقلید، ماجرایی از مرحوم میرزای شیرازی نقل کردند که بسیار عبرت آموز است:
«روزی روحانی ژندهپوش و سادهزیستی، درب منزل میرزا را میزند. خادم در را باز میکند. مرد روحانی میگوید: برای دیدن آقا آمدم. خادم میگوید: مراجع و بزرگان هم به سادگی فرصت دیدار با ایشان را نمییابند؛ تو چطور قصد دیدار با ایشان را داری؟!
روحانی میگوید: به میرزا بفرمایید فلانی آمده است. میرزا با شنیدن اسم آن روحانی، با پای برهنه نزد او میدَود و استقبال کمنظیری از آن روحانی ژندهپوش و سادهزیست به عمل میآورد.
پس از رفتن او، شاگردان میرزا علت این استقبال را از مرحوم میرزا پرسیدند. وی پاسخ داد: آن فرد بسیار با استعداد و دارای نبوغ عالی و همبحث با من بود، تا آنکه روزی راه خود را پیدا کرد و گفت: باید به فلان منطقه که هیچ عالمی ندارد بروم.
میرزا میگوید: من به او گفتم که استقبالی از تو در آن منطقه نخواهد شد. آن روحانی پاسخ داد: به مسجد میروم و به مردم میگویم که برای خدمت آمدم و نمیخواهم سربارِ شما باشم.
میرزا در ادامه به شاگردانش میگوید: او برای معاش، شبها نانهای خشک باقیمانده مردم را از کوچهها جمع و ارتزاق میکرد. وی تمام مشکلات را تحمل کرد؛ در آن منطقه ماند و قرآن به بچهها تعلیم داد و معارف اهل بیت را ترویج و تبلیغ نمود، تا جایی که تحول عظیمی ایجاد کرد. بنده حاضرم که مرجعیتم را بدهم و تمام ثواب اعمال او را بگیرم».[۲]
باید توجه کرد که این سخن را چه کسی میگوید! میرزا، شخصیتی است که یکی از فتواهای او تمام ممالک اسلامی را دگرگون کرد. این داستان، ارزش تبلیغ و جلب مردم به اهل بیت علیهم السلام است.
اگر بخواهیم که مردم از اهل بیت علیهم السلام تبعییت کنند، راهش این است که معارف اهل بیت را با موشکافی دقیق و زیبا ترویج نماییم. همه ما از جان و دل خواهانیم و حاضریم برای اینکه ظهور زودتر اتفاق بیفتد جان دهیم؛ راه جلو افتادن ظهور، این است که معارف و علوم و کلمات نورانی اهل بیت علیهم السلام را به دیگران برسانیم و به خوبی ترویج کنیم. اگر کسی بگوید که این کار از عهدۀ من برنمیآید، میتواند به کسی که این کار از او برمیآید کمک کند و او را یاری نماید تا در ثوابش شریک باشد.
۲.۲. احیای علوم اهل بیت علیهم السلام ، قلوب را احیا میکند
یکی از مهمترین آثار و برکات احیاگری معارف و علوم اهل بیت علیهم السلام ، احیای قلب است. اگر معارف اهل بیت به کسی برسد، باعث زنده شدن قلب او خواهد شد. این اثر، ویژه کلمات اهل بیت علیهم السلام است؛ لذا در روایات چنین میخوانیم:
عَنِاَلْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍقَالَ: قَالَ لِیأَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: یَافُضَیْلُإِنَّ حَدِیثَنَا یُحْیِی اَلْقُلُوبَ؛ امام باقر علیه السلام به فضیل چنین فرمودند: سخن ما، دلها را زنده مىکند.[۳]
حتی اگر در مجلسی بنشینید که در آن مجلس سخنان اهل بیت گفته میشود، نیز همان برکات و خصوصیات وجود دارد.
قال الرضا علیه السلام: مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیَی فیهِ أمْرُنا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ؛ هر که در مجلسی بنشیند که در آن یاد ما (اهل بیت) زنده می شود، قلبش در روزی که قلبها میمیرند، نخواهد مرد.[۴]
از ویژگی این کلمات و معارف این است که اگر کسی با معارف اهل بیت علیهم السلام آشنا شود، دل او زنده میشود و لو فرد، بیدین هم باشد، فطرت او به این کلمات تمایل پیدا میکند.
