بررسی موضوع شخیصت حضرت زینب سلام الله علیها در گفتار حجت الاسلام رفیعی:
حضرت زینب کبری شخصیتی است که امام معصوم مدح او را گفته است. امام حسین علیهالسّلام به او می فرمود که ای خواهر جان من را در نماز شب و دعاهایت فراموش نکن. و همچنین امام سجاد علیهالسّلام به او می فرمود: تو عالمهای هستی که آموزگار نداشتی. علم لدنی کار هر کسی نیست و در کسی باید ظرفیت باشد تا خود علم بدون آموزش را به او بدهد. ما از زندگی قبل از کربلای جضرت زینب را کمتر خبر داریم.
ایشان خصوصیتی که دارد این است که در کنار پنج تن بوده است. یعنی شاهد مرگ هر پنج تن بوده است، رسول خدا، حضرت زهرا، حضرت امیر المومنین، امام حسن علیهالسّلام و امام حسین علیهالسّلام. پس ویژگی زینب زیستن در کنار اهل کساء و اهل عصمت و طهارت است و زندگی همه ی اینها را درک کرده است. ما ایشان را بیشتر در قالب حوادث کربلا می شناسیم و حوادث قبل از کربلای ایشان را تاریخ کمترنقل کرده است. ولی همان میزانی که از خطبههای ایشان و مطالبی که در کربلا از ایشان نقل شده است، برای الگو گرفتن کافی است. ایشان شخصیتی است که حتی اندیشمندان غیر شیعه درباره ی ایشان کتاب نوشته اند و او را ستوده اند. در کتابهای اهل سنت که درباره ی معرفی اصحاب یا شخصیت های تاریخی است، یکی از گزینه ها را زینب کبری می بینید. حتی اندیشمند مصری و در کتاب های تفسیری کارکرده، کتاب مستقلی نوشته و اسم آن را زینب قهرمان کربلا گذاشته است.
ویژگی اول: حالت رضا و خشنودی
بعضیها ایشان را زهرای دوم نامیدهاند یعنی آینهی تمام نمای چهره حضرت زهرا در ایشان است. با توجه به آداب مسلمانی من به چند ویژگی ایشان اشاره می کنم. یکی از صفات مهم حضرت زینب که بنظر من یک ویژگی کلیدی است و ما الان در جامعه با فقدان این صفت خیلی مشکل داریم، حالت رضا و خشنودی است. راضی بودن از خدا و زندگی. آیهی 22 سورهی مجادله وقتی می خواهد حزب الله را معرفی کند. فرد حزب اللهی کسی است که خدا از او راضی است و او از خدا راضی است.
آخر سورهی فجر می فرماید: صاحب قلب مطمئن کسی است که بهشت برای او کم است و خدا می فرماید که بسوی پروردگارت بازگرد و او از خدا راضی و خدا هم از او راضی است. الان در مردم قلبا بیرضایتی و شِکوه می بینید. کسی که ماشین او مدل پایین است می گوید که ای کاش مدل بالا بود، ای کاش خانه ام فلان بود، ای کاش فلان رشته قبول می شدم، این شکوه و نارضایتی از وضعیت موجود، یکی از صفات منفی است که باعث غم و افسردگی انسان می شود و باعث میشود که انسان شاداب نباشد. روایت داریم که راحتی و شادی در صفت رضاست. همه ی ما داریم زندگی می کنیم، در مسیر این ناملایمات سختی ها، کمبودها، مشکلات، فراز و نشیب هست. این را نخواهیم که همیشه پاشنه ی در به نفع ما بچرخد. گاهی ممکن است عکس چیزی که ما بخواهیم بچرخد.
