بررسی موضوع پیامبر و وحدت در نهج البلاغه در بیانات حجت الاسلام ناصر رفیعی:
الحمدالله رب العالمین الصلاهُ و السلامُ علی سیدنا و نبیینا ابالقاسم محمد و علی آله الطَّیبین الطاهرین سییَّما بقیه الله فی الارضین و لعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین.
اللّهمَّ کُن لِولیکَ الحُجَّت ابن الحَسن صلواتُک علیه و عَلی آبائِه فی هذه السّاعَه و فی کلِّ ساعَه وَلیاً و حافِظاً و قائِداً و ناصِراً و دَلیلاً و عَیناً حتّی تُسکنهُ عَرضَک طَوعاً و تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
تبریک عرض می کنیم دوازدهم ربیع الاول تا هفدهم را که بنابر پاره ای از نقل ها امروز سالروز تولد پیامبر است که اکثر منابع اهل سنت همین را نوشتند ،برخی از علمای شیعه مثل مرحوم کلینی هم دوازدهم ربیع را میلاد می دانند. اکثر بزرگان شیعه هم هفدهم ربیع که این هفته به عنوان هفته ی وحدت نامیده شده ، همچنین میلاد باسعادت امام صادق علیه السلام هم پایان هفته هست تبریک عرض می کنیم . هم هفته وحدت را و هم میلاد سراسر نور نبی رحمت را و امام صادق علیهم السلام را. من سه تا نکته عرض می کنم:
شخصیت پیامبر در نهج البلاغه
یک اشاره ای می کنم، امیرالمومنین مهم ترین وصّاف پیغمبر است ، وصّاف یعنی توصیف کننده. البته وصّافُ النبی کسان دیگر هم بودند که گاهی بهشان می گفتند ، صِف لی النبی پیغمبر را برای ما توصیف کنید . ولی یکی از مهم ترین توصیف کنندگان پیغمبر امیرالمومنین است. چون بچه بوده تو خانه ی پیغمبر آمده . خدیجه ی کبری اورا بزرگ کرد تمام تقریبا این سی سال عمر حضرت امیر از کودکی با پیغمبر شب و روز سپری شد. لذا یک روایتی دارد در جلد ۱۶ بحار ، که آقای محمدرضا حکیمی هم این را شرح کرده چاپ شده . خیلی روایت قشنگی است طولانی است که :
امام حسین علیه السلام به پدرشان امیرالمومنین عرض کردند صِف لیَ النَّبی ؛ شما پیغمبر را برای من توصیف کن. تو خانه چه جور بود بیرون چه جور بود؟ با جُلَسا با مردم و هم نشینانش چه جور بود؟ سکوتش چه جور بود کلامش چه جور بود؟ آن روایت را من یک دهه در مشهد بحث کردم. به نظرم فضاهای مجازی باشد ، ده شب من تو مشهد بحث کردم. الان هم نمی خواهم اینجا واردش بشوم ولی خیلی روایت قشنگی است . عرض کردم یک کتابی است تو بازار به نام پیامبر به روایت امام رضا، آقای حکیمی نوشته چون راوی این حدیث امام رضا است. اگر خواستید آنجا ببینید. آدرس همخواستید جلد ۱۶ بحار ، توصیف پیامبر از زبان امیرالمومنین به درخواست امام حسین. خیلی روایت قشنگی است ، اگر الگو بشود مردم ما بدانند تو خانه باید چه جور باشند بیرون با مردم ؟ دیگر حالا آن را عرض نمی کنم.
تو نهج البلاغه هم مکرر ایشان راجع به حضرت پیامبر صحبت کرد . خطبه ی ۱۶۰ . ببینید چقدر زیبا حضرت امیر پیامبر را معرفی می کند ، خیلی مختصر می گویم.
فتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ،مردم به این پیغمبر پاکیزه تاسی کنید ، از او الگو بگیرید ، فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى هرکه الگو می خواهد پیغمبر، خدا تو قرآن می گوید لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه ، وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى هرکه بزرگی می خواهد از پیغمبر یاد بگیرد. بزرگ منشی، از پیغمبر، الگو گیری ازپیغمبر. یک جمله امیرالمومنین می فرماید می دانید خدا کی را خیلی دوست دارد؟ ما دلمان می خواهد پیش خدا محبوب باشیم ، اکر کسی پیش خدا محبوب باشد به قول قمی ها نانش تو روغن است. بهشت می رود محبوب خدا شدن دیگر همه چیز است خدا آدم را دوست داشته باشد تمام است.
أحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ ، چهارتا کلمه است ، کاش این را تابلو کنیم توی جشن ها بزنیم. أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ . محبوب ترین انسان ها پیش خدا کسی است که بیشتر به پیغمبر اقتدا کند ، روش پیغمبر سنت پیغمبر تو زندگی اش پیاده بشود.
آن وقت حضرت چند تا مثال زد ؛ کار را سخت نکنید بعضی اوقات ما ، یک وقت یکی از آقایان که سخنران معروف بود، گفت اینطور که شما از ائمه صحبت می کنی هی فاصله ی مارا از ائمه زیاد می کنی، بلاخره ائمه ی یک جنبه ی عرشی دارند ، قبول، ما عقلمان هم نمی رسد ، اما یک جنبه ی فرشی هم دارند ؛ بلاخره امام آن که قرآن می گوید الگو قرار بدهید ، آنی که امیرالمومنین می گوید به من اقتدا کنید ، باید بشود دیگر یک کاری باشد که بشود؛ بله حالا امام ولایت تکوینی دارد آنها را ما کاری نداریم آنها قابل الگو برداری نیست ، من نمی توانم ولایت تکوینی امام و عصمت را بیایم الگوبرداری کنم. بله آنها را باید گفت برای مردم که باورشان قوی بشود. اما ساده؛ پیغمبر چکار میکرد؟
يأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ رو زمین می نشست غذا می خورد ، خب الان ما یکی از در وارد شود بگوییم آن پایین بنشین بهش بر می خورد ،يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ رو زمین غذا می خورد. يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ مثل عبد می نشست ، یعنی چی یعنی خیلی مودب بی تکلف، يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ با دست خودش کفشش را می دوخت، پاره می شد خودش می دوخت آقا بگیر و ببند و بیا و .. نه آقا يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ، پیغمبر این بود سیره اش این بود، وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ اگر لباسش پاره می شد خودش می دوخت يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ. اینها سیره ی پیغمبر است. در یک کلمه بخش اول عرضم تمام.
پیغمبر کی بود؟
فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ ، دنیا را طلاق داده بود، دنبال دنیا نبود خدا می گوید به زنهایت هم بگو ، بگو اِن کُنتنَّ تُردنَ الحیاهَ الدنیا ، اگر دنیا می خواهید بیایید طلاق بگیرید بروید. پیغمبر نمی گویم غذا و اینها فراهم نمی کند، چرا ، اما دنیا به معنای زینت به معنای وابستگی نه، بیایید پیغمبر شما را طلاق بدهد بروید دنبال زندگی تان . و این اعرضَ عنِ الدنیا بِقَلْبِهِ، این همه ی معرفی حضرت امیر از پیغمبر تو این یک جمله است. اعراض از دنیا داشت .
لذا خودش می گوید مثل بچه شتری که دنبال مادرش برود من دنبالش می رفتم. أَتْبَعُهُ اِتِّبَاعَ اَلْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ، من مثل عبد ، عبد تعبیرش این است من عبیده، مثل عبدی دنبال پیغمبر می رفتم. روزانه ؛ این خیلی مهم است روزانه اخلاق پیغمبر را تو زندگی ام پیاده می کردم. يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ عِلْماً مِنْ أَخْلاَقِهِ .
خب این دو سه جمله راجع به رسول خدا.
