برای اینکه به سیره پر فراز و نشیب و پر از زحمات و خدمات حضرت باقر علیهالسّلام وارد شویم، یک مقدمه بسیار کوتاهی را از پدرشان امام سجاد خواهم گفت که ارتباطش با بحث روشن شود.
وقتی کربلا رخ داد بسیاری از مردم جهان اسلام دچار سرخوردگی و افسردگی و یأس فلسفی شدند. چرا آسمان به زمین نیامد؟ چرا باید اینقدر ظلم را خدا مقدر کرده باشد؟ «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُورا» سرخوردگی و بی توجهی به دین، گویی دین کارکردی ندارد، همه دچار سردرگمی بودند. بنی امیه کاری کرده بود که مردم گیج شده بودند. در این روزگار شخصیتی طلوع کرد که پیغمبری بود که دوباره رحمتش بر اسلام تابیده شد، حضرت سجاد علیهالسّلام، مردم توقع داشتند بیشتر از همه حضرت سجاد قهر کند. این همه بلا سر یک خانواده بیاید و آن هم خانوادهای که جز عبادت خدا نکرده بودند. مردم چیز دیگری میدیدند، مردم شور حیرت انگیزی در عبادت حضرت زین العابدین میدیدند. دعای عرفه امام سجاد علیهالسّلام از دعای عرفه سیدالشهدا مشهورتر است و دعای ۴۷ صحیفه هم هست. منتهی این چون مناسکی شده و در آستانهی ماه محرم است مردم ما دعای امام حسین را میخوانند.
نگاه میکردند که امام سجاد یک عبادت بسیار طولانی و طاقت فرسا و کمرشکن دارند. من همیشه میگویم: شما از امروز عهد کنید بعد از نماز واجب خود یک ربع سر به سجده بروید و یا الله بگویید. وقتی انگیزه ندارم و نمیدانم چرا روبروی خدا قرار گرفتم. میگویم: یک ربع به سجده بروید. خیلی سنگین است! یعنی چه که پانزده ساعت عبادت میکردند؟ رقبا از پا درمیآمدند. فامیلهای زین العابدین علیهالسّلام نگران جانش میشدند. معمولاً آدمهای عابد، خیلی چرتکهای هستند. نگاه میکردند میدیدند زین العابدین علیهالسّلام رو به قبله ایستاده و گویی ایستاده مرده است! در خوف خدا! اگر لباسش کج میشد متوجه نمیشد. یک نفر عرض کرد: آقاجان چرا چهرهی شما زرد است؟ فرمود: در برابر خدای جبار قرار گرفتم. عجیب عمیق و عجیبتر از آن عاشقانه بود. من اگر دو رکعت مستحبی به جا بیاورم و یک گونی برنج در خانه کسی ببرم، خیال میکنم که چه کردم! عرض میکند: خدایا اگر مرا وارد جهنم کنی گله نمیکنم که هیچ، اهل جهنم را جمع میکنم و میگویم: من بین شما آمدم چون بد هستم ولی او را دوست دارم. او به من ظلم نکرده است. من اهل جهنم را جمع میکنم و فریاد میزنم دوستت دارم.
دعای پنجاهم صحیفه سجادیه است، میگوید: خدایا، اگر با مجازات مثل من سلطنت تو بزرگ میشود، عزت تو به چشم مردم و بندگانت میآید، من از تو تقاضا میکنم به من صبر عطا کنی و مجازات کنی، من دوست دارم پرچم تو بالا برود. سلطنت تو عظیمتر از آن است که با عذاب مثل من بخواهی عظمت خود را نشان بدهی. به من رحم کن! نه از سر اینکه من مستحق رحم هستم، از سر آقایی خود به من رحم کن! برای چه اینقدر عاشق هستی با وضعی که در کربلا دیدی؟ حضرت رقبایی داشت، میدیدند نه در کمیت از پس حضرت برمیآیند و نه در کیفیت. وقتی مردم غیر شیعه میآمدند نماز حضرت را نگاه میکردند، شروع میکردند زار زار گریه میکردند. امام زمان علیهالسّلام در این ایامی که حج تعطیل است، و حضرت در غربت بیشتر حج را به جا میآورند، چقدر زیبا بود ما حج و طواف حضرت را ببینیم. شب تا صبح پرده خانه کعبه را گرفته و گریه میکند که خدایا از سؤال قبرم گریه میکنم. حضرت ویژگیهایی داشت. میدیدند امام سجاد از کسانی نیست که در خانهاش بروی پول بدهی، حضرت از جای آشنا خرید نمیکرد. میفرمود: نمیخواهم به من تخفیف بدهند.
