از جمله بیانات حجت الاسلام میرباقری با موضوع شرط رسیدن به مقامات و سلوک انسان:
همراهی و سیر و معرفت امام شرط رسیدن به مقامات و سلوک انسان
خلاصه بحث *
عالم دنیا محل تلاقی و نبرد دو ولایت نار و نور است، و مهمترین وظیفه ما اینست که خود را از ولایت نار رهانیده و به محیط ولایت نور برسانیم و تمام امکانات و نعمتهای خداوند در دنیا که در اختیار ما قرار گرفته است برای رسیدن به این هدف است، این عقبه ایست که باید از آن عبور کنیم و با ورود به وادی ولایت امیرالمومنین که وادی توحید و محیط امن الهی است، گردن خود را از آتش برهانیم، و حتی اگر ذره ای از وجود و فکر انسان از این محیط بیرون باشد، آن قسمت طعمه شیطان و آتش خواهد بود، زیرا ولایت دشمنان اهل بیت جهنم و آتش است که با جاذبه های مختلف سعی در کشاندن انسانها به درون خود دارد، اهل بیت عصمت اصل شجره توحید هستند که درختی ریشه دار با شاخه های برافراشته در آسمان است که دائما میوه می دهد و این مثلی است از ممثل یعنی اهل بیت علیهم السلام که محیط ولایتشان همان محیط توحید است، و با ورود به وادی ولایت اهل بیت می توان از میوه های دائمی درخت توحید بهره مند شد؛ حکمت، معرفت امام است و کمترین درجه شناخت و معرفت امام آنست که امام را مفترض الطاعه بدانیم و بدین معنی که ولایت امام عین ولایت خداست، و سیر در تمامی عوالم تنها با امام ممکن است و هیچگاه حتی در بالاترین درجات نیز بی نیاز از امام نیست، و شرط توفیق در این سیر هم عدم شرک است انسان از محیط ولایت اهل بیت ذره ای خارج نشود، و مقدمه سیر با امام نیز تسلیم است زیرا دردمندی که تسلیم طبیب نباشد، قطعا به درمان نخواهد رسید، انسان باید حضور امام را در تمام عالم حس کند و لااقل اگر او را نمی بیند بداند که خودش در محضر امام است.
دنیا؛ تلاقی ولایت نور و ولایت نار
«من أتاکم نجی و من لم یأتکم هلک الی الله تدعون و علیه تدلون و به تومنون و له تسلمون و بامره تعملون و الی سبیله ترشدون» از نظر قرآن، کل متاع دنیا از ابتدا تا انتهایش آنچه همه اهل دنیا به کف می آوردند؛ قلیل است و هرچه بر سفره همه اهل عالم است متاع قلیل است؛ «قُلْ مَتَاعُ الدَّنْيَا قَلِيلٌ وَالآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى»(نساء/77) قرآن می فرماید: شما خیرات و زندگی دنیا را انتخاب می کنید «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى»(اعلی/16) و این آخرت خیر و ابقاست. متاع دنیا اندک است و آخرت برای متقین است و کالای اساسی الهی است؛ فرمود حیات دنیا محیط ولایت دشمنان ماست و آخرت محیط ولایت ماست و این دو در دنیا تلاقی دارند البته در عوالم وحی، این محیط جهنم و بهشت از هم جدا می شوند؛ ولی در دار دنیا با هم تلاقی دارند، ما در دار دنیا که دار تلاقی این دو محیط ولایت است یکی ولایت نور و دیگری ولایت نار، باید تلاش کنیم خودمان را به محیط ولایت نور برسانیم و همه تلاش ما باید معطوف به این نکته باشد.
ورود به عقبه ولایت؛ مهمترین تکلیف دنیا
مهمترین تکلیفی که ما در عالم داریم و سرمایه ای که در این فرصت دنیا می شود به دست آورد معرفت به امام علیه السلام است که به تعبیر خدای متعال در قرآن خیر کثیر است؛ خداوند در سوره بلد (که البته شروع فوق العاده ای دارد «لا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ» و شئون نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را توضیح می دهد) می فرماید «أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ»(بلد/8) آیا ما برای انسان این امکانات را قرار ندادیم؛ آیا ما او را هدایت نکردیم و امکانات حرکت در مسیر الهی را به او ندادیم؟ «فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»(بلد/11) پس چرا با استفاده از این همه امکانات به عقبه و گردنه ای که قرار بود وارد شود، وارد نشد؟ خداوند عقبه را تعظیم میکند، «وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَة»ُ(بلد/12) تعظیم عقبه است، می فرماید چه می دانی این عقبه چیست؛ «فَكُّ رَقَبَةٍ أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ»(بلد/13) آزاد کردن یک گردنی است و در روز قحطی اطعام کردن و از سرمایه های خود گذشتن است؛ که حضرت صادق علیه السلام به ابان بن تغلب فرمودند عقبه ولایت ماست؛ «ألا أفیدک حرفا خیر لک من الدنیا و ما فیها»(1) می خواهید کلمه ای به شما بگویم که از همه دنیا بهتر است؟ عرض کرد: بفرمایید؛ حضرت فرمود عقبه ای که باید در آن ورود کنید ولایت ماست همه این امکانات برای این بود که شما از این عقبه عبور کنید و با سیر همراه نبی اکرم وارد محیط ولایت امام بشوید، همه امکانات دنیا برای این است که ورود به ولایت ما بکنید؛ آنجا محیط امن الهی است که دیگر شیطان آنجا نفوذ ندارد و اگر وارد شدید وادی ایمن است،«ولایة علی بن ابی طالب حصنی»(2) و شیطان دستش به شما نمی رسد؛ محیطی است که اگر وارد شدید همه حقایق توحید در اختیار شماست فرمود عقبه ولایت ماست همه عمر انسان در دنیا مال این است که از این عقبه عبور کند و وارد محیط ولایت بشود؛ اگر وارد شد وادی، وادی توحید است، و ولایت امیرالمومنین قیمتش بهشت است درجات ولایت می شود درجات بهشت کما اینکه درجات بهشت درجات قرآن است، به اندازه آیات قرآن بهشت درجه دارد درجات قرآن درجات ولایت امیرالمومنین است درجه هر کسی به اندازه مقامش در وادی ولایت است، «هم درجات للمومنین»(3) فرمود درجات مومنین به اندازه درجاتشان در وادی ولایت ماست، وادی ولایت مدرج است تا انسان در کدام مقام قرار بگیرد.
