بررسی موضوع وسعت تاریخی ایام الله و جاری شدن فیض در محافل ذکر:
قرآن کریم می فرماید: «بسم الله الرحمن الرحیم الر کتاب أحکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر ألا تعبدوا إلا الله إننی لکم منه نذیر و بشیر»(هود/1-2). بعثت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شبی عزیز و سالگرد حادثه بزرگی است که در تاریخ بشریت بی نظیر بوده است. در دعایی که در شب بیست و هفتم وارد شده این تعبیر است «اللهم إني أسألك بالتجلي الأعظم في هذه الليلة من الشهر المعظم»(1) یعنی اعظم تجلیات الهی در این شب با عظمت واقع شده و این شب ظرف یک تجلی بزرگ است. همانطور که یک خورشید بیشتر نیست ولی هر روز طلوع مجددی دارد و پرتو امروزش غیر از پرتو دیروز است، ایام الهی هم اینطور هستند؛ یعنی لیلة القدر و این شب بزرگ که آن حادثه عظیم در آن اتفاق افتاده و نبی اکرم در غار حراء مبعوث به پیامبری شدند هم اینطور هستند. «یا أیها المزمل قم اللیل إلا قلیلا»(مزمل/1-2) همان شبی است که خدای متعال این پیامبر را مبعوث کرد و به ایشان فرمود «اقرأ باسم ربک الذی خلق خلق الإنسان من علق»(علق/1-2)
آن حادثه با عظمتی که اتفاق افتاد در یک ظرف با عظمتی بوده و هر سال که آن شب تکرار می شود یک پرتوی از آن شب در عالم ما دوباره می تابد و مثل خورشید است که یکی است اما طلوع مجدد دارد و وقتی طلوع می کند پرتو امروز غیر از پرتو دیروز است. این شب ها هم وقتی تکرار می شوند در واقع آن ظرف با عظمت و آثارش تکرار می شوند.
داستان حدیث کساء را که فریقین یعنی سنی و شیعه نقل کردند، قبل از حادثه مباهله حضرت با مسیحی های نجران است. وجود مقدس نبی اکرم این چهار بزرگوار را با خودشان در زیر کسائی جمع کردند و جبرئیل آمد و بشارت و آیه تطهیر را آورد «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا»(احزاب/33) تفصیل آن در حدیث کساء که مشهور است آمده است. امیرالمومنین یک سوال از وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کردند «أخبرني ما لجلوسنا هذا تحت الكساء من الفضل عند الله فقال النبي صلى الله عليه وآله والذي بعثني بالحق نبيا، واصطفاني بالرسالة نجيا، ما ذكر خبرنا هذا في محفل من محافل أهل الأرض، وفيه جمع من شيعتنا ومحبينا إلا ونزلت عليهم الرحمة، وحفت بهم الملآئكة واستغفرت لهم إلى أن يتفرقوا» در این مجلسی که ما پنج تن داریم اتفاق عظیمی افتاد و آیه تطهیر نازل شد که تکرار نمی شود، فضیلت این مجلس ما چیست؟ این مجلس یک بار در عالم اتفاق افتاده و حضرت از فضیلت این مجلس سوال می کنند. وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هیچ محفلی از محافل اهل زمین نیست که این حادثه در آن ذکر بشود و در آن مجلس یک جمعی از دوستان و محبین و شیعیان ما گرد آمده باشند، مگر اینکه رحمت الهی بر آنها نازل می شود ملائکه گرداگرد آنها جمع می شوند و برای آنها استغفار می کنند تا اینهـا از این مجلس پراکنده بشوند؛ یعنی تا این مجلس هست این ملائکه هستند و مشغول به استغفار هستند.
از مرحوم آیت الله العظمی بهجت نقل شده بود که شب ها در خانواده تان دور هم که هستید قبل از خواب این حدیث کساء را بخوانید تا وقتی این تجمع هست ملائکه هستند و بر شما استغفار می کنند. امیرالمومنین از فضیلت آن مجلس سوال می کنند که تکرار هم نمی شود و حضرت هم در جواب می فرمایند: هر محفلی که این خبر در آن ذکر بشود محل رفت و آمد ملائکه است که رحمت خدا نازل می شود و ملائکه بر اهل این مجلس استغفار می کنند. آن مجلس یکی بیشتر نیست اما هر کجای عالم یک جمعی دور هم می نشینند و از آن حادثه با عظمت یاد می کنند یک پرتوی از آن حادثه در این مجلس می افتد. از فضایل آن مجلس این است که همین که یاد آن مجلس می شود یک شعاعی از آن مجلس در این مجلس می افتد و گویا همان صحنه حدیث کساء وسعت پیدا می کند و ملائکه فرود می آیند و بشارت می دهند استغفار می کنند.
غدیر هم اینطور است؛ مبعث هم همینطور است؛ یعنی حادثه با عظمت یک بار بیشتر در عالم نبود که در شب بیست و هفتم اتفاق افتاد و قلب وجود مقدس نبی اکرم مهبط وحی الهی شد و قرآن بر ایشان نازل شد و ایشان از طرف خدا مأمور دستگیری از ما زمینی ها شدند تا ما را هم برسانند، ولی وقتی تکرار می شود پرتویی از آن حادثه تکرار می شود.
شب بیست و هفتم با شب بیست و ششم با شب بیست و هشتم فرق دارد. نگویید هزار و چهارصد و اندی پیش حضرت مبعوث شدند؛ بله آن یک شب بود ولی تکرار می شود؛ یعنی پرتویی از آن شب در این شب می افتد؛ لذا عبادت در این شب با عبادت در شب های دیگر متفاوت است؛ آثار آن هم متفاوت است و رحمتی که خدا در این شب نازل می کند با شب های دیگر متفاوت است. باید مراقب این ایام باشیم و شب قدر و شب مبعث را از دست ندهیم. این شب با عظمت از شب های مخصوص است. باید مراقبه کنیم تا فضیلت امشب و فردا ان شاء الله از دست نرود. اعمال و عبادات و روزه و از همه مهمتر ترک معصیت و لغو است.
