بررسی موضوع تطهیر اعتقادات توسط ائمه در گفتار حجت الاسلام رفیعی:
سالروز شهادت دهمین امام همام، ابا الحسن امام علی ابن محمد امام هادی علیه افضل و تهیته و سنا است. شهادت این امام بزرگوار را به نوه ی بزرگوارش وجود مقدس حجة ابن الحسن ارواحنا فداه تسلیت عرض میکنیم. امام بزرگواری که مثل پدرش و مثل فرزندش در جوانی به شهادت رسید. چهل و دو سال داشت که به شهادت رسید. پدرش امام جواد بیست و پنج سال، فرزندش امام عسکری هم بیست و هشت سال، یعنی مجموع عمر این سه امام روی هم به صد سال نمی رسد، سه امام مجموع عمرشان به صد سال که خب تقریبا عمر یک فرد معمولی و عادی است نمی رسد.
ایشان در هشت سالگی به امامت رسیدند چون پدرشان در بغداد شهید شد، امام هادی مدینه بود، آنجا مطلع شد و با خبر شد که پدرش به شهادت رسیده، مثل خود امام جواد که در هفت سالگی به امامت رسید ایشان هم در هشت سالگی به امامت رسیدند و سی و سه سال دوران امامت شان است که تقریبا نیمی از این دوران در سامرا تحت نظر و تحت کنترل بودند.
پنج فرزند دارند یک دختر و چهار پسر، که یکی از پسرهایشان امام عسگری است ، یکی پسر دیگری که به نام حسین آقا شیخ عباس قمی می گوید ایشان هم احتمالا در سامرا دفن است، پسر دیگرشان سید محمد است که درجوانی هنوز پدرش زنده بود که از دنیا رفت و پسر دیگر هم جعفر که خب یک مقداری در خط پدر نبود و به هر حال او معروف است دیگر در تاریخ، به هر حال این زندگیه خلاصهی این امام است. مادرشان هم اهل مغربه، سمانهی مغربیه زن بسیار مومن، متدین، معذب و عالم، دانشمند این هم مادرشان است. امام جواد از امه فضل بچه ندارد، این سمانه مغربیه که اهل مغرب و مراکش امروزی بود از ایشان خداوند در واقع از امام جواد این همسر امام هادی را به دنیا آوردند.
یکی از برادرانشان که خب البته ایشان گاهی خدمت امام هادی می رسید سوالاتی که از ایشان می شد، می آمد خدمت امام هادی از امام می پرسید موسی مبرقع که در قم دفن است و این سادات برقعی از نسل ایشان هستند. حرمی دارد در قم هم خودش چون بعدها آمد قم، آمد قم و وکیل و نقیب قمی ها بود و کاشانی ها، ایشان پسر امام جواد و برادر امام هادی است که الان هم در قم حرمش را توسعه دادند و بزرگ کردند و در واقع یک کتابی هم خدا رحمت کند آن مرحوم آقای برقه ای که در قم بود، منبری هم بود، یک کتابی در شرح حال موسی مبرقه نوشته افراد دیگری هم نوشتند انوروالمشعشع، اسمش این است درشرح حال موسی مبرقع.
خب من دو سه تا نکته را راجع به امام هادی علیهالسّلام خدمتتان عرض کنم تا ان شا الله بحثمان را یک جمع بندی بکنیم.
یکی از ویژگی های خوب دقت کنید ائمه پاک کردن مردم و جامعه است یعنی چه، خب اینها خودشان پاکیزه اند دیگر. إنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً
این آیهی شریفه می گوید خدا شما را پاکیزه قرار داد، ببینید آقا مثلا آب را خدا پاک قرار داده طهورا، لذا اگر واقعا آب نباشد ما بیچارهایم دیگر واقعا آب نباشد شما ببینید آب خودش پاک است هر چیزی را هم پاک می کند کثیف باشد، نجس باشد چرا چون خدا آب را طهور و پاک قرار داده درست، ائمه را هم خدا پاکیزه قرار داده تطهیرا، وقتی کسی که پاکیزه است خودش هم پاک کننده است. ببینید من از خودم نمی گویم همین زیارت جامعهی کبیره که متعلق به امام هادی است نگاه کنید درآن می گوییم
طَهَارَةً لاَِنْفُسِنَا شما اهل بیت پاک می کنید ما را، وَ تَزْكِيَةً لَنَاَ ما را پاکیزه می کنید، وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا پس امام طاهر است و مطهر، پاک است و پاک کننده، می دانید هم که ما همه نیاز داریم به پاکیزه گی.