یکی از مبلّغین حوزه علمیه قم نقل کرده: در ایام تبلیغ، به شهر دلیجان میرفتم. با طلبهای غیر ایرانی از طلاب جامعه المصطفی آشنا شدم که میگفت: من با نهج البلاغه شیعه شدم. خیلی برای من جالب بود و مشتاق بودم داستان زندگی خودش را برایم تعریف کند. ایشان گفت: در کشور ترکیه مشغول به تحصیل بودم. من لاییک بودم و هیچ دینی نداشتم و در دوران دانشجویی هم مانند بقیه دانشجویان، فقط به فکر درس و لذت بودم؛ اما همیشه احساس میکردم که آرامشی در زندگی ندارم و در واقع، آرامش، حلقه مفقوده زندگی من بود. من همواره در جستجوی آن آرامشِ از دسترفته بودم تا اینکه یک روز، یکی از دوستانم از یکی از کشورهای همسایه به محل کارم آمد تا به من سری بزند. در این بین، کتابی هم برایم هدیه آورد و گفت: این کتاب به تو آرامش خواهد داد، قدرش را بدان. من هم گفتم: این همه کتاب خواندهام، این کتاب هم مثل بقیه. لذا کتاب را داخل قفسه کتابهایم گذاشتم و بدون اینکه توجّهی کنم، آن را رها کردم. ابتدا چون فکر میکردم که آرامش، در داشتنِ بهترینخودرو است، خودروی خیلی خوبی خریدم؛ اما بعد از مدتی برایم تکراری شد. فکر میکردم اگر خانه بزرگی داشته باشم، به من آرامش میدهد. اما باز هم افسرده بودم تا اینکه یک روز در زندگیام تحوّل بزرگی ایجاد شد. خسته شده بودم؛ چشمم به کتابی که دوستم به من هدیه داده بود خورد. با خودم گفتم نگاهی به آن بیندازم و ببینم که این کتاب، چه مطلبی دارد. کتاب را آوردم و آن را گشودم. وقتی کتاب را باز کردم اولین جملهای که دیدم، جواب یک شبهه روانشناسی بود که مدتها به دنبالش بودم اما پیدا نمیکردم. خیلی جا خوردم و مشتاق شدم؛ لذا صفحه زدم و جملهای دیگر را دیدم. باز هم شگفتزده شدم. این کتاب، داشت با من حرف میزد و مشکلات مرا حل میکرد، تا جایی که روزها و شبها مشغول مطالعه این کتاب شدم و تمام دلخوشی من این شده بود که این کتاب را مطالعه کنم. بدون اینکه بدانم این کتاب را چه کسی نوشته، آن را مطالعه میکردم؛ اما هر روز برای فهم بیشتر مطالب این کتاب، تشنهتر میشدم. هر قدر این کتاب را مطالعه میکردم، اخلاق و رفتارم هم تغییر میکرد، تا جایی که خانوادهام به رفتارم مشکوک شده بودند.
مدتها از مطالعه این کتاب گذشت، تا اینکه به دنبال مؤلف کتاب گشتم. از جاهای مختلفی سؤال کردم که این کتاب، از آنِ کیست؟ مسلمانان کشورم که اکثراً هم اهل تسنّن هستند، به من گفتند این کتاب نهج البلاغه و کلمات حضرت علی علیه السلام از اصحاب پیامبر و خلیفه چهارم ما است. پرسیدم علی را کجا باید پیدا کرد؟ جواب درستی به من داده نشد. گفتند بیا با فلانی و فلانی و فلانی آشنا شو. گفتم من فقط با علی کار دارم، نه کسی دیگر. مدتها به دنبال علی علیه السلام میگشتم که ببینم ایشان کیست؛ تا اینکه در کنفرانسی در کشور آلمان با یک روحانی شیعه آشنا شدم. در آن جلسه از آن روحانی خواستم چند دقیقه به من وقت بدهد. ایشان هم با روی باز پذیرفت. من از ایشان سؤال کردم علی بن ابیطالب علیه السلام کیست؟ ایشان گفت: این آقایی که اسمش را بردید از کجا میشناسید؟ گفتم: مدتی است کتاب نهج البلاغه او را مطالعه میکنم و بسیار علاقهمند به ایشان شدهام. وقتی ایشان اشتیاق مرا دید گفت: آقایی که اسمشان را بردید، امام و آقا و مولای ما شیعیان است. پرسیدم کجا میشود خدمت ایشان رسید و ملاقاتشان کرد؟ هر کجا باشند، من مشتاقم ایشان را ببینم و خدمت ایشان برسم. ایشان که تحوّل قلبی من را متوجّه شده بود گفت: این آقا، هزار و سیصد سال پیش، از دنیا رفتهاند. وقتی این جمله را شنیدم، بسیار تعجب کردم و گفتم: امکان ندارد! مگر میشود کسی هزار سال پیش، از دنیا برود اما کلمات و گفتارش امروزی باشد و برای امروز صحبت کرده باشد؟
ایشان مقداری درباره امیر مؤمنان برایم صحبت کرد و از دین اسلام برایم گفت و نکات تاریخی اسلام را متذکّر شد و مرا به دین اسلام بیشتر مشتاق کرد. وقت خداحافظی، از ایشان پرسیدم چطور میشود علی علیه السلام را خوب شناخت؟ ایشان گفت: اگر دنبال علی هستید، باید به ایران سفر کنید؛ مدتی در آنجا درس بخوانید، تا علی را بشناسید.
