بیانات تقریر شده حجت الاسلام رفیعی با موضوع أمیرالمؤمنین الگوی رفتاری:
قال الله تبارک و تعالی: یا ایها الَّذین آمنوا اتقواالله و کونوا مع الصادقین.
روز نوزدهم ماه مبارک رمضان است، ایام و لیالی مربوط به امیرالمومنین و ضربت خوردن آن حضرت . ان شالله خداوند همه ی ما را پیرو واقعی امیرالمومنین قرار دهد نثار روح پرفتوح و ملکوتی اش صلواتی عنایت کنید .
بحث روزهای گذشته مان را که در ارتباط با بیماری های روح و راه های درمان آن بود این دو سه روز متوقف می کنیم و به منلسبت انتساب این ایام به امیرالمومنین این دو سه روز را در ارتباط با آن حضرت مطالبی را به عرض شما عزیزان می رسانیم.
یکی از چیزهایی که هرکسی در زندگی اش نیاز دارد الگو است. یعنی که بتواند یک فردی را رفتارش را کردارش را گفتارش را برای خودش دستورالعمل قرار دهد پلاک قرار بدهد و طبق آن عمل کند. امیرالمومنین علیه السلام الگویی است که پیغمبر خدا او را جان خود خطاب کرده ؛ علیُُ نَفسی، جان من است. در آیه مباهله هم جان پیغمبر خوانده شده است و رسول خدا فرموده است امیرالمومنین آنقدر فضائل دارد که غیر قابل شمارش و احسا است. طبیعتا یک چنین شخصیتی باید تمام زندگی اش و تمام رفتار و کردارش برای ما الگو و ملاک باشد. بنده یک مقداری این دو سه روز می خواهم راجع به رفتار علوی با شما سخن بگویم ویژگیهای برخوردی امیرالمومنین را عرض کنم تا إن شالله بتوانیم الگو بگیریم و دستورالعمل زندگی مان قرار بدهیم.
البته ویژگی های زندگی امیرالمومنین دو بخش است :
بخشی از زندگی حضرت قابل تعمیم نیست یعنی نمی شود بگویی شما هم مثل آقا رفتار کن، جون خودش فرمود این مخصوص من است. کسی هم نمی خواهم در این رفتار با من تعصی کند یا مثل من رفتار کند. این یک بخشی از زندگی حضرت است، مثل غذا خوردن حضرت، لباس پوشیدن حضرت ، خود آن حضرت به عثمان ابن حنیف نوشتند ؛ که عثمان ابن حنیف و سهل ابن حنیف که دوتا برادرند از اصحاب پیغمبر که بعدا هم تو رکاب امیرالمومنین بودند و عثمان ابن حنیف بسیار هم آدم متدین و مومنی هست. و کسی است که وقتی به بصره حمله شد شجاعانه آنجا دفاع کرد در مقابل جمل اوُلی ، و در مقابل سپاه عایشه و وقتی در منطقه ی ذیقار، امیرالمومنین رسید تشویقش کرد ، ازش تقدیر کرد . یک انسانی است خیلی علاقه مند به اهل بیت و امیرالمومنین .
سر سفره یکی از این ثروتمندان رفته بود که فقیری آنجا حضور نداشت حضرت یک نامه ای بهش نوشتند و تذکر دادند که دیگر این کار تکرار نشود. بعد فرمودند عثمان ابن حنیف نمی خواهم مثل من زندگی کنید شما قادر نیستید ، زندگی من مخصوص خودم است از شما هم نمی خواهم لباس مثل من بپوشید غذا مثل من بخورید و زندگی مانند من داشته باشید. شما همانی که زندگی عمومی مردم است داشته باشید .ولی اَعینونی بورعِِ واجتهاد و عفافِِ و سَداد ، با تقوا و عفت و محکم بودن من را یاری کنید.
یا در نقل دیگری دارد عاصم ابن زیاد ترک دنیا کرده بود به غار رفته بود عبادت می کرد زن و بچه اش را رها کرده بود لباس های خشن پوشیده بود غذای بسیار نامناسبی می خورد آقا رفتند به شدت باهاش برخورد کردند ؛ فرمودند : ای دشمن نفس خودت این چه کاری است می کنی؟ آن هم بلافاصله سوال کرد : آقا چرا خود شما اینطور زندگی می کنید اگر اشکال دارد اینجور زندگی کرد من شما را در لباس های خشن و غذاهای نامناسب دیدم ، فرمود : ویهَک لستُکَ انتَ وای بر تو من مثل شما نیستم شما هم نمی توانید مثل من زندگی کنید من فرق می کنم ، حتی از بچه هایش هم نخواسته بود مثل او زندگی کنند .آن شخص می گوید رفتم نزدیک افطار بود خانه ی حضرت ماندم تا افطار شد آقا فرمودند بنشین سر سفره با حسن و حسینم افطار کن. سفره ای افتاد و نشستم غذایی آوردند میان سفره ، گفتم آقا شما افطار نمی کنید ؟ فرمود تو با اینها افطار کن کاری نداشته باش. بعد می گوید دیدم یک کیسه آوردند مُهر و موم شده بود، گفتم لابد چیز مهمی توش هست که مهر موم کردند وقتی مهر و موم را باز کرد دیدم نان خشک بسیار غیر قابل خوردن و محکمی توش هست. گفتم آقا شما با این سن بعد هم دیگر این مهر و موم کردن ندارد کسی از این بر نمی دارد. فرمود فرزندانم گاهی ممکن است بردارند روغنی بزنند مثلا موادی بهش بیافزایند من اینطور زندگی می کنم ، حتی از امام حسن و امام حسینم نخواسته بود، حتی امام صادق هم سبک زندگی اش مثل امام صادق نبود، شما اگر نگاه کنید خود حضرت به سفیان صوری فرمود : حساب جدم فرق می کند . من زمانم با زمان او متفاوت است. این بخش خصوصی است که ما هم نمی خواهیم الان وارد این حیطه شویم.