خب امام چی را پاک، آب معلوم است چی را پاک می کند اما امام پاک کننده چی است من برایتان می شمارم دقت کنید:
۱: اول تطهیر اعتقادات:
یعنی عقاید مردم باید درست بشود اصل پاکیزه گی هم این است خدا در قرآن می فرماید:
مثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ ،کلمه طیبه یعنی اعتقادات
إلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ ،طیب یعنی پاکیزه اول لذا اولین حرف پیغمبر ما و ائمه ما همین بود
قولوا لا إلهَ إلاَ الله تُفلِحوا
اعتقادات مردم باید اصلاح بشود و درست شود، حالا اعتقادات خرابی اش متفاوت است یکی در توحید مشکل دارد، یکی در امامت دارد، یکی در نبوت دارد، حضرت موسی علیهالسّلام رفت میقات و برگشت دید همه ی قومش گوساله پرست شدند، عقایدشان خراب شد. حضرت عیسی این همه داد زد اِنی عَبدُالله من بنده خدام، ولی بعد از ایشان و همان زمان ایشان عده ای گفتند ایشان پسر خداست، الان هم می گویند مسیحی ها سه تا خدا قائل اند تسلیس پدر و پسر و روح القدوس . خود پیغمبر اکرم این همه زحمت کشید غَدیرُمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ از دنیا رفت گفتند سقیفه، خوارج، زیدیه، مرجئه، قدریه انواع و اقسام دینها همش درست شده ، امام صراط مستقیم است می گوید ببینید این درستش این است حالا ممکن است کسی قبول کند ممکن است نکند درستش این است من دو سه تا داستان برایتان نقل می کنم:
یک آقایی است واقفی بوده، واقفی به کسانی می گویند که امام کاظم علیهالسّلام را آخرین امام می دانند یعنی دیگر قائل به امامت امام رضا علیهالسّلام نیستند. می دانید ما در طول تاریخ این چیزها را داشتیم مثلا شیسانی ها، محمد حنفیه را امام می دانند. زیدی ها، دیگر امام سجاد هم قبول ندارند، زید را امام می دانند. خطئیی ها، عبدالله افتح را امام می دانند. اسماعیلیها، اسماعیل پسر امام صادق را، همش این دوازده امام این وسطش برش خورده این آقایان واقفی ها کسانی اند که می گویند امام کاظم آخرین امام است دیگر ایشان را یک وقتی یکی از اینها به نام جعفر ابن قاسم هاشمی اتفاقاً سید است از اولاد پیغمبر است ایشان واقفی بود، وارد شد بر امام هادی علیهالسّلام چه گفتم اول عرضم، گفتم امام اعتقادات را تصحیح می کند، تا وارد شد آقا به او فرمود، اِلی کَم هذِه النُومَه، تا کی درخوابی ما را قبول نداری می گویی ما امام نیستیم.
اما آنَ لَک اَن تَنتَبه مِنها
وقتش نرسیده یک فکری بکنید عقیدهات را درست کنی یک خورده از این فکر غلط بیایی بیرون که هفت تا امام بیشتر نداریم، می گوید
والله وَقَعَ فی قَلْبی شَیءٌ
در دلم یک تردیدی پیدا شد این حرفی که امام هادی به من زد یک خورده سست شدم نسبت به آن عقیدهی خودم ولی خب بازم گوش نکرد، تا اینکه می گوید یک روزی، آخر ببینید آدم اعتقاداتش بخواهد درست شود بهانه ای باید پیدا بشود یک توسلی، معجزهای، کرامتی، مطالعهای، گفتگویی، یک چیزی باید علتش بشود دیگر، می گوید چند روز گذشت یک روز خلیفه، خلیفه ی عباسی به مناسبتی ولیمه می داد غذا می داد ما آنجا بودیم آقا امام هادی هم بود، یک دو سه تا جوان آنجا بودند خیلی شوخی های زشتی می کردند، می خندیدند، حالت خلاصه حالا شوخی عیب ندارد آدم ولی تمسخر و آن هم پیش امام بالاخره باید یک خورده می گوید آقا رو کرد به یکی از اینها فرمودند که:
اتزحَکو وتَزحَلو اَن ذِکرِ اللهِ
شما یاد خدا نیستید آخر این شوخی ها زشت است چهار تا بزرگتر اینجا نشسته به قول خودمان یکی شان گفت پرویی کرد گفت آقا، حالا جوانیم ما دیگر حالا نگوییم حالا نخندیم حالا مسخره نکنیم کی دیگر این کارها را بکنیم.
