چون ماه رجب در پیش است و طلیعهی این ماه، روز سوم شهادت کسی است که هم بیان از وصف او عاجز و هم عقل از ادراک مقامش قاصر است.در درجهی اولی وظیفهی اهل علم، این معرفت است، بعد هم ابلاغ به مردم که بدانند او کیست و روز شهادت آن حضرت چه روزی است.*
اولا: ماه رجب ماه امیرالمؤمنین است. این ماه به قدری بزرگ است که هفت روز روزهی این ماه هفت در جهنم را سد میکند، هشت روز روزهی این ماه هشت در بهشت را به روی روزهدار باز میکند. در همچو ماهی روز سوم همچو خورشیدی در سامره غروب کرد.
شیخ الطائفه که قول او سند است برای کل، صلواتی بر آن حضرت نقل میکند؛ قسمتی از آن صلوات این است: اللّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِيِّ الْأَوْصِياءِ، وَ إِمامِ الْأَتْقِياءِ، وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ، وَ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ
در هر جملهای عقل کمل متحیر است، یک جملهی آن… آن هم اشارهای و الا شرح هر جمله کتابی لازم است.
امامت از مقولهی اضافه است. این مفهوم متقوم است به طرفین اما متشابهة الاطراف واما متخالفة الاطراف. امام بدوم مأموم محال است. مأموم بدون امام هم محال است.
در این بیان، امامی تعریف شده به امامت بر مأمومی که از مقام مأموم باید پی برد به مقام آن امام. گفتنش سهل است اما فهمش فی غایة الإشکال.
إمام الأتقیاء. اتقیاء کیانند؟ قرآن بخوانید، ببینید اتقیاء چه طائفهای هستند. إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ (1). آن روزی که اولین و آخرین همه ترسان اند و لرزان، إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ. اینها کیان اند؟ آن کسانی هستند که ظرفیت وجودشان آماده است برای اشراق تجلی علم خدا؛ ذلک الکتاب… ذلک اسم اشارهی بعید است. این اشاره به این است که این کتاب کتابی است؛ در چه مقامی؟ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ (2). این قرآن کریم در آن لوح محفوظ که لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (3)، آینهای که بر آن آینه اشراق بشود به همچو کتابی از آن مقامی که خدا به اشارهی بعید از آن مقام حکایت کرده، جاذبهی تقوا میکشد ، میشود: ذٰلِكَ الكِتابُ لارَيبَ فيهِ هُدًى لِلمُتَّقينَ (4)
اما بیان مبیّن قرآن. آن مرد عابد که اهل معنا بود، گفت: صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّی کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ (5)، برای من متقین را وصف کن آنچنان که من ببینم به چشم باطن آنان را. آن کسی که خبر دارد که گفتار او در این نفس قابل چه خواهد کرد، تثاقل، اعراض کرد، سنگین بود برایش گفتن، ولی دست از طلب طالب برنداشت. اول مختصری فرمود که شاید به این مختصر قانع بشود. این مقدمه برای این است که از این مأموم باید آن امام را شناخت، و دنیا عاجز است که بفهمد با این نسبت، امام دهم در چه مقام است! و شأن او چه شأنی است!
بعد فرمود: یا همام! تقوا پیشه کن و احسان، اِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا وَالَّذینَ هُم مُحسِنون (6). هر چه هست در این معیت است.
خداوند دو معیت دارد: یک معیت قیومیه، مع کل شیء لا بالمقارنة، و این معیت عامه است؛ اما معیت خاصه: منحصر به این طبقه است. اِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا، بعد که دست بر نداشت ، فرمود: إِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ وَتَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لاِنَّهُ لاَ تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ، وَلاَ تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ (7) قیامتی کرد در این خطبه، بعد فرمود: فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ.(8) آن امام را از این مأموم باید شناخت. الفضائل جمع محلی به ال است. فهم کلام امیر المؤمنین دونه خرط القتاد.