اما بخش عمده ای از زندگی امیرالمومنین که بخشهای مخصوصا برخوردیِ زندگی حضرت است اینها قابل تعمیم است اینها رفتارهایش برای همه ی زمان ها قابل اجرا است .
بنده امروز می خواهم بحث امیرالمومنین و حقوق را مطرح کنم. حقوق ؛ هرکسی بر هر کسی حق دارد. حتی امیرالمومنین می گوید حیوانات هم حق دارند تو جامعه ،می گوید زمین ها هم حق دارند البقاء و البهائم حیوانات و زمین ها حق دارند. اقلیت های مذهبی حق دارند ، پدر بر فرزند فرزند بر پدر ، همسر بر همسر حاکم بر رعیت رعیت بر حاکم ، مهمان بر صاحبخانه همسایه بر همسایه. این حقوق را من در پنج شش قسمت امروز برای شما با داستان هایی که می گویم برای شما توضیح بدهم ببینید امیرالمومنین رعایت حقوق تو زندگی اش چطور بوده ؟
متاسفانه تو حامعه ی ما رعایت حقوق کمرنگ شده، جوان حقوق پدر را رعایت نمی کند، پدر حق جوان را رعایت نمی کند. آقایان گاهی حق همسر را رعایت نمی کنند مومن حق مومن را رعایت نمی کند همسایه. اگر حقوق رعایت بشود انقدر درگیری و دعوا و اختلاف تو خانواده ها و فامیل ها نیست.
حقوقی که من روایت دیدم : ما عُبِدَ الله بندگی خدا خوب است بله، این همه عبادت داریم کدام ها بالاتر از بقیه است؟ فرمود: ما عُبدالله بشیءِِ افضَل مِن حقوقِ المومن ؛ هیچ چیزی به اندازه ی رعایت حقوق مومن انسان را پیش خدا بالا نمی برد. تا آنجایی که خدا ، جَعلَ الله حقوقَ عباده ،خدا حق بنده هایش را بر حق خودش مقدم کرده تو حدیث داریم. عجیب است این روایات حقوق گاهی تا ۳۰ حق .
مرحوم صدوق کتابی دارد کتاب مختصری است درارتباط با همین حقوق اسلامی بعضی روایات را نقل می کند تا ۳۰ تا حق، بعضی ها ۷ تا بعضی ها ۱۰ تا که اینها مکمل هم است. رسول خدا وقتی سوال شد حق مومن ؛ فرمود: الاِجلال فِی عَینِک ، مومن را تو چشمت بزرگ بپندارید تحقیرش نکنید . وَ الوُدّ فی صَدرِک، تو قلبت دوستش داشته باشید . واقعا ما نسبت به هم کمی حالا بحث رفتاری هیچی بحث رفتاری نیست این بحث تئوری است بحث نظری است . اجلال فی العین و الود فی الصدر، در قلب دوست داشته باشید در چشم اجلال و عظمت و ابهت قائل شوید. اگر عذر آورد بپذیرید ، اگر چنان چه مال نیاز داشت مباساط کنید که این حقوق متاسفانه خیلی کمرنگ شده تو جامعه ی ما.
1. برخورد با مؤمنین
حالا بیایید من پنج شش تا محور را عرض کنم ببینید آقا حق زن حق جوان حق اولاد حق مومن را چجور می فرمود باید رعایت کنید؟
اول حق مومن، چقدر امیرالمومنین تو زندگیاش رعایت حقوق مومن را کرد. تا جایی که قاضی خودش را عزل کرد آن هم چه قاضی ابوالاسود دوئلی ، که بنیان گذار علم نحو است ، همان کسی است که در صفین تا ابوموسی اشعری به عنوان حَکم تعیین شد آمد خدمت آقا امیرالمومنین عرض کرد آقا ؛ سر این را کلاه می گذارند من این را می شناسم من تو کوفه دین را دیدم آشنا هستم با او. این نمی تواند از پس این حکمیت در بیاید . آقا فرمود می دانم با این قوم چه کنم اصرار دارند؟ عرض کرد آقا من را مکملش قرار بدهید ، دوتا حَکم شویم من را ضمیمه کنید به ایشان این هم مشاورش کنارش . که اگر جایی دیدم دارند کلاه سرش می گذارند من مانعش بشوم اصرار کرد قبول نکردند آن کسانی که توی صفین بودند یاران حضرت گفتند نه فقط ابوموسی اشعری نگذاشتند. بعد که آن اتفاق افتاد بعد از شهادت امیرالمومنین یک وقتی معاویه دیدش گفت : ابوالاسود شنیدم تو هم کاندیدای حکمیت بودی، گفت بله . گفت اگر کاندیدای حکمیت بودی چکار می کردی؟ گفت اگر کاندیدا بودم می رفتم منبر می گفتم : معاویه به زور مسلمان شده ، و پیغمبر خدا بارها او را لعن کرده و اسلامش اسلام ظاهری است و امیرالمومنین کسی که در این عالم از او افضل نیست. گفت عجب پس خوب شد تو حَکم نشدی همان ابوموسی اشعری حکم شد که آنطور ما حق را پوشاندیم و جلویش را گرفتیم. این چنین آدمی است خیلی علاقه مند است ، کسی است که وقتی امیرالمومنین شهید شد، اشعاری سروده در همین ایام اشعاری سروده خیلی اشعار بلندی است مرحوم امین در صاحب اعیان الشیعه آورده ، اشعار ایشان را چند بیت است که خطب به معاویه می کند:
عَلی اَبلِغ معاویه ابن حربِِ فما غَرَّت عیون شامتینا فلا والله لا انسی علیاً و حسنُ الصلاته فی الراکعیناً ، یعنی معاویه شاد نباش از اینکه علی شهید شد عمر تو افزایش پیدا نمی کند کسی عمری دارد ولی انقدر بهت بگویم نماز علی بی نظیر بود طول رکوعش بی نظیر بود هر وقت دلمان برای پیغمبر تنگ می شد به او نگاه می کردیم.