آنچنان قلب من متحوّل شده بود که تصمیم سفر به ایران را گرفتم. نزد پدر و مادرم رفته و برای نخستین بار، برای سفرم از آنها اجازه خواستم. پدرم که از رفتار من متعجب شده بود، گفت: مدتی است اخلاق و رفتارت تغییر کرده؛ با چه کسی آشنا شدی؟ چون برای اولین بار است که از ما اجازه سفر میگیری! در آن زمان، چیزی به پدر و مادرم نگفتم و فقط گفتم که بعداً در این باره خواهم گفت. بالاخره به ایران سفر کردم و وارد قم شدم؛ شهری کویری و گرم. تحمّلش برایم سخت بود؛ اما چون دنبال شناخت امام علی بودم، تحمّل میکردم. مدتی در قم ماندم و سپس به مشهد سفر کرده وآنجا شیعه شدم و تا کنون به وسیله کتاب نهج البلاغه پدر و مادرم و بسیاری افراد دیگر را شیعه نمودهام. این طلبه غیر ایرانی در آخر کتاب نهج البلاغه را به من نشان داد و گفت: شما گنجی دارید که هیچ جای عالم چنین گنجی پیدا نمیشود. بله؛ گنج پدریای که ما از آن غافل هستیم.[۵]
این، یک نمونه از هزاران نمونه افرادی است که دلهایشان با کلمات و معارف اهل بیت علیهم السلام زنده شده و معنای دقیق انسانیت را فهمیده و درک کردهاند؛ لذا اگر میخواهیم دلهای ما زنده و نورانی و نرم شود و سینه ما ظرف معرفت الهی شده و با خدای متعال انس پیدا کند و به کمالات راه پیدا کند، باید با کلمات اهل بیت علیهم السلام که تفسیر حقیقی قرآن کریم است انس پیدا کنیم و ان شاءالله به این معارف نورانی عمل کنیم.
۳. افراط و تفریط، دو آفت احیا گری علوم اهل بیت علیهم السلام
نقش بیبدیل محدّثین در احیاگری و نشر معارف و علوم اهل بیت علیهم السلام این بوده که اخبار، روایات و احادیث پراکنده در کتب مختلف را جمعآوری کردهاند.
اگر حفظ احادیث و نقل روایات و زحمات محدّثین نبود، این علوم بیپایانِ ائمّه در اختیار ما قرار نداشت و اثری از این علومی که در رشتههای گوناگونِ مربوط به حیات ظاهری و معنوی و دنیوی و اخروی انسان است باقی نمیماند و امروز، بزرگترین و عالیترین ثروتها و ذخایر علم و معرفت، به صورت کتابهای مدوّن و مکتوب، (کتابهایی مثلکافی،استبصار،تهذیب، مَن لایَحضُرُهُ الفقیهو بحار الانوار، به دست ما نمیرسید.
نقش محدّثین، پس از ائمّه علیهم السلام در حفظ آثار وحی و رسالت پیامبر عظیم الشّأن خدا حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله، بیش از نقش هر قشر و صنفی است.
مسئله «إحیاء امر»، یکی از مهمترین دستورات ائمه علیهمالسلام به شیعیان است که در دورهای از تاریخ نسبت به آن تأکید بیشتری شده و روایات فراوانی غالباً با مضمون «اَحیُوا اَمرَنا» و «رَحِمَ اللَّهُ مَن أَحیا اَمرَنا» بیان فرمودهاند. امام خامنهای مُدّ ظِلُّه العالی در بیانات اخیر خود، با ذکر بستر تاریخی صدور این روایات، «جهاد تبیین» را تفسیر آن دانسته و فرمودند: «هیئت، محل جهاد تبیین است».