سوم: مرجئه بودند، مرجئه می گفتند که دلت پاک باشد ایمان، عمل نیست دل است شما شراب هم خوردید، خوردید دلت پاک باشد، حالا شما با نامحرم هم دست دادید، دادید مهم نیست این هم الان بعضی ها می گویند تا به آنها میگوییم گناه نکن می گویند دلت خب بابا
مثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ
درخت اگر پاک باشد میوه اش هم پاک است ، چطور من دلم پاک باشد شراب بخورم ، دلم پاک باشد دروغ بگویم، اینها را هم می گفتند بهشان مرجئه ، لذا می گویند پادشاه از این خیلی خوششان می آمد از این سومی هارون الرشید می گفت اَل اِرجاع دینُ المُلوک می گفت این خوب دینی است به درد ما پادشاه ها می خورد چون با عمل ما کار ندارد می گوید با دل، دل هم که نمی شود فیلم ازش گرفت که.
چهارم: قدریه، قدریه می گفتند جبر اصلا ما هیچ کاره ایم خدا بخواهد شمر را ببرد بهشت برده به ما ربطی ندارد عقل و تعطیل می کردند، آقای همزه می گوید من بین این چهار عقیده مانده بودم زیدیه، حروریه یعنی خوارج، مرجئه که می گفتند دلت پاک باشد و قدریه که جبری بودند، این قدر اعصبانی شدم آمدم در خانه در را بستم گفتم اصلا ولش کن آقا من اصلا دین نمی خواهم، خیلی بد است گفتم اعتقادات آدم بهم بریزد دیوانه می شود آدم، در را بست یک وقت دیدم در می زنند، رفتم در را باز کردم دیدم یک آقایی می گوید عجب ابا جعفر، بیا امام باقر کارت دارد آقا آمدم سلام کردم من نگفته بودم که مشکلم چی است خودم در مخم جنگ داشتم خودم در دلم اعتقاد تا نشستم آقا فرمودند: لا اِلَی الزّیدیهِ ولا اِلَی الحَروریهِ ولا اِلَی المُرجِئهِ ولا اِلَی القَدَریهِ، چهار تا را اسم برد فرمود ول کن اینها را نه آن ها، نه آن ها، عِلَینا عِلَینا بیا پیش ما گفتم آقا،
أشْهَدُ أَنَّکَ حُجَتُ الله
شهادت می دهم شما امام اید که فکر من هم ها بله ببینید چه داریم می گوییم امروز، یک بار دیگر بحث را مرور کنیم، گفتیم خدا ائمه را پاک قرار داده، مثل ماه ، مثل آب که پاک است، مگر خدا نمی گوید
إنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ
وقتی در روایات داریم این آب منظور امام زمان است مگر شما در زیارت امام زمان نمی گویید
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَیْنَ الْحَیَاةِ
سلام بر شما ای چشمه ی زندگی، بابا شما دستت کثیف شود با آب می شویید، لباست نجس شود با آب می شویید، الان نزدیک عید است دارند خانه تکانی می کنند اصلا شما فکر کنید آب یک روز قطع شود بیچاره اند مردم ، آقایان امام مثل آب پاک است و پاک کننده، کجا آمده در زیارت جامعهی کبیره.
من امروز می خواهم همین یک کلمه ی زیارت جامعه را برای شما توضیح بدهم. طَهَارَةً لاَِنْفُسِنَا شما ائمه پاک کننده مایید چه چیزی را پاک می کنند. یک اعتقادات دو تا مثال برایتان زدم دیگر به همین میزان منتها باید انسان شما دستت را که نشویید کثیف می ماند، باید مراجعه بکنید پیش امام ، باید الان که امام نیست حدیثش را بخوانید اگر کسی پیش طبیب نرفت خوب نمی شود دست زیر آب نگرفت تمیز نمی شود باید برود سراغش.