حضرت زینب کبری در عاشورا مصیبت زیاد دید. در میان دشمن گفت که این ناملایمات همه اش زیباست. این از باور انسان نشأت می گیرد. این از اعتقاد، باور و ایمان قوی است. می گویند که ما بین زندگی کردن و زندگی نکردن اختیار نداریم. یعنی من اختیار ندارم که زندگی بکنم یا نکنم. زندگی نکردن یعنی مرگ. ما بین خوب زندگی کردن و بد زندگی کردن اختیار داریم. یعنی نگاه انسان به حوادث. اگر ما در زندگی مثبت اندیش باشیم، مثلا آقا یک بیماری دارد، دستش درد می کند ولی در کنار آن قلب، چشم، گوش او سالم است. یک آقایی از بیماری می نالید. به او گفتم که دو تا برگ کاغذ بیاور، روی یکی بیماری و روی یکی اعضای سالم بدنت را بنویس، ببین کدامش بیشتر است. مثبت اندیش یعنی این که شما نیمه ی خالی لیوان را نبینید. در واقع اهداف و قضایا را ببینی. یکی از مشکلاتی که ما در جامعه داریم سطح توقعات بالاست. وقتی سطح توقعات بالاست.
یک آقایی می گفت که من می خواستم با خانمی ازدواج کنم ولی این اتفاق نیفتاد و من با خانم دیگری ازدواج کردم، من دائماً ناراحت هستم و می گویم که اگر با اوازدواج می کردم چه می شد؟ او تا آخر عمرش ناراضی زندگی می کند. اگر کسی که سوار پراید می شود و می گوید که ای کاش ماکسیما بود، احساس نارضایتی میکند ولی اگر بگوید که همین است و خوب است یعنی رضایت. رضایت یعنی به وضعیت موجود قانع بودن، سطح توقعات را بالا نبردن، مثبت اندیشی داشتن، این معانی رضایت است. حضرت علی علیهالسّلام می فرماید: وقتی آن چیزی که شما می خواهید نمی شود آنچیزی که می شود بخواهید. الان آقا و خانمی ازدواج کردند و می گوید که فرزند اول مان دختر است. دختر خیلی دوست دارد و دختر می خواهد. بعد از سونوگرافی می فهمد که بچه دختر است.چیزی که شما می خواستید نشد اما این که شده بخواهید. و اِلا تا آخرعمر هرچه به این پسر نگاه می کنی می گویی پسر هم خوب است ولی اگر دختر می شد یک چیز دیگری بود. این انسان همیشه کارش خراب است. این به افق دین ما به دنیا و حوادث برمی گردد. کسی داشت رد میشد و به حضرت امیر گفت که انشاءالله بد نبینی و حضرت به او گفت که این دعا غلط است. مگر می شود که انسان بد نبیند.
اسکندر که فاتح چند کشور بود وقتی از دنیا رفت وصیت کرد که کسانی در مراسم من شرکت کنند که تا بحال مصیبت در زندگی شان ندیده اند. وقتی مراسم برپا شد مادر او دید که هیچ کس به عزاداری نیامد و کسی مرگ پسرش را به او تسلیت نگفت. وعلت را پرسید و به او گفتند که چه کسی در این عالم را پیدا می کنی که مصیبت ندیده باشد؟ گفت: پسرم خواسته به من بفهماند که در این عالم همه مصیبت دیده هستند. انبیاء و اولیاء خدا مصائب و سختی ها دیده اند. اوج این مصیبت و سختی ها در زندگی حضرت زینب کبری است. کسی که داغ چند برادر، دو فرزند و چند عزیز برادر دیده است، گرسنگی، تشنگی، رفتن به شام و… اینها انسان را منفجر می کند. اما حضرت زینب همان شب یازدهم نماز شبش ترک نمی شود. همانروز در مجلس دشمن می گوید که من همه ی این مصیبت ها را زیبا می بینم. در دروازه ی کوفه خطبه می خواند. این برادر قطعه قطعه که بر دستش بوده، کنار بدن علی اکبر و قاسم بوده، گویا این انسان هیچ مصیبتی ندیده است. این قدر آرام و با صفت رضا بوده که شاعر می گوید: تسلیم و رضا نگر که آن دخت بتول در مقتل کشتگان شده مُد نزول، شکرانه سرود ای خداوند جلیل قربانی ما به پیشگاه تو قبول. یعنی وقتی برادرش را در دست گرفت گفت: اللهم تقبل. در روز عاشورا امام حسین علیهالسّلام فرمود: ما به آنچه خدا بخواهد راضی هستیم.