ولایت؛ رهایی از آتش
گرچه ظاهر آن عقبه اینست که باید برده ای آزاد کنیم و در روزهای سخت و قحطی، امکانات خود را تقسیم کنیم و اهل انفاق باشیم؛ لکن حضرت صادق علیه السلام در ادامه روایت به ابان فرمودند «الناس کلهم عبید النار غیرک و اصحابک»(3) همه برده آتش هستند رقبه ها همه رقبه های برده است و آزاد نیستند، عبید النار هستند، خودشان آتش را انتخاب کردند، خدای متعال کسی را برده آتش نمی کند؛ جز تو واصحابت که خدای متعال گردن های شما را به ولایت ما آزاد کرده است، لذا «فک رقبه» یعنی خودتان را از آتش آزاد کنید؛ اینکه این همه در دعاهای ماههای رجب که ماه امیرالمومنین است و شعبان که ماه رسول خداست و رمضان که شهر الله است، این قدر ما از خدا می خواهیم ما را از آتش نجات دهد به این جهت است که ثمره این ماهها و دعاها باید حب امیرالمومنین باشد، و نیز در دعای عرفه امام حسین علیه السلام جمله پایانی اینست که خدایا حاجتی از تو می خواهم که اگر این حاجب را به من بدهی و هیچ چیز ندهی همه چیز را به من داده ای ولی اگر این حاجت را ندهی و هر چه به من بدهی فایده ندارد؛ مرا از آتش آزاد کن؛ در یک دعای ماه رجب که از وجود مقدس امام زمان است یک فراز خیلی بلندی دارد فرمود «فبهم ملأت سمائک و ارضک حتی ظهر ان لا اله الا انت»(4) همه سما و ارض را خدای متعال با نور آنها پر کرد تا حقیقت لا اله الا الله در همه عالم ظاهر شد پس حقیقت توحید محیط وجود و ولایت آنهاست؛ اگر کسی وارد محیط ولایت آنها شد وارد کلمه لا اله الا الله وارد محیط و وادی توحید شده است و اگر حتی یک زاویه از وجود انسان یک نگاه انسان یک تپش قلب انسان یک قدم انسان بیرون از این محیط بود و بیرون وادی ایمن بود، آن طعمه شیطان می شود مثلش روز قیامت وقتی متمثل می شود به این صورت است که فرمود اینهایی که از صراط عبور می کنند (صراط ولایت امام است) با اینکه از شمشیر تیزتر و از لبه شمشیر باریکتر است در عین حال بعضی مثل برق جهنده عبور می کند و برخی مثل سواره و بعضی مثل پیاده عبور می کنند و بعضی می افتند و خودشان را نگه می دارند و متمسک به این صراط می شوند و آتش بخشی از وجود آنها را می گیرد و آدمی که بخشی از وجودش بیرون از ولایت امیرالمومنین بوده تمثلش به عالم آخرت این گونه است و آن بخش از وجودش طعمه نار است.
آتش؛ ولایت دشمنان اهل بیت
محیط ولایت دشمنان اهل بیت نار است؛ « ولایة عدو آل محمد هی النار»(5) آتش و شعله آتش است؛ کسی الان باطن این تمدن غرب را ببیند جهنم است؛ البته «النار حب الشهوات» هم هست، دیدید می خواهند دام بگذارند برای حیوانات چه کار می کنند یک طعام خوشبویی را می گذارند که این مدخل این دام است، جاذبه های دنیا هم همه این طور هستند اینها همه اش آن پنیری است که به تله می گذارند موش را بگیرند؛ کل دستگاه شیطان همین است تمدن مادی سر و تهش همین است؛ «الناس عبید النار» اما مجبور هم نیستیم که برده آتش باشیم؛ خدای متعال خودش را معرفی می کند «الله لا اله الا هو»(بقره/255) از این بهتر که نمی شود؛ «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»(بقره/256) ولی مجبورتان نکردیم الوهیت ما را قبول کنید به شما اختیار دادیم و می توانید قبول نکنید، الهی جز ما نیست «هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله»(زخرف/84) ولی اگر قبول کردید ما هم ولایت شما را قبول می کنیم «اللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ»(بقره/257) سیرتان در وادی نور می شود و به سرچشمه نور می رسید؛ ولی اگر قبول نکردید «وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ»(بقره/257) طاغوت ولیتان می شود، محبت طرفینی است، خودتان هم صحبت آتش شدید و دست به ولایت نار دادید و محیط ولایت آنها را انتخاب کردید؛ لذا فرمود «الناس کلهم عبید النار غیرک و اصحابک» هر کس بتواند وارد ولایت ائمه علیهم اسلام بشود فَكُّ رَقَبَةٍ است خودش را آزاد کرده همه امکانات برای این است که آدم خودش را از این آتش نجات بدهد. محیط ولایت امیرالمومنین محیط جنت است و محیط ولایت آنها محیط نار است و این دست خود آدم است. محیط ولایت اولیای طاغوت و شیطان در عالم دنیا گسترده است کما اینکه محیط ولایت اهل بیت گسترده است؛ انسان می تواند در دنیا در محیط ولایت ائمه باشد که قلبشان در بهشت است و در دنیا هم دارند کار می کنند کسی در دنیا بیکار نمی شود مومنین بیشتر از همه کار می کنند؛ امیرالمومنین در دنیا بیشتر از همه کار می کرد؛ ذیل خطبه قاصعه حضرت امیر خودشان را معرفی می کنند «و انی لمن قوم…سیماهم سیماء الصدیقین کلامهم کلام الابرار…قلوبهم فی الجنان و اجسادهم فی العمل»(6) مومنین و شیعیان امیرالمومنین این گونه هستند.