یک آقایی بود در اصفهان به نام عَبدُالرَحمن، شیعه بود خب اصفهان در آن زمان شیعه نداشت خیلی، خیلی به هر حال اصولا بیشتر اهل سنت بودند ایشان دورش را گاهی می گرفتند می گفتند تو چه شده که شیعه شدی می گفت من یک قصه ای دارم می گفتند خب بگو، صد بار تا حالا گفته بود باز هم دورش را می گرفتند می گفتند بگو دیدید بعضی از قصه ها قشنگ است آدم تکرارم می شود، می گفت من در جوانی حالا که این قصه را دارد تعریف می کند امام هادی هم نیست امام هادی شهید شده، شاید امام عسگری هم نبوده، پیر شده بود هفتاد سالش بود تعریف می کرد می گفت من در جوانی ام گرفتار شدم شدید، بدهی، مشکل مالی، گفتند متوکل عباسی که خلیفه است در سامرا ایشان مقعر حکومتش بوده، هر مدتی یک بار، بار آب می دهد، یعنی اجازه می دهد مردم بروند مشکلاتشان را بگویند این هم خودش یک حرفی است اینها آدم خبیثی بودند، اما مثلا فرعون در روایت دارند دو تا ویژگی مثبت داشت یکی غیرت داشت، زنش را نمی گذاشت بی حجاب بیاد، بد حجاب بیاد، یکی هم سهل الحجاب بود راحت می شد دید پیدایش کرد. ما الان گاهی بالاها را کار نداریم ولی یک مدیر کل را نمی شود پیدا کرد آدم پنج دقیقه با یک فرمانداری، شهرداری من همیشه در سخنرانی ها گفتم که آقا یک وقت عمومی برای مردم بگذارید مردم بالاخره پیدا کنند شما را. امیرالمومنین وقتی مالک اشتر را فرستاد به مصر فرمود احتجاب نداشته باش که مردم پیدایت نکنند، بیا من گاهی به این استاندارا، فرماندارا، حالا روءسای بالای کشور نمی شود ولی می گویم بروید مسجد های محله هر شبی یک مسجد بروید بعد نماز هم مردم شما را ببینند چهار تا کلمه حرف می زنند اصلا حلش هم نکنید خوبه، به قول مقام معظم رهبری فرمودند:
چو وا نمی کنی گره ای، خود گره مباش
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست.
باشد کار از تو نمی آید یک خنده روی لب ببینند شما بین مردمید آقای عبدالرحمن از اصفهان راه افتاد رفت سامرا که متوکل را ببیند بگوید من بدهکارم، گرفتارم، شاید یک کمکی به او کرد، آقا میگوید تا رسیدم سامرا دیدم شلوغ است، گفتم چه خبر است گفتند امروز اِبنُ الرِضا، ابن الرضا به امام هادی می گویند، به امام جواد می گویند، به امام عسگری هم می گویند. گفتند امروز ابن الرضا ، متوکل احضارش کرده به دربار، ابن الرضا که است، گفتند امام شیعهها است، امام شیعهها، آمدم یک گوشهای ایستادم دیدم بله یک جوان بیست و چند ساله سوار بر مرکب، مثل ماه می درخشد دارد ذکر میگوید، تقوا از چهره اش می بارد دارند می برنش به سمت دربار متوکل زیر لب گفتم ای خدا من از حاجت خودم گذشتم به این آقا کار نداشته باشند من این شیعه نیست ها، این اولاد پیغمبر است کاری بهش نداشته باشند دعا کردم برایش، که بعضی ها می گویند ما دعا برای امام زمان کنیم چه اثری دارد اَللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ.