مصائبی که ما در زندگی می بینم سطحش آنقدر بالا نیست. ما نمی توانیم مصیبت را تغییر بدهیم. مثلا یک آقا و خانم پسر جوان شان را در تصادف از دست داده اند یا بچه اش سرطان گرفته و دارد جلوی چشمش می میرد یا جوانی در تصادف قطع نخاع شده است، آیا نارضایتی این قطع نخاع را بر می گرداند یا بیمار را خوب می کند ؟ این فقط نگاه ماست. این می تواند نگاهی باشد که روی من تاثیر نگذارد و من بتوانم با آن کنار بیایم یا می تواند نگاهی باشد که آن بیمار لطمه بخورد و خودم هم از بین بروم یعنی این نارضایتی تاثیری ندارد و ما فقط خودمان را اذیت می کنیم. ما نمی توانیم مسیر مصائب را تغییر بدهیم.
پسر امام صادق علیهالسّلام بیمار بود و امام خیلی ناراحت بود و برایش داروهای آن زمان را می آورد. به امام خبر دادند که بچه مرده است. امام آرام نشست و فرمود: ما اهل بیت قبل از مصیبت تلاش می کنیم که مصبت وارد نشود ( البته این وظیفهی همه است که در درمان بیماری تلاش خودشان را بکنند، اما اگر این اتفاق افتاد بی صبری نمی کنیم. من در مورد زندگی های عادی می گویم که در آن مصیبت هم نیست زن و شوهر و بچه سالم هستند و دارند با هم زندگی می کنند، الان چون ما سطح توقعات را بالا می بریم و نقاط منفی را می بینیم، از همین زندگی خوب هم ناراضی هستیم. آقا ماشین، خانه، حقوق، زن و بچه هم دارد ولی باز اظهار شِکوه و نارضایتی می کند زیرا نیمه ی خالی لیوان را می بیند.
به ما سفارش شده که در زندگی به پایین دست خودتان نگاه کنید. سلمان می گوید که پیامبر خدا هفت سفارش به من کرد که من هیچ گاه آنها را فراموش نمی کنم. (کتاب مرحوم خصال صدوق ) ایشان به من سفارش کرد همیشه به پایین دست خودت نگاه کن به بالا دست خودت نگاه نکن که غصه بخوری. سعدی میگوید که من کفش نداشتم و غصه می خوردم. به مسجد جامع کوفه رفتم و مردی را دیم که پا نداشت. گفتم خدا را شکر که من اگر کفش ندارم پا دارم. به ما سفارش شده که به مراکز درمانی یا به قبرستان بروید. گاهی حضرت امیر اصحابش را به قبرستان می برد و می گفت که ببینید قیصرها، فراعنه و سلیمان کجا هستند. رفت و آمد با خانواده هایی که سطح شان پایین تر است و دیدن مشکلات دیگران، باعث می شود که انسان در زندگی صفت رضا پیدا کند.