یک چنین آدمی است با این ارتباط صمیمی که همه ی شما شنیدید دختر بچه اش وقتی یک لقمه حلوای زعفرانی معاویه را گذاشت در دهانش گفت ، گفت بابا این را از گلویت بیانداز بیرون ، این اگر برود پایین محبت علی از دلت خارج می شود انقدر علاقه مند بود. او قاضی آقا است ؛ نامه نوشت عزلت کردم. تعجب کرد آمد خدمت آقا در کوفه، قاضی بصره بود آقا من چه کردم ؟ فرمود بلغَنی ، آقا مامور داشت مامور به عنوان سرّی داشت برایش اخبار می بردند بلَغَنی صوتُکَ یعلوا انَّ صوتَک یعلوا صوتَ الخصمَین او کلامک یعلوا کلام الخصمین ، به من گفتند تو سر ارباب رجوع داد می زنی اینها که می آیند پیش تو برای قضاوت که عبد تو نیستند آمدند گرفتارند تو وظیفه ات است که قضاوت کنی. کدام محکمه ی قضایی تو این عالم پیدا می کنید که یک استانداری یک فرمانداری یک مسئول حکومتی یک رییس قوه قضاییه ای قاضی اش را بردارد چون صدایش از صدای مُراجع بالاتر است. گاهی اصلا مُراجع را راه نمی دهند که صدایش بلندتر باشد.
سوده ی همدانی یک زن است ، وقتی آمد پیش معاویه بُصر جنایت کرده بود فرماندار معاویه بود آدم می کشت شراب می خورد تجاوز به خانم ها نموده بود خیلی جنایت کرد، این زن هم آدم شجاعی است ، مومن باید حرفش را بزند آدمی نیست که بنشیند و بهش ظلم کنند. رفت پیش معاویه معادیه حرفش را گوش نکرد رسیدکی نکرد گفت معاویه یک روز فرماندار امیرالمومنین مالیات می گرفت چند کیلو گندم از من بیشار گرفت چند کیلو گندم ، هرچه هم بهش گفتم بابا این مالیات را می دهم ولی این جند کیلو گندمی که داری می گیری اضافه است گوش نکرد سوار بر اسب شدم پاشدم آمدم کوفه خدمت امیرالمومنین داشت نماز مغرب می خواند نماز مغربش که تمام شد گفت خانم چکار داری؟ گفتم آقا از راه طولانی آمدم فرماندارت چند کیلو گندم از من مالیات اضافه گرفت، مهم نیست برای من چند کیلو گندم از من خیلی چیزی کم نمی شود اما از همین جا انحراف شروع می شود این امروز از من چند کیلو گندم گرفته فردا هم کلاه سر چند نفر دیگر می گذارد. این فرماندار شماست. فرمود یک قطعه ی پوست بیاورید قطعه ای پوست آوردند رویش نوشت :
بسم الله الرحمن الرحیم ؛ و اَوفوا الکَیل و المیزان، (آیه قرآن است) و لا تُبخِسوا الناس اشیاءهم و لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها، این آیه قرآن می فرماید که کم فروشی نکنید ، رعایت اعتدال کنید ، در زمین فساد نکنید ، لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها ؛ که امام باقر ذیل این آیه فرمود : انبیا زمین را اصلاح کردند دیگر شما فاسد نکنید لا افسدوا فی الارض…
بعد هم فرمود به محض رسیدن نامه پاشو بیا ، تو پایت به کوفه نرسیده فرماندار بعدی پایش می رسد به آنجا، فرماندار تعیین کرد از اینور فرستاد او هن لز آن طرف آمد کوفه و عزلش کرد چند کیلو گندم.
این رعایت حق مردم است در فرمایشات امیرالمومنین که باید کارگزاران ما حکومتی های ما اینها را توجه داشته باشند.
قنبر دارد به یک کسی حد می زند، طرف خلافی کرده بود قنبر هم عصبانی شد شلاق را زد زد زد دیگر رقم از دستش در رفت سه تا اضافه زد، فرمود حالا این سه تا را به خودت می زنم که دیگر اضافه نزنی، گفت خب آقا شد دیگر اتفاق است، اتفاق نیست سه تا شلاق بیشتر زدی.
این برخورد در رعایت حقوق مومنین که وقتی آن زن عجم آمد خدمت حضرت آن حقش را از بیت المال گرفتهام هانی هم خواهر امیرالمومنین است زن شجاعی بود همان کسی است که از مکه پیغمبراز خانه اش معراج رفته، ام هانی بسیار شجاع بود بسیار فصیح بود دختر ابیطالب است ، خواهر امیرالمومنین است. منتظر بود حقش را از بیت المال بگیرد دید همان اندازه که به این عجم داد حالا ایرانی بود جای دیگر بود غیر عرب بود ، همان قدر هم داد به ام هانی . گفت آقا اولا من عربم ثانیا خواهر تو هستم آخر من را با این یکی کردی؟ فرمود من هرچه نگاه می کنم برتری نمی بینم بین شما ، هردو انسانید هردو زن هستید هردو در این جامعه حق زیست دارید هیچ برتری نمی بینم بر تو نسبت به این. این رعایت حقوق مومن در جامعه ، توسط امیرالمومنین بود. ببینید واقعا حالا شما از مراکز پایین بگیرید، آیا واقعا تو ادارات ما پارتی بازی نیست ؟ توی نانوایی نان بگیری پارتی بازی نیست؟ توی قصابی توی اداره تو یک مرکز ؟ اگر واقعا این نوع نگاه ، من نمی گویم تحویل نگرفتن، چرا؛ بلاخره آقا فامیل شماست آمده اداره تحویلش بگیر آمده نانوایی تحویلش بگیر عیبی ندارد ، اما نه اینکه حق دیگران نادیده گرفته شود به واسطه ی این روابط اجتماعی . این سیره ی امیرالمومنین است در برخورد با مومن.