غریب حرکت و سفر میکرد. با شترش سفر رفته بود، بیش از بیست سفر رفته بود. وقتی از دنیا رفت، شتر را دفن کرد. فرمود: نمیخواهم در بیابان خوراک گرگها شود. این شخصیت هر روز در خانهاش باز بود و به گرسنگان غذا میدادند. تنها غذا نمیخورد. خادم ایشان میگوید: گاهی باید میگشتیم کسی را پیدا کنیم چون حضرت نزدیک غروب میخواست غذا بخورد همراه کسی غذا میخورد. یک ویژگی عجیب حضرت این بود که کسی است که عبادت میکند و از عبادتش لذت میبرد، عبادتش پر سوز و گداز است، پر از اشک است، پر از عشق است و آرامش خاطر دارد. در خانه هم باز است. حضرت فرمود: بیست خانه در مکه و مدینه ما را دوست ندارند ولی حضرت کاری کرد که حیرت انگیز بود. دوست دارم به عزیزانی که در انتخاب پیش رو میخواهند شرکت کنند بگویم: اگر میخواهید موفق باشید از ریا کم کنید. امام سجاد علیهالسّلام ۳۴ سال روی دوش مبارکش بار سنگین در خانه فقرا میبرد آنوقت آنها حضرت را نمیشناختند. حضرت وقتی شناخته شد که بعد از ۳۴ سال یک شب تا صد نفر جلوی در منتظر حضرت بودند. به امام صادق گفتند: شما شبیه امیرالمؤمنین هستید؟ فرمود: هیهات، جدی داشتم علی بن الحسین که او شبیه امیرالمؤمنین بود. ناشناسی که به تاریکی شب میبرد شام یتیمان عرب!
زین العابدین ناشناس، شبها، غذا میبرد. یاری نداشت و اوج شدت عمل بنی امیه است، صد نفر ایستاده بودند بعد از ۳۴ سال که خیلی عادت کرده بودند، میگفتند: نگران نباش گرفتار شدی، ناشناس شب سراغ شما میآید، این ناشناس کیست که درد ما را دوا میکند؟ حج میخواست برود یک چیز بیشتری میداد که میخواهم حج بروم. سابقه نداشت ۳۴ سال اخیر گرفتارها را رها کند. امروز کسی که بشود گفت او بوده که ۳۴ سال این کار را کرده است، چه بسا امام سجاد برای دعوت مردم به حق این تبلیغ را نیاز داشته، من نگران بعضی مسئولین هستم که پول پاشی میکنند از دو سال جلوتر و ادا درمیآورند و اینها رفتار اهلبیت نیست. گفتند: امروز علی بن الحسین از دنیا رفته است. ۲۵ محرم، مردم با یک شرمندگی گفتند: ما چرا او را از دست دادیم. ۳۴ سال در مدینه بود از او سؤال نکردیم. روح نماز او را میدیدیم و نرفتیم التماس دعا بگوییم.