امام صادق علیهالسّلام فرمود: پیامبر هر اتفاقی که می افتد نمی فرمود که اگر این نمی شد بهتر بود. مثلا در جنگ احد پیامبر شکست خورد ولی اما و اگر نیاورد. حالا اتفاقی افتاده باید چکار کنیم ؟ خیلی از مسلمانان اعتراض کردند که مگر خدا نمی فرماید: ان تنصرالله ینصرکم. کسانی که بت پرست بودند پیروز شدند و ما که خدا را پرستش کردیم نابود شدیم، آیه نازل شد که این پیروزیها و شکست ها می چرخد. در بدر مسلمانان پیروز شدند و در احد دشمن پیروز شد. این شکست دلیل بر بد بودن شما نیست. بعضی ها می گویند که همسایه ی ما نماز نمی خواند و شراب هم می خورد ولی روزگار خوبی دارد ولی ما اهل نماز ودین هستیم ولی سخت زندگی می کنیم، پس کسی که بی دین است راحت تر زندگی می کند. اصلا این طور نیست، شما دین را با این چیزها گره نزنید. زندگی ناملایماتی دارد. یک وقت ممکن است کوه ناملایمات روی سر ایوب بریزد و ایوب مظهر سختی ها بشود و یک وقت هم ممکن است کوه ثروت و امکانات روی سر سلیمان بریزد. سلیمان وضعش خوب بود و ایوب گرفتار بود، آیا ایوب انسان بدی بود یا سلیمان انسان خوبی بود؟ هر دوی آنها خوب بودند. ما در جامعه مومن های مصیبت دیده داریم، مومن های در رفا هم داریم، کافر مصیبت دیده داریم، کافر در رفاه هم داریم. اینها را باهم گره نزنیم و سعی کنیم در زندگی یک سر ی مشکلات را گره به این جور موارد نزنیم. نگوییم که خدا ما را دوست ندارد و ما را رها کرده است. پیامبر در احد شکست خورد، آیا خدا پیامبرش را رها کرد؟ در قرآن می فرماید: ای پیامبر، خدا هیچ وقت تو را رها نمی کند. پس یکی از صفات حضرت زینب صفت رضا بود.
ویژگی دوم : عفاف
ویژگی دوم حضرت زینب عفاف او بود. این را مخصوصا برای دختران جوان می گویم. زینب الگوی ماست، او دختر امیرالمومنین است، خواهر امام حسین علیهالسّلام است، در محیطی کاملا مذهبی و محیط وحی رشد کرده است، یکی از خصوصایت این بانوی بزرگوار عفاف اوست. وقتی می گوییم عفاف ذهن روی حجاب می رود البته حجاب نوعی عفاف است. عفاف یعنی خویشتن داری. ما یک عفت گفتاری داریم. انسانهایی که بددهان هستند و فحش می دهند، اینها عفت گفتاری ندارند. من بایددر کلام خودم عفیف باشم و درست صحبت کنم حتی راجع به دشمن وکسانی که آنها را قبول ندارم فحاشی نکنم. دیگری عفت مالی این است که من نگذارم حرام وارد زندگی ام بشود. دیگری عفت رفتاری است. دختر شعیب پیش موسی با عفاف راه می رفت یعنی یک خانم می تواند رفتارش غیر عفیفانه باشد. دیگری عفت پوششی است که انسان پوشش خودش را رعایت کند.
وقتی شب یازدهم خیمه ها را آتش زدند و بچه ها در بیابان فرار کردند که آتش دامن شان را نگیرد. بعد که آتش خاموش شد حضرت زینب می گشت و بچه ها را پیدا می کرد. همینطور که داشت می گشت به بالای سر دختر بچه ای رسید که از شدت خستگی و گرسنگی خوابش برده بود تا زینب کبری بالای سر او آمد ترسید و بیدار شد و فکر کرد که دشمن است و می خواست فرار کند ولی حضرت زینب نگذاشت. تا بچه عمه اش را دید نگفت که عمه بابایم کجاست یا نگفت عمه آب بلکه گفت: عمه جان پارچه ای داری که من صورت و سرم را بپوشانم؟ این نکتهی مهمی است. عقیلهی بنی هاشم وقتی وارد مجلس دشمن شد، به اعتقاد من چهره و صورت او را کسی ندید. مرحوم کاشف الغطاء شعری دربارهی زینب گفته بود و خیلی ناراحت بود. زیرا در آن شعر گفته بود که حجاب از چهره ی زینب کنار رفت و زینب با دست و بازو خودش را حفظ می کرد. با ناراحتی خوابید و صبح که بلند شد دید که یک بیت شعر به رنگ سبز در زیر آن بیت نوشته شده است. کاشف القطاع غصه نخور، زینب ناموس خداست. هر کس به او نگاه می کرد پرده ی نور می دید. کسی نتوانست موی خاندان عصمت و طهارت را ببیند.