اهلبیت، اصل کلمه توحید
خدای متعال برای کلمه طیبه و کلمه خبیثه مثال می زند، «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»(ابراهیم/24) کلمه طیبه به شجره پاک که اصلش ثابت است استوار و ریشه دار است و فرعش در سماء است و دائماً هم میوه می دهد. در روایات ذیل این آیه فرموده اند که اصل این درخت وجود مقدس نبی اکرم و فرع آن امیرالمومنین شاخه های این درخت ائمه هداة معصومین هستند و برگهای این درخت محبین و شیعیان هستند و میوه این درخت علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام هست؛ روایت هست که فرمود مثل های قرآن را همه می فهمند ولی آنچه مُمَثل است (این مثل ها را زده اند که ما عبور کنیم و ممثل ها را بفهمیم، ممثلها هم برای اهل بیت و آن کسانی است که از علوم ائمه منتفع می شوند) در روایتی که البته جزو اسرار است، فرمود که عنصر این درخت وجود مقدس فاطمه سلام الله علیها است؛ در یک روایت دیگر توضیح داده و فرموده اند که اصل این درخت خود اهل بیت هستند و فرعش محیط ولایتشان است، کلمه طیبه، کلمه توحید (لا اله الا الله) است، مَثل کلمه توحید یک درخت است؛ گاهی یک درختی است که از روی خاک روئیده و خیلی برگ و ریشه ای ندارد و با کمترین نسیمی به زمین می خورد؛ و گاهی یک درخت ریشه دار و ثابت و شاخ و برگش در آسمان است و دائم میوه می دهد و فرمود کلمه توحید این گونه است ولی این مثل است، ممثلش چیست؟ شجره نبی اکرم و امیرالمومنین و اهل بیت شجره هستند، فرمود اصل این درخت خود اهل بیت هستند که فوق سماوات هستند «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء» فرعش سماوات است؛ اگر کسی سماواتی شد، اهل ولایت اهل بیت شد، اگر کسی از عالم دنیا رفعت پیدا کرد «ان اذا تخلی المومن من الدنیا سما و وجد حلاوة حب الله»(7) مومن تا وجودش متعلق به دنیاست، سماواتی نمی شود و رفعت پیدا نمی کند وقتی از دنیا خالی شد رفعت پیدا می کند آنوقت طعم ایمان و محبت خدا را می تواند بچشد این رزق سماواتی هاست. فرمود ائمه خودشان اصل شجره توحید هستند فرعشان محیط ولایتشان هست اینکه گفته شده که «کلمة لا اله الا الله حصنی»(8) و همچنین گفته شده «ولایة علی بن ابی طالب حصنی»(9) معنایش این است که محیط ولایت حضرت، محیط توحید است؛ اگر کسی اهل ولایت آنها شد سماواتی شد نتیجه آن سماوات «تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا» دائماً از میوه های این درخت که معارف اهل بیت و حقایق توحید و انوار توحید هستند متنعم می شود فرمود میوه این درخت علم الامام است و همه حقایق توحید در علوم ائمه علیهم السلام است؛ این روایت در معانی الاخبار مرحوم صدوق هم هست فرمود که «و بالدرایات للروایات یعلو المومن الی اقصی درجات الایمان»(10) فرمود درجات مومنین را می خواهید بسنجید ببینید چقدر روایات ما و علوم ما را بلد هستند؛ نمی گویند چقدر نماز خواندند هرچند نماز خواندن خیلی مهم هست ولی فرمود ببینید چقدر روایت ما را بلد هستند، مومن سیرش تا بالاترین درجه ایمان با فهم روایات ماست. «کلامکم نور»(11) انوار توحید، انوار ایمان در کلام معصوم است،اگر کسی در محیط ولایت وارد شد رزق دائمی اش علوم ائمه علیهم السلام است و قلبش دائماً ازمیوه های این شجره طیبه ولایت متنعم می شود و رزق دائمی دارد «أُكُلَهَا دائم» درخت بهشتی این جور است؛ شجره طوبی این جور است.
امیرالمومنین؛ شجره طوبی
امیرالمومنین اول ماه شعبان وارد مسجد شدند دیدند یک عده ای مشغول بحث های بی ثمر هستند فرمود ماه شعبان است این بحثها چیست و بعد توضیح دادند که شجره طوبی شاخ و برگ خودش را از آسمان نازل کرده و مومنین به شاخه ای از شاخه های آن یا به چندین شاخه آن متمسک هستند و با آن شاخه ها به طرف آسمان می روند و بر عکس شجره زقوم هم شاخ و برگ خودش را از اعماق زمین بیرون آورده که بعضی به آن متمسک می شوند و به قعر زمین فرو می روند؛ که ذیل آیه مبارکه «طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ»(رعد/29) ده ها روایت در تفاسیر آمده است و طوبی را معنا کرده که یک شجره ای است که خدای متعال به دست خودش غرس کرده اصلش در خانه امیرالمومنین هست و همه خانه های محبین در بهشت یک شاخه از آن است. این شجره طوبی در یک تفسیر خود امیرالمومنین است «السلام علی شجرة طوبی و سدرة المنتهی»(12) همه مومنان به شاخ و برگهای این درخت متمسک هستند و از این درخت متنعم هستند و با او سیر در سماوات دارند و با خودش اینها را به آسمان می برد و به مقامات رفیع توحید آنها را سیر می دهد.
حکمت؛ معرفت امام
در دنیا همه کار ما همین است، معرفت امام است؛ معرفت امام از نظر قرآن خیر کثیر است دار آخرت است «وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى»(اعلی/17) قرآن فرموده است «وَمَن يُؤْتَی الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا»(بقره/269) به کسی حکمت بدهند خیر کثیر به او داده شده است. در کافی حضرت معنا کرده اند فرمودند حکمت «طاعة الله و معرفة الامام»(13) مقام طوع و بندگی و مقام معرفت الامام است، اگر کسی به مقام طوق برسد و مطیع خدای متعال بشود و به مقام معرفت الامام برسد این صاحب حکمت است و حکیم یعنی کسی که طوع بندگی و معرفت امام را دارد و اگر کسی به اینجا نرسد به حکمت نرسیده و اگر کسی بخواهد به توحید برسد باید به معرفت امام برسد؛ وادی توحید این وادی است؛ گاهی فقها در مقام استنباط یک روایت را ذیل ده مسأله ده بار می خوانند و هر بار که می خوانند از زاویه آن مسأله است از این زاویه نگاه کنید به آیه «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ»(کهف/110) من بظاهر لباس بشر پوشیده ام این هم نعمت خداست بر شما «حتی من علینا بکم فجعلکم فی بیوت اذن الله»(14) شما اهل بیت که فوق عرش بودید «ان ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة» آن مقام فوق عرش است بعد «خلقکم الله و انوار فجعلکم بعرشه محدقین» شما را در قالب اشباه و اجساد نور آفرید دور عرش طواف می کردید که روایتش معروف است امام حسین علیه السلام به حبیب فرمود وقتی که پرسید شما قبل از خلقت آدم چکار می کردید فرمود «کنا اشباح نور ندور حول عرش الرحمن فنعلم الملائکه»(15) خدای متعال ما را در اشباح نور آفرید حول عرش الرحمان طواف می کردیم آنجا جبرئیل و میکائیل شاگردی ما را می کردند.
