از جمله بیانات حجت الاسلام ناصر رفیعی در موضوع سیره پیامبر اعظم:
آیات آخر سورهی توبه خدا می فرماید: این پیامبر از جنس خود شماست. این پیامبر نسبت به شما مهربان است. درد شما را درد خودش میداند. این پیامبر حرص دارد بر راهنمایی شما مردم. در جای دیگر میفرماید: این پیامبر بر اعمال شما گواه است. این پیامبر نذیر و بشیر است یعنی شما را بشارت میدهد و از عذاب می ترساند. این قدر پیامبر نسبت به امت مهربان بود که در بعضی از نقل ها خدا می فرماید: این قدر خودت را به زحمت نینداز، پیامبر بعضی از این ها قابل هدایت نیستند. داریم که گاهی به آن حضرت سنگ می زدند و او مجروح می شد و خون از بدن شان جاری می شد. همسرشان می گفتند که من می دیدم که پیامبر زخمی شده ولی گوش های نشسته و زمزمه می کند و می فرماید: خدایا این مردم را هدایت کن. همه ی تلاشش این بود که مردم را هدایت کند و هیچ گاه از تلاشش ناامید نشد. به ایشان سنگ و چوب زدند و به ایشان تهمت زدند و مسخره اش می کردند ولی هیچ گاه از کار هدایت دست برنداشت. به گونه ای که روز را از شب نمی شناخت، شب را از روز نمی شناخت. یک وقتی پیامبر دیدن یک نوجوان یهودی آمد. حضرت آن را دعوت به اسلام کرد. آن نوجوان داشت جان می داد در حال احتضار بود. نوجوان مسلمان شد. نوشته اند آن قدر پیامبر خوش حال شد وقتی از خانه بیرون آمد خدا را شکر کرد که امروز توانسته یک نفر را هدایت کند. این در واقع بخشی از آیات قرآن همان طور که اشاره کرده ام است که به معرفی شخصیت و تلاش ایشان پرداخته، از طرفی قرآن کریم آیات متعددی به مردم توصیه کرده که هر چه پیامبر می گوید گوش کنید. حرفهای پیامبر وحی است. هرچه پیامبر برای شما آورده آنرا بگیرید. منظورش فقط قرآن نیست. أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ: هرچه پیامبر میگوید اطاعت کنید.
خدا می فرماید که هر چقدر که من را دوست دارید حرف پیامبر را گوش بدهید. در قرآن در آیات متعدد می فرماید که هر چه پیامبر بگوید حجت است. ارشاد پیامبر در جامعه بیشتر عملی بود. مثلا در مورد نماز فرمودند که همان طور که من نماز می خوانم نماز بخوانید. در سال آخر که به حج آمد، مردم احکام حج را یاد گرفتند. چند روز در منا و چند روز در عرفات توقف کردند ؟ چه جور طواف کردند ؟ تمام اینها را یاد گرفتند و اینها اعمال حج شدند. پس سیره ی پیامبر بر دو بخش است. بخشی که لازم و واجب است یعنی باید و نباید است. اینکار را انجام بدهید یا ندهید. بخش دوم سیره واجب نیست ولی خوب است که انسان آنها را یاد بگیرد. اگر کسی آنها را رعایت نکند، روز قیامت محاکمه نمی شود. بقول یکی از نویسندگان، انسان در زندگی اش باید زنبورصفت باشد. نه اینکه مثل بعضی ها بوقلمون صفت باشد، که تغییر رنگ می دهند یا مگس صفت باشد که بدنبال نقطه های منفی می روند. حضرت علی علیهالسلام می فرماید: در زندگی مثل زنبور عسل باشید زیرا او سراغ شهد گل می رود. اگر ما بخواهیم در زندگی رفتار کسی را الگو قرار بدهیم، شهد گل ما چیست؟ اِنَّکَ لَعَلَیٰ خُلُقٍ عَظیم.