از مهم ترین اعمال این ایام الله ترک معصیت است. در حدیث شعبانیه وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از فضائل ماه رمضان فرمودند «قد أقبل إليكم شهر الله بالبركة و الرحمة و المغفرة»(2) وجود مقدس امیرالمومنین سوال کردند یا رسول الله افضل اعمال این ماه چیست؟ زیرا در ماه رمضان اعمال خیلی فضیلت دارند. یک آیه قرآن به اندازه یک ختم قرآن ثواب دارد. اینقدر این ماه نورانی است؛ درهای بهشت باز و درهای جهنم بسته است و قرآن برکات خودش را نازل کرده و میوه های قرآن در دست است و قلوب شما راحت می تواند میوه های قرآن را بچیند. اگر یک آیه قرآن بخوانید به اندازه یک ختم قرآن انسان سیر می کند؛ اما با همه این اوصاف حضرت فرمودند ترک معصیت افضل اعمال ماه رمضان است. افضل اعمال این ایام خاص این است که انسان در خود این شب و روز مراقب باشد که معصیت نکند. معصیت درجات دارد و ما گاهی غافل هستیم. فقط گناهان کبیره معصیت نیستند. حضرت آدم که پیامبر است، یک ترک اولی کرد، خود و نسلش هبوط کردند و ایشان دویست سال گریه می کرد. ممکن است بگوییم اینکه کار مهمی نبود؛ بله از نظر ما همینطور است ولی اگر کسی خدا را شناخت و عارف بالله شد، می فهمد برای یک ترک اولی دویست سال هم گریه کنی زیاد نیست. مراقبه بر ترک آنچه رضای خدا نیست، مهم است. از دیگر اعمال همه این اوقات استغفار و رو به خدا آوردن و رجوع به خدا و توبه کردن است.
پذیرش مقام ولایت نبی اکرم و اهل بیت از جانب انبیاء اولوالعزم
در این شب عزیز اتفاق مهمی افتاده که در قرآن توضیح داده شده است و من یکی دو آیه را سریع ترجمه می کنم. یکی این سه آیه سوره احزاب هست. «یا أیها النبی إنا أرسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا إلى الله بإذنه و سراجا منیرا و بشر المؤمنین بأن لهم من الله فضلا کبیرا»(احزاب/45-47). در این چند آیه مبارکه هفت خصوصیت برای نبی اکرم بیان شده است؛ اولا خدای متعال ایشان را پیامبر خطاب می کند؛ البته ما صد و بیست و چهار هزار نبی داشتیم ولی «میان ماه من تا ماه گردون – تفاوت از زمین تا آسمان است»
از بین این صد و بیست و چهار هزار نبی عده محدودی رسول بودند و مأموریت داشتند که بیایند و دیگران را هم دستگیری کنند و از بین آنها پنج نفر اولی العزم هستند که چهار نفر آنها حضرت نوح و ابراهیم و موسی کلیم و عیسی مسیح صلوات الله علیهم اجمعین علی نبینا و آله و علیهم السلام است؛ ولی حتی هیچکدام از این انبیاء مرسل هم با پیامبر گرامی اسلام قابل مقایسه نیستند. این شخصیت یک جنس دیگری است. این تعبیر از امیرالمومنین علیه السلام هست که فرمود «لا يقاس بآل محمد من هذه الأمة أحد»(3) احدی حتی انبیاء اولی العزم با نبی اکرم و آلش قابل مقایسه نیستند. انبیاء اولی العزم هم عظمتشان این است که پیرو و شیعه نبی اکرم و شیعه امیرالمومنین هستند. خدای متعال در قرآن وقتی ابراهیم خلیل را با کنایه معرفی می کند می فرماید «و إن من شیعته لإبراهیم»(صافات/83) ابراهیم خلیل شیعه اوست. در روایات فرمودند یعنی شیعه امیرالمومنین است و شیعه امیرالمومنین یعنی شیعه نبی اکرم؛ فرقی نمی کند. امیرالمومنین جان و نفس نبی اکرم است و ابراهیم خلیل این معلم توحید با آن عظمتش یکی از شیعیان ایشان است؛ البته العیاذ بالله این به معنی کوچک کردن حضرت ابراهیم نیست، مثل اینکه اگر در باب وجود مقدس نبی اکر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده «سبحان الذی أسرى بعبده لیلا من المسجد الحرام»(اسراء/1) خدای متعال عبد خودش را معراج برد. این که بگوییم عبد خدا و بنده بود این کوچک کردن است یا اوج عظمت نبی اکرم است که بنده خدا باشد؟ اگر کسی خدا را شناخت می فهمد مقامی بالاتر از عبودیت و بندگی نیست.
ما در تشهد نماز شهادت به دو چیز می دهیم «اشهد أن محمدا عبده و رسوله» رسالت فرع بر عبودیت است و اگر ایشان عبد نبود اصلا رسول نمی شد و اگر امتیاز بندگی خدا را نداشت خدای متعال او را انتخاب نمی کرد. اینکه ما می گوییم حضرت شیعه نبی اکرم هستند این معنایش کوچک کردن حضرت ابراهیم خلیل نیست؛ زیرا آنقدر این پیامبر بزرگ است که شیعه و پیرو او بودن افتخار ابراهیم خلیل است و اگر شیعه امیرالمومنین باشد خودشان به این صفت مفتخر هستند.
در روایات مکرر نقل شده و در کتب معتبر هم آمده که انبیاء اولی العزم را خدا به عنوان اولی العزم یعنی صاحبان عزم معرفی کرده است. خدای متعال در قرآن فرمود که آن عزم در حضرت آدم با همه بزرگی اش نبود. حضرت آدم خیلی پیامبر بزرگی بود. قرآن می فرماید «و علم آدم الأسماء كلها»(بقره/31) همه ملائکه به حضرت آدم سجده کردند؛ اما ایشان اولی العزم نیست. آنهایی که اولی العزم هستند یک جایی استوار ایستادند؛ یعنی خدای متعال از آنها چیزی خواست و آنها هم با عزم و استواری پای فرمان خدا ایستادند. وقتی خدای متعال مقامات نبی اکرم و اهل بیت و ائمه تا امام زمان را عرضه کرد، فقط این انبیاء اولی العزم بودند که بی درنگ قبول و اقرار کردند که ما قبول داریم و ملتزم به این مقام هستیم و حاضریم در سایه این پیامبر حرکت کنیم و تابع او باشیم و اینگونه انبیاء اولی العزم شدند.