چرا این را عرض کردم؟ برای اینکه امام سجاد علیهالسّلام که او را به عنوان یکی از بزرگان اهل بیت میشناختند، در بین اهلبیت ویژگیهایی دارد. اهلبیت هم به معنای خانواده پیغمبر که بنی امیه سعی کرده بود کل خانواده پیغمبر را اهل بیت جا بزند، گفتند: او با بقیه فرق میکند. او شخصی است که برای ما دلسوزی میکند ولی نمیخواهد جیب ما را خالی کند، نمیخواهد صرف ریاست به ما تبلیغات کند. آنها علم دارند و نیازی به ما ندارند. ما محتاج آنها هستیم. ۳۴ سال یک کلام نگفت، هرکسی بود ششصد بار مستندش را پخش کرده بود که من چقدر به فقرا کمک کردم. یک انفعالی در مدینه ایجاد شد و در خانه امام باقر از روز اول امامت پر بود. خدمات امام زین العابدین علیهالسّلام باعث شد امام باقر علیهالسّلام شروع امامتشان زمان بنی امیه هست و سختیهای زیاد هست ولی گرایش مردم به این خانواده که نجات بخش و باب الهدی هستند در ذهنها باور شد. اینکه با عملتان مردم را به خیر دعوت کنید. آمدند در خانه امام باقر که ما پدر شما را از دست دادیم، در این شرایط امام باقر علیهالسّلام امامتش شروع شد. غربت امام باقر از پدرشان کمتر است. اینکه اهلبیت میخواهند جامعه را رشد بدهند، بخشی امامت بر عصر خودشان و مردم خودشان است و یک بخش نگاهشان به طول تاریخ است برای اینکه باید سطح جامعه را بالا بیاورند. عبادت شما برای اینکه کاسبی کنید و از خدا گروکشی کنید، نیست. عبادت خدا منت خدا به ماست. خدمت به فقرا منت خدا به ماست نه اینکه ما کاری کردیم.
شما کریمی را در نظر بگیرید بخواهید پولی به بچهاش بدهید، خوشش میآید. منت گذاشته خدا اجازه داده ما کمک کنیم و امیدواریم غدیر پیش رو امیرالمؤمنین بر ما منت بگذارد بتوانیم به شیعیانش خدمت کنیم. امام باقر به امامت رسید، مردم آمدند سؤال دارند. خبر به شیعیان عراق رسید، کار به جایی رسید که امام سجاد علیهالسّلام اینچنین محبوب عراقیها نبود. عراق آن زمان ۷۲ ملت بود، طرفداران اهلبیت توقع داشتند که امام حتماً باید قیام کند. فکر میکردند مبارزه با ظلم و طاغوت و از بین بردن بدعتها فقط شمشیر به دست گرفتن است. زین العابدین علیهالسّلام دقیقاً میخواست کاری که سیدالشهداء کرد را بکند ولی اول باید فرهنگ این مردم را اصلاح کرد. امام صادق فرمود: اگر مردم همراهی نمیکردند، بنی امیه نمیتوانستند امام حسین را بکشند. اکر بگویند: مردم امام حسین را کشتند، با توضیحات این کلام درستی است.
غدیر این است که زیر بار طاغوت نرو. چرا زیر بار طاغوت رفتید که بین امیرالمؤمنین و معاویه، بین امام سجاد و عبدالملک مروان، بین سیدالشهدا و معاویه، بین حضرت باقر و هشام، به این حکومتها تن دادید. چرا پشتیبانی کردید؟ غدیر هم «لا اله» دارد و هم «الا الله» دارد. هم نفی همه طواغیت و هم اثبات امامت امیرالمؤمنین، لذا مردم عراق فکر میکردند امام سجاد انقلابی نیست و ظلم ستیز نیست. نشسته عبادت میکند و تسبیح در دست دارد. تبعیت نمیکردند، اینها وقتی رفتار امام زن العابدین را دیدند و اثر فرهنگی که ایجاد کرد را دیدند با ولع محضر امام باقر آمدند. شهادت حضرت سجاد نقطهی اختتامیه ۳۴ سال امامت حیرت انگیز زین العابدین بود. مردم که به سمت امام باقر آمدند تا قبل از این نمیآمدند. مثل اینکه همسایه شما یک عالمی باشد، عالمی در تهران بود از دنیا رفت. اگر شما میرفتی میگفتی: عجب دریای علمی کنار خانه ما بود و خبر نداشتیم. باید ببینی و نگاهت اخذ باشد، بروی ببینی من خالی هستم و ظرف مرا پر کن. اینها با این نگاه محضر حضرت باقر آمدند و حضرت بحث کردند.