از امام صادق علیهالسلام روایت داریم که وقتی پیامبر مبعوث شد آیه ای برای ایشان نازل شد. ای پیامبر از خطاکاران بگذر یا طلب عفو و مغفرت کن. اگر کسی خطایی کرد از او اِعراض کن. وقتی پیامبر اینها را عمل کرد آیه نازل شد: انک علی خلق عظیم. پس ما باید عفو و گذشت را از زندگی پیامبر درس بگیریم. سیره ی پیامبر از همان قرن اول مورد توجه مورخین بوده است. کتابهای تاریخ که نوشته می شده، اسم آن را سیره می گذاشتند. خوشبختانه آن قدر اصحاب دقیق بودند که حتی شمایل پیامبر را هم نوشته ا ند. الان کتابهایی بنام شمایل النبی داریم که قد، قیافه، چشم و ابروی پیامبر را توصیف کرده است. حتی راه رفتن و غذا خوردن پیامبر هم نوشته اند. کتاب سنن النبی مرحوم علامه ی طباطبایی کتاب خوبی است که رفتار پیامبر و آداب او را نوشته است البته بطور مختصر و اگر کسی کامل بخواهد باید کتاب های تاریخی را بخواند. من بخشی از آنها را از این کتاب برای شما نقل می کنم. پیامبر اسلام کارهای خودش را خودش انجام می داد. لباس وصله می زد، کفش تعمیر می کرد و از گوسفند شیر می دوشید. این خیلی مهم است.
بعضی از آقایان می گویند که زن را برای همین کارها گرفته ایم. می گویند که من کفش تمیز کنم یا لباس اتو بزنم ؟ یا فلان کار را انجام بدهم ؟ گروهی از مکه خدمت امام صادق علیهالسلام آمدند. یک نفر از کسی شروع به تعریف کرد. فلان شخص همه اش مشغول نماز، دعا، قرآن و طواف بود. وقتی حرفهای شخص تمام شد، پیامبر پرسید: پس کارهای او را چه کسی انجام میداد ؟ چه کسی اسب او را تیمار می کرد و برایش غذا تهیه می کرد؟ گفت: ما کارهای او را می کردیم. پیامبر فرمود که شما به مراتب بهتر از او هستید. روایت داریم: خدا لعنت کند کسی را که بارش بر دوش جامعه باشد. پیامبر با برده ها غذا می خورد و روی زمین می نشست. بعضی ها می گویند که کلاس ما به فلانی نمی خورد. او دیپلم است و من دکتر هستم. این توهین به پیامبر است که بگوییم او بی سواد بود، پیامبر استاد ندیده بود. اُمی یعنی کسی که مکتب نرفته بود. پیامبر فرمود: خدا چهل سال من را تربیت کرد. نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسئله آموز صد مُدرس شد. با این جایگاهی که داشت، با برده ها هم غذا می شد. وقتی سوار مرکب بود دیگری را هم سوارمی کرد. اگر شما سوار ماشین خالی بودی و کسی جلوی شما را گرفت، او را سوار کن. نگویید که مگر من مسافرکش هستم و در شأن من نیست. از اینکه شخصا برای رفع نیاز به بازار برود هیچ عبایی نداشت. امام صادق علیهالسلام چیزی برای خانه اش خریده بود و داشت می برد. اصحاب گفتند که بدهید ما بیاوریم. امام فرمود که من خودم صاحب عیال هستم و سزاوار هستم، پس به من می رسد. بعضی ها فکر می کنند که اگر پست و منصبی دارند دیگر نباید به بازار یا پارک پا بگذارند یا بچه را به تفریح ببرند. پیامبر شخصا به بازار می رفت و خرید منزل را انجام می داد. دیگر اینکه هر چه به او تعارف می شد کوچک نمی شمرد. در هدیه، به خود هدیه دهنده نگاه کن نه به خود هدیه.
کسی پیش امام صادق علیهالسلام آمد و امام دو حبه انگور به او داد. شما به دو تا حبه نگاه نکن به خود امام نگاه کن. اگر کسی به حضرت هدیه ی کوچکی می داد، نمی گفت که این چیست ؟ حتی اگر نامرغوب ترین خرما بود. نفس عمل برای پیامبر مهم بود. همواره لبخند به لب داشت. پیامبر فرمود: ای مردم هر روز صدقه بدهید. یک نفر گفت: یا رسول الله ما نمی توانیم هر روز صدقه بدهیم. فرمود: تبسم در چهره ی مردم صدقه است. اینکه دیگر هزینه ندارد. بعضی ها دنبال عبادتهای ارزان می گردند. لبخند صدقه است. غمگینی درونش