به نظر میرسد، این نکته بسیار مهم از تعبیرِ «اَحیُوا اَمرَنا» استفاده میشود. حال، سؤال این است که منظور از «امر» و «احیاء» آن چیست؟
روایات مورد بحث، گویای این است که منظور از امر، «ولایت و حکومت» ائمه علیهمالسلام و منظور از احیای آن، یک مبارزه همهجانبه برای تبیین «اسلام ناب» و «علوم و معارف ائمه علیهمالسلام» و «عمل به دستورات» آن است بهگونهای که باعث ولایتپذیری محض شیعیان و تربیت انسانهایی شود که علیه حکومت طاغوت شوریده و ولایت ائمه علیهمالسلام را محقَّق سازند.
۳.۱- «غربزدگی»، نمونه تفریط در احیاگری
یکی از موانعی که بر سر راه احیاگری است و باعث شده که عدهای به دنبال کلمات نورانی و مقدّس اهل بیت علیهم السلام نباشند و فکر کنند که هر چه علم هست، در غرب و اروپا است، «غربزدگی» است. به قول امام راحل قُدِّسَ سرُّه «ما از شرِّ غرب، نجات پیدا کردیم؛ اما از شرِّ غربزدگان، خیر». همین مسئله موجب شده است تا پیشرفتهای علمی، کُند و آهسته صورت بگیرد. وقتی بحث إحیاء معارف اهل بیت که همان علم صحیح است پیش میآید، همین غربزدهها میگویند: اینها علم نیست؛ در صورتی که در روایت است:
قال الإمامُ الباقرُ علیه السلام – لسَلَمَهَ بنِ کُهَیلٍ و الحَکَمِ ابنِ عُتَیبَهَ -: شَرِّقا و غَرِّبا لَن تَجِدا عِلماً صَحیحاً إلّا شَیئاً یَخرُجُ مِن عِندِنا أهلَ البَیتِ؛ امام باقر علیه السلام به سَلَمه و حَکَم میفرمایند: اگر به شرق یا غرب عالم بروید، دانش صحیحی نمییابید مگر آنچه از نزد ما اهلبیت بیرون میآید.[۶]
علامه محمد تقی جعفری رحمۀ الله علیه نقل میکنند: عده ای از جامعهشناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست؟». هر کدام از جامعهشناسها صحبتهایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه دادند. وقتی نوبت به بنده رسید گفتم: اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق میورزد. کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است، در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است. اما کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه خداست. علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و از جایگاه پایین آمدم. وقتی جامعهشناسها صحبتهای مرا شنیدند، برای چند دقیقه ایستادند و کف زدند. وقتی تشویق آنها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی علیهالسلام است. آن حضرت در نهج البلاغه میفرمایند: «قِیمَهُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ؛ ارزش هر انسانی، به اندازه چیزی است که دوست میدارد». وقتی این کلام را گفتم، اساتید و مهمانان، دوباره به نشان احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی علیه السلام از جا بلند شده و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.[۷]
این، همان جامعه غرب است که برای این کلام امیر مؤمنان این احترام را قائل است؛ اما عدهای غربزده، جلوی عقل خود را بسته و میگویند اینها علم نیست مگر اینکه غرب تأیید کند. لذا ما وظیفه داریم که در مقابل یاوهگویی این غربزدهها با تمام وجود از مکتب علمی دقیق اهل بیت علیهم السلام دفاع کنیم و مبلّغ و مروّج این فرهنگ ناب باشیم.
۳.۲. «انکار علوم جدید»، نمونه افراط در احیاگری
یکی دیگر از مواردی که در رابطه با احیای معارف اهل بیت علیهم السلام باید دانست، این است که این معارف نه تنها مخالف علم جدید نیست، بلکه همیشه تخصّصگرایی را مورد تأکید خود قرار داده است. اصلاً دین، منکر علوم جدید نیست.
در بسیاری از احکام فقهی نیز فقهای ما به اهل فن و متخصصان در آن امر ارجاع دادهاند. مثلا در وجوب و إسقاط وجوب روزه، یکی از شرایط، توانایی و قدرت بر روزه گرفتن است و نباید روزه، ضرری برای شخص داشته باشد؛ اما تعیین مصداق اینکه آیا روزه برای فرد ضرر دارد یا ندارد را به متخصص متعهد سپردهاند.