این قصه روشن می کند تا دعا کردم آقا وقتی آمد و رسید جلوی من صورتش را برگرداند فرمود عبدالرحمن حالا من هم نگفتم اسمم چی است، عبدالرحمن خدا دعایت را مستجاب کرد به من خطری نمی رسد، پس ببینید دعا برای امام اثر دارد . مهم ترش آن است فرمودند ما هم حالا به تعبیر من سه تا دعا برایت می کنیم بله دیگر، ان شاالله خدا عمر طولانی به تو بدهد، مال زیاد به تو بدهد، اولاد زیاد هم به تو بدهد، پیش خودم گفتم خب دیگر همین ما را بس، اصلا ول کن متوکل که است آمدم اصفهان، می گوید خدا ده تا پسر به من داد، هفتاد سال عمرش بود هیچ هنوز مریضی نداشت، آن زمان می گوید هزارهزار که می شود میلیون میلیون خیلی پول است ثروتمندترین آدم در اصفهان بود و شیعه هم شد ببینید این را می گویند تصحیح، طَهَارَةً لاَنْفُسِنَا، پس ما امام گاهی اعتقادات ببینید من یک بار دیگر برمی گردم قرآن کریم این آیه قرآن است می فرماید طیب و خبیث مساوی نیست قرآن کریم می فرماید خدای تبارک و تعالی
قلْ لا يَسْتَوِي الْخَبيثُ وَ الطيّب
بالاخره ما پاکیزه داریم و ناپاک هم داریم ، امام یکی از کارهایش این است که پاکیزه کند اول اعتقادات را، همین حضرت عبدالعظیم حسنی که شما در کنار مزجه شریفش هستید که حتما هم زیارتش این آدم، آدم بزرگی است سید حسنی است، خیلی هم امامزاده نیست، چهار نسلش می رسد به امام مجتبی، ولی خب عالم بوده، فقیه بوده، قاری بوده، خطاط بوده، شجاع بوده، مبارز بوده، سیاسی بوده ،این آدم که محضر امام هشتم، امام نهم، امام دهم حتی امام عسگری را بعضی ها گفتند درک کرده ببینید با اینکه خودش خیلی فقیه بود وقتی از در می آمد تو امام می آوردش کنار زانوی خودش می نشاند می گفت بنشین کنار من، امام هادی به او فرمود: مَرحَبَاً بِک یا اَبَاالقاسِم باز هم نگران اعتقاداتش بود.
ما یک مشکلی که الان در جامعه داریم خیلی ها پیش ما می آیند، آقا شوهرم عقیده اش بهم ریخته، پسرم عقیده اش بهم ریخته، بچه ام دانشجو است رفته دانشگاه نماز را کنار گذاشته، می گویم خانم علتش را بپرس، می گوید مثلاً قبول ندارد این چیزها را، اینها بی خود می گویند باشد بالاخره تو می گویی بی خود می گویند ما می گوییم با خود می گوییم بیا بنشین بحث کنیم گفتگو کنیم اینی که خود بگویم و خود بخندم و خود بدوزم و خود ببرم این که نمی شود که بالاخره انسان مرد هنرمند آن نیست که خود گوید و خود خندد، نه بیاید بپرسد بنشیند سوال کند این خیلی مهم است، مشکل اینجا است این آقا با این عظمتش نوهی امام مجتبی عالم بوده، فقیه بوده یک بار آمد خدمت امام هادی نشست.
حالا اگر آقایان خواستید مطالعه کنید یک کتابی دارند حضرت آیت الله العظمی صافی من پریشب محضر ایشان بودم منبر رفتم، شب جمعههای اول هر ماه ایشان منبر دارد گاهی هم ما می رویم پریشب ما خدمتشان رسیدیم خب الحمد الله هم سلامت، هم پر حافظه، هم پر حافظه من تعجب کردم یک آقایی جوانی آمده بود ایشان نگاه کرد فرمود شما شعر خوب می گویید من شعرهای شما را خوب می شناسم اخیراً هم شعری گفتید، آن آقا دست کرد جیبش چند بیت از شعرهایش را به آقای صافی داد، یکی دیگر هم آمد دست ایشان را ببوسد، خب ایشان فرمودند من پدر شما را می شناختم جد شما را می شناختم ماشاالله یک قرن عمر اما حافظه قوی، وقتی شروع میکنند به خواندن اشعار، روایات، آیات آدم تعجب می کند که اینها همه عنایات خدا است.