کار به جایی رسید که حکومت بنی امیه به امام باقر میگفت: «المفتون به اهل العراق» کسی که در عراق فتنه به پا کرده است. به بعضی میگفتند: پیغمبر اهل عراق چطور است؟ چرا پیغمبر؟ توضیح میدهم، یعنی مردم میگفتند: عه، این خانواده بدون چشم اینقدر خدمات و علم دارند. عالمی که علم لدنی دارد به شیوه رسول الله، فوج فوج آوازه علمی امام باقر به همه جا رسید و از مصر و عراق میآمدند بعضی برای اینکه حال حضرت را بگیرند و بعضی برای اینکه استفاده کنند. حضرت شروع به گفتگو کردن میکرد و زمینه گفتگو فراهم میشد، اینها تعجب میکردند. بخشی هم شخصیت و ابهت حضرت است. یکوقتی فقیه بصره محضر امام باقر آمد و گفت: میخواهم سؤالاتی بپرسم تا ببینید که کوفیان شما هم سر کار بودید. تا آمد شروع به سؤال کردن، کرد حضرت فرمود: خبر نداری خدا حجت روی زمین دارد؟ امین روی زمین دارد؟ این کلمات حضرت با ظاهر این کلمات که درونش استدلال بود، باطنش یک نوری بود. گفت: من در برابر بزرگان اصحاب ابن عباس زانو زدم، اینطور نلرزیدم. چرا الآن نمیتوانم جلوی لرزشم را بگیرم؟ حضرت فرمود: جلوی حجت خدا قرار نگرفته بودی. این فضا فراهم شد، مردم سؤال میکردند و حضرت جواب میداد. شیعیان حضرت در دوره حج از عراق میآمدند، حج فقهی است که روایی است. خیلیها شک داشتند کجا باید طواف را شروع کنند؟ لباس باید چطور باشد؟ مقدمات احرام چیست؟ میدیدند امام باقر علیهالسّلام بیان میکند و به رسول خدا استناد میکند. شیعیان خیلی شسته رفته انجام میدادند. متخصص حج زراره است، آمد گفت: من چهل سال است از شما و پدرتان حج میپرسم، هنوز تمام نشده، مردم نگاه میکردند میدیدند حج غیر شیعه هم تحت تأثیر بود. اینها قدرت علمی حضرت را میدیدند و میدیدند حضرت هر سؤالی میکنی ارتجالی پاسخ میدهد. یعنی نمیگوید: صبر کن بروم فکر کنم. دارد میجوشد انگار که در واقع لوح محفوظ الهی جلوی چشمش است و این ابهت علمی باعث شد فوج فوج آدم میآمد، ابوزهره از بزرگان الازهر مصر است، میگوید: کار به جایی رسید که از اقطار عالم سفر میکردند، نه برای زیارت قبر مبارک پیامبر، برای دیدن امام باقر میآمدند. بگویند: یک نفر پیدا شده هر سؤالی داشته باشید همه را پاسخ میدهند. مردم به سمتش میروند. این یک فضیلت گویی نیست که بگویی یک چیزهایی دارد در باطن شما خبر نداری. از دیگران هم میپرسد میبیند چنین بیانی ندارند.