بنابراین اگر گفته می شود که پیامبر نبی است، این نبی با بقیه انبیاء خیلی فرق دارد و نباید اشتباه بشود؛ یا یکی از صفاتی که برای ائمه ذکر می شود محدث هستند؛ اما این محدث با بقیه محدث ها فرق می کند، اینهـا کسانی هستند که خدای متعال مستقیم با آنها حرف می زند و ایشان کلام خدا را مستقیم می شنوند. روایات متعددی از ائمه علیهم السلام بیان شده که فرمودند «إني سمعت الله عز و جل يقول»(؟) یعنی من از خدا شنیدم. در روایت است که اصحاب امام باقر علیه السلام آمدند به امام صادق علیه السلام تسلیت بگویند. وقتی می خواهند امام باقر علیه السلام را توصیف کنند، می گویند: پدر بزرگوار شما آنقدر با عظمت بود که اگر می گفت قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ما اصلا از او سند نمی خواستیم که از چه کسی نقل می کنی؛ شما پیامبر را ندیده ای بین شما و حضرت حدود یک قرن فاصله است؛ نه اینکه بدانیم دروغ نمی گوید؛ بلکه معنایش این است که ما می دانیم این وجود مقدس کاملا با پیامبر ارتباط مستقیم دارد و می تواند حرف را از پیامبر بگیرد و اصلا واسطه نمی خواهد. می دانیم همه علوم پیامبر نزد ایشان است و بی واسطه از پیامبر می تواند نقل کند ولو بعد از رحلت نبی اکرم و شهادت حضرت باشد ولی بی واسطه از حضرت نقل می کند. البته مقام مهمی است که وقتی کسی می گوید: «عن رسول الله» بدانیم از خود پیامبر مستقیم حرف نقل می کند. در ادامه روایت است که امام صادق علیه السلام سر مبارکشان را پایین انداختند و تاملی کردند؛ بعد فرمودند: «سمعت الله یقول» یعنی شأن امام این نیست که شما می گویید بلکه سمعت الله یقول است؛ یعنی من از خدا شنیدم. بنابراین اگر گفته می شود امیرالمومنین و ائمه محدث هستند به این معنی نیست که با بقیه محدث ها یکی هستند. محدث یعنی آن کسی که ملائکه و جبرئیل را نمی بیند ولی صدای او را می شنود این مقام خیلی مهمی است؛ ولی مقام امام صادق علیه السلام که این نیست.
در زیارت حضرت صدیقه طاهره آمده است «السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة اما آیا واقعا مقام حضرت مقام این شهادتی است که «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا»(آل عمران/169) یا همه شهادت شهداء عالم من الاولین و الآخرین یک پرتویی از شهادت فرزندش امام حسین علیه السلام است. در نقل است که شهادت امام حسین علیه السلام یک مقامی است که همه شیعیان حضرت دارای مقام شهادت شدند. پس وقتی می گوییم شهیدة یا صدیقه معنایش این مقام صدق نیست. این نکته قابل توجهی است.
در این آیه هم وقتی گفته می شود یا أیها النبی مقصود نبوتی که همه انبیاء دارند نیست؛ بلکه همه نبوت در پیامبر است و در همه انبیاء دیگر هم یک شعاعی از نبوت نبی اکرم هست؛ حتی نبوت ابراهیم خلیل و موسی کلیم یک پرتویی از نبوت نبی اکرم است. همه اخبار غیب الهی به این پیامبر عطا شده و این پیامبر واسطه غیب الهی با ما است. اگر این اخبار را بردارید هیچ خبری از آن وادی نیست و همه بیخبرانند. انبیاء اولی العزم و همه با خبران عالم چون ابراهیم خلیل و موسی کلیم و عیسی مسیح، هر خبری از آن عالم دارند از این پیامبر است و هر دری از غیب عالم و هر پنجره ای به روی کسی باز شده از بیت النبوة و خانه نبی اکرم باز شده است. خانه های انبیاء همه پرتویی از بیت النبوة و خانه نبوت نبی اکرم هستند در روایات هم بیان شده که خانه نبوت همه انبیاء یک شعاعی از خانه نبوت نبی اکرم و یک روزنه ای از این بیت است.
صفات ویژه نبی اکرم در قرآن
بنابراین اول صفت نبی اکرم یا أیها النبی یعنی ای کسی که نبی هستی و همه اسرار عالم را می دانی؛ أنا أرسلناک یعنی ما شما را فرستادیم. ایشان رسول و فرستاده خدا است و این خیلیمقام بالایی است. عالم بودن با خبر از غیب بودن چیزی است؛ اما اینکه خدای متعال در او مأموریتی قرار بدهد و او را به سوی همه بفرستد، خیلی مهم است. بنابراین بحث دوم مقام رسالت حضرت است و رسالت حضرت با بقیه رسالت ها فرق می کند.
در ادامه آیه می فرماید که شما را فرستادیم در حالیکه شاهد هستید. یکی از مقامات شهود نبی اکرم این است از ازل تا ابد همه ما و نه فقط من و شما بلکه همه امم از اول تا آخر زیر چتر نگاه پیامبر است و نه فقط ظاهرشان بلکه باطنشان هم مشهود این پیامبر است. اینطور نیست اگر به ایشان ماموریت دادند، لوازم ماموریت را به نداده باشند. خدای متعال می فرماید که اگر به شما ماموریت دادیم شما را شاهد قرار دادیم. علماء تربیت می گویند که اگر کسی بخواهد مربیگری کند، باید از عالم ذر طرف را بداند والا نمی داند چکار باید بکند. یک پزشک وقتی می خواهد نسخه بنویسد، باید گذشته و وضعیت فعلی من را بشناسد والا نمی تواند نسخه بدهد.