نعمت امام، منت بزرگ خدای متعال
خدای متعال با بشری تکلم نمی کند مگر از طریق وحی یا رسول می فرستد یا از پشت حجاب؛ خدای متعال با بشر صحبت نمی کند و هیچ بشری سهمی از تکلم ندارد، «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ»(شوری/51) یا از طریق وحی است یا من وراء حجاب مثل تکلم با موسی کلیم در طور یا جبرئیل می آید و سخن خدا را می آورد؛ این پیغمبری که آمده، گرچه لباس بشر پوشیده، لکن به او وحی می شود «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ»(کهف/110) و وحیش هم وحی توحید است و همه حقایق توحید در قالب وحی به ایشان عطا شده است، و این وحی از قسم اول است «و کذلک اوحینا إلیک روحا من امرنا» (شوری /52) اوحینا یعنی تکلمنا با تو صحبت کردیم و تکلم هم از نوع وحی بود نه من ورای حجاب بود نه واسطه ای بود، با شما تکلم کردیم؛ کلامی که به شما القا شد «روحا من امرنا» بود؛ همه حقایق دیگر در این کلمه روح است؛ پس این پیامبر گرامی کسی است که لباس بشر پوشیده و کلیم الله است و خدا با او صحبت کرده و کلمه ای که به او القا کرده کلمه روح است که همه حقایق در آن مستور است همه توحیدی که رزق همه عوالم است در این کلمه به نبی اکرم عطا شده است و این وجودی که در آن مقام بعد از تنزل از مقام بالا در حول العرش معلم جبرئیل بوده است، اکنون با منت خداوند متعال در قالب بشر آفریده شده و در این دنیا آورده شده است «حتی من علینا بکم فجعلکم فی بیوت اذن الله ان ترفع» و بیت این وجود مقدس، محیط توحید و ذکر و رفعت شده است.
سیر به سوی لقاء الله، با معرفت امام
بین خدا و ما حجبی است. این روایت را مکررا خوانده اید که از نور نبی اکرم عوالم حجب خلق شد بحار علوم خلق شد؛ حضرت در هر عالمی می رفتند ذکری به آن عالم می دادند و کار آن عالم را ساختند و آن عالم را نوارانی به نور عبادت خودشان می کردند؛ مثل اینکه آمدند به عالم دنیا و عالم دنیا را با بندگی خودشان نورانی کردند و اگر پیامبر در این عالم دنیا نمی آمد احدی نمی توانست خدا را عبادت کند، عوالم بالاتر هم همین جور بود و اگر پیامبر در آن عوالم نمی رفت و عبادت نمی کرد در هیچ عالمی عبادت خدا واقع نمی شد؛ فرمود از نور نبی اکرم عوالم حجب آفریده شد عالم عزت حجاب عزت و قدرت و… در هر عالمی 12 هزار سال رفتند و عبادت کردند و کار آن عالم را ساختند و بعد عالم بعدی تا بعد بحار علوم تا به عالم دنیا آمدند. حالا اگر کسی بخواهد با این پیامبر رو به بالا برگردد، ممکن است؛ اگر کسی این پیامبر را شناخت می فهمد که با این پیامبر می شود در همین عالم دنیا که عالم حجاب است سیر کنی تا برسی به مقام لقاالله که مقام ساده ای هم نیست؛ این که اینقدر تاکید می کنم روی زیارت جامعه کبیره، نکته اش یک کلمه است که تا کجا می خواهید بروید؛ اگر توسعه می خواهی با دنیاپرستان هم می شود رفت و این دیگر امیرالمومنین نمی خواهد و انسان که قرآن و امیرالمومنین را خرج توسعه نمی کند، این با تکنولوژی و علوم مدرن هم می شود اینکه اینقدر سر و صدا نمی خواهد؛ اما اگر می خواهید عوالم حجب را هم پشت سر بگذارید و به لقاءالله برسید، این فقط با امیرالمومنین است و با کس دیگری نمی شود؛ اگر کسی صاحب زیارت جامعه بود می شود با او به آنجا رفت؛ کجا می خواهید بروید تا بگوییم دنبال چه کسی راه بیافتید؛ آدمی که باید جامعه را بخواند باید بداند تا کجا می خواهد برود و بداند این امام اوست؛ و البته «لا اکراه فی الدین» و کسی مجبور نیست ولایت امیر المومین را بپذیرد؛ و لذا اینکه فرمود «مثل الامام مثل الکعبه تؤتی و لا تأتی»(16) یعنی همین، ولایت را به زور به کسی نمی دهند، گرچه امام «طبیب دوّار بطبه»(17) است اما ولایت را به کسی به زور نمی دهند، باید التماس کرد تا ولایت اعطا گردد؛ کسی را نمی شود به زور در محیط ولایت امام برد که محیط بهشت است. اگر التماس کنید شاید بدهند و رسیدن به مقام لقاء الله تنها با پیامبر ممکن است.