پس دین، نه تنها با علوم جدید مشکلی ندارد، بلکه دین و مخصوصاً اهل بیت علیهم السلام همیشه سفارش برای به دست آوردن علوم داشتهاند؛ چه از لحاظ زمان و چه از لحاظ مکان. مثلاً فرمودهاند: « اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ؛علم را به دست آورید و لو در چین باشد»[۸] ؛ یا میفرمایند: «اُطلُبوا العِلمَ مِنَ المَهدِ إلَى اللَّحْدِ؛ ز گهواره تا گور، دانش بجوی» [۹]. اهل بیت، خود، علوم مختلف را تدریس میکردند. امام صادق علیه السلام به جابر بن حیان علم شیمی آموختند. جابر، پدر علم شیمی است. بنا بر این، معارف اهل بیت علیهم السلام مخالف علم جدید نبوده، حتی مروّج علوم جدید بودهاند و بسیاری از دانشمندان امروزی، علوم خود را از معارف و آثار اهل بیت علیهم السلام گرفته اند. مثلا انیشتین نظریه مشهور و معروف نسبیت را از حدیثی پیرامون معراج رسول الله صلی الله علیه و آله که میفرمایند هنگامی که میخواستند بروند، پایشان به کوزه آب خورد و هنگام بازگشت، هنوز آب کوزه در حال ریختن بود فهمید. یا داستان کشف میکروب توسط لویی پاستور که شنیدنی است.
در اواخر عمر لویی پاستور، دانشمند بنام، مجلس نکو داشتی به منظور تجلیل از مقام علمی و خدمات ارزنده ایشان ترتیب دادند و هر کس برای ابراز علاقه قلبی خویش به وی، وسیلهای را به کار گرفت. یکی از طریق مقاله، دیگری از راه شعر و آن یکی از طریق دکلمه و… . در لحظات پایانی مجلس برای تشکر متقابل، آقای پاستور، پشت تریبون قرار گرفت و با اقدامی صادقانه و بسیار شجاعانه افتخاری دیگر بر افتخارات ارزشمند خود افزود. ایشان گفت: آقایان و خانمهای شرکت کننده در این مجلس، از همه شما سپاسگزارم، شما برای تجلیل از مقام علم در اینجا گرد هم آمدهاید و لیکن توجه نمایید که کاشف میکروب من نیستم. این سؤال مهم در ذهن حضار آن جلسه به وجود آمد که پس چه کسی میتواند به غیر از پاستور کاشف میکروب باشد؟! آقای پاستور ادامه داد من روزی به صحیفه سجادیه علی بن الحسین علیهماالسلام نگاه میکردم تا رسیدم به این جمله: «اللَّهُمَّ وَ امْزُجْ مِیَاهَهُمْ بِالْوَبَاء؛ خدایا آب شرب دشمنان را با بیماری «وبا» بیامیز.[۱۰]
آبی که من میشناختم H2O بیشتر نبود؛ اکسیژن و هیدروژن با ترکیبی خاص. از خودم پرسیدم این وبا چیست؟ با همین انگیزه به سراغ آب رفتم و با چشم مسلح آن را مورد مطالعه قرار دادم. دیدم موجودات زندهای درون آب است که هر چه بر میزان ناصافی آب افزوده شود آنها زیادتر میشوند. من اسم آن موجودات زنده را میکروب گذاشتم؛ اما حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام از مجموع میکروبها نوع خاصی را انتخاب کرده و از خداوند خواست در آب دشمنان بیامیزد و اگر کسی کُلّ را نشناسد، نمیتواند جزء را انتخاب نماید؛ پس کاشف میکروب، علی بن الحسین است.[۱۱]
همان طور که در روایت امام باقر علیه السلام گذشت، تمام علوم صحیحی که در عالم پیدا میکنید از ناحیه اهل بیت است. پس باید همه علوم را در راه اهل بیت و دین و قرآن مصرف کرد. دانشمند علم شیمی و علوم هستهای، باید برای خدمت به کشور اهل بیت تلاش کند؛ نه برای مستکبران.