مرحوم علامه طباطبایی میفرمود و دیگر بزرگان، که مردم ائمه ابتدایی را به عنوان امام نمیدیدند. برای همین سؤال نمیکردند. از امام باقر علیهالسّلام این جایگاه کم کم پدیدار شد و در زمان امام صادق به اوج خود رسید. بنی عباس مجبور شد محدودیتهایی برای امام کاظم بگذارد، سؤال نمیکردند. چرا؟ چون احساس بی نیازی میکردند. حالا اوج نشاط علمی در جامعه فراوان و شخصیتی که اگر اجازه بدهند سخن بگوید، کلماتی میگوید که حیرت انگیز است. لذا مردم فوج فوج از غیر شیعه سراغ حضرت میآمدند و حضرت پاسخ میداد. وقتی در اوج اقتدار علمی قرار گرفت یک کاری کرد. بنا را بر این گذاشت که از پیغمبر روایت نقل نکنند. مستقیم حکم بدهد! مستقیم حکم دادن یک ویژگی دارد. باعث میشود خط جدا شود. من بگویم: الآن که میآمدم از امام زمان پرسیدم به مردم چه بگویم؟ فرمود: این را بگو. بلافاصله میگویند: کاشانی شوخی میکند. چون من کجا و امام زمان کجا! اگر احساس کنند جدی میگویم، پیام میدهند که این چرا ادعای الکی میکند. من بگویم: قبل از اینکه در برنامه بیایم خدا به من فرمود: این را بگویم. مردم میگویند: وحی تمام شد، دکان داری نکن و با من برخورد میشود. اما اگر کسی باور کن من قبل از اینکه در برنامه بیاییم با خدا و امام زمان صحبت میکنم، سیل پیامها هست که برای ما دعا کنید. اگر باور شود یک تقدس و هیبت عجیبی رخ میدهد. امام باقر وقتی در اوج اقتدار علمی قرار گرفت به چند جهت میفرمود: حکم این است، نه مثل فقها با ادله، حکم این است. طبیعتاً عدهای ایشان را تکذیب میکردند. حضرت میخواستند این اتفاق بیافتد، چون حضرت در آن شرایط تقیه دنبال این بود که کلاس را پالایش کند و غربال کند، آنهایی که میماندند، زرارهها، کسی آمده که آن شخصیت برجسته به قول این شاعر میگوید: ای پسر پیغمبر تو همان کسی هستی که وقتی سخن میگویی مردم هدایت میشوند. تازه میفهمیم آیاتی که نازل میشود چه میگوید؟ اگر وحی خدا بر رسولش قطع نشده بود، امروز میگفتم پیغمبر دوباره آمده است. این فضای عمومی شیعیان شد. شیعیانی که تقدس اهلبیت را شکسته بودند. تخریبهایی که توضیح دادیم. عدهای امام باقر را رها کردند و عدهای گفتند: دلمان برای جدت تنگ شده بود. چهره حضرت را میدیدند میگفتند: رسول خداست. رفتار و بیانش همانند رسول خدا بود.
عالمی پیدا شده مدرسه نرفته و درس نخوانده، این بار مردم میآمدند توقعشان از امام باقر بالا رفته بود. به ما از عالم خبر بده. بی معرفتها رفتند و با معرفتها، با معرفتتر شدند. حالا که این مقام رخ داد، حضرت باقر شروع کردند از عظمت ولایت سخن گفتن، امام باقر علیهالسّلام ویژگی این کار را داشتند. امام باقر مادرشان دختر امام حسن و یک شخصیت عظیمی است که احدی مثل او در آل حسن وجود نداشت. نقل شده یک روز دیوار روی سرشان خراب میشد، ایشان دیوار را نگاه کرد و فرمود: به حق مصطفی بایست که حق نداری فرو بریزی، دیوار معلق ماند. امام سجاد علیهالسّلام صد دینار، صد مثقال طلا صدقه داد، امام باقر علیهالسّلام از نسل امام حسن و امام حسین و ائمه از امام باقر به بعد همه حسنی و حسینی هستند. این شخصیت وقتی جایگاهی پیدا کرد و امامتش عالم را گرفت، شروع کرد به بیان بعضی کارها، اولاً از جهت شخصی شروع کرد شخصاً رفتار پدر را ادامه بدهد، امام باقر مشهور به این است که شبها در خانه فقرا میرفت. فرمود: چقدر بد است اینکه تا پول داری، کسی رفیق تو باشد. حضرت میفرمود: ما دنبال کسانی میرویم که دیگران با او کاری ندارند. ما سراغ زمین خوردگانی میرویم که کسی را ندارند. قربانی اگر میکرد ثلث آن را به همسایهها میداد، ثلث آن را به نیازمندان و ثلثش را به خانواده میداد.