۲. در برخورد با اقلیت های مذهبی
لا اله الا الله چه دینی است چه علی ی است ؟چرا جردجرداق باید برایش کتاب بنویسد بگوید امیرالمومنین من عاشق تو ام من مسیحی ام باید دنبال عیسی بدَوم ولی دنبال تو می دَوم، من کتاب می نویسم درباره ی تو ، چون تو مظهر فضائل و نیکی ها هستی. چرا باید همه کس اورا معیار قرار بدهد. زرتشتی ها توی فارس همین شیراز امروزی منطقه ای که خب آن زمان زرتشتی ها توش بودند الان هم شاید بعضی مناطقش باشند یک فرمانداری داشت آقا به نام عمر ابن ابی سَلَمه ، این ها را اذیت می کرد حق زرتشتی ها را نادیده می گرفت یک نامه نوشته امیرالمومنین بهش تو نهج البلاغه هست نگاه کنید نامه ی امام به عمر ابن ابی سلمه . نوشت : مگر اینها انسان نیستند؟ چه فرقی است بین اینها و بقیه از نظر برخورداری ازحقوق؟ طرف اگر زرتشتی است تو کشور مسلمان زندگی می کند ، آب برق امکانات برای همه است اهل این کشور و مملکت است ایرانی است مسیحی است غیر مسلمان است باشد امکانات برلی او هم هست . توبیخ کرد او را ، فرمود از عقاید آنها تاثیر نپذیر بحث عقیده و بحث و گفتگو یک بحث دیگر است اما بحث حقوق این اقلیت های مذهبی.
طرف مسیحی است ، مدتی زره امیرالمومنین گم شده بود یک وقت دست این مسیحی دید فرمود این زره مال من است ، گفت نه آقا زره مال شما نیست. آمدند پیش شریح قاضی ، شریح قاضی به هرحال سنگین و سبک کرد آقای مسیحی که این دست تو بوده از کجا آوردی گفت مال خودم است ، آقا امیرالمومنین شما شاهد داری؟ نه شاهد ندارم این گم شده بود من زره ام را می شناسم دست این بنده خدا است .گفت آقا اگر شاهد نداری من نمی توانم رای بدهم و رای صادر کرد به نفع مسیحی . مسیحی بلند شد آقا هم بلند شد فرمود طبق قوانین گرچه حق با من است ولی طبق قوانین رای صادر شده آمدند از مسجد بیرون مسیحی نگاهی کرد گفت آقا تو صفین یک اسب خاکستری سوار بودید این زره را هم تن می کردید یک وقتی این زره را در آوردید کنار اسب گذاشتید برای نماز یا برنامه ی دیگری من هوای این زره را داشتم من تو صفین این را از شما دزدیدم ، درست می گویید حق با شماست رفتار شما من را شرمنده کرد بلافاصله شهادتین گفت و مسلمان شد. فرنود این زره هم مال خودت حالا که مسلمان شدی و حق را گفتی این زره مال خودت. این برخورد امیرالمومنین با اقلیت های مذهبی است در زمان خود. رفتار علوی را آقا تو زندگیمان الگو قرار بدهیم.
فرمود اعینونی من را یاری کنید با تقوایتان . شما اکر اشک برای امیرالمومنین ریختی خوب است عاطفی است اگر به مصیبت نشستی سینه زدی خوب است یک کار عاطفی است احساسی است احساس مثبت است. اما اگر رفتارش تو زندگیت ملاک قرار نگرفت آقا شاکی ات می شود. شاکی کسی نمی شود اگر شب احیا احیا نگرفت یا واجب نیست ارزش است یک ثواب خیلی عالی دارد. اما اگر کسی رفتارش با حضرت مناسبت نداشت تضاد داشت قیامت گیر است این رعایت حقوق در زندگی امیرالمومنین است.
قرآن می فرماید: المومنین و المومنات بعضُُ اولیاءُ بعض ، مومن و زن مومن و مرد مومن نسبت به هم حق دارند اولیاء هم هستند یامرون بالمعروف باید امر به معروف کنند ینهون عن المنکر باید بهم تذکر بدهند ، یقیمون الصلاه باید همه را نمازخوان کنند یوتونَ الزکاه باید مردم را به زکات سوق بدهند، و یطیعون الله و رسوله از خدا و پیامبر اطاعت داشته باشند این سیره امیرالمومنین است. این دوتا .
۳. برخورد با جوان
برادران عزیز کسانی که اولاد بزرگ دارید جوان دارید تو خانه ، با جوان تا کردن و بر خورد کردن شگرد و شیوه ی خاص خودش را دارد ، چرا؟ چون جوان در سنی است که بین عقل و احساساتش باهم تناسب نیست ، شما فرض کنید یک کسی درآمد محدودی دارد دارد با این درآمد هم زندگی می کند ، مثلا ماهی ۱۰۰ هزار تومان زندگی اش را بسته ، یک مرتبه این درآمد ده برابر بشود یک میلیون . زندگی اش را روی ۱۰۰ هزار تومان بسته ، درآندش براساس این زندگی بوده حالا چجور می خواهد این را بینش تعادل ایجاد کند که حقوق شده ده برابر خرج این یک دهم است تعادل نیست بینش. جوان تا دارد می آید به جوانی برسد عقل و احساسش مثل هم است مثل درآمد و هزینه، ما هم تا جوان می شود یک مرتبه احساس ده برابر می شود اجساس بزرگی احساس حرف نپذیری احساس یکه تاز بودن میدان احساس بلوغ احساس زود رسی، احساس جنسی احساس شهوانی ، زیر بار کسی نمی رود . اینجاست که برخورد با جوان یک شیوه ی خاص می خواهد.