ایشان یک کتابی دارد حدیث امام هادی به حضرت عبدالعظیم را شرحش کرده، چاپ شده، به نام شرح حدیث عرضهی دین، آقا آمد دو زانو زد خدمت امام هادی گفت: آقا جان من می ترسم می خواهم ببینم عقائدم درست است یا نه، داشتیم دیگر ما من حدود هشت، نه نفر را پیدا کردم که پیش امام صادق می آمدند بعضی هایشان به آقا می گفتند آقا عقیده شما چی است آقا برایشان می گفت. بعضی هایشان می گفتند آقا ما عقیده مان را می گوییم شما ببینید درست است یا نه، دو جور بود، مثلاً ابی جاروت به امام صادق گفت دین شما چه است آقا برایش گفت: اَخبِرنی اَن دینِک بعضی هایشان می گفتند آقا ما تا این سن رسیدیم یک اعتقاداتی داریم شما ببینید درست است یا نه، حضرت عبدالعظیم شش محور را، من برای شما میگویم که شما یک امتحانی از خودمان بگیریم اگر ما هم درستیم خوشحال باشیم ان شاء الله،
شش محور را مطرح کرد گفت آقا عقیده من اینهاست:
یک: عقول من میگویم،
إنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَاحِدٌ
خدا یکی است
ليْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ
هیچ چیز مثل او نیست من نمی آیم بگویم خدای من حسین است نه خیر آقا این حرف غلط است خدای حسین هم خدای واحد است، من نمی آیم بگویم در شعرهایم مثلاً قُلْ هُوَ اللّهُ بسته دهانم را و الا می گفتم علی خدا است نه خیر ما الان داریم کسانی که علی را خدا می دانند نه خدای واحد هیچ کس هم با او مقایسه نمی شود
خارِجٌ عَنِ اَلْهُدَى
نه تشبیه می شود بگوییم مثل فلانی، عرض می کنم که وَ رَبَّ كُلِّ شَيْءٍ همه ی عمور آدم با تدبیر اوست مثل یهودی ها نمی گوییم خدا مقلول است یعنی عالم را آفریده ول کرده خودش دارد می چرخد نه
كلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ لَیْسَ بِهِ جِسم
مثل هندوها و سایر مراکز برای خدا جسم قائل نیستیم این یک.
دو: آقا دقت کنید ما هم ان شاالله همینطور باشیم دیگر الان من دارم اعتقادات پاکیزه را برای شما می گویم
أنَ مُحَمَدًا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم.
ببینید پیغمبر عبد خدا است و رسول، عَبدُه هو وَرَسولهُ خاتم النبیین آخرین پیغمبر است
فلا نَبیِ مِن بَعدِه وَلا شَریعَتهِ بَعدَ شَریعَتهِ
هیچ دینی بعد از دین او نیست ، یکی بیاید بگوید بهائیت، یکی بیاید بگوید وهابییت، همین ها که الان چقدر دین بعد از پیغمبر درست شده ، چقدر دین بعد از پیغمبر درست شد، دین پیغمبر دین اسلام است، تکمیلش هم با ولایت امیرالمومنین علیهالسّلام است، حالا هر روزالّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم.
هر کسی هر چیزی غیر از این بگوید این آقا جان باطل است ما نه عرض می کنم که دین های مختلفی که در خود زمان ائمه الان هم بعد از زمان ائمه بهائیت ملعون اینها چند سال است درست شده یعنی انگلیسی ها درست کردند وهابیت چند سال است درست شده، وهابیت از قرن دوازدهم درست شده اینها آقا اینم عقیده دوم.
سوم:آقاجان من معتقدم
إنَّ الإِمامَ والخَليفَةَ ووَلِيَّ الأَمرِ
من معتقدم خلیفه و ولی امر جانشین بعد از پیغمبر ، امیر المومنین علیهالسّلام است.
ثمَّ اَلْحَسَنِ ثُمَّ اَلْحُسَيْنِ ثُمَّ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ
شمرد تا امام هادی آقا به او فرمود که تو که تا اینجایش را گفتی قل آقای عبدالعظیم حسنی قُل بِاالحَسَنِ اِبنی پسرم هم بگو دیگر امام عسگری حالا امام عسگری هنوز امام نیست شاید به دنیا نیامده بگو پسرم بعد
ثمَ اَلاِمامُ الَذی لایُری الشَخصُ
آن امامی که نمی بینند مردم غایب است، گفت آقا این دوتا چون شما می گویید این دو تا هم درسته قبول کردم اقررت، خب این سه تا.