همه ظاهر و باطن حضرت آثاری را نشان میداد که میخواست به آن حق مظلومیت از بین رفته برگردد، لذا نقل شده حضرت در مورد امیرالمؤمنین عبارات حیرت انگیزی فرمود. حالا که این جایگاه را پیدا کرده که حکم الهی را بیان کند و مردم بپذیرند این کلام خداست، میفرماید: فکر نکنید من آن امام هستم، این ماجرا بوده و شما خبر نداشتید. حضرت تا دید مردم اقبال کردند به سوی او، حکم خدا بگو و علم پیغمبر را باز کن، حضرت فرمود: ما میراث داران امیرالمؤمنین هستیم. شما امیرالمؤمنین را نشناختید.
امیرالمؤمنین وقتی به حکومت رسید، از مال خودش یک نان و روغن مختصری میخورد ولی به فقرا نان و گوشت میداد. امیرالمؤمنین با اینکه حاکم بود از بیت المال ارتزاق نمیکرد. اگر این امیرالمؤمنین بود هم دنیای شما تغییر میکرد و هم آخرت شما، مرا میبینید و اینطور به من ولع دارید، من یکی از فرزندان امیرالمؤمنین هستم، او را نشناختید. حضرت شروع به روایت خواندن کرد. حضرت فرمود: اگر کسی میخواهد به راحت برسد، «وَ الرَّوْحِ وَ الرَّاحَهِ و الرحمه و النصره» دنبال راحتی هستید، سخت است در این شرایط، به شما ظلم میکنند، دنبال رحمت هستید، دنبال نصرت هستید، دوست دارید زندگی شما آسان شود، «و الیسر و الیسار و الرضا و الرضوان» میخواهید راضی باشید، دنبال رضوان الهی هستید، گشایش میخواهید «و المخرج و الفلج و القرب» از کارها راحت بیرون بیایید. ظهور نعمات خدا را میخواهید، باید دست شما باز باشد، میخواهید بهره مادی و معنوی ببرید، اینها را میخواهید، محبت خدا و رسول را میخواهید، همه اینها در این است که به امیرالمؤمنین عشق بورزید. دنیا را هم اگر میخواستید باید در خانه علی میآمدید. آخرت میخواستید باید در خانه علی میآمدید. باب رحمت خدا علی بن ابی طالب است. از آن وارد شوید و به او متمسک شوید، ایمنی پیدا میکنید. ایمان میآورید. وگرنه مانند کفار خواهید شد. ایمان شما آبکشی است که در آب قرار دارد. این ظواهر گرفتارتان میکند.
حضرت وقتی کاملاً جایگاه محبوب پیدا کرد، شروع به معرفی امیرالمؤمنین کرد. ابو بصیر محضر امام باقر رسید و گفت: میتوانم از چیزهایی که دستم است به مردم بگویم؟ فرمود: نه، نمیتوانی. اگر امام صادق علیهالسّلام پرده برداری کرد، قبل از آن شخصیت امیرالمؤمنین را طوری معرفی کرد که جامعه جسارت نکند. حضرت باقر علیهالسّلام امام ولایت و امام برائت است. شما باید هم بت را بشناسی و هم خدا را بشناسی. چرا خدا در قرآن اینقدر از بتها صحبت میکند، اینقدر از اعمال مشرکان صحبت میکند؟ امام صادق فرمود: بنی امیه از توحید اجازه میدادند بحث شود، از شرک اجازه نمیدادند. معلوم شود اینها مشرک هستند، طاغوت هستند. امام هم از امیرالمؤمنین بیان میکند و هم از دشمنان امیرالمؤمنین و بعد بیان میکند دشمن اصلی امیرالمؤمنین ابلیس است، سرباز شیطان هستید اگر با امیرالمؤمنین نیستید، حواس شما نیست.