الفضائل. فضائل بشری منقسم میشود به سه قسم: فضائل عقلی، فضائل اخلاقی، فضائل عملی. مجموعهی این فضائل که از مبدأ گرفته تا معاد، عقلا، تمام مکارم و محاسن اخلاق، خُلقا، تمام اتیان ما فرضه الله و انبعاث بکل ما بعث الله إلیه و انزجاز از کل ما زجر الله عنه، مجموعهی اینها جمع میشود در یک متقی. بعد که به بسطش که رسید، هفتاد مطلب است. این خطبه شق القمر است.
اول کلمهاش این است: منطقهم الصواب؛ آخر کلمهاش چیست؟ منطقهم الصواب. منطق کی صواب میشود؟ وقتی عقل به حدی برسد که صیانت پیدا کند از انحراف. وقتی نفس به جایی برسد که صیانت پیدا کند از هوی، در این تقدیر میشود منطق، صواب. این اول کلمه است. از زبان مأموم او جز علم و جز حکمت و جز صدق و به غیر حق بیرون نمیآید. این مقام مأموم او است. این کلمهی اول است، تا برسد به هفتادمین مقام. مجموع این فضائل در کسی که جمع بشود، تازه میشود مأموم امام دهم. آیا خود آن امام کجاست؟
سید بن طاووس در زیارت آن حضرت که نقل میکند که عقول کمّلی از شیخ الطائفه تا شیخ انصاری در حل این معما متحیر است، مقابل قبر او باید ایستاد. سلامی که هست این است: السلام علیک یا سرّ الله، سلام بر تو ای سر خدا.
تمام انبیا از آدم تا به عیسی شرفشان به چیست؟ فضلشان، شرفشان این است که به قدر ظرفیت وجودشان حامل سرّ خدا بشوند. حالا آن کسی که وجود او شده سرّ خدا، این جا میشود درک کرد؟ امام علی بن محمد النقی الهادی سرّ الله است.
بعد یک سلامی دارد که آن جا دیگر کمیت اولین و آخرین لنگ است: السلام علیک یا حق الله، تو حق خدایی.
قطب الدین راوندی آن مردی که در رجال، مقامات او روشن است و قبر او در قم مزار اهل فضل است، او این قضیه را نقل میکند: یکی از حجّاب متوکل عباسی که از اسرار آن دستگاه خبردار است، گفت: متوکل تصمیم گرفت که روز سلام، خودش سواره، امام دهم در رکابش پیاده، بیرون برود. وزیر گفت: این کار، بسیار گران بر تو تمام میشود، کاری کن که نیت تو بر مردم آشکار نشود. گفت: چه بکنم؟ گفت: اعلان کن که همه -بدون استثناء- از اشراف، اعیان، قوّاد جیش، امراء بلاد همه پیاده بیایند تا علی بن محمد هم در آنها، مقصد اصلی تو به این وسیله مخفی بشود؛ چون وقتی با جمع بود، کسی متوجه نیت تو نخواهد شد. قبول کرد و اعلان شد.