پس، معارف دین و اهل بیت علیهم السلام نه تنها مخالف علم جدید نیست، بلکه خود در بردارنده علوم بسیار است و بشر باید بدود تا به عمق معارف اهل بیت برسد. با توجه به نمونه بالا، وقتی هزار و دویست سال قبل، امام کلامی را بیان کرده و علم امروز، تازه به آن رسیده، قطعاً بقیه معارف نور انی اهل بیت علیهم السلام نیز چنین است.
۴. برگزاری مجالس علمی
حال سؤال این است که احیای امر چگونه باید صورت پذیرد؟ چه کنیم که ما هم در زمره احیا کنندگان امر اهل بیت قرار بگیریم ؟
آنچه بهوضوح در روایات به چشم میخورد، این است که ائمه علیهمالسلام برای تحقق احیای امرشان، توصیه به «تشکیل مجالس، اجتماعات، جلسات خانگی و مجلس عزا» میکردند. امام باقر علیهالسلام درباره صفات شیعیان میفرمایند: «الْمُتَزَاوِرُونَ فِی إِحْیَاءِ أَمْرِنَا؛ شیعیان ما کسانیاند که برای زنده نگاهداشتن امر ما، به دیدار یکدیگر میروند و جلسه تشکیل میدهند».[۱۲] یا در روایت دیگری به شیعیان توصیه میکنند: «أَنْ یَتَلَاقَوْا فِی بُیُوتِهِمْ فَإِنَّ لُقِیَّا بَعْضِهِمْ بَعْضاً حَیَاهٌ لِأَمْرِنَا؛ به ملاقاتکردن یکدیگر بروید، زیرا این ملاقاتها زنده نگاهداشتن امر ماست».[۱۳] همچنین آنگاه که حضرت برای احیاکنندگان امر دعا میکنند، میفرمایند: رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اجْتَمَعَ مَعَ آخَرَ فَتَذَاکَرَا أَمْرَنَا؛ خدا رحمت کند بندهاى را که با دیگرى گرد آید و کار ما (احکام و دستورهاى دین) را به یاد آورند یعنی با یکدیگر گفتگو نمایند.[۱۴]
امام صادق علیهالسلام نیز از یکی از یاران خود درباره جلسات خانگی و اجتماعات شیعیان سؤال میکنند و پس از پاسخ او میفرمایند: «إِنَّ تِلْکَ الْمَجَالِسَ أُحِبُّهَا، فَأَحْیُوا أَمْرَنَا».[۱۵] حضرت با بیان علاقه خود به اینگونه جلسات، آنها را تشویقکرده و میفرمایند: من این مجالس را دوست دارم. سپس، دستور به احیای امر بهوسیله این جلسات میدهند. نکته مهم اینکه ادامه حدیث نشان میدهد این روایت درباره جلسات ذکر مصیبت «یعنی همین مجموعه هیئات» صادر شده است (مَنْ ذَکَرَنَا أَوْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ عَنْ عَیْنَیْهِ مِثْلُ جَنَاحِ الذُّبَابِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ أَکْثَرَ مِنْ زَبَدِ الْبَحْر؛ کسى که از ما یاد کند یا نزد وى از ما یاد شود و از چشمانش به اندازه پر مگسى اشک بیرون آید، خداوند گناهان او را اگر چه بیشتر از کف دریاها باشد مىآمرزد).
همچنین در روایت دیگری به شیعیان دستور دادهاند مجالس و اجتماعات دینی برگزار کنند، زیرا «فَإِنَّ فِی اجْتِمَاعِکُمْ وَ مُذَاکَرَتِکُمْ إِحْیَاؤَنَا؛ اجتماعات و جلسات شما و گفتوگو درباره ما، زنده نگاهداشتن یاد ماست».[۱۶] در روایت دیگری ضمن توصیه به تشکیل جلسات و گفتوگو از علوم و روایات ائمه علیهمالسلام میفرمایند: «وَ بِالْحَدِیثِ إِحْیَاءُ أَمْرِنَا؛ با گفتوگوی علمی، امر ما زنده نگاه داشته میشود».[۱۷]
برپا کردن این جلسات و حضور در آن، آثار و برکات فراوانی دارد.
آیه الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی مشهور به صاحب عروه (۱۲۵۳ – ۱۳۳۷ ق) برای صله ارحام عازم یزد بود، یک قطعه کفن برای خودش خریده بود که ابتدا در حرم امیرمؤمنان علیه السّلام همۀ قرآن را بر آن نوشت و سپس در حرم امام حسین علیه السّلام زیارت عاشورا را با تربت بر اطراف آن نوشت. در این سفر، کفن را نیز با خود به یزد برد. سید در شب اول ورودش به یزد، در منزل یکی از دخترانش استراحت میکند. حضرت سیدالشهداء علیه السّلام به خوابش آمده میفرمایند: یکی از دوستان ما فوت کرده و در مزار یزد منتظر کفن است، ما دوست داریم این کفن به او اهداء شود.