پیامبر می خواهد با این ماموریت ها دست همه عالم را بگیرد و ببرد؛ پس باید نه فقط شاهد ظاهر ما بلکه شاهد باطن و اسرار پنهانی ما هم باشد والا کاری نمی تواند بکند. پزشک اگر ماهر باشد با یک نگاه به ظاهر آدم بیماری هایی را تشخیص می دهد که مثلا شما طبعت اینطور است و این بیماری و گرفتاری را داری و راه علاجش هم این است؛ که خود آدم که بیست سال با خودش رفیق است آنها را نمی داند. در قرآن یکی از مقاماتی که برای حضرت ذکر شده این است «و قل اعملوا فسیرى الله عملکم ورسوله والمؤمنون»(توبه/105)؛ یعنی هر کاری شما انجام بدهید به رؤیت حضرت حق می رسد؛ به رؤیت رسولش و مومنون یعنی ائمه علیهم السلام هم می رسد.
امام صادق ارواحنا فداه به شخصی فرمودند که نبی اکرم را از خودتان ناراحت نکنید و مواظب باشید. پیدا است آدم قابلی بوده که حضرت به او گفتند: یک کاری نکنید پیامبر از دست شما ناراحت بشوند. گفت: آقا مگر من می توانم پیامبر را ناراحت بکنم؛ سال ها است حضرت رحلت فرمودند و اگر هم بخواهیم اذیت بکنیم، دستمان نمی رسد. حضرت فرمودند: هر عملی انجام می دهید به رؤیت پیامبر می رسد و اگر عمل بد باشد حضرت ناراحت و اذیت می شوند و از اینکه شما جهنمی بشوید ایشان رنج می برد.
از سیره علماء بوده که نامه هایی برای فرزندانشان می نوشتند؛ مثل سید بن طاووس که نامه ای خواندنی برای فرزندش دارد است. یک عزیز هم در نامه ای که برای فرزندش در آغاز بلوغش نوشته یک جمله ای دارد که فرزند عزیزم، من نمی توانم ببینم که شما زیر دست و پای شیاطین له می شوید؛ برای من سخت است. پیامبر هم به هیچ وجه نمی تواند ببیند ما تحت نفوذ شیطان هستیم و اگر ببیند ناراحت می شود و این همان شهود پیامبر است. این شهود بعد از عمل است؛ حتی خود عمل هم به رؤیت حضرت می رسد و قبل از عمل هم حضرت شاهد هستند و قبل از آن هم از عالم ذر و قبل از عالم ذر را حضرت می داند. خدا یک ماموریتی به پیامبر داده که باید شاهد باشد و اگر شاهد نباشد نمی تواند کاری برای ما بکند. نه فقط شهود نسبت به ما و عوالم ما دارد؛ بلکه الان عوالمی در ما هست که خود ما از آن غافل هستیم.
به همین دلیل اینقدر بزرگان و ارباب معرفت می گویند که دنبال معرفت النفس باشید و نفس خودتان را بشناسید. یک مقدمه ای را مرحوم نراقی در معراج السعاده دارند که می فرمایند: بعضی ها خودشان را در حد غرائزشان می شناسند. گرسنگی و تشنگی و نیازهای غریزی خودش را می فهمد و اینهـا را هم پاسخ می دهد؛ اما بقیه لایه های وجودی خودش را نمی شناسد و در نتیجه کاری هم برای خودش نمی کند. به همین دلیل است که علماء و بزرگان می گویند که یکی از راه های معرفت الله، معرفت النفس است و انسان اگر عوالم خودش را شناخت راهی به سوی خدا پیدا می کند.
پیامبر همه عوالم ما را می شناسد و با همه عوالم ما کار دارد و می خواهد همه عوالم ما را زنده بکند و در اعماق وجود ما آتشفشان و شعله ای را روشن بکند تا ما از باطن موحد بشویم. پیامبری که می خواهد ما را از باطن موحد کند باید باطن ما را ببیند تا بتواند دست در این باطن ببرد و دستگیری کند. طبیبی که فقط بیماری های سطحی را می شناسد؛ فقط برای همان هم می تواند نسخه بدهد و کار دیگری نمی تواند بکند. حضرت شاهد ما و شاهد همه عوالم است؛ چون این پیامبر وقتی می خواهد ما را سیر بدهد در ارتباط با همه عوالم ما را سیر می دهد.
کارگزاران عالم ملکوت در خدمت پیامبر
پیامبر وقتی می خواهد ما را تر و خشک بکند از طریق عالم ملائکه این کار را می کند. عالم ملائکه و ملکوت این عالم، ابزار دست نبی اکرم برای رسالت است. جبرئیل و میکائیل و ملائکه دیگر کارگزاران حضرت در هدایت ما هستند. فرازی در دعای ندبه است که می فرماید «أن انتهيت بالأمر إلى حبيبك و نجيبك محمد صلى الله عليه و آله… ثم نصرته بالرعب، و حففته بجبرئيل و ميكائيل و المسومين من ملائكتك» یعنی وقتی پیامبر را فرستادی، گرداگرد او جبرئیل و میکائیل و همه ملائکه نامدار را فرستادی که خدمه او هستند.
پیامبر با ملکوت عالم ما را پیش می برد. در روایات یکی از اذکار مهمی که تاکید شده تسبیحات اربعه است و اگر کسی صبح سی مرتبه و شب سی مرتبه و بعد از نمازها این ذکر را بگوید، برای هر ذکری ملائکه یک درخت برای او در بهشت غرس می کنند. اینهـا کارگزاران پیامبر هستند پیامبر این ذکر را به ما یاد می دهد و بعد این ذکر را از ما می گیرد و به دست ملائکه می دهد و بعد ملائکه می روند و بر روی آن کار می کنند.
اصلا شاید نکته اینکه عمل ما به رؤیت پیامبر می رسد این است که از ایشان می پرسند ما چکار کنیم آیا عملش را در دستگاه خودمان ببریم یا نه. ما اگر یک دانه خار را روی زمین انداختیم، خدای متعال و ملائکه کارشان را تعطیل نمی کنند؛ بلکه ملائکه ای که باید باران را ببارند، می بارانند و خورشید هم می تابد تا این خار سبز و به بوته خار تبدیل شود و این چرخه ادامه دارد تا آنجا که آدم بعد از یک مدت می آید و می بیند خارستان است.