امیرالمومنین می فرماید : قلب انسان جوان کالارض خالیه مثل زمین خالی است اگر هرچه در این زمین و صفحه ی سفید قرار بدهی ثبت می شود می ماند در زمین خالی مُهیا جو بکار جو بار می آید گندم بکار گندم بار می آید یونجه بکار یونجه بار می آید هرجه بکاری همان رشد می کند . لذا فرمود حسنم ! فرزندم من تورا در جوانی اقدام به ادب نمودم و تو را ، فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ. شما این نامه ی ۳۱ را نگاه کنید آنهایی که می خواهند با جوان حرف بزنند بهترین راهش همین است، حرف های آقا امیرالمومنین به امام حسن است.
می نویسد : یا بُنیَّ پسرکم ! امام حسن بچه که نبوده بهش می گوید یا بُنَی پسرکم، عاطفی است یعنی حتی در بزرگی هم امام حسن را بُنی خطاب می کند این نامه مال بعد از صفین است بعد از صفین طبیعتا آقا امام حسن علیه السلام باید در سن ۳۷ ۳۸ سالگی باشد امیرالمومنین در سن ۶۱ سالگی است. می فرماید یا بُنیّ پسرکم! تو عربی یعنی پسر کوچک. بار عاطفی دارد، لقمان هم پسرش را بنی خطاب می کرد پسرکم فرزندم. این نامه از یک بابای پیر است بابایی که روزهای آخر عمرش است دیگر نیست آرزوهایش تمام شده .نحوه ی سخن گفتن بابا را با فرزند ببینید ؛ بابا این نامه از کسی است که دیگر وقتی به تو نوشته بعدش زیاد زنده نمی ماند ، این نامه از یک بابایی است که عمرش رو به انتها است این نامه از یک پدری است که آرزوهایش تمام شده ، این نانه از یک پدری است که مشرف به مرگاست ، این نامه به یک پسر جوان است به یک پسر پر آرزو است به یک پسری که بر مرکب خواهش ها سوار است ، پسرم! اصلا نحوه ی کلام ، ما گفتگویمان گاهی با جوان نادرست است.
جوان تو مسجد نماز می خواند یک کسی عطسه کرد ، دیدم بهش گفت خدا تورا، یرحمکَ الله ، آن چیزی که معروف است ، یک کسی آند رد بشود یک تذکری بهش داد حرف زد تو نماز، خب باطل است تو نماز که نمی شود حرف زد حرف غیر مربوط زد . اصحاب خیلی ناراحت شدند پیغمبر فرمود : کاریش نداشته باشید ، صدایش زد فرمود جوان ! نماز سه چیز است ، دُعاءُُ و ذکرُُ و قرآن ، دعا و ذکر و قرآن ، نفرنود چرا حرف زدی؟ از متفی شروع نکرد ، به جوان نگفت نکن نرو ، از آن طرف وارد شد . خودش فهمید اشتباه کرده نباید این کار را انجام بدهد. اینی که پیغمبر اکرم جوان ها بهش گراییدند اول اینی که امام صادق هشام ابن حَکم ها دورش جمع شدند اینی که امیرالمومنین جوانهایی پیروش شدند مثل مسلم مجاشعی که تو جنگ جمل رفت جلو قرآن دست گرفت از امیرالمومنین دفاع کرد و به شهادت رسید. مثل زید ابن حارثه مثل صعصعه ابن سوهان ، این افراد به این دلیل جذب امیرالمومنین شدند . برخورد با جوان .این هم برخورد سوم.
۴. اما برخورد چهارم ؛ برخورد با نساء زنها
من یک خورده اینجا توضیح بدهم. توی نهج البلاغه راجع به زن ها بحث های مختلفی شده خیلی هم گاهی سوال می کنند که آقا آیا امیرالمومنین فرموده است النساءُ نواقصُ العُقول ؟ زن ها عقلشان ناقص است ؟ آیا حضرت تعرض به عقل و خرد زن ها دارد؟ حضرتی که تو خانه اش فاطمه ی زهرا سلام الله علیها از زن های کامله بوده ، حضرتی که زینب کبری ای تربیت کرده که طلایه دار کربلا است، حضرتی که خود می گوید و می داند که قرآن کریم می فرماید : ضرَبَ الله مَثلاً للذینَ آمنوا اِمراَهَ فرعون ، ای مردم دنیا یک زن می خواهیممعرفی کنیم الگوی همه ی شما ، آن زن فرعون است آسیه است. حضرتی که شما ببینید تو سیره ی امیرالمومنین نحوه ی برخورد با خانم ها نحوه ی رسیدگی به انور خانم ها تو تمام حرکت های مهم انبیاء نقش یک زن دخیل است . تو حرکت حضرت عیسی نقش مریم ؛ تو حرکت حضرت موسی مادرش خواهرش همسر فرعون، تو حرکت پیغمبر گرامی اسلام خدیجه، تو حرکت امیرالمومنین فاطمه ی زهرا ، تو حرکت امام حسین زینب کبری، این روایات چه می خواهد بگوید ؟
ببینید اگر دوتا زمین کنار هم داشتید یک زمین مثلا دوتا زمین اندازه ی هم هرکدام یک هکتار، یکی توش بیشتر گندم کاشته بودید یکی بیشتر توش جو ، آن زمینی که بیشتر توش جو کاشتید اگر به کسی گفتی این زمین از نظر گندم کمتر است ، ناقص است ، عیبش را نمی خواهی بگویی به جایش جو کاشتی نه اینکه ندارد چیز دیگر کاشتی ، فضایش پر است ، منتها فضای این زمین نسبت به آن زمین گندم کمتر دارد ولی آت زمین نسبت به این جو کمتر دارد نه نقص است و نه تعریض. زن ها را خداوند احساس و عقل داد، عاطفه داده است . می گوید عاطفه ی زن بر عقلش غلبه دارد نمی خواهد بگوید عقل کم است نمی خواهد بگوید قدرت فهم نیست . نه چقدر زیبا تو نهج البلاغه می فرماید : زن ها ریحانه هستند و لیست بقهرمانَه یعنی نمی خواهد نگاه پهلوانی به او داشته باشی همه ی کشور جنگ باشد زن می تواند بجنگد؟ نه. استثنا پیش بیاید حمله شود و دفاع تو خانه اش بله. ولی جبهه نمی خواهد برود کار او نیست. می خواهند یک ساختمان سازی کنند کار سنگین کنند آیا زن می تواند تحمل کند نه،می خواهد بگوید ساختار وجودی زن ؛ ساختار عاطفی احساسی محبت آمیز است نه اینکه خدایی ناکرده این روایت تعریض دارد . با این مقدمه ای که من عرض کردم ببینید نگاه امیرالمومنین و برخوردش با خانم ها چطور است ؟
دارد تو کوچه های کوفه می رود ظهر گرمای تابستان ، دید یک خانمی دارد می دود تو کوچه ها یا امیرالمومنین نجِّنی.. آقا نجاتم بده ! فرمود چه شده ؟ آقا همسرم من را از خانه بیرون کرده ، تهدید به مرگ کرده ، امیرالمومنین دنبال خانم آمدند درِ خانه در زدند ، جوان خودخواه و مغرور و متعصبی در را باز کرد و وای از این افرادی که گاهی حقوق زنشان را نادیده می گیرند فکر می کنند عبد استخدام کردند ، فکر می کنند باید با اینجور برخورد کانون خانه را گرم نگه دارند اینها روی تربیت اولادهای شما اثر می گذارد برخوردهای منفی. شما سیره ی پیامبر را در برخورد با همسرش سیره ی امیرالمومنین در برخورد با همسرش ببینید .