عدم شرک، شرط سیر با امام
پیامبر می فرماید من آمده ام بشر هستم و همه مقامات توحید را هم دارم و معلم توحید هم هستم و شما را هم تا لقاء الله می برم ولی اگر می خواهید بیایید باید «فلیعمل عمل صالحا و لا یشرک بعبادت ربه احدا»(کهف/110) می خواهید با من بیایید یک عمل صالح داشته باشید، شرک در عبادت هم نداشته باشید، عمل صالح و اخلاص؛ ظاهر آیه خیلی روشن است فرمود حتی شرک مغفور هم نباید داشته باشید شرک غیر مغفور که هیچ؛ شرکی که بخشیده نمی شود شرک علنی است « إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ»(نساء/48) ولی یک شرک مغفور داریم که آدم غیر خدا را قاطی کند روایت در معانی الاخبار است که فرمود «الشرک اخفی من دبیب النمل»(18) شرک از رد پای مورچه هم مخفی تر است؛ فرمود یکی از اقسام شرک این است که انگشترت را بچرخانی که یادت نرود دستت را آب بکشی اگر به این تکیه کردی اینقدر مشرک هستید؛ بله، ما با اسباب راه می رویم در عالم ما که در عالم اسباب هستیم اما اگر به سبب تکیه کنیم به همان اندازه مشرک هستیم؛ استفاده از اسباب شرک نیست؛ بلکه تکیه به اسباب شرک است. غذا خوردن شرک نیست تکیه به غذا شرک است. یکی از مصادیقش این است؛ فرمود اگر می خواهید به لقاالله برسید شرک مغفور هم نباید داشته باشد حالا اگر ما شرک مغفور نداشتیم که رسیدیم نه این گونه نیست رسیدن به خدا که اینها نیست که شما خالص بشوید تازه اول راه است باید شما را ببرند، اینکه کسی خیال کند لقاء الله همین است غرق در خیالاتند، مانند بعضی از اینها که راه یاد می دهند که این ذکر را چهل روز بگو و این کار و آن کار را بکن (طیب الله انفاسکم)، این که 124 هزار پیامبر را نمی خواست، این که شهادت سیدالشهدا نمی خواست؛ اینها کسانی هستند که تا سر کوچه بیشتر نرفتند و خیال می کنند آخر راه همین است. اینها قله های توحید را با همین قدمهای اولیه راه اشتباه گرفته اند؛ اینها نیست؛ بله، همه اینها باید باشد اما بعد از «فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عمل صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا»(کهف/110) بعد از اینکه شما خالص شدید تازه سیرتان با رسول آغاز می شود او شما را می برد، عوالم فراوان است حجب باید این قدر برداشته بشود تا انسان برسد به آن مقامی که باید دست پیدا کند؛ پس اگر انسان باید به معرفت الامام برسد برای این است.
تسلیم؛ مقدمه تطهیر با نور امام
امیرالمومنین فرمود منادی نبی اکرم صلی الله علیه و آله در ماه شعبان ندا داد که حضرت می فرماید شعبان ماه من است، مرا کمک کنید به روزه این ماه. خوب این به چه معناست؟ ما چه کمکی می توانیم به پیامبر کنیم؛ جبرئیل هم نمی تواند به او کمک کند؛ کسی که به جائی پا گذاشته که هیچ ملک مقربی به آنجا راه ندارد؛ «إن لی مع الله حالات»(19)؛ ما چه کمکی می توانیم به او بکنیم؟ حضرت آمده دست ما را بگیرد و ببرد این ماه پوشیده به رضوان است؛ اگر وارد ماه نبی اکرم شدید غرق در رضوان الله می شوید، این ورود کار ماست و نبی اکرم ما را خواهد برد، ما باید تسلیم بشویم بعد از تسلیم وادی تطهیر است و بعد وادی نورانی شدن به نور ولایت است. روایت ابو خالد کابلی در کافی باب «ان الائمه علیهم السلام نور الله عزو جل» را ببینید؛ وادی تسلیم برای ماست ما اگر تسلیم نشویم خب پزشک چه کند؟ چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟ کسی که در اوج بیماری است و خودش را سالم می بیند، اگر به او بگویید بگذار نسخه ای برایت بنویسیم می گوید من نسخه نمی خواهم؛ پس ما باید تسلیم بشویم اگر تسلیم شدیم آنوقت کار خدا با ما شروع می شود و ما را پاک می کند؛ وقتی پاک شد ظرف حقایق و حقیقت ولایت به او عطا می شود؛ آنوقت انوار محبت و ولایت را به ما می دهند و الا خدای متعال ولایت را در ظرف پر از گناه نمی ریزد، چنانکه هیچ کس عسل را در ظرف آلوده نمی ریزد، حضرت فرمودند که اگر می خواهید برسید شما باید یک قدم بردارید «و لا یشرک بعبادة ربه احدا؛ ای لا یتخذ مع ولایة آل محمد ولایة غیره»(20) اگر می خواهید به لقاء الله شما را برسانم من آمده ام برای شما امام هم با خودم آوردم راه را برایتان باز کرده ام شما از محیط ولایت ائمه که همان ولایت خود من است خارج نشوید؛ شما شریک نگیرید که اگر این کار را کردید خودتان دستتان را در دست دیگران می دهید؛ شما دیگران را شریک نکنید، نگویید پیامبر خوب است ولی معاویه هم بد نیست، برای چنین کسی دیگر نمی شود کار زیادی کرد، اگر شما با تمام وجود در وادی ولایت امیرالمومنین آمدید، ایشان صراط است و شما را می برد؛ و راه دیگری نیست، مثل اینکه ما الان در جاذبه منظومه شمسی هستیم و داریم سیر می کنیم اگر بخشی از وجود ما در جاذبه نباشد آن بخش متلاشی و تجزیه می شود؛ اگر از محیط ولایت حضرت امیر خارج شدید آن سهم مال جهنم است و مال وادی نور و توحید نیست.
مراحل سیر با امام
البته این گمان نشود که اگر دستمان را به دست حضرت بدهیم رسیده ایم؛ بله هم رسیدیم و هم نرسیدیم «هدی من إعتصم بکم»(21) کسی متمسک به امام شد راه یافته است، ولی اول راه است آخر راه که نیست و سیر با امام سیر پر دامنه ای است؛ این که در دوره رجعت که ائمه علیهم السلام یک ظهور مجددی در عالم دارند می آیند و با یک منزلت دیگری این عالم را نورانی می کنند و بعد از رجعت، انبیا از سماوات به عالم دنیا می آیند و مومنینی مثل سلمان از عوالم سرازیر می شوند به تعبیر من کفن هایشان را پاره می کنند و سراسیمه می آیند، چرا؟ چون می بینند یک فیضی از امام در این عالم نازل شده که اگر نیایند باخته اند و هیچ کجای دیگر هم دستشان را نمی گیرد؛ سلمان راه را با امیرالمومنین رفته و آن را را طی کرده و الان هم در برزخ در عوالم بالا «عند ربهم یرزقون» است، از این مقام بر می گردد در این عالم دنیا چه کند؟ این رجعت کملین برای این است که یک فیضی از امام زمان و امیرالمومنین در این عالم جاری خواهد شد که اگر نیایند باخته اند و هیچ کجای دیگر به این فیض نمی رسند؛ چنانکه همه انبیا و اوصیائشان و ملائکه در شب جمعه از سماوات به کربلا نازل می شوند، چرا اینها که آسمانی هستند و همه شان راه را رفته اند، می آیند؟ هر خیری هست در سماوات است؛ چرا از آسمان پنجم و چهارم، 124 هزار پیامبر سرازیر می شوند؟ فرمود چون خدای متعال هبوط به کربلا می کند، (البته هبوط جسمانی نیست)، انبیا می بینند اگر نیایند باخته اند. صفوان جمال به امام صادق عرض کرد پس شما «تزرون للقاء ربی» یک ملاقاتی با خدا دارید امام فرمود بله همین طور است؛ ولی شما به زیارت سید الشهدا بروید و هوس بیخودی نکنید، مقامات معصومین سر جای خود ولی ما با سید الشهدا من ورای حجاب سید الشهدا خدا را می توانیم تا فوق عرش زیارت کنیم «کمن زار الله فوق عرشه»(22).