سید بیدار می شود و می خوابد. دو بار دیگر این رؤیا تکرار می شود. لباس پوشیده به قبرستان یزد میرود و میبیند شخصی به نام «کریم سیاه» فوت کرده، او را غسل داده روی سنگ نهاده منتظر کفن هستند. تا ایشان میرسد، میگویند: کفن را آوردند.
مرحوم یزدی از آنها میپرسد: شما کی هستید؟ میگویند: همان آقایی که به شما امر فرموده کفن بیاورید، به ما نیز امر فرموده که برای تجهیز و دفن ایشان به این جا بیاییم.
مرحوم یزدی میپرسد: این شخص کیست؟ میگویند: او شخصی به نام «کریم سیاه» است، یک فرد معمولی، ولی عاشق امام حسین علیه السّلام بود، هر کجا مجلسی به نام امام حسین علیه السّلام برگزار میشد، او بدون هیچ تکلّفی حاضر میشد.[۱۸]
این از خصوصیات مجلس اهل بیت، مخصوصاً مجلس امام حسین علیه السلام است و اساساً خود حضرات معصومین نیز در این مجالس حضور پیدا میکنند.
استاد علی اکبر مهدی پور از قول آقای شریعتی و ایشان از مرحوم مجاب (واعظ توانمند دزفولی) نقل میکند که یک منبری در دزفول پس از منبر، مجلس را ترک کرده و رفته و برای شام نمانده است. شب در عالم رؤیا به محضر حضرت فاطمه علیهاالسّلام مشرّف شده، حضرت به او فرموده بودند: چرا از شام فرزندم نخوردی؟ عرض کرده بود چون ترش بود و برای سینه ام خوب نبود. حضرت فرموده بودند: مگر نمی دانی هرکجا برای فرزندم طعام تهیّه شود، سر دیگ را من برمیدارم؟ [۱۹]
همت کنیم و مجالس روضه و معارف اهل بیت را زیاد کنیم. اگر میخواهیم مورد لطف اهل بیت علیهم السلام قرار بگیریم و اگر دغدغه ظهور داریم و میخواهیم امام زمانمان بیایند، یکی از نکات مهم ظهور این است که مردم امام حسین علیه السلام را بیشتر بشناسند؛ چون امام زمان علیه السلام خود را منتقم امام حسینی معرفی میکند و مردم او را میشناسند. پس اگر دنبال رضایت اهل بیت علیهم السلام هستیم، مجالس اهل بیت را در خانههای خود، زیاد کنیم و این را هم بدانیم که این مجالس، آثار و برکات خاصی دارد.
* منبر کامل 45 دقیقه
پی نوشت ها:
[۱] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص: ۳۰۷
[۲] خبرگزاری شبستان، نقل از آیتالله علی تهرانی، تولیت مدرسه علمیه ام ابیها (س)
[۳] بحار الأنوار ، ج ۲ ، ص ۱۴۴
[۴] بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۷۸
[۵] نهضت نهج البلاغه خوانی . از زبان شیخ هادی رمضانی
[۶] بحارالأنوار: ٢٠/٩٢/٢
[۷] سایت قطره به نقل از سایت تحقیقاتی نشر معارف اهل البیت
[۸] طبرسى، مشکاهالأنوار، ص۱۳۳
[۹] نصیرالدین طوسی، آداب المتعلّمین، ص ۱۱۲
[۱۰] دعای ۲۷ صحیفه سجادیه
[۱۱] تاریخ ادبیات ادوارد براون، ج۲
[۱۲] کافی، ج۲، ص۲۳۷
[۱۳] کافی، ج۲، ص۱۷۶
[۱۴] امالی شیخ طوسی،ص۲۲۴
[۱۵] وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۰
[۱۶] امالی شیخ طوسی، ص۲۲۴
[۱۷] بحارالانوار، ج۱، ص۲۰۲
[۱۸] جرعه ای از کرامات امام حسین، ص ۱۰۲
[۱۹] جرعه ای از کرامات امام حسین، ص ۲۷
.