ملائکه روی عمل ما کار می کنند؛ اگر گناه کرده باشیم پیامبر دخالت می کنند. یک جایی پیامبر می فرمایند عمل او را پاک کنید و روی آن خط بکشید. یکی از مقامات شفاعت نبی اکرم این است که اعمال ما وقتی می خواهد در دستگاه ملائکه برود تا روی آن کار بکنند، عمل به رؤیت حضرت می رسد و ملائکه طبق نظر حضرت روی آن کار می کنند. حالا حضرت یا می گویند که پاک کنید یا شفاعت می کنند. پیامبر نه فقط شاهد بر ما است بلکه می خواهد ما را تر و خشک کند. با همه کاینات سر و کار دارد و شاهد همه کائنات است و همه عوالم با اراده او هماهنگ می شود.
ویژگیهای پیامبر اسلام برای هدایت و شفاعت و دستگیری
مقام سوم و چهارم مبشرا و نذیرا است. این پیامبری که می خواهد انذار کند و بشارت بدهد باید خودش از قبل دیده باشد؛ اگر می گوید مثلا این عمل شما جهنم می شود، قبل و بعد عمل و بهشت و جهنم و عوالم را دیده و می داند که این عمل چگونه تبدیل به جهنم می شود؛ و الا اگر نبیند که نمی تواند انذار کند؛ یا بشارت بدهد که مثلا اگر اینطور عمل کنید وارد وادی رحمت می شوید و اگر اینطور عمل کنید وارد وادی عذاب می شوید؛ یا اگر این کارها را کنید به جنت و رحمت می رسید و اگر این کارها را بکنید از رحمت خدا دور می شوید در وادی عذاب وارد می شوید. کسی که شاهد نیست نمی تواند این بشارت و انذار را بدهد.
«و داعیا الی الله بأذنه» ششمین صفت نبی اکرم است؛ که ما را به اذن خدا به سوی خدا دعوت می کند؛ یعنی از طرف خودش نیامده مرشدی بکند؛ زیرا در این وادی اگر بدون اذن دخالت کنید هم خودت و هم دیگران را جهنمی می کنی.
امام صادق علیه السلام در حدیث معروفی به عنوان بصری فرمودند «اهرب من الفتيا هربك من الأسد و لا تجعل رقبتك عتبة للناس»(4) یعنی از فتوا دادن مثل فرار از شیر فرار کن. وقتی از تو می پرسند بیخود بار مردم را به دوش نگیر و گردن خودت را پل دیگران نکن به گونه ای که آنها از روی گردن تو عبور کنند و به بهشت بروند و تو به جهنم بروی؛ زیرا کسی که می آید و می پرسد که نمازم را چگونه بخوانم روزه ام را چگونه بگیرم، احساسش این است که من عالم دینی هستم. من هر چه گفتم او عمل می کند می و در بهشت می رود اما من در جهنم می روم؛ زیرا آدم باید یک اذن و علم و حقائقی داشته باشد و باید محقق بشود. همینطوری نمی توان دیگران را تربیت کرد و مثلا گفت که شما صد مرتبه این ذکر را بگویید و شما دویست مرتبه آن را بگویید؛ بلکه باید شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الی الله باشید.
فقط داعی الله است که به سوی خدا دعوت می کند. پیامبر همه دعوتش به سوی خدا است و به چیزی غیر خدا دعوت نمی کند. این مطلب در سوره مبارکه یوسف توضیح داده شده است «قل هذه سبیلی أدعو إلى الله على بصیرة أنا و من اتبعنی و سبحان الله و ما أنا من المشرکین»(یوسف/108)؛ یعنی ای پیامبر، به آنها بگو راه من این است و من فقط شما را به سمت خدا دعوت می کنم. اهل بیت یعنی آنهایی که پا جای پای من می گذارند هم فقط به خدا دعوت می کنند؛ چون تو منزه هستی از این که شریک داشته باشی. هم دنیا و هم خدا شرک است و مگر دنیا در عرض خدا است و اصلا چیزی غیر از خدا وجود دارد که من پیامبر به سوی او دعوت کنم؛ یا باید تو شریک داشته باشی که من به غیر تو دعوت کنم یا من مشرک و دو بین باشم، اما نه من مشرک هستم و نه تو شریک داری. پیامبر داعیا الی الله باذنه است و فقط به خدا دعوت می کند.
پیامبر و اهل بیت که به خدا دعوت می کنند در دستوراتشان سه خاصیت برای اعمال ما ذکر کردند، گاهی ما را به آثار دنیایی دعوت می کنند و می گویند: اگر نماز شب خواندید عمرتان طولانی می شود و روزی تان وسیع می شود و سلامتی پیدا می کنید.
ممکن است سوال پیش آید که اگر امام صادق علیه السلام می فرماید: نماز شب روزی تو را زیاد می کند این چطور دعوت به خدا است؛ دعوت به دنیا است؛ یا مثلا گاهی به ما می گویند اگر نماز شب خواندید قبر و برزخ تان روشن می شود و این نماز، چراغ عالم برزخ شما است. گاهی هم می فرمایند «شرف المؤمن صلاته بالليل»(5)؛ و گاهی هم می گویند خدای متعال آن را دوست دارد «فلا تعلم نفس ما أخفي لهم من قرة أعين»(سجده/17) هیچکس نمی داند خدای متعال برای اینهـا چه چشم روشنی هایی پنهان کرده است؛ اما همه اینهـا دعوت به خدا است منتهی برای مقامات آدم ها می باشد، یعنی آنجایی که می گویند اگر نماز شب بخوانید پیشانی شما نورانی و عمرتان طولانی می شود و محبوب می شوید و سلامتی پیدا می کنید و رزق شما وسیع می شود. نمی گویند خاصیت نماز شب این است؛ بلکه می گویند: اگر کسی نماز شب بخواند خدای متعال روزی اش را در دنیا وسیع می کند. هیچوقت در لسان ائمه نمی بینید که بگویند خاصیت عمل این است، عمل چکاره است که خاصیت داشته باشد؟! بلکه می گویند شما که در دنیا محتاج هستید و می خواهید از خدا رزق بگیرید، نماز شب بخوانید. لذا اگر کسی بلند شد و نماز شب خواند و گفت: خدایا من نماز شب می خوانم که تو به من رزق بدهی این نماز شب باطل نیست و از نظر فقهـی صحیح است. اما همین که خیال کرد نماز شب خاصیت ذاتی اش این است که روزی آدم را وسیع می کند این شرک است.
