از جمله بیانات آیت الله حسین وحید خراسانی زیدعزّه با موضوع بررسی سند و فقه الحدیث «علیٌ مع القرآن والقرآن مع علی»:
این حدیث: «علیٌ مع القرآن والقرآن مع علی»، اولاً سند حدیث، ثانیاً فقه الحدیث. اول، روایت؛ بعد، درایت؛ آنوقت روشن خواهد شد غدیر یعنی چه، و این روز چه روزی بود که الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ، و این تعبّد نیست، عین تحقیق دقیق بر مبنای ادّق براهین است، چون امتیاز این مذهب این است، نیازی به تعصب نیست، اساس بر حکمت است و منطق و استدلال و عقل و کتاب و سنت. چون چنین است، حدیث سنداً ملاحظه بشود، تا به دلالتش.
اعتبار روایت “علی مع القرآن” نزد مخالفین مذهب
المعجم الصغیر، جلد اول؛ المجعم الأوسط جلد پنجم؛ الجامع الصغیر، جلد دوم؛ کنز العمّال جلد اول. فیض الغدیر جلد چهارم؛ سبیل الهدی والرشاد جلد اول؛ ینابیع الموده جلد اول؛ مستدرک حافظ حاکم نیشابوری جلد سوم؛ تلخیص امام المنقدین ذهبی؛ این قسمتی از مدارک است. اما سند روایت در کمال صحت است، به حدّی که بر جمیع مبانی رجال عامّه با بیست میزان این حدیث وزن شده و از تمام مناقشات رجالیّه تهذیب شده است. نتیجه این است که از نظر تمام مذاهب عامّه این روایت در حد اعلای از صحت است. این روایت.
باهم بودن و مشارکت وجودی علی علیه السلام و قرآن
اما متن که برهان قاطع بر بطلان خلافت اول و دوم و سوم است، و دلیل قطعی بر خلافت بلا فصل علی بن ابی طالب است، این متن است؛ متن این است:
علیٌ مع القرآن والقرآنُ مع علی، لن یتفرقا حتی یردا علیَّ الحوض.
این متن حدیث است، اما فهم حدیث. اضافه دو قسم است: یک قسم اضافات مختلفة الأطراف، مثل ابوّت و بنوّت؛ مقوله، اضافه است اما طرفین اضافه مختلف است. یک قسم اضافه متفقة الأطراف، مثل أخوّت. این طرف و آن طرف یک مفهوم است، نه دو مفهوم.
این روایت از زبان کسی است که عقل کل است و کل العقل است؛ از جهت مغزش. از جهت پوستش و قشرش: افصح من نطق بالذات است. نه به پایه او در عقل، اولین و آخرین می رسند، نه به حد او در فصاحت و بلاغت، جمیع امم نائل می شوند؛ همچو کسی حرف می زند. اضافه ای که به کار برده است- آن کسی که « وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى » – اضافۀ متحدةُ الاطراف است، و آن معیت است.
نکته مهم این است که در این اضافه، یک طرف مغنی از طرف دیگر است. وقتی گفتند: زید برادر عمرو است، محتاج نیست که باز بگویند : عمرو برادر زید است. قدرت علمی اینجاست. فرمود: علیٌ مع القرآن، کافی بود که القرآن مع علی، اما در عین حال در این اضافه متفقة الأطراف، به یک طرف اکتفا نکرد، فرمود: علیٌ مع القرآن، باز برگرداند: والقرآن مع علی؛ سرّش چیست؟ آنچه ما استقصا کردیم، هفت مطلب است ولی به قدری که بشود گفت.
سرّ اول این است: ترکیب این چنین است: علیٌ مع القرآن والقرآن مع علی. اول علی، آخر علی. در این اولیت و آخریت بحثی است. علی با قرآن، قرآن با علی. شروع به علی، ختم به علی. قرآن…، قرآن، وسط واقع شده است؛ قلب، شده است قرآن. قلب این دو کلمه چیست؟ والقرآن مع علی. القرآن… باز در آن “القرآن” و در آن “والقرآن” بحث مفصلی است. غوغایی است این حدیث.