ابتدا تا انتهای سیر، تنها با امام
فرمود اگر می خواهید به مقام لقاء الله برسید شما دستتان را به دست امیرالمومنین بدهید ولایتش ولایت من است، من با خودم چنین چیزی را آوردم، اصلاً معنی «انی تارک فیکم الثقلین»(23) همین است این دو امر را من با خودم آوردم و باقی هم می گذارم، «تارک» یعنی با من آمده و اگر من نمی آمدم نه قرآن می آمد و نه اهل بیت، من آورده ام و ادامه وجودی من همین است، شما در این محیط بیایید و به معرفت الامام برسید که وادی توحید است حالا سیرتان در این وادی به وسیله نبی اکرم ادامه پیدا می کند تا به مقام لقاء برسید؛ بنابراین سیر ما در وادی توحید با امام است درجاتمان در توحید درجات ولایت امام است، محیط ولایت امام محیطی است که از آن عالم بالا تا عالم پایین را می پوشاند «هم و الله نور الله فی السماوات و فی الارض»(24) هر کجا بروید بیرون از این وادی نیستید هیچ موحدی نباید خیال کند من به یک جایی می رسم که دیگر نور نبی اکرم در آنجا نیست، با خدا خلوت می کنم؛ جبرئیل هم می رسد به جایی که هیج بشری تا حالا این جا قدم نگذاشته و هیچ ملکی هم نرفته «لو دنوت انمله لأحترقت»(25) اما این حرف را نمیتواند بزند که نبی اکرم را می تواند پشت سر بگذارد این سیر الی الابد با امام است و هیچ وقت انسان از امامش جلو نمی افتد امام البته هیچ چیز از خودش ندارد، امام ید الله، عین الله و اذن الله واعیه است؛ در آن روایت نورانی آمده که فرمودند اسما من در قرآن این است « انا المؤذن انا الاذان انا الاذن الواعیة انا المحسن»(26) حضرت چیزی از خودشان ندارند «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی» (انفال/17) «ما ینطق عن الهوی إن هو الا وحی یوحی»(نجم/4) این پیامبر است؛ بنابراین اگر کسی دست به پیامبر داد تا آخر سیرش با نبی اکرم است و هیچ کس نمی تواند بگوید من به جایی می رسم که نبی اکرم را پشت سر می گذرام و با خدا خلوت می کنم، شیطان همین هوس را کرده بود و گفت خدایا خودت بدون امیرالمومنین فرمودند از بهشت برو بیرون؛ زیرا بهشت محیط ولایت امیرالمومنین است، ببینید آیا بیرون از بهشت هم توحید هست، اگر کسی هوس هم بکند هبوط می کند یعنی یک جاهایی هوسش هم جرم است تأخیر در پذیرش هم جرم است «و لم نجد له عزماً»(طه/115) فرمود وقتی مقامات اهل بیت عرضه شد پیامبران اولوالعزم بی درنگ اقرار کردند، یعنی قبول کردند و قرار گرفت در وجودشان و به این مقامات متعهد شدند و بیعت کردند ذیل آن مقامات حرکت کنند.
تفویض دین به امام
چنانکه گفته شد، تمام سرمایه ما در این دنیا معرفت الامام است که خیر کثیر است و سیر ما تا لقاءالله نیز با امام است، لکن معرفت الامام هم یک عرض عریضی دارد و حداقلش این است که امام مفترض الطاعه است کسی که امام رضا را زیارت کند با معرفت یعنی مفترض الطاعه دانستن امام؛ در روایات متعددی هست، از جمله فرمود که خدای متعال این پیامبر خودش را ادب کرد؛ مراحل را روایت طی می کند تا می رسد به اینجا که «انک لعلی خلق عظیم»(قلم/4) صاحب خلق عظیم شد بعد به او دینش را تفویض کردند «ما اتاکم رسول فخدوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»(حشر/7) این چه مقامی است؟ کمی این مقام را ترجمه کنم: در روایتی در کافی، از حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السلام پرسیدند شما می فرمایید هرچه پیامبران دیگر داشتند پیامبر ما هم داشتند حضرت فرمود بلکه پیامبر ما بالاتر از آنها داشت گفتند حضرت عیسی مرده زنده می کرد؛ سلیمان ملکی داشت که «لا ینبغی لأحد من بعدی»(ص/35) فرمود سلیمان اجنه برایش کار می کردند و شیاطین کار می کردند و باد و مورچگان همه برای او کار می کردند؛ اما همین سلیمان وقتی دید هدهد نیست گفت ذبحش می کنم الا اینکه حجت بیاورد چرا در این صحنه ما را رها کرده؛ می دانید چرا دنبال هدهد می گشت؟ چون نمی دانست آب کجاست؛ محیط آب را نمی شناخت؛ هدهد او را راهنمایی می کرد؛ بعد حضرت این آیه را خواندند « وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى»(رعد/31) فرمود خدا آن قرآنی را به ما داده که می شود کوه ها را با آن جابجا کرد؛ زمین را می شود با آن طی کرد – که این آیه برای طی الارض است – مرده را می شود با آن زنده کرد؛ این قرآن را خدا به ما داده است؛ و نیز در روایتی موسی بن اشیم می گوید (27) من از شام از نزد استادم ابی قتاده آمدم دیدم آوازه امام صادق همه دنیای اسلام را پر کرده آمدم در مدینه ببینم امام صادق کیست؛ مجلس عمومی ایشان رفتم یک کسی آیه ای از قرآن را سوال کرد حضرت جواب دادند؛ نفر دوم آیه را سوال کرد حضرت جور دیگری جواب داد من از درون مضطرب شدم گفتم من ابی قتاده را رها کردم و آمدم نزد آقایی که در یک مجلس یک آیه را دو جور معنا می کند؛ نفر سوم هم سوال کرد حضرت جور دیگری جواب داد؛ متوجه شدم سری در کار است. مجلس که تمام شد حضرت فرمود موسی بن اشیم خدای متعال به سلیمان ملک داد فرمود «هذا عطائنا فامنن او امسک بغیر حساب»(ص/39) به سلیمان داده آیا می شود به وجود مقدس نبی اکرم نداده باشد؟ فرمود ملکی که به حضرت داده این است «ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا»(حشر/7) یک کسی به جایی برسد که امرش بشود امر خدا، این ملک است؛ لذا در قرآن از این مقام تعبیر به ملک عظیم شده، در روایات ذیل این آیه هم آمده که فرمود فرمانش، فرمان خدا می شود.