در روایات فرمودند که اگر کسی بین الطلوعین مشغول تعقیبات باشد خاصیت این امر از مسافرت های طولانی در راه جلب رزق بیشتر است. بین الطلوعین مشغول تعقیبات باشید در جلب رزق مادی و معنوی از اینکه آدم راه بیافتد و برود در این شهر و آن شهر استاد پیدا کند تا علم از او یاد بگیرد، یا از اینکه سفر تجاری بکند و مال جمع کند خاصیت و اثرش بیشتر است. اگر کسی بین الطلوعین بیدار بماند که خدای متعال رزقش را زیاد کند، این توحید است و شرک نیست و برای یک عده ای باید همین را بگویند؛ اما برای یک عده ای بالاتر از این و در مورد برزخ می گویند و برای یک عده ای هم از بهشت می گویند و برای یک عده ای هم از اینهـا عبور می کنند و می گویند خدا دوست می دارد «ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین»(بقره/222) همه اینها در قرآن هست و همه هم دعوت به خدا است.
مستقل از بندگی خدا ما را به هیچ چیز دعوت نمی کنند؛ بلکه می گویند شما فقیر خدا هستید و خدا روزی شما را می دهد؛ اگر روزی می خواهید شما این کارها را بکنید و از دست غیر خدا نگیرید. روزی دنیایی می خواهی با خدا معامله کن؛ روزی اخروی می خواهی با خدا معامله کن. از خطر دنیا می ترسی با خدا معامله کن؛ از خطر آخرت هم می ترسی از خدا بترس.
«يا من أرجوه لكل خير و آمن سخطه عند كل شر» اگر خیر دنیایی است چشمم به دست تو است، برزخی است چشمش به دست تو است؛ قیامت و بهشت و بالاتر از آنها هم باشد چشمم به دست تو است و اگر هم می ترسم از سخط تو می ترسم و پناه می گیرم. اگر تو غضب نکنی هیچکس نمی تواند با آدم کاری بکند.
داعیا الی الله همه حرفش خدا است و می گوید که شما محتاج خدا هستید. دنیا وآخرت و برزختان با خدا است. اینطوری بندگی کنید؛ دنیا می خواهید اینطور به حرف خدا گوش بدهید، آخرت می خواهید اینطور گوش بدهید، و بالاتر از آخرت یعنی خود خدا را می خواهید این کار را بکنید. او همه دستورات را می گوید و هیچکدام از آنها هم دعوت به شرک نیست، زیرا هیچ کجا شما نمی بینید که به دنیا یا به شهوات دعوت بشود.
انبیاء و نبی اکرم که محورشان است، اینطور هستند. فقط به خدا و توحید می کنند و فقط این پیامبر دست انسان را در دست خدا می گذارد. هر یک قدمی که با این پیامبر جلو بروی، خداشناس تر می شوی و اخلاص و محبتت به خدا بیشتر می شود؛ تا آنجایی که آدم را به مقام اخلاص محض می رسانند. ثمره اخلاص محض هم لقاء الله است؛ چنانچه قرآن می فرماید «فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه أحدا»(کهف/110)؛ پیامبر ما را تا اینجا می برد و دست ما را تا رسیدن به مقام اخلاص می گیرد. نتیجه مقام اخلاص دیگر لقاء بهشت نیست؛ بلکه لقاء الله است؛ یعنی در بهشت هم باشد با خدا است.
داعیا الی الله خود خدا است که ما را به سوی خودش دعوت می کند. در دعای ابوحمزه فرمودند: «بك عرفتك و أنت دللتني عليك و دعوتني إليك و لو لا أنت لم أدر ما أنت» من تو را با تو شناختم و من را به سوی خودت دلالت کردی؛ تو من را به سوی خودت خواندی تو من را صدا زدی. اگر خدا ما را صدا نزند و زیر پای ما را گرم نکند چه کسی می تواند شب بلند شود یا در این مجلسبنشیند. شما فکر می کنید ما با پای خودمان آمدیم در این مجلس؟ محال است؛ این فکر غفلت و شرک است. خیال نکنید ما خودمان به زیارت امام می رویم؛ بلکه فرمودند: نمی آیید تا ما دعوتتان کنیم و نمی روید تا ما مرخصتان کنیم. اینطور نیست که آدم با پای خودش در مسجد می آید؛ بلکه او را می آورد و باید دعوت باشد. در دعای ابوحمزه آدم اول خیال می کند خودش است؛ پس شروع می کند سر و صدا کردن که «إلهي لا تؤدبني بعقوبتك و لا تمكر بي في حيلتك من أين لي الخير يا رب و لا يوجد إلا من عندك» خدایا من باید به همه خیرات برسم؛ اما تو باید دستم را بگیری تا از همه بدی ها نجات پیدا بکنم؛ تو باید من را نجات بدهی؛ لذا آنقدر «یا رب یا رب» می گوید تا نفسش قطع بشود و خدا دستش را بگیرد. بعد یکدفعه می بیند اشتباه می کرد که خیال می کرد خودش آمده و سر و صدا می کند؛ بلکه او ما را بیدار کرده است؛ لذا می گوید «بك عرفتك و أنت دللتني عليك و دعوتني إليك و لو لا أنت لم أدر ما أنت» .