آنها حجاب شان محفوظ بود حتی خدا این نگاه به آلُ الله را از دشمن گرفت. وقتی زینب کبری وارد مجلس یزید شد، یزید نشسته بود و خاندانش را پشت پرده گذاشته بود. شام بعد از کوفه است. یعنی روزهای زیادی در راه بودند و با سختی و تشنگی درگیر بودند ولی تا به مجلس یزید وارد شد اولین حرفی که زد این بود: ای پسر ابوسفیان این عدالت است که زنهای خودت پشت پرده باشند و زنهای عصمت و طهارت را مقابل نامحرمان بیاوری. این همان دغدغه ی عفاف است.
ای خواهر اگر شما در جامعه حجاب را رعایت کنی هم عزت و هم عظمت و هم ارزش پیدا می کنی. در میان این حجاب شما گوهری هستی که اجازه ی چشم چرانی به چشمهای ناپاک را نمی دهی.
من در مشهد درباره ی حجاب صحبت می کردم. در خیابان جوانی جلوی من را گرفت و خانمش هم همراهش بود و بدحجاب بود. اعتراض کرد که چرا شما این قدر روی حجاب تاکید می کنید؟ خانم من زن مومن و عفیف است و اهل نماز است و با هم به زیارت آمده ایم و اجازه نمی دهد که مرد نامحرم سراغش بیاید و من را دوست دارد. چرا برداشت شما این است که چنین افرادی ولنگار هستند؟ من از صحبت های شما چنین برداشتی می کنم. (در حالی که من این را نگفته بودم ) گفتم: خانم شما خوب و متدین ولی هزاران جوان دارند از این خیابان رد می شوند. آیا شما می توانی جلوی چشمهای آنها را بگیری؟ خانم شما زمینه را فراهم کرده است. وقتی به مو، آرایش و لباس تنگ او نگاه می کنند، بالاخره بهره مند می شوند. آیا تو راضی هست؟ گفت: نه. وقتی شما در شیشه ی عطر را بازکردی که نمی توانی بگویی فلانی بو نکش.
من با کسانی که بدحجاب هستند خیلی برخورد دارم که اهل نماز و روزه ی مستحبی زیارت عاشورا و دعا هستند ولی ساختار فرهنگی خانواده ایم بد است. من نمی گویم که هر کس که حجاب داشت انسان خوبی است و هر کس که حجاب نداشت انسان بدی است. شما که در یک پازل نود و نه رقم را درست چیده ای، نماز می خوانی، صله ی رحم می کنی، دروغ نمی گوی، پس حجاب را هم رعایت کن که این پازل کامل بشود.
ویژگی دوم زینب عفاف او بود. داریم که بالاترین عبادت عفاف است. کسی پیش امام باقر علیهالسّلام آمد و گفت که من مرد کم عملی هستم. نه خیلی اهل نماز و خیلی اهل روزه هستم. البته وظایف شرعی را انجام می دهم. نماز واجب را می خوانم ولی نماز شب و روزه ی مستحبی نمی گیرم نمی خوانم. من یک انسان معمولی هستم. ولی دو ویژگی در زندگی ام دارم یکی اینکه حرام نمی خورم و دیگر اینکه شهوتم را از راه حرام ارضاء نمی کنم. نظر شما در مورد من چیست ؟ امام فرمود: بیشترین عبادت را تو داری. خدا به چیزی بالاتر از کنترل شکم و قوای جنسی عبادت نشده است. یعنی کنترل شکم که حرام نخوریم و کنترل قوای جنسی که به حرام نیفتیم، اینها بالاترین عبادت است. عفیف باشیم بالاترین عبادت است.
