بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمةالله.
آیتالله شبزندهدار نقل میکردند که یکبار در محضرشان بودیم، فرمودند:
در شیراز قدیم، تاجری زندگی میکرد که دلش مملو از عشق سیدالشهدا علیهالسلام بود. هر سال در دهه اول محرم، در خانهاش مجلس روضهخوانی برپا میکرد و مجلس عزاداری برای حضرت امام حسین علیهالسلام اقامه مینمود. مردی متشرع و اهل حساب و کتاب بود.
روزی حسابوکتاب اموالش را کرد و دید که مستطیع شده و حج بر او واجب است؛ اما دلش نمیخواست مجلس روضهاش را تعطیل کند.
نشست و هزینه دهه اول روضه را دقیق حساب کرد: ده شب روضه، اینقدر برنج، اینقدر گوشت، اینقدر روغن، اینقدر چای و… حتی نوشت چند کیلو تنباکوی درجه یک با چه قیمتی. آن زمان در برخی هیئتها رسم بود که برای عزاداران قلیان نیز میآوردند.
همه مخارج را لیست کرد، پولش را جدا کرد و با خود گفت: “میرم حج، اما نمیذارم روضه تعطیل شه.” لیست را برداشت و رفت سراغ رفقای هیئتیاش.
گفت: “رفقا، امسال واجب است به حج بروم. مردانگی کنید نگذارید مجلس روضهام تعطیل شود.”
رفقا قبول کردند. لیست را گرفتند، پول را تحویل گرفتند، کلید خانه را هم گرفتند و قول دادند همهچیز مطابق همان برنامه انجام شود.
تاجر به حج رفت و پس از انجام اعمال، طبق رسم آن زمان به کربلا نیز مشرف شد. شب عاشورا، در کربلا، خوابی عجیب دید.
در عالم رؤیا، دید که سیدالشهدا علیهالسلام و حضرت عباس علیهالسلام به روضهخانههای دنیا سر میزنند. حضرت امام حسین علیهالسلام لیست مخارج هر روضه را میخواندند و قمر بنیهاشم علیهالسلام آن را مینوشتند.
رسیدند به روضه او. امام فرمودند: “عباس جان، مخارج این روضه را بنویس.”
حضرت عباس نوشت: اینقدر برنج، اینقدر روغن، اینقدر چای، اینقدر قند…
همهچیز دقیقاً مطابق همان لیستی بود که خودش تهیه کرده بود. اما دو مورد با لیستش فرق داشت.
در خواب با خود گفت: “چرا؟”
دید امام فرمودند: “عباس جان، بنویس تنباکوی درجه دو، اینقدر کیلو، اینقدر تومان.”
تاجر گفت: “اما من نوشته بودم تنباکوی درجه یک!”
این سؤال در ذهنش ماند. مورد دوم هم عجیبتر بود.
حضرت فرمودند: “عباس جان، بنویس یک عدد چوب کبریت بهحساب این روضه.”
از خواب بیدار شد. وقتی به ایران برگشت، دوستان هیئتیاش برای دیدار آمدند.
سه روز گذشت. شب آخر، رفقای هیئتیاش را صدا زد و گفت:
– رفقا، چه خبر از روضه؟
گفتند: خدا خیرت بده، روضه عالی بود، خانهات بود، مردم آمدند، پول هم که دادی.
گفت: چیزی کمتر از لیست من خرج کردید؟
گفتند: نه، دقیقاً طبق همان لیست.
پرسید: حتی تنباکو؟
یکی از دوستان گفت: “راستش، دیدیم حاجی داری از حج میای، تنباکوی درجه یک رو گذاشتیم برای پذیرایی از مهمونا؛ برای عزادارای امام حسین، تنباکوی درجه دو استفاده کردیم.”
تاجر شیرازی در دل گفت: “پس حساب امام حسین دقیق بوده…”
پیرمرد نورانیای هم در جمع بود که خیلی باصفا بود و همیشه توی روضه چای میداد. صدایش زد و گفت:
– حاجی، چه خبر از روضهخوانی؟
گفت: خدا خیرت بده، همهچی بود، فقط خودت نبودی، اما روضه خوبی شد.
پیرمرد پرسید: از خودت هم چیزی خرج این روضه کردی؟
تاجر گفت: تو خرج نکردی؟ حتی یه چوب کبریت؟
پیرمرد لرزید و گفت:
– الان که گفتی یادم اومد… یه شب اومدم پای سماور، دیدم کبریت نیست. دست کردم تو جیبم، یه دونه چوب کبریت از خودم درآوردم و روشن کردم.
عزادار امام حسین علیهالسلام! میدونی چی میخوام بگم؟
یه دونه چوب کبریت، امروز چقدر میارزه؟ قیمتی نداره.
اما در این دستگاه، اگه کسی حتی به اندازه یه چوب کبریت قدمی برای سیدالشهدا برداره، خرج کنه، سیدالشهدا میبینه و مینویسه.
من و شما شاید یادمون نیاد زیر این پرچم چند بار نفس کشیدیم، چقدر اشک ریختیم، چقدر هزینه کردیم، اما مادرش، حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها، حساب ذرهذرهاش را دارد.
چه خوبه که من و شما هم خونههامونو حسینیه امام حسین علیهالسلام کنیم. خرج کنیم، وقت بگذاریم، به زندگیمون برکت بدیم، به عمرمون و بچههامون.
روضه سیدالشهدا فرصتی استثنائیه تا خودمون رو به آقا ثابت کنیم.
انشاءالله بتونیم با برگزاری یه مجلس روضه خونگی، این قدم رو برداریم.
خیلی کار سختی نیست. برای برگزاری روضهخانگی، با شمارهای که پایین زیرنویس شده تماس بگیرید. خیلی زود میتونید خونه خودتون رو حسینیه کنید.
به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل على محمد و آل محمد