بنابراین دلالت به خدا کار خود خدا است و پیامبر هم «داعيا إلى اللـه بإذنه»(احزاب/46) است و همه کارهایش خدایی است. در جنگ احد حضرت سنگریزه ها را از دست امیرالمومنین گرفتند و به طرف کفار پاشیدند و فرمود «شاهت الوجوه»(6)؛ همان موقع صحنه تغییر کرد. خدای متعال هم در قرآن در این خصوص فرمود «و ما رمیت أذ رمیت ولکن الله رمی»(انفال/17)؛ پیامبر ما، آن موقعی که شما این سنگ ها را پرتاب کردی؛ در واقع شما پرتاب نمی کردی بلکه ولکن الله رمی؛ زیرا دست تو دست خدا است؛ یا در جای دیگر می فرماید «إن الذین یبایعونک إنما یبایعون الله ید الله فوق أیدیهم»(فتح/10) پیامبر ما، موقعی که در بیعت رضوان با تو بیعت می کردند دست تو روی دستشان بود اما دست تو دست خدا است. این پیامبر دستش دست خدا است و لسانش لسان خدا است. خدا لعنت کند آن کسانی را که وقتی پیامبر فرمود بیایید تا یک چیزی برایتان بنویسم، گفتند: این شخص (العیاذ بالله) هذیان می گوید؛ معنای این حرف یعنی خدا هذیان می گوید؛ چون این پیامبر همه کارهایش کار خدا است.
دعوت الی الله کار خود خدا است؛ که ما را به سمت خودش جذب می کند. دعوت حرف و حدیث نیست؛ بلکه دستگیری و دلبری و راهبری است. اگر دل ما را نکشند ما نمی آییم در مجلس بنشینیم. ما با دلمان کار می کنیم و دل ما هم دست راهبر و دلیل و داعی ما است. این پیامبر در واقع داعی الله و هم داعیا الی الله است و ما را فقط به سمت خدا دعوت می کند و می گوید که نه شیطان و نه دنیا چیزی نیست و گولتان نزند؛ همه اش اوست «یا أیها الناس أنتم الفقراء إلى الله»(فاطر/15) هم در بهشت هم در دنیا هم در برزخ مهمان خدا هستید. با بقیه چکار دارید؟! من شما را از شرک نجات می دهم و به خدا می رسانم و موحدتان می کنم.
دعیا الی الله لسان الله است و اگر دعوت می کند یعنی خود خدا دعوت می کند؛ اگر قلوب را جذب می کند، چون مغناطیس عالم است که زیر پای همه موحدین را او داغ می کند و دل هایشان را گرم می کند و در راه خدا می آورد. این جذبه ای که در نبی اکرم است، در واقع جذبات الهی است که پیامبر را گرفته و او را مغناطیس عالم کرده است. آنقدر جذبات الهی در این پیامبر شدید است که همه عالم را به سمت خدا می برد.
فداکاری و رنجهای پیامبر اسلام در دعوت مردم الی الله
این دعوت احتیاج به فداکاری دارد و اگر کسی بخواهد مردم را به سوی خدا ببرد، یک فداکاری می خواهد. اگر کسی حاضر به فداکاری در راه بندگان خدا نباشد، خدا او را پیامبر نمی کند. این پیامبر اگر صدر همه انبیاء قرار گرفته بخاطر این است که بیش از همه حاضر شده برای رساندن مردم فداکاری کند. رساندن فداکاری و بلاکشی می خواهد. کسی که بلاکش نیست نمی تواند داعی الله باشد، زیرا با حرف کسی سمت خدا نمی آید.
این پیامبر بار عاشوراء را کشیده تا توانسته مردم را برساند. هیچ پیامبر اولی العزمی نمی توانست این بار را بکشد؛ چون کمرش خم می شود. ابراهیم خلیل می گوید: خدایا ای کاش من با قربانی کردن حضرت اسماعیل به اعظم ثواب های مصائب می رسیدم. اعظم ثواب مصائب یعنی شفاعت کل عالم دست او می افتاد و همه را به سمت خدا می برد. به او می گویند: چه می گویی؟ کار شما نیست، بلکه کار پیامبر است. حضرت ابراهیم را در گودی قتلگاه برده و می گویند ببین؛ اعظم مصائب این است و نه قربانی کردن اسماعیل؛ و او هم می بیند که واقعا همینطور است.
پیامبر داعی است و با جذبات خودش همه را می برد و با عبادت خودش شیاطین را دور می کند و با بلاء خودش همه را به سمت خدا می کشاند. خدا کسی را داعی الله می کند که توان کشیدن این بار را داشته باشد و بتواند با محبت مردم را ببرد.
به ما می گویند که بچه اترا نماز خوان کن، بلد نیستیم؛ دو بار می گوییم؛ اما دفعه سوم بد دهانی می کنیم. آیا ما می توانیم داعیا الی الله باشیم؟ بچه را نمی توانیم با محبت به طرف خدا ببریم. اما در خصوص پیامبر فرمودند «أدب نبيه على محبته فقال و إنك لعلى خلق عظيم»(7). خدای متعال او را غرق در محبت خودش کرد بعد گفت: برو با محبت بنده های من را بیاور؛ ایشان می آید و با محبت می برد و دلبری می کند. از معراج برمی گردد، جایی که حتی جبرئیل نمی تواند با او همراهی بکند و می گوید «و لو دنوت أنملة لاحترقت»(8) یک انگشت نمی تواند در آن وادی برود؛ اما حضرت می آید و روی زمین می نشیند و سر آن عرب جاهلی را در دامانش می گذارد و شروع می کند به قصه گفتن تا خوابش می برد و در گرمای آفتاب حضرت سرش را طوری می گذارد تا عرق روی سر او نیافتد و بیدار نشود. اینطور است که می شود مسلمان درست کنی. قرآن می فرماید «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک»(آل عمران/159) رحمت خدا در وجود تو است که اینطور نرم هستی و با اینکه مردم تو را سنگ می زنند اما می گویی «اللهم اهد قومي فإنهم لا يعلمون»(9) اینهـا نمی دانند چکار می کنند.