خیلی افراد وقتی از پیامبر و اهل بیت می گوییم فورا می گویند که آنها اهل بیت هستند، ما کجا و آنها کجا. وقتی می گوییم صبر امام حسین علیهالسّلام، می گویند که من و امام حسین علیهالسّلام. ما از سطح ائمه خارج می شویم و به میان اصحاب، علماء، دانشمندان و رزمنده های خودمان می آییم. ما چنین نمونه هایی نداریم ؟ عامر بن عبدالله در یک روز هفت پسرش را از دست داد. شهید ثانی کتابی بنام مُسَکِن الفواد دارد. ایشان پسری داشت که از دنیا رفت و برای دل خودش این کتاب را نوشت. و چون برای دل خودش نوشته قشنگ نوشته چون برای مردم ننوشته است. دکتر محمد باقر حجتی آنرا ترجمه کرده است بنام آرامش بخش دلهای افسرده. در این کتاب داستان مردی که هفت پسرش را در یک روز از دست داد را نوشته است. صاحب جواهر پسرش را از دست داد و در کنار جسد پسرش کتابش را نوشت چون عهد کرده بود هر شب مقداری از این کتاب بنویسد. امام وقتی سید مصطفی را از دست دادن با آرامش گفتند که این لطف خفیهی الهی بوده است. در اطرافیان خودمان هم افراد بردبار و صبور می بینم. مسئله را آرمانی نکنیم. اگر این کار محال بود خدا در قرآن از ما نمی خواست که از پیامبر الگو بگیریم.
دیگر اینکه زینب کبری در روز عاشورا در مقابل یزید بود و تکلیفش فرق می کرد. بعضی ها برادرشان اذیت شان می کنند یا همسرشان در خط آنها نیستند، شوهر نماز نمی خواند. خانمی می گفت که شوهر من درخانه نماز نمی خواند، فحاشی هم می کند، رعایت حریم را نمی کند و ولنگاری هایی هم در بیرون دارد، صبوری در اینجا خیلی سخت است. ممکن است یک وقت انسان به نقطه ای برسد که ببیند خودش و بچه هایش دارند فدا می شوند، ارتباط را قطع می کند و از این مرد جدا می شود. گاهی می خواهد با طرف زندگی کند.
در اینجا صبوری یعنی اینکه تحمل کند و از مرد هم تاثیر نپذیرد. شما روی بچه هایتان کار کنید. تربیت فرزند در خانه ی شهید مطهری که خودش برای نماز صبح بلند می شد و اذان می گفت و بعد بچه ها را بیدار می کرد، خیلی راحت تر از خانه ای است که پدر اهل نماز نیست و تا صبح معصیت می کند. اهل بیت ما این مشکلات را داشته اند. امام حسن علیهالسّلام مگر همسرش مخالفش نبود؟ مگر پسر نوح مخالف او نبود؟
صبر شاخه هایی دارد. صبر بر عبادت، صبر بر معصیت، صبر بر مصیبت و صبر بر دوستان بد. یکی داغ جوان می بیند و صبر می کند و یکی شوهر بداخلاق دارد و صبر می کند. یکی بر بیماری صبر می کند و یکی دائما صحنه ی گناه برای او فراهم است و صبر می کند. فردی می گوید: من در محیطی کار می کنم که خانمها بدحجاب هستند و موسیقی حرام گوش می دهند. من چکار کنم ؟ گفتم شما باید صبر بر معصیت بکنید. به خانمها نگاه نکنی موسیقی گوش نکنی و اگر می توانی کارت را عوض کنی و اگر نمی توانی ذکر بگوییی که موسیقی روی تو اثر نگذارد.