وحدت ولایت خدا و امام
گاهی گمان می شود که این مقام ملک عظیم، مقامی اعتباری است و خدا فرموده است که پیامبرش اینگونه شود، لکن اینگونه نیست، روایتی است از امام صادق «تبارک الله تعالی انما احب أن یُعرف بالرجال و یطاع بطاعتهم فجعلهم سبیله و الوجهه الذی یؤتی منه» خدای متعال دوست داشت که از طریق معرفت رجال «رجال لا تلهیهم»(نور/37)؛ «علی الاعراف رجال»(اعراف/46) از طریق معرفت آن رجال شناخته بشود و از طریق طاعت آن رجال طاعت بشود؛ پس دستور اعتباری نداد بلکه آنها را سبیل خودش و وجه قرار داد، این طور نیست که قراردادی باشد؛ در روایت دیگری به حضرت عرض شد که این آیه یعنی چه «و ما ظلمونا و لکن کانوا انفسهم یظلمون»(بقره/57) به ما ظلم نکردند به خودشان ظلم کردند مگر به خدا کسی می تواند ظلم کند؛ حضرت فرمودند «ان الله اعز و اجل و امنع من أن یُظلم ولکنه خلطنا بنفسه فجعل ظلمنا ظلمه و ولایتنا ولایته»(28) چند تا صفت دیگر هم فرمودند خدای متعال بسیار بزرگتر و جلیل تر از آن است که دست کسی به او برسد و خیال ظلم کند؛ اما ما را با خودش یکی کرد «خلطنا بنفسه» و ولایت ما را با خودش یکی کرده است بعد حضرت این را فرمود «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(مائده/55) انما یعنی فقط، ولی شما فقط خدا هست و رسول و آن مومنی که در حال رکوع انگشتر می دهد که هر دوازده امام هستند؛ این، سه ولایت نیست؛ اگر خدا بگویید ولایت من را داشته باشید و ولایت دیگر هم داشته باشید، اینکه دعوت به شرک است؛ بگوید ولایت امیرالمومنین را هم داشته باشید این که دعوت به شرک دوم است، ما فقط مکلف به توحید هستیم نه مکلف به نبوت و لذا در ذیل آیه فطرت فرمود «فطرة الله التی فطر الناس»(روم/30) این توحیدی که در فطرت شماست تا کجاست روایت می گوید فطرت الله یعنی التوحید؛ روایت دیگری فرمود آن چیزی که در فطرت شماست این است «لا إله إلا الله محمد رسول الله (صلى الله عليه و آله)، علي أمير المؤمنين ولي الله، إلى هاهنا التوحيد»(29) نگویید توحید و نبوت و ولایت بگویید توحید و توحید و توحید «ولایتنا ولایت الله التی لم یبعث نبیا قط الا بها»(30) ولایت ما ولایت خداست حضرت فرمود «خلطنا بنفسه و جعل ولایتنا ولایته» یک ولایت است والا باید بفرمایید انما ولیکم الله و السلام؛ این بی عقل هایی که می گویند شما مشرک هستید متوجه نیستند و همین لطایف را نمی فهمند و می گویند شیعه مشرک است؛ آیا خدای متعال دعوت به شرک کرده «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ»(مائده/55) آیا این سه ولایت است و ما مشرک هستیم؟ یا نه اصلاً همان ولایت الله است «و جعل ولایتنا ولایته» این جعل، واقعی است و نه جعل تشریعی و این معنی «ما آتاکم الرسول فخذوا و ما نهاکم عنه فانتهوا» این حداقل معرفت است؛ امام مفترض طاعه یعنی امامی که امرش امر خداست و این مقام بزرگی است و چه ربطی دارد به ملک سلیمان که جن تحت فرمانش هست؛ این ملک نیست، ملک یعنی کسی در مقامی باشد که امرش بشود امر خدا و نهیش بشود نهی خداوند عزوجل، این حداقل معرفت است.