فرمودند خدا به تو اجازه نداده همسر توست عبد و کنیزت که نیست اختیار نداری هرجور… سروصدا بلند شد همسایه ها فهمیدند آمدند آقا را معرفی کردند عذر خواهی کرد ، آقا فرمود بروید تو خانه باهم مهربان باشید نسبت به امور همسرت رسیدگی کن توجه داشته باش. این برخورد امیرالمومنین نسبت به حقوق نساء است .
دید تو کوچه های کوفه یک کنیزی دارد گریه می کند امیرالمومنین طاقت گریه جوان و نوجوان و کودک اینها را نداشت خیلی حساس بود به قول آن نویسنده : امیرالمومنین با هیچ چیزی جابجا نمی شد جز اشک مظلوم و یتیم طاقت نمی آورد. تا دید خانم دارد گریه می کند چی شده؟ آقا رفتم از قصاب گوشت خریدم قصاب گوشت خوب به من نداده رفتم اربابم گفته پس ببر بردم پس نگرفته، برگشتم اربابم گفته یا گوشت را پس می دهی یا بر نمی گردی نمی دانم چکار کنم همینطور ماندم ؟ آقا فرمودند بیا برویم پیش قصاب، تذکر داد، نصیحت کرد او هم نشناخت مشتی به سینه ی مولی الموحدین زد آقایی که کسی جرات داشت در مقابل او آقایی که مرعب خیبری هارا به زمین افکنده، چون برای خداست تحمل می کند ، هیچ نگفت ، اطرافیان تا این حرکت را دیدند؛ آقا این امیرالمومنین است علی ابن ابیطالب است ، بلافاصله افتاد روی دست و مای حضرت آقا من اشتباه کردم تازیانه ام بزنید هرجور می خواهید برخورد کنید ، فرمود نه من فقط به یک شرط از تو راضی می شوم ، به شرط اینکه این رفتارت را اصلاح کنی. من این مشت را برای خدا تحمل کردم اما تو این رفتار را اصلاح کن ، کنیز با حالت خندان گوشت را پس داد پول را گرفت و برگرداند. این رسیدگی به امور نساء و خانم ها. آن برخورد با اقلیت های مذهبی آن حقوق مومن ، حتی در برخورد با دشمن .مظهر عطوفت بود اجازه نمی داد تو جنگ ها کسی آب به روی دشمن ببندد. در صفین وقتی آب را باز کردند بعضی ها گفتند آقا آب را ببندید ، فرمود نه این روش من نیست که آب به روی حتی دشمن هم ببندم.
ذکر مصیبت و روضه
صلی الله علیک یا ابالحسن ! چه عظمتی چه ابّهتی .
برادران عزیز اجازه بدهید آخر عرائضم را با یک جمله ای تمام کنم و ذکر مصیبت.
یک حکمتی هست در نهج البلاغه اگر اشتباه نکنم به نظرم حکمت ۲۴۹ نهج البلاغه هست این را ببینید اهل مطالعه هستید. آقا امیرالمومنین در نهج البلاغه شان یعنی کلماتی که به ایشان منسوب است برخی هایش خطبه است برخی اش نامه است و برخی حکمت ها و کلمات قصار . می خواهی شیعه ی امیرالمومنین باشی؟ می خواهی پیرو آقا علی ابن ابیطالب علیه السلام باشی؟ این نامه را ببین حضرت در آنجا ۱۲ تا ویژگی آورده برای شیعیان و پیروان خودش. چطور است نامه؟
می فرماید : من یک برادری داشتم در گذشته (من همه ش را نمی خوانم فقط ۴ ۵ تا را عرض می کنم) کانَ لی اَخُُ ، من یک برادری داشتم ، ( شارحین نهج البلاغه بحث کردند که آقا کی را می خواهد بگوید چون اسم نبرده)می گوید من یک برادری داشتم در گذشته این صفات را داشت ، ۱۲ تا صفت را شمرده ، بعضی گفتند منظورش ابوذر غفاری است او بوده . بعضی گفتند منظورش عثمان ابن مضعون است که ایشان هم از اصحاب امیرالمومنین و اصحاب پیامبر است . برخی گفتند نه اصلا اسم کُ خاصی منظور حضرت نیست می خواهد بگوید اگر یک کسی این صفات را داشت ، برادرِ منِ علی است ، اگر یک کسی این ویژگی ها را داشت داداش من است. اگر اینطور است ببینیم چطور می شود در سلک برادر امیرالمومنین علیه السلام وارد شد ؟
فرمود من یک برادری داشتم ، کانَ لی فی ما مضی اخُُ فی الله برادری داشتم بنده ی خدا بود صفاتش اینها بود، برادران عزیز خواهران گرامی پیروان اهل بیت کسانی که امروز به نام امیرالمومنین کار را رها کردید تو این مسجد جمع شدید امیرالمومنین تو این نامه تو این حکمت که حکمت ۲۴۹ نهج البلاغه هست ویژگی های برادران خودش را می شمارد ، کی می خواهد برادر علی باشد ؟ کی می خواهد پیرو امیر المومنین باشد؟ کی می خواهد یاری دهنده باشد ؟ فرمودند برادر من صفاتش اینها است
صغُرَت دنیا فی عَینه ، دنیا پیشش کوجک است انقدر اهمیت نمی دهد.