وحدت در نهج البلاغه
اما مطلب دوم : این هفته هفته ی وحدت است، یکی از منادیان سرسخت وحدت امیرالمومنین بود تو نهج البلاغه ، به خاطر وحدت هم سکوت کرد به خاطر حفظ اسلام هم کوتاه آمد. و الّا یهود و نصاری برده بودند همه چیز را. مشاوره داد پاسخ سوال داد، تو نماز جماعت ها شرکت کرد تو مسجد آمد، تا کوفه که به قدرت رسید خیلی روی مسئله ی خودش رسما مانور نداد، چرا به افراد گاهیمی فرمود اما اولین بار به صورت رسمی تو میدان کوفه غدیر استناد کرد . نه اینکه قبلش نبود اما نه به این شدت . خب فاطمیه نزدیک است ، جسارت شد توهین شد همه ی این قصه ها را، چون روایتی دارد که پیغمبر فرمود علی جان اگر این اختلاف بین شما مسلمان ها که بعد از تو را نمی پذیرند زیر بال تو نمی روند زیاد بشود، یهود و نصاری بر شما حاکم می شوند. حضرت بین اهم و مهم اهم را انتخاب کرد ، دید اصل اسلام از بین برود یا یهود حاکم بشود خیدی بهتر است که اصل اسلام حفظ بشود. سیره ی حضرت امیر نشان می دهد این را . حالا من دو نمونه از نهج البلاغه هم خدمتتان عرض میکنم. خطبه ی ۱۲۱.الان بحثم هست وحدت در نهج البلاغه.
انَّ الشَّیْطَانَ یُسَنِّی لَکُمْ طُرُقَهُ مردم شیطان یک روش هایی داد جلوی مای شما می گذارد ، یُسَنّی آسان هم قرار می دهد اینها را ، روش های آسان ، مهم ترین شیوه ی شیطان این است :وَ یُرِیدُ أَنْ یَحُلَّ دِینَکُمْ عُقْدَهً عُقْدَهً ، می خواهد گام به گام گره به گره دین را از شما بگیرد، آن وقت چکار می کند؟ می دانی شیطان سیاستش گام به گام است، خودش هم می گوید خطوات، قرآن می گوید خطوات ، خطوات جمع خطوه است ، و من یَتَّبِع خُطُواتِ الشّیطان . مردم مهم ترین حربه ی شیطان برای اینکه دین شما را بگیرد این است : یُعْطِیَکُمْ بِالْجَمَاعَهِ الْفُرْقَهَ اختلاف بین شما بیاندازد اجتماع را از شما بگیرد، الان نزدیک یکمیلیارد و نیم بیشتر مسلمان در دنیا شما نگاه کنید ، اصلا تو خود عراق شیعیان چقدر اختلاف دارند؟ خو ما ، چقدر این دفتر آن دفتر این آقا آن آقا، بیایید کشورهای دیگر حالا من شیعه را گفتم با اهل سنت، ببینید یمن ، چقدر حمایت می کند مصر از یمن چقدر حمایت میکند اردن ، مسلمانند ، دارند کشته می شوند شهید می شوند . امام فرمودند اگر یکی یک سطل آب مسلمان ها بریزند اسرائیل را آب می برد، یهود مگر چقدر هستند؟ سه چهارمیلیون آدم جمع کردند توی یک سرزمین اشغالی اینطور دنیا را قبضه کردند. رییس جمهور آمریکا با عزل و نصب اسرائیل بالا پایین می رود، کارتل ها شرکت ها ، آن وقت مسلمان ها با این جمعیت میلیاردی . به قول سید جواد اسدآبادی مسلمان ها تو یک چیز اتجاد دارند آن هم اختلاف است .اتحاد دارند بر سر تفرقه. خودمان را اصلا می گویم اللن بین خود ماها چقدر حالا اهل سنت هگ کاری نداریم . خودمان شیعیان تو عراق چند تا گرایش شیعی هست ؟ چقدر اختلاف ها گاهی می افتد در این جریان های شیعی و سیاسی.