در کافی شریف هست که وقتی روز غدیر پیغمبر اکرم دست امیرالمؤمنین را بالا برد، ابلیس فریاد کشید و گفت: دیگر نمیشود خدا را نافرمانی کرد. بعضی عزیزان میخواهند فکر کنند یعنی چه اگر امیرالمؤمنین امام میشد، خدا نافرمانی نمیشد. من چقدر باید کینه پیدا کنم به کسانی که کاری کردند که امروز پرونده من سفید نیست. من مسئول پرونده خودم هستم، ولی دیگران که کاری کردند که حق به دست من نرسد، سهیم هستند و بلکه سهمشان بیشتر است. روزی کمیت محضر امام باقر آمد و گفت: یک سؤال دارم. کسانی که نگذاشتند ولایت امیرالمؤمنین مستقر شود، جایشان کجاست؟ حضرت فرمود: یک قطره خون تا قیامت اگر ریخته شود گردن آنهاست. ابلیس فریاد زد که کار تمام شد ولی اتفاقاتی افتاد که دوباره به این مأیوس امید دادند.
کسی محضر حضرت باقر آمد و گفت: شنیدم میتوانی جواب بدهی ولی من تا به حال جواب از کسی نشنیدم. حضرت فرمود: چه؟ گفت: علی خوارج را که کشت، دیگر کارش تمام است. این فعلی که انجام داد، هیچ کار خیری جلوی این ظلم را نمیگیرد. حضرت فرمودند: این روایت را میشناسی؟ فضایل حضرت را گفتند. تا امام باقر شنید یک نفر پیدا شده در شهر مناظره میکند و دارد امیرالمؤمنین را میکوبد، حضرت فرمود: ما مناظره میآییم. مردم که برای مناظره جمع میشوند، حضرت در مقدمه فضایل امیرالمؤمنین را میگفت، آیا این روایت را شنیدی یا نه؟ فرمود: این روایت را شنیدی که روز خیبر، پیغمبر فرمود: فردا پرچم را به دست مردی میدهم که خدا و رسول او را دوست دارند؟ گفت: بله شنیدم. خدا هرجا در قرآن فرمود: من دوست دارم، فعل ما را دوست دارد. «ان الله یحب التوابین» خدا توابین را دوست دارد. خدا مرا به صورت علی الاطلاق دوست ندارد، چرا؟ چون من بعضی وقتها خطا میکنم. خدا فعل خطای مرا دوست ندارد. وقتی من به شما ظلم کنم، سیلی به گوش یکی بزنم و با همسرم بداخلاقی کنم، پول مردم را بخورم، کسی دوستم ندارد. اینجا میفرماید: «یحبه الله و رسوله» نمیفرماید: کدام کارش، چون همه کارهایش خیر است. خودش را دوست دارم چون مصدر خیرات است. این را شنیدی؟ گفت: بله. حضرت فرمود: آن موقع که خدا دوست داشت میدانست با ادعای تو علی میخواهد بعداً ظلم کند، نعوذ بالله یا نه؟ فرمود: خدا میدانست و او را دوست داشت؟ نگاهی کرد و ماند. حضرت فرمود: بلند شو و برو.
فضاهای محدود، شأن امام این نبود با او مناظره کند ولی دفاع از امیرالمؤمنین ایجاب میکرد که وارد شود. دلم میخواهد بدانیم که ائمه ما یک لحظه فرصت را از دست نمیدادند از امیرالمؤمنین بگویند، ما خیلی فرصت داریم و خدا کند که در فضای مجازی شده یک روایت از اهلبیت را بخوانیم. این روایت از شیخ مفید است ولی خیلی از بزرگان شیعه نقل کردند، حضرت باقر فرمود: جبرئیل آمد به پیغمبر وحی کرد که بلند شو برای مردم تفضیل علی را بگو، برتری علی بر غیر خودت را بر عالم بیان کن. حضرت رسول هم بلند شدند و اذان بی وقت میگفتند، مردم جمع شدند. چه سری است که اینقدر از امیرالمؤمنین میگفتند؟ حضرت رسول مردم را که جمع کردند، فرمودند: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، ایها الناس أنا البشیر، أنا النذیر، أنا النبی بالحق» من هستم کسی که پیام خدا را به شما رساندم. در مورد کسی با شما حرف میزنم که گوشت او گوشت من است و خون او خون من است. ظرف علم من است. کسی است که خدا او را انتخاب کرده است. هرکس او راضی کند، مرا راضی کرده است. هرکس با او بجنگد با من جنگیده است و هرکس به او کمک کند مرا کمک کرده است. هرکس به او اراده بد داشته باشد دشمن من است. هرکس او را به زحمت بیاندازد، مرا به زحمت انداخته است. فرمود: من شما را از عذاب خدا میترسانم آن روزی که هرکاری کردید نزد خدا حاضر میبینید. بترسید از اینکه با علی بد عمل کنید. امام باقر بیان میکنند که پیغمبر چنین کرد و بعد اینطور فرمود: «ثُمَ أَخَذَ بِیَدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» دست امیرالمؤمنین را بالا برد و فرمود: ای مردم این مولای مؤمنین است. یعنی اگر مولا بودن او را نمیپذیری، از دایره مؤمنین بیرون هستی. مولای مؤمنین اوست. خدا، رب عالمین است مگر اینکه کسی بخواهد خودش را جدا کند. حجت خدا بر عالمیان است. خدایا من این را ابلاغ کردم، تبلیغ کردم. بدانید که «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» به زودی خواهید فهمید چه اتفاقی خواهد افتاد.