کانَ خارجاً مِن سلطان بطنِه، بنده ی شکم نیست، این داداش امیرالمومنین است . کانَ خارجاً من سلطان بَطنه، از بندگی شکم خارج است .
کانَ اکثرَ الدَّهره صامتا،برادری داشتم یک صفتش این بود خیلی سکوت می کرد ، حرف زیاد نمی زد جون آدم حرف که زیاد زد خطا می کند حرف که زیاد کرد مقامش پایین می آید حرف که زیاد زد به حرفش گوش نمی دهند می گویند این همینطور زیاد حرف می زند سکوتش زیاد بود صامت بود.
برادری داشتم ، کانَ لا یَلومَ احدا هیچ گاه کسی را سرزنش نمی کرد تحقیر نمی کرد .
برادری داشتم که عذر می پذیرفت اگر کسی خطا می کرد می گفت اشکالش این است خیلی به رویش نمی آورد عذرش را می پذیرفت.
برادری داشتم لا یشکوا وجَعا، وقتی مریض می شد هیچ گاه شکوه نمی کرد انقدر آرام و سالم زندگی می کرد فرمود کسی نمی فهمید مریض است فرمود شکوه نمی کرد ، الّا عندَ البُرئه خوب که می شد می فهمیدند این بیمار بوده هیچ گاه در بیماری شکوه نمی کرد .
برادری داشتم کان یَقول ما یفعَل، کاری که انجام می داد را می گفت، کاری که خودش انجام نمی داد تبلیغ نمی کرد و نمی گفت.
برادری داشتم وقتی دوتا چیز پیشش قرار داده می شد دوتا امر، نگاه می کرد کدامش مخالف هوای نفس است آن را زیر پا می گذاشت. اگر دوتا چیز مساوی مقابلش می گداشتند با آنکه موافق نفساست زیر پا می گذاشت آنی که مخالف نفس است انجام می داد. ببینید حکمت ۲۴۹ نهج البلاغه .
کانَ لی فی ما مضی اخُ برادری داشتم حالا عثمان بوده اباذر بوده یا به تعبیر بعضی از شارحین نهج البلاغه فرضی است این برادر ولی دارد صفات برادرش را می شمارد . اینها کسانی هستند که پیرو امیرالمومنین اند.
و امروز که روز نوزدهم ماه مبارک رمضان بود سال ۴۱ هجری مثل امروزی این یاران سوختند ، اینهایی که بهشان می گفتند شُرطَهُ الخمیس ، یک گروهی بودند به این نام یعنی کسانی که تا پای جان علی ابن ابیطالب پیمان بسته بودند اینها امروز سوختند یکی از آنها حُجر است .حجر امروز و فردا سوخت، هی آمد پیش آقا شعر خواند و گریه کرد هی آمد اشک ریخت و ناله زد. آقا گاهی چشمش را باز می کرد کیه شعر می خواند؟ آقا حجر است فرمود حجر چقدر من را دوست داری؟ چقدر علی را می خواهی ؟ عرض کرد آقا قطعه قطعه ام کنند آتشم بزنند با شمشبر بدنم را تکه تکه کنند یک لحظه دست از محبت شما بر نمی دارم. اینها امروز آمدند. آقا خیلی کسی را به حضور نپذیرفته امروز و فردا ولی همین چند نفری که آمدند خیلی هایشان اینطوری اند ؛ امثال حجر ، فرمود حجر خدا جزای خیرت بدهد. واقعا هم ثابت کرد وقتی قبرش را مقابلش کَندند گفتند آتشت می زنیم قطعه قطعه ات می کنیم ، گفت هرکار می خواهید بکنید من به آقایم قول دادم یک روزی به آقایم وعده دادم و پای وعده ام ایستادم. امروز اینها آمدند .