پس شیطان حربه اش این است، ببینید این هم خوب است تابلو بشود؛ شیطان کارش این است : یُعْطِیَکُمْ الْفُرْقَهَ وَ بِالْفُرْقَهِ الْفِتْنَهَ، اول اختلاف می اندازد بعد هم فتنه ایجاد می کند.
ابوموسی اشعری راجع به حکمیت یک نامه ای به امیرالمومنین نوشت ، حالا یکچیزهایی نوشت ، ابوموسی آدمراحت طلبی بود. تو حکمیت هم کلاه سرش رفت. در عین حال گول عمرعاص را خورد . بعدها هی به حضرت اعتراض می کردند چرا حکمیت را قبول کردی و اختلاف افتاد و چنین شد و چنان شد .بعدحتی عده ای کافر دانستند حضرت امیر را به خاطر قبول حکمیت.
ابوموسی یک نامه ای نوشت به امیرالمومنین که مضمون این نامه این بود که شما مثلا موجب اختلاف شدی، با این قصه ی حکمیت و اینها. البته نامه را تو نهج البلاغه آقا نیاورده. جوابش هست. نامه ی ۷۸ نهج البلاغه اگر خواستید. سید رضی می گوید این نامه در پاسخ به ابوموسی اشعری است که تو حکمیت به آقا نامه نوشت . من فقط یک سطرش را می خوانم ، نوشت :
آقای ابوموسی اشعری ؛ لَيْسَ رَجُلٌ أَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله)(خیلی جمله ی قشنگی است ) وَ أُلْفَتِهَا مِنِّي؛ هیچ کس تو امت پیغمبر تو مسلمان ها از من حریص تر به وحدت نیست .اگر وحدتی هست من اولی منادی اش هستم. به من نگو اختلاف انداختی، لَيْسَ رَجُلٌ أَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ رسول الله صلی الله علیه وآله یعنی هیچکس به اندازه ی من درد و دغدغه ی وحدت مردم را ندارد وَ أُلْفَتِهَا مِنِّي؛ دیگر ۲۵ سال از حق مُسلمش ، شما کسی را تو غدیر با آن عظمت معرفی کردی همین ها که بیعت کردند انکار کردند. تو جمل آنطور جلویش صف آرایی کردی آن وقت با آن احترام همسر پیغمبر را برگردانده مدینه، این هما کشته تو جمل داده شده. نه امیرالمومنین اهل تسامح نیست اما به خاطر حفظ اسلام تو جمل
توی جمل یک کسی آمد به ایشان گفت چرا جنگ را شروع نمی کنی؟ فرمود من جنگ شروع نمی کنم قرار نیست، اینها جمع شدند.من که با اینها کاری ندارم. حضرت یک جوانی را خواست به نام مُسلم مجاشعی، فرمود تو برو قرآن بخوان ، قاری قرآن بود وارد بود یا صدای خوبی داشت نمی دانم ، برو یک کمی قرآن برای اینها بخوان . این آمد وایساد جلوی سپاه جمل شروع کرد قرآن خواندن ، قرآن هم دستش بود، حالا ورقی بود صفحه ای بود بلاخره تیر شلیک شد از سپاه جمل به طرف این جوان قرآن و سینه به هم دوخته شد و افتاد روی زمین و شهید شد. اتفاقا مادرش هم آنجا بوده آمد بالای سرش خیلی گریه کرد ، گفت جرم بچه ی من چه بود مگر شمشیر دستش بود؟ قرآن دستش بود قرآن می خواند. همچین کاری کردند سپاه جمل. یعنی یک جوان را ، آن موقع آقا فرمود حالا شمشیر دست بگیرید. علی اهل تسامح نیست . شمشیر دست بگیرید و برخورد کرد با سپاه جمل. ولی آنها شروع کردند . تو به من می گویی اختلاف؟ من خودم منادی وحدتم .لَيْسَ رَجُلٌ أَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ رسول الله صلی الله علیه وآله و اُلفَتِها منّی.