روایتی که خواندم از أمالی شیخ مفید است، ولی این کتاب «مسند امام باقر علیهالسّلام» است برای مرحوم شیخ عزیز الله عُطاردی است. در تهران در غربت از دنیا رفتند، ایشان خدمات علمی فراوانی داشت و خیلی از ما مردم قدر امثال ایشان را نمیدانیم و در قیامت باید حساب پس بدهیم. مسند یعنی روایات امام باقر را در پنج جلد، روایات امام صادق را در ۲۲ جلد، روایات امیرالمؤمنین را در ۲۵ مجلد آوردند.
یک روایت دیگر عرض کنم، امام باقر فرمود: قیامت از شما چهار سؤال میپرسند، عمر و جسم، مال و حبّ ما اهلبیت. مسائل اصلی نه فرعی، رسول خدا این را میگفت. یک نفر بلند شد و گفت: یا رسول الله، از کجا بگویم شما را دوست دارم؟ چه کنم شما بفهمی دوستت دارم؟ امام باقر فرمود: امیرالمؤمنین کنار پیغمبر بودند، حضرت دست روی سر علی گذاشت و فرمود: به علی محبت کنید. ما اگر میخواهیم امام زمان ما را به عنوان محب خود بشناسند باید نسبت به امیرالمؤمنین و شیعیان امیرالمؤمنین محبت خود را نشان بدهیم. قربانیهای این ماه که انشاءالله این بستهها روز عید غدیر غذای عزیزانی را فراهم کند، نیت ما این باشد که خدایا ما دوست داریم جزء محبان امیرالمؤمنین باشیم. وقتی امام باقر و امام صادق و امام سجاد اینطور ولع دارند از امیرالمؤمنین بگویند، ما هم خودمان را به آنها وصل کنیم. اهلبیت حساس بودند که ما چگونه رفتاری داشته باشیم؟ امام باقر یک روز شاعری را صدا کردند و فرمودند: برای چه از عبدالملک مروان مدح گفتی؟ گفت: من نگفتم تو امام هدی هستی، گفتم: تو شیر هستی و عرب سگ است، حیوانی را گفتم. گفتم: تو کوهی، منظورم سنگ است. گفتم: تو شمس هستی و بالاخره جماد هستی. من نگفتم تو امام هدی هستی! حضرت فرمود: همین را هم نباید میگفتی. کمیت باش که در دوران بنی امیه که در تاریخ جرأت نمیکردند برای سیدالشهداء مرثیه بگویند، کمیت روزی آمد شعر معروف خود را خواند، زیورآلات خانواده را در یک کیسه جمع کردند و بعد حضرت فرمودند: ببخش که وقتی آمدی که اموال ما را مصادره کردند و چیزی نداریم و فرمود: تا وقتی از ما دفاع میکنی، روح القدس تو را نگه داری میکند.
* حجت الاسلام و المسلمين کاشانی در برنامه سمت خدا شبکه سوم سیما در تاريخ 07-05-1399