چهارم: آقا من معتقدم اَنَ ببینید
اقول اَنَ المِعراجَ حَق،والجَنَةَ حَق، وَ النارَ حَق وَالمَساَلَة فِی القَبر حَق،
این زیارت آل یاسین را آقا گاهی بخوانید اعتقادات صحیح در این زیارت یک دوره کامل آمده آقا فرمودند خب این چهارتا.
پنجم:گفت آقا من معتقدم
إِنَّ وَلِيُّكُمُ وَلی و اللَّهُ، هرکسی با شما دوست است با خدا دوست است عَدُوَّكُمْ بگویید عَدُوَّاللهِ دشمن شما،دشمن خدا است،طاعَتَكُم طاعَتَ اللهِ،مَعصیَتُکُم. آقا همینی که در زیارت جامعه می گوییم دیگر همین که در زیارت جامعه : سلْمٌ ِلِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَربٌ لِمَنْ. اینم پنجم ببینید آقا سخت نکنید کار را عقائد ساده است.
ششمین هم آقا این است که: انَ الفرائض الواجبة . من معتقدم یک چیزهایی را خدا واجب کرده شما به ما گفتید بعد مثال زد اصلاه و زکاه و ثم والحج والجهاد، اینها که واجبات که ما انجام می دهیم خمس و زکات و اینها آقا فرمودند برو آقای عبدالعظیم خیالت راحت نمره ات بیست، والله هذا دین الله الترضی فی عباده فثبت علیه. همین ها که گفتید همه اش درست است، منتها مرتب بگو خدایا این قدمم را ثابت نگه دار. يا اَللهُ یارَحْمنُ يا رَحِيمُ يا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلي دِينِک. این مهم است قُلوبَنا عَلی دینِک این که مرتب ربَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا. در زیارت عاشورا وثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَینِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَینِ
خب این یکی از نکاتی که در زندگی امام هادی ، امام پس پاک کننده است، البته البته آقا حمام آدم را پاک می کند ولی باید بروید زیر دوش، آب آدم را پاک میکند ولی باید زیرش بگیری، دریا ، دریای با این عظمت شما یک توپ را بیاانداز در دریا یک شیشه درش را ببند سفت بیانداز در دریا شش ماه بعد برو باز کن یک قطره آب توش نمی رود تا کسی خودش را عرضه نکند ارتباط برقرار نکند با اینها شما پاک کننده ترین چیز هم آقا یک پزشک در این شهر است که الان رو دست ندارد ولی من پیشش نمی روم و دارویش را هم نمی خورم خب، خوب نمی شوید این مهمه ببینید.
یک مسیحی بود به نام یوسف، یوسف ابن یعقوب یک وقتی متوکل این را احضارش کرد این هم خیلی ترسید چون متوکل خیلی خبیث بود وقتی احضار می کرد می کشت زندان می کرد، یک رفیقی داشت شیعه بود گفت شما شیعه ها وقتی گرفتار می شوید چه کار می کنید گفت ما به ائمه مان متوسل می شویم نذرشان، آخر من که مسلمان نیستم شیعه نیستم گفت باشد امام ، امام است فقط به درد شیعه ها نمی خورد که امام برای همه ی جامعه مفید است. گفت پس من صد دینار نذر امام هادی می کنم اگر متوکل کاری به من نداشته باشد. آقا سوار مرکبش شد آمد سامرا گفت من خوبه قبل از اینکه بروم پیش متوکل نذرم را ادا کنم، اما خانه ی امام هادی کجا است بلد نیست اگر هم بپرسد می گیرنش، می گفت همین طور که در شهر سامرا می چرخیدم مرکبم جلوی یک خانه ای ایستاد هرچی تکانش می دهم گفتم یک حکمتی دارد که دیگر این حیوان از اینجا راه نمی رود نشستم رویش در یک خانه ای باز شد یکی از لای در گفت یوسف ابن یعقوب بیا تو، امام منتظرت است، فهمیدم اینجا خانه ی امام هادی است، دو تا معجزه دید هم اسبش ایستاد هم این آقا در را باز کرد اسمش را صدا زد تا نشستم خدمت آقا آقا فرمودند ما منتظرت بودیم، نذرت را ادا کن متوکل کاری به تو ندارد خیالت راحت باشد ، این هم سه تا معجزه بلکه چهار تا معجزه، نذرت چه بوده، برای چه نذر کرده ای، قبل از این هم که پولش را بدهد آقا فرمودند آقا پول را داد و همین طور که می رفت آقا فرمودند، بعضی ها فکر می کنند ما فقط گره از کار شیعیانمان باز می کنیم نه، این آقا اصلاً ما را هم قبول ندارند، بعد آقا فرمودند این هم یک معجزه با این معجزات، با این چیزهایی که از ما دید شیعه نمی شود اتفاقاً هم شیعه نشد ولی آقا فرمودند خدا یک پسری به او می دهد که آن شیعه ما است اتفاقاً پسرش، چند تا معجزه در این یک قصه است، چند تا معجزه در همین یک قصه است پسری به او می دهد، شیعه می شود، خودش نمی شود ،متوکل کاری به تو ندارد، پولت اینقدر است، تو نذر کردی اسمش را صدا می زنند، خب نشد دیگر ببینید
این طَهارَةً لأِنْفُسِنَا، این را می خواستم باز کنم وَ تَزْكِيَةً لَنا وَ كفّارَةً لِذُنُوبِنا که در زیارت امام هادی علیهالسّلام وارد شده زیارت جامعهی کبیره مقصود همین است.
