در اوج عسرت، رو به جلو حرکت میکند برای اینکه غربت دین را کم کند، هر کدام هم به شکلی که میتوانند. قدرت زمان هارون شدید و سنگین است و نیروهای او بسیار زیاد هستند. هارون به آنقدر فتوحات داشت که هر سال نمیتوانست به حج برود، یک سال به حج میرفت و یک سال میرفت و به فتوحات سرکشی میکرد. فتوحات یعنی غنیمت، یعنی سیل برده و کنیز و طلا. اگر شما کشور دیگری را بگیرید، ثروت آن کشور را میآورید.
چرا امام کاظم علیه السّلام کریم اهل بیت علیهم السّلام شد؟
امام کاظم سلام الله علیه به شیعیان میگویند وجوهات بپردازید. او میرود کشور فتح میکند و امام کاظم از شیعیان وجوهات دریافت میکند. پولی که امام کاظم علیه السّلام در شهر پخش میکنند بیش از هارون است. این مبارزه است. میگویند چقدر دلداده دارد؟! تو میروی میجنگی و غنیمت میگیری و میآوری، او چقدر پول دارد که از بیت المال بعد از فتوحات تو بیشتر خرج فقرا میکند؟ فقط هم به طرفداران خود نمیدهد و هم قلوب را فتح میکند. امام نمیگوید الآن میخواهند من را به زندان بیندازند. چند سری حضرت را به زندان بردند. وقتی حضرت را از زندان آزاد میکنند طلا درِ خانهی اهل سنّت میفرستند. به کسی احتیاج ندار، امام، بیت المال را نمیخواهد، امام، قلوب را فتح میکند. او احتیاجی به بیت المال ندارد. سلطان است که مدام به دنبال جواهر است، این آقا دنبال جواهر وجود ما است. لحظه به لحظه، آن به آن، سختترین کار ممکن را انجام میدهد. در چه دورهای است؟ دورهی هارون دورهی بسیار سنگینی است. امام، شبکهی شیعه درست میکند، فقرا را شناسایی کنید. شخص میآید پول بدهد، حضرت میگوید: از کجا آمدهای؟ میگوید: از خراسان. میگوید: مأمور خراسان فلان شخص است. چند نفر آشکار و یک نفر مخفی این کار را انجام میدهد. آن فرد اصلی مخفی است. برگرد به آنجا برو. شبکه درست کرده بودند که به فقرا رسیدگی کنند. یک بخشی را به فقرار میدادند و یک بخشی از پول به مدینه و بعد هم به بغداد میآمد. حضرت آنجا توزیع میکرد.
وسط حکومت مقتدرترین سلطان بنی عبّاس، حساب بانکی امام کاظم علیه السّلام از او سنگینتر است. به گونهای که آن زمان اهل سنّت به او باب الحوائج میگفتند! باب الحوائج از نظر آنها معنای معنوی نداشت، یعنی اگر گرفتار هستی و از هارون ناامید شدهای، موسی بن جعفر علیه السّلام هست. این کار محبّت به وجود میآورد. من این شعر را خیلی دوست دارم و آن را زیاد خواندهام. ببینید یک اهل تسنّن چه میگوید؟ سلاطین دنبال این هستند که امام را خفه کنند، ساکت کنند، نور او را خاموش کنند امّا امام در دلهای اهل سنّت شمع روشن میکند. آنجا که شنیدید آمدند و گفتند: «هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَهِ»[۱].
سرّی وجود دارد که امشب از موسی بن جعفر علیه السّلام صحبت میکنم. نمیخواهم روضهی او را بخوانم ولی سرّی دارد. موسی بن جعفر در راه صحرای اطهر خیلی صدمه دید. من به حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام متوسّل هستم که حضرت زهرا ما را نگاه کند. علمدار مسئلهی فاطمیّه، حضرت موسی بن جعفر است. او برای حضرت زهرا سلام الله علیها و علم کردن جریان شهات حضرت زهرا سیلی خورده است.
آنها سعی میکنند کاری کنند که خفه کنند، ساکت کنند، مردم نشناسند. میدانید که مثل فردا، کاری غلطی میکنند که عالم ضجّه بزند کم است. امام دو مرتبه مبارزهی منفی میکند، خسته نمیشود. او را به زندان میاندازند، او را به سیاهچال میاندازند، چند سال نور و خورشید نمیبینند. شاعران اهل تسنّن برای امام کاظم علیه السّلام در آن ایّام شعر گفتهاند. اینها برای یک محقّق معنی دارد. یعنی در آن دوره که فشار میآورند، به گلوی امام فشار میآورند و او را به زندان میاندازند، کسی جرأت ندارد سیاسی صحبت کند. شیعیان امام در نزدیکی زندان نشسته بودند. یک نفر آمد و گفت: از موسی که زندانی است چه خبری دارید؟ آنها از جا جهیدند و دویدند. گفتند: الآن یک نفر بیاید بگوید ما خبر داریم کار ما تمام است.