فردا همه بیرون آمدند، آن متوکل و آن سامرهی آن روز و آن منویه و آن حشمت ظاهری. امام دهم هم در میان جمعیت بیرون آمد. تا مقصد او حاصل شد و جمع متفرق شد و امام برگشت به خانه. این حاجب متوکل میگوید: وقتی نشست در دهلیز خانه، من دیدم عرق بر جبینش نشسته، مندیلی آوردم و عرق آن جبین را گرفتم، همین اندازه، حالا ببین آخر چه میشود، وقت عرق را از جبین گرفتم، به آن حضرت گفتم: متوکل نیت بدی نداشت نسبت به شما. تا این کلمه را گفتم یک جمله گفت: فرمود: تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ (9)؛ سه روز از این زندگی تمتع کنید، ذلک وعد غیر مکذوب؛ این وعده خلاف ندارد. این جمله را گفت، برخواست به اندرون رفت، من هم بیرون آمدم. معلمی داشتم شیعی مذهب؛ چون من از درباریان متوکل بودم، با او مزاح میکردم و او را رافضی میخواندم. وقتی آمدم، گفتم: ای رافضی! امام تو همچو جملهای گفت. گفت: تو خودت از او این جمله را شنیدی تمتعوا في دارکم ثلاثة أیام، گفت: چون من حق این صحبت را با تو دارم، به تو سفارش میکنم الآن برو هرچه اموال داری جمع کن، پراکنده کن، خودت هم از خانه دیگر بیرون نیا. تا این کلمه را گفت، گفتم: چرا؟ گفت: روز سوم متوکل بر میافتد. تا این کلمه را گفت، من بر او پرخاش کردم، او را از خانه بیرون کردم، بعد در فکر فرو رفتم که احتیاط طریق نجات است. رفتم همهی اموالم را جمع کردم، در اقوامم پراکنده کردم، در خانه هم خودم ماندم و یک حصیر. بودم در آن خانه . شب چهارم به دست پسر پدر کشته شد. فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (10)
تمتعوا في دارکم ثلاثة أیام، یک آیه خواند، این ارادهی متصل به ارادهی خدا، عالمی را به یک نفس زیر و رو میکند. عمده این است: این مرد که از حجاب متوکل بود، بعد آمد به خانهی آن حضرت، زانو به زمین زد، نشان تشیع و ایمان به ائمهی معصومین را بر سینهی خود نصب کرد. هم در دنیا امان یافت، هم در آخرت. از اسفل سافلین رسید به اعلی علیین. چرا؟ برای این که یک آن، با آن مندیل عرق از این جبین گرفت. اثر این عمل این شد.
حالا اگر این مملکت روز سوم این ماه یکپارچه عزا برای یک همچو کسی بشود و این جوانهای پاک فطرت که در فاطمیه آن غوغا را سر پا کردند، کمر وهابیت را شکستند و این مملکت را بیمه کردند، آن روز هم به آن غیرت تشیعی که از شیر مادر و آن نیت پاک پدر به آنان رسیده، در هیئات عزا برای مظلومیت آن امامی که چهل و یک سال داشت که با جگر پاره پاره از این دنیا رفت و آن خونِ دلها از زمان معتصم تا زمان واثق، چه خونها به دل او شد و چه رنجها دید.
شما اهل علم باید همه دامن به کمر بزنید. شما چکاره اید؟ یک عمری سر سفره ی امام زمان اید، روز سوم این ماه روز شهادت جد او است، آن هادی که نوهی او آن مهدی است که یَمْلَأُ اللهُ به الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا بَعد مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً (11)، او نظرش به شما خواص و به شما مردم عادی این مملکت است که برای جد او، برای آن کسی که خدا در شأن او بیان رب الارباب این است: ولیی وناصری، او ولی من است، او ناصر و یاور من است، او امین من بر وحی من است، او شاهد خلق من است، کسی که خدا در شأن او بیانش این است.
بارالها! خودت امام زمان را از این امت راضی بفرما. بارالها! به این مملکت توفیق بده که روز سوم این ماه پرچم عزای جد او را آن چنان که در حد توان آنها است، برافرازند و به امام هشتم که قلبش برای این نوهی جگرسوخته اش، پریشان است، تسلیتی و تعزیتی باشد.
* بیانات در تاریخ چهارشنبه 1391/3/3 در درس تفسیر در مسجد أعظم قم
پینوشتها:
1) سوره دخان آیه 51
2) سوره واقعه آیه 77
3) سوره واقعه آیه 79
4) سوره بقره آیه 2
5) نهج البلاغه ؛ خطبه 193 (متقین)
6) سوره نحل آیه 128
7) نهج البلاغه ؛ خطبه 193 (متقین)
8) نهج البلاغه ؛ خطبه 193 (متقین)
9) سوره أنعام آیه 45
10) سوره هود آیه 65
11) دعای بعد از زیارت آلیاسین