به هر حال امروز سالروز شهادت این امام بزرگوار واین شخصیتی است که یکی از مهم ترین آثاری که افتخار شیعه است همین زیارت جامعهی کبیره است. به فضل خدا حضرت آیت الله جوادی آملی یک شرح بسیار خوبی برای این زیارت جامعهی کبیره نوشته اند، البته خیلی طولانی است ایشان غالباً آثارشان مفصل است، ولی جمع و جورترش حضرت آیت الله تحریری که ایشان از علمای تهران بودند و در در واقع کتابی دارند شرح زیارت جامعهی کبیره که درآن کتاب ایشان شرح کرده بقیه هم نوشتند السلام علیکم شما حتی اگر شده خدا رحمت کند آیت الله عظمی مرعشی ایشان می گویند شبها دست می گذاشت روی قلبش این جامعهی کبیره را می خواند ، شب آخری هم که از دنیا رفت درحال خواندن زیارت جامعهی کبیره بود. آیت الله عظمی مظاهری بارها می فرمود ،می فرمود که این زیارت جامعهی کبیره صبحگاه شیعه است ولو شده ماهی یک بار، حالا من راحت تر بگویم ولو شده یک فرازش را همان فراز اولش که چهار، پنج خط است ، هر روز صبح ما یک دوست داشتیم در سمنان خدا رحمتش کند بازاری بود، برنج فروش بود خیلی متدین بود، ما گاهی خدمتش می رسیدیم من چند سال قبل شنیدیم از دنیا رفته ، یک شب ماه رمضان افطار ما را دعوت کرد رفتیم خدمتشان، گفت حاج آقا یک خاطره ای بگویم، گفتم بفرما گفت من چهل سال است زیارت جامعهی کبیره را هر روز صبح بعد نماز می خوانم و هر روز هم به نیت یک امام می خوانم مثلاً امیرالمومنین، امام حسن، امام حسین، می فرمودند که یک روز یادم رفت بخوانم چه شد خلاصه آن روز هم متعلق به امام سجاد علیهالسّلام بود، همان شب خواب دیدم آقا را، فرمودند امروز ما را زیارت نکردید یادت رفت فهمیدم که چقدر اینها توجه دارند لذا همین یک فرازش هم شما صبح به صبح
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ
ولو همین یک تیکه اش حالا بیشتر حال داشتید آن یک بند اولش که پنج، شش خط است،
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْيِِ وَ خُزَّانَ الْعِلْمِ
ببینید اینها خزینه ی علم خدااند، اینها مظهر علم خدااند، این زیارت جامعهی کبیره همیشه گفتم شناسنامه ی خدا را هر که می خواهد جوشن کبیر، شناسنامه ی اهل بیت را هر که می خواهد زیارت جامعهی کبیره، که چقدر زیبا آن وقت آنجا می گوییم آقایان اهل بیت خداوند مودت شما را بر ما واجب کرده
ولَکُمُ المَوَدَّةُ الواجِبَة
کجا واجب کرده در سورهی شوری آیهی بیست و سه، آیهاش را بخوانم و دعایتان کنم
قلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ
این آیهاش است، سوره ی شوری، آیهی بیست و سه.