اوائل بعثت هر وقت به خانه می آمدند، حضرت خدیجه می دیدند که ایشان مجروح است. آنقدر گاهی سنگ به حضرت می زدند که استخوان های پای حضرت آشکار می شد. چه کسی این کار را می کند؟ کدام پدری بچه اش را دعوت به خیر می کند و اینطور با او می ایستد و می فرماید «أنا و علي أبوا هذه الأمة» خدا این پیامبر را با محبت خودش ادب کرده و آنوقت به او فرمود که با خلق عظیمت همه را بیاور. اسلام، خلق عظیم نبی اکرم است. پیامبر اینگونه داعیا الی الله است و با محبت همه را می خواند. به این دلیل است که همه گریز پاها دور ایشان جمع می شوند و طفلی که شنبه نمی آمد را جمعه به مکتب می آورد. «درس معلم ار بود زمزمه محبتی – جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را» آدم های عجیب غریبی را این پیامبر با محبت با لطف با مهربانی با فداکاری با بلاکشی با زجر بردن خودش در راه آورده است؛ چنانچه خود حضرت می فرماید «ما أوذي نبي مثل ما أوذيت»(10)، این عهد ایشان با خدا است که فرمود: خدایا من آنها را می آورم؛ خدایا تو به من اجازه بده من همه را بهشتی می کنم و آنها را از دهان شیطان می گیرم و خدا هم دید که ایشان راست می گوید.
ابلیس به حسب ظاهر خیلی توانا است. خیلی ریاضت کشیده و دو رکعت نمازش چهار هزار سال طول کشید و معلم ملائکه بوده و تا آسمان چهارم رفته بود. کمر بسته و گفته نمی گذارم احدی از اینهـا در بهشت بیایند. حضرت فرمود: خدایا تو این بنده ها را قبول کن، اعتبارشان با من؛ در واقع حضرت برای ما چک سفید امضاء داده و این یعنی «حمله ذنوب شيعته ثم غفرها له»(11) بار ما را به دوش کشیده و الا نمی شود همینطوری کسی را برد؛ خدا می داند این پیامبر برای تک تک ما سرمایه گذاری کرده و می کند و به دانه دانه ما اشراف و احاطه و توجه دارد و برای تک تک ما دلسوزی و برای تک تک ما دعا می کند و بار بر می دارد. ایشان خیلی پیامبر بزرگی است؛ و مثل خورشید وقتی می تابد در خانه تک تک ما می تابد و هیچوقت هم از نور خانه شما کم نمی کند تا در خانه ما بتابد. این پیامبر برای تک تک ما نزد خدا شفاعت می کند و آبرویش را گرو می گذارد.
پیامبر به خدا فرمود که به اینهـا اعتبار بده من اینهـا را می رسانم و از دست شیطان می گیرم. وقتی اینهـا در سفره شیطان رفتند و آلوده شدند و باری را دست شیطان دادند، من از شیطان پس می گیرم. خدا یک فتح الفتوحی برای پیامبر کرده که هر چه شیطان برده برگشته است. در قرآن می فرماید «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر»(فتح/2) همه جهنم را خاموش کرد.
این پیامبر همه بارها را برداشت و قرآن و اهل بیت را آورد و راه آینده را صاف کرد؛ زیرا اگر می رفت و چیزی باقی نمی گذاشت، راهش قطع می شد؛ اما «إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي أهل بيتي» اهل بیتش را گذاشت و بار بلا را روی دوش آنها قرار داد؛ البته بار بلا را با عهد خودشان گذاشته است؛ مثل ابراهیم خلیل که وقتی می خواست حضرت اسماعیل را در قربانگاه ببرد، گرچه امتحان حضرت ابراهیم بود ولی حضرت اسماعیل قبول کرد. اهل بیت هم بار پیامبر را قبول کردند.
در آخرین لحظات عمر پیامبر جبرئیل وقتی آمد و عرض کرد: یا رسول الله آسمان ها را زینت کردیم و ملایکه صف در صف ایستادند و منتظر قدوم شما هستند، حضرت فرمود: جبرئیل، چیزی بگو تا غصه روی دلم برداشته بشود؛ من نگران یک امری هستم. گفت: آقا نگران چه هستید؟ فرمود نگران این امت هستم؛ زیرا حضرت جریان سقیفه و جریان بنی امیه و «ظلمات بعضها فوق بعض»(نور/40) را می دید و نگران بود.
سوره هل اتی سوره تفسیر شفاعت اهل بیت است. در این سوره یک آیه ای است که عباد الله با خدا عهد بستند تا ما را ببرند و برسانند؛ و به عهدشان هم وفا کردند «یوفون بالنذر و یخافون یوما کان شره مستطیرا»(انسان/7) نگران آن روز سخت هستند که فراگیر است و همه را در بر می گیرد؛ البته نگران ما هستند و الا امیرالمومنین چه نگرانی ای از قیامت دارد؟ برای ما می ترسد و الا خدا همه عالم را برای او فراهم کرده است. خدای متعال به پیامبر فرموده بود که قطعا عذاب نمی شوی و قطعا همه رحمتم برای تو است؛ اما ده سال روی پنجه پا می ایستاد و عبادت می کرد تا آنجا که قرآن نازل شد «طه ما أنزلنا عليك القرآن لتشقى»(طه/2) گفتیم برو دست بندگان ما را بگیر و بیاور ولی نگفتیم اینقدر خودت را به زحمت بیانداز؛ چقدر خودت را به زحمت می اندازی که اینهـا را برسانی. این پیامبر داعیا الی الله است و بار ما را برداشته و به خدا قول داده که خدایا من اینهـا را پاک تحویل تو می دهم. خدا هم فرمود که یک فتحی برای تو کردم که همه محبین و شیعیان تو پاک می شوند.
شاید باطن آن فتح الفتوح در عاشوراء بود. در عاشوراء یک فتحی خدا برای نبی اکرم کرد که همه پاک شدند؛ البته پیدا است که این به معنی گناه کردن نیست؛ همه ما این را می فهمیم که ما مدیون پیامبر هستیم و وقتی پیامبر برای ما چک سفید امضاء دست خدا داده ما هم باید طوری رفتار کنیم که آبروی پیامبر را حفظ کنیم تا خجالت نکشد و اذیت نشود. السلام علیک یا رسول الله…
پی نوشت ها:
(1) البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص: 183
(2) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 93
(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 47
(4) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج1، ص: 226
(5) الكافي (ط – الإسلامية)، ج 3، ص: 488
(6) تفسير القمي، ج 1، ص: 271
(7) الكافي (ط – الإسلامية)، ج 1، ص: 265
(8) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص: 179
(9) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 20، ص: 21
(10) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 3، ص: 247
(11) تفسير القمي، ج 2، ص: 314
پایان