در این شرایط، حضرت در دلها آتش محبّت را روشن میکند، شعرا شعر میگویند. این بسیار سخت است. اینکه شعرا برای حضرت شعر بگویند مثل این است که الآن شما وسط تلاویو شبکهی مجازی تأسیس کنید و اسرائیل را مورد انتقاد قرار دهید. شوخی که نیست. ماهواره را ببرید و در وسط شهر طاغوت برنامه اجرا کنید، شوخی نیست. شعر آن زمان یعنی رسانه، همه جا پخش میشد.
دعبل در مورد شخصی از بنی عبّاس شعری گفته بود، دوستان او هم میگفتند. گفت: اصحاب کهف بودند، هشتمین آنها سگ آنها بود، پدران تو هم که به سلطنت رسیدند هفت نفر بودند و تو هم سگ آنها هستی، بلکه سگ اصحاب کهف گناه نکرده بود و تو سگ عاصی بنی عبّاس هستی! سلطان هر جا که میرفت میگفتند: سگ عاصی آمد. این رسانه است. به همین دلیل هم بعداً او را کشتند. اینکه در مدح امام کاظم علیه السّلام شعر بگوید، یعنی امام قلوب را فتح کرده است. یعنی انقلاب را صادر کرده است. غربت کجا بود؟!! من از پا نمینشینم، من را به زندان میاندازی؟ میخواهی چه کسی را بیاوری که زندانبان من باشد؟ بدترین آنها چه کسی بود؟ سندی بن شاهک که نوهی او را شیعه کرده است! من از پای نمینشینم. شاعری داریم به اسم کشاجم که شیعه است، از نوادگان سندی بن شاهک است. فکر کردهای من از پای مینشینم تا تو هر کاری میخواهی انجام دهی؟ بگویم: بسیار خوب، فشار میآورند، من را به زندان میاندازند ما برویم گریه کنیم.
به این شاعر که سنّی قطعی است گفتند: چرا از علیّ بن موسی الرّضا علیهما السّلام شعر نمیگویی؟ اینطور شروع کرد، گفت: «قِیلَ لِی أَنْتَ أَشْعَرُ النَّاسِ طُرّا»،[۲] به من گفتهاند تو بزرگترین شاعر عرب هستی –اسم او ابو نؤاس است- وقتی صحبت میکنی، درّ و گوهر میبارد. «فَعَلَامَ تَرَکْتَ مَدْحَ ابْنِ مُوسَى»،[۳] چرا در مورد پسر موسی بن جعفر، امام رضا علیه السّلام شعر نمیگویی؟ «وَ الْخِصَالَ الَّتِی تَجَمَّعْنَ فِیهِ»، ویژگیهای او را بگو. میگوید: «قُلْتُ لَا أَهْتَدِی لِمَدْحِ إِمَامٍ»، میگوید: من در مورد امام رضا علیه السّلام چه بگویم «کَانَ جِبْرِیلُ خَادِماً لِأَبِیهِ»، جبرئیل نوکر خانهی پدر او است! این شاعر شیعه نیست، این یعنی فتح قلوب، غریب یعنی چه؟! بنشینم!
وقتی اهل سنّت راجع به موسی بن جعفر علیه السّلام صحبت میکنند با اینکه امام را از لحاظ دینی دوست ندارند، او را قبول ندارند. چون اگر امام را قبول داشته باشند نمیتوانند هارون را قبول داشته باشند. و متأسّفانه تفالههای بنی امیّه، سلطان جائر را دوست دارند امّا نگاه کنید، میگوید: «مُوسَی بنُ جَعفَرٍ یُدعَی»، به او گفته میشود «بَابِ قَضاءِ حَوائِجِ المؤمنین»، «بابُ الحَوائِجِ»، هر کسی گرفتار است به درِ خانهی او میرود. (غربت کجا بود!) من صبر نمیکنم که غربت به من فشار بیاورد، من کار خود را انجام میدهم. امام، توقّف ندارد، خستگی ندارد.
پی نوشت ها:
[۱] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۹۹٫
[۲] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۹، ص ۲۳۵٫
[۳] همان.