امروز امام حسن آمد گفت : مردم ! دیگر بعد از صبح مردم نخوابیدند امروز کسی خوابش نمی برد نگران بودند علی حالش چه می شود ؟ آمدند پشت درِ خانه ایستاده بودند ، امروز دیگر از آن روزهایی بود که بعد از نماز صبح کسی خواب نرفت ، سر کار نرفتند خیلی ها کارشان را تعطیل کردند آمدند پشت درِ خانه ایستادند کارها تعطیل شد خوابها تعطیل شد مردم نمی روند همینطور پشت در خانه جمعیت ایستاده. بعضی ها گریه می کنند بعضی ها ناله می زنند ؛ امام حسن امروز آمد فرمود بروید بابایم حالش خوب نیست کسی نایستد. این صدای گریه شما برای پدر من باعث زحمت و آزار پدرم و ناراحتی می شود ، بروید به کار و زندگی تان برسید ، گفتند با ابن ملجم چه کنیم ؟ گفت ابن ملجم را بابایم فعلا سفارش کرده بهش غذا بدهید شیر بدهید اذیتش نکنید هیچ کسی به او آزار ندهد من ابن ملجم را دست شما نمی دهم تکه تکه می کردند مردم ، دست شما نمی دهم ، ببینم وضع بابایم چه می شود ! علی ی که من می شناسم ازش می گذرد ، امیرالمومنین می گذرد. خودشمی داند. ابن ملجم را فعلا کاری نداشته باشید . رد کرد به هر شکلی بود مردم را رد کرد ، برگشت داخل خانه درب را بست آند تو اتاق ، امیرالمومنین از هوش می رود گاهی به هوش می آید ، امام حسن می گوید باز دیدم صدای گریه می آید ، برای دومین مرتبه آمدم خواهش کردم تقاضا کردم بروید بابایم حالش مساعد نیست بروید دنبال کارتان زندگیتان ، ببینیم چه می شود اوضاع به شما اخبار را می رسانیم . برای مرتبه ی دوم برگشت تو خانه باز دید صدای گریه می آید این کیه که نمی رود؟ وقتی در را باز کرد آمد بیرون اصبغ ابن نباته سرش را به دیوار گذاشته ، این هم از آن شُرطَهُ الخَمیس است ، این هم از آن فدایی ها است این هم مثل حجر است از آنهایی است که عاشق امیرالمومنین است . انقدر شبها دنبال امیرالمومنین می دوید تو نخلستان ها می فرمود اصبغ کجا می آیی؟ می فرمود آقا می ترسم شما را ترور کنند منافقان. فرمود نه بگذار من بروم ،دنبال آقا می آمد . تو نخلستان ها نیمه های شب خیلی علاقه داشت ، آقا فرمودند اصبغ ابن نباته من که دوبار اعلام کردم بروید چرا نمی روی؟ گفت آقا خدا من را نبخشد بخواهم فرمان شما را اجرا نکنم دلم می خواهد بروم اما این زانوهایم یاری نمی کند ، پاهایم حرکت نمی کند ، نمی توانم بروم ، آن حالی که من صبح از علی دیدم تو محراب آن وضعیتی که من از مولا دیدم نمی توانم ، تو را جان بابایت بگذار من یکبار دیگر آقایم را ببینم ، بگذار من یکبار دیگر علی را ببینم . گفتم بگذار بروم اجازه بگیرم اجازه گرفتم و برگشتم یک مرتبه پاشد سرپا ، خیلی خوشحال شد ، وارد اتاق شد گفتم اصبغ آهسته بیا حال بابایم خوب نیست، اصبغ می گوید از در وارد شدم دیدم آقا تکیه داده به یک متکایی دستمال زردی هم به سرش بستند بیهوش بود به حال نبود، تا این وضعیت را دیدم خودم را انداختم روی پاهای آقا، هی کف پای آقا را می بوسد هی آقا را می بوید ، آقا آهسته آهسته چشم هایش را باز کرد فرمود کیه؟ عرض کردیم آقا اصبغ ابن نباته ، فرمود اصبغ بچه های من ناراحت می شوند اینطور گریه نکن ، زینبم متاثر می شود اینطور ناله نزن ، اصبغ من دیگر گریه ندارم من راحت شدم ، اصبغ من دارم ملاقات پیغمبر می روم ملاقات فاطمه می روم . گفتم آقا من برای شما کریه نمی کنم من برای غریبیِ خودم گریه می کنم ، من برای مظلومی و برای بی مولا شدن خودمان گریه می کنم، دیدی قدر شمارا ندانستیم ؟ دیدی توجه نکردیم؟ آقا یک جمله ی دیگر بگو من از پیش شما بروم یک حدیثی یک جمله ای؛ فرمود اصبغ ابن نباته ! همین قدر بهت بگویم پیغمبر خدا به من فرمود برو مسجد بگو هرکه پدر و مادرش را آزار بدهد خدا او را لعنت می کند . هرکه کارگذار و اجیرش را آزار بدهد خدا او را لعنت می کند .
اصبغ ابن نباته ! برو به مردم این را ابلاغ کن هر عبدی مولایش را آزار بدهد خدا اورا لعنت می کند . رفتم به مردم گفتم بعضی ها گفتند منظورت چیه ؟ آمدم خدمت پیغمبر یا رسول الله منظور از این سه واژه چه بود؟ اصبغ ابن نباته ، پیغمبر فرمود علی جان من و تو پدر این امتیم هرکه مارا آزار بدهد خدا لعنتش می کند من و تو مولای این امتیم منو تو کارگذار این امتیم این سفارش را کرد یا رسول الله چه سفارشی کردی! نبودی بیینی چه کردند بعد از شما . اصبغ ابن نباته لحظاتی خدمت آقا بود خارج شد .
عرض کنم یا امیرالمومنین امروز به بستر افتادی ، دوستان آمدند ملاقاتت امروز و فردا آمدند شمارا زیارت کردند سفارش می کرد آهسته حرف بزنید سوالاتتان را کوتاه کنید علی حالش خوب نیست ، یا امیرالمومنین ! به اصبغ سفارش کردی آهسته گریه کند دخترانت نشنوند ،
اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله … بعض ی مقتل ها یک جمله نوشتند بکدیم حالا که مصیبت رسید به اینجا .
نوشتند: امام حسین وقتی کنار بابایش گریه می کرد امیرالمومنین چشمانش را باز کرد اشک را از چشمان حسین پاک کرد صدا زد بابا! هرکه برای من گریه می کند بکند اما تو گریه نکن بابا. چون گریه تو من را آزار می دهد بابا . بابا گریه کنان عالم باید برای تو گریه کنند ، بابا گریه کنان عالم باید برای تو عزا بگیرند. راضی نبود امام حسین گریه کند.
یا اباعبدالله! یا امیرالمومنین انقدر مراعات کردی اما نبودی کربلا ببینی مقابل چشم زینب نبودی کوفه و شام ببینی با چوب خیزران به لب و دندان اباعبدالله …