مومن و درک حضور امام در عالم
این سیر باید شروع بشود تا جایی که برسد به کنه معرفة بنورانیه «لا یستکمل ایمان المومن حتی یعرفنی کنه معرفتی بنورانیة»(31) برسیم به حدی که همه جا امام خودمان را با خودمان ببینیم، روایت داریم فرمود «اعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فهو یراک»(32) یک جوری خدا بپرستید گویا خدا را می بینید؛ دیدن، دیدن ظاهری نیست؛ به حضرت امیرالمومنین عرض شد آقا جان شما خدا را دیده اید فرمود «انی لم أعبد رب لم أره»(33) ربی را که نبینم عبادت نمیکنم؛ عرض کرد چطوری دیده اید فرمود «لا تدرکه العیون بالمشاهدة الابصار ولکن راته القلوب بحقایق الایمان» چشم نمی تواند خدا را ببیند اگر حقیقت ایمان در قلبتان پیدا شد با آن رویت ایمانی پیدا می کنید، اجمالش همین است و تفسیرش را ما نمی فهمیم؛ فرمود خدایی را بپرستید که می بینید لااقل «فان لم تکن تراه فهو یراک» اگر تو نمی بینی معتقد باش او تو را می بیند، اگر به اینجا هم نرسیدید پس چه کسی را می پرستید، خدایی که نه تو او را ببینی و نه او تو را پس چطور پرستش می کنی؛ و این در مورد امام نیز هست، نسان باید به جایی برسد که امامش را پیش روی خودش ببنید و دائم با امام باشد؛ امام در همه عالم است «و بهم ملاة سمائک و ارضک حتی ظهر ان لا اله الا انت»(34) همه سماوات و ارض پر است از امیرالمومنین؛ اشاره کنم «و بعظمتک التی ملات کل شی»(35) البته می دانید ائمه مخلوق هستند «لا فرق بینک و بینهم الا أنهم عبادک و خلقک»(36) این تمام فرق است بنده و عبد هستند، عبد مطلق هستند و اصلاً جز آنها کسی عبد نیست؛ ما باید به یک جایی برسیم که همیشه امام خودمان را ببینیم والا امامی که نه تو او را و نه او تو را ببیند دیگر چیست؛ ما باید امام را در همه احوال حاضر ببینیم عبدالله بن ابان زیات به امام رضا گفت آقا ما را دعا کنید؛ حضرت فرمود ما شما را می بینینم و دعا می کنیم عرض کرد واقعاً شما ما را می بینید و خانواده ام و به یاد تک تک ما هستید، فرمود قرآن نخوانده اید «قل اعملوا فسیری الله و الرسول و المومنون»(توبه/105) فرمود مومنون ما هستیم؛ اگر انسان خودش را در محضر امام نمی بیند این چه امامی و چه امامتی است؛ یک بابی در کافی است که روایت متعددی آنجا هست؛ یک روایتی هست فرمود امام موت خودش را می داند روایت از امام صادق است که فرمود امامی که نداند مسیرش چیست آینده اش چیست اینکه حجت نیست؛ روایتی از موسی بن جعفر علیه السلام است که فرمود «ان الله غضب علی الشیعه فخیرنی نفسی او هم فوقیتهم والله بنفسی(37) خدای متعال بر شیعه هم غضب کرد و فرمود یا شما بار را بکش یا آنها باید عذاب بشوند، من با بلای خودم سپر آنها شدم. غرضم این است ببینید امامی که نمی داند کجا می رود که امام نیست، امامی که من را نبیند من او را نبینم، امامی که مثل من نمی داند چه خبر است، این چه امامی است؛ روایتی دیگر در کافی است که از شخصی نقل شده در مجلسی بودم موسی بن جعفر علیه السلام به یکی از اصحاب فرمود برو آماده مرگ بشو؛ من گفتم مگر امام مرگ و میر انسانها را هم می داند؛ حضرت یک نگاه غضب آلود به من کرد و گفت رُشید هجری که از اصحاب امیرالمومنین بود هم این چیزها را می دانست؛ این چیزها برای ما که مهم نیست و بعد فرمود حالا که این طور شد خودت هم آماده شو دو سال بیشتر از عمرت نمانده است. یک بابی در بصائر الدرجات دارد که ائمه، مرگ اصحابشان را می دانند غیر از این که خودشان و اعقابشان را می شناسند.
امیرالمومنین؛ کلمه توحید
معرفت اینهاست تا برسد به معرفت بالنورانیة که نور امام را در عالم ببیند، آنوقت اگر دید می فهمد آن کلمه جامعی که همه عالم را جمع می کند و همه عالم را ذیل الوهیت می تواند ببیند، کلمه امیرالمومنین است والا همیشه کثرات می بینید؛ اگر به نور امیرالمومنین رسیدید آنوقت وحدت اله را می فهمید والا وحدت اله فهم نمی شود اگر کسی نتواند سماوات و ارض را پر از امیرالمومنین ببنیند، ظهور توحید در عالم را نمی فهمد؛ عالم را کثرات می بیند؛ امیرالمومنین آیه مکنونه هستند «و الآیة المخزونه» در خزانه غیب الهی است باید این پرده ها کنار برود به حضرت امیر راه پیدا کنیم آنوقت می بینید حضرت امیر نماز می خوانند کل عالم به تبع ایشان «یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض»(جمعه/1) اگر داوود به کوه ها ذکر می داد و یا «و سخرنا مع داوود الجبال»(انبیاء/79) امیرالمومنین به کل عالم [ذکر می دهد] «یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض» انشاءالله خدای متعال کمک کند این ایام، ایام معرفت افزایی ما باشد انوار ائمه را با خودمان ببینیم؛ در احوال یکی از عرفا می دیدم که می گفت وقتی رفتم حرم امام رضا علیه اسلام در یک زیارتی انوار چهارده معصوم را زیارت کردم این چهارده نور همیشه با من هستند. در قلب مومن حضور دارند «و هم والله ینورون قلوب المومنین»(38) البته هر کسی به اندازه خودش، سلمان به اندازه خودش و انشالله ما هم متنعم هستیم.
* متن سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری که در ایام شهادت امام کاظم علیه السلام در دانشگاه امام صادق علیه السلام تهران به تاریخ 4 خرداد ماه 93 برگزار شده است.
پی نوشت ها:
(1) کافی (الاسلامیه)، ج1، ص 430.
(2) امالی صدوق، ص 235.
(3) کافی (الاسلامیه)، ج 1، ص 430.
(4) مصباح المتهجد، ج 2، ص 804.
(5) برهان، ج 5، ص 76.
(6) نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
(7) کافی (الاسلامیه)، ج 2، ص 130.
(8) امالی صدوق، ص 235.
(9) عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 136.
(10) معانی الاخبار، ص 1.
(11) من لا یحضر، ج 2، ص 616، زیارت جامعه.
(12) مزار کبیر، ص 217.
(13) کافی، ج 1، ص 185.
(14) من لا یحضر، ج 2، ص 616، زیارت جامعه.
(15) علل الشرایع، ج 1، ص 23.
(16) برهان، ج4، ص 855.
(17) نهج البلاغه، خطبه 108.
(18) تفسیر قمی، ج 1، ص 213.
(19) مجموعه رسائل در شرح احادیث کافی، به نقل از اللمعه البیضاء، ص 28.
(20) تفسیر قمی، ج 2، ص 47.
(21) من لا یحضر، ج 2، ص 616، زیارت جامعه.
(22) ثواب الاعمال، ص 85.
(23) بصائر الدرجات، ج 1، ص 413.
(24) کافی، ج 1، ص 194.
(25) مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 179.
(26) معانی الاخبار، ص 59.
(27) کافی، ج 1، ص 265.
(28) کافی، ج 1، ص 146.
(29) برهان، ج 4، ص 344.
(30) کافی، ج 1، ص 437.
(31) بحار، ج 26، ص 1.
(32) بحار، ج 25، ص 204.
(33) کافی، ج 1، ص 98.
(34) مصباح المتهجد، ج 2، ص 804.
(35) مصباح المتهجد، ج 2، ص 572.
(36) مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمومنین، ص 47.
(37) کافی، ج 1، ص 260.
(38) تفسیر قمی، ج 2، ص 371.
پایان