علی علیه السلام قرآن ناطق است
قرآن را در وسط گذاشته است، باید دید آنچه در وسط است، چیست؟ آنچه در قلب علی است، چیست؟ علی دو قسمت شد، در وسط، قرآن قرار گرفت. قرآن چیست؟ « وَإِنَّكَ… » – این ها را خوب دقت کنید- « وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآَنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ »، قرآن تجلی علم لا یتناهی است. قرآن بروز حکمت غیر متناهی است. این چه غوغایی است؟! در این سینه چه گذاشته شده است؟! « إنَّهُ لَقُرْآَنٌ كَرِيمٌ ، فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ ». خواست بفهماند به بشر- اما بشر، نه صورت بشر- که این، همان کتاب مکنون است. « إنَّهُ لَقُرْآَنٌ كَرِيمٌ ،فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ ،لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ». گفت: أنا کتاب الله الناطق. اما کی فهمید که او چه گفت؟ پیغمبر در اینجا نشان داد به علیٌ مع القرآن والقرآنُ مع علی، که آن کتاب مکنون، حقیقت علویه است که حامل قرآن است.
علی علیه السلام گوش شنوا و حافظ قرآن است
آن وقت سرّ اعلای بحث این است که: علی، شده ظرف؛ مظروف چیست؟ قرآن. قرآن در وسط است؛ دو طرف، علی. بعد ریشه این مطلب باز خود قرآن است: « وَتَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ». آن وعا چیست؟ آن وعایی که خدا در آن آيه فرموده: «وَتَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ»، آن وعا و ظرف كیست؟- چون ما در این بحث، از مذهب شیعه هیچ استفاده نمی کنیم، فقط مبنا کتاب و سنتی است که چهار مذهب بیچاره اند، بپذیرند. اساس این است- آن ظرف که در اینجا شده علی. « وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ »، آن اذن واعیه کیست؟
تفسیر ابن جریر، جار الله زمخشری، هیثمی، فخر رازی، ابن عساکر، حلیة الأولیاء، درّ المنثور، کنزالعمّال، نور الأبصار، تمام این اساطین تفسیر عامّه، همه [نوشتند]: « وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ » آن اذن واعیه علی بن ابی طالب است. همان اذن واعیه که فرا گرفت همه آنچه را که بر عقل کل نازل شد، همان شد عصاره اش از قرآن؛ تنزّل کرد به لسان خاتم؛ نتیجه این شد: علیٌ مع القرآن والقرآنٌ مع علی.
همراهی جدایی ناپذیر علی علیه السلام و قرآن
آن وقت آیا آنهایی که این روایات را ضبط کردند، فهمیدند این معیت به کجا منتهی می شود؟ این معیتی که…- مهم این است، بعد از معیت – چون معیت اعم است: تارة تنتهی به تفرق، تارة لا تنتهی. برای دفع دخل مقدّر فرمود: لن یتفرقا، این معیتی است که این دو از هم هرگز جدا شدنی نیستند حتی یردا عَلَیَّ الحوض.
قرآنی که همراه علی علیه السلام است
اگر مطلب این است، اینجا جای این بحث هست. علیٌ مع القرآن، چه قرآنی ؟! دو کلمه است. خوب دقت کنید. خدا اگر خودش را حمد کند باید دید مورد حمد چیست؟ اگر خودش به خودش تبارک بگوید، باید دید آن مورد چیست؟ « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ »؛ این قرآنی است که خدا به نزول آن، خودش را حمد کرده است؛ این قرآنی است که خدا خودش به خودش در نزول این قرآن تبارک گفته است: « تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ »؛ این چیست؟ چون این قرآن، عصاره علم صد و بیست و چهار هزار پیغمبر است مع شئ زائد، و آن شی زائد، لا یدرک ولا یوصف است. فقط اشاره ای شده است: « وَلَوْ أَنَّ قُرْآَنًا… »- در قلب او این است. این است فقه حدیث، علیٌ مع القرآن والقرآن مع علی. چه قرآنی با علی است؟ چه علی با قرآن است؟ – اما آن قرآنی که با علی است، این قرآن است:« وَلَوْ أَنَّ قُرْآَنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا »؛ قرآنی که به آن قرآن کوه ها از جا کنده می شود، قرآنی که به آن قرآن مرده ها به سخن می آیند، قرآنی که یک حرف آن قرآن، قدرتش این بود: قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ … تخت بلقیس را حاضر می کنم به یک حرف از این کتاب قبل از این که پلک بالای چشمت به پلک پایین برسد. یک حرف پیش آصف بود اما « وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ » در قلب علی بن ابی طالب است. این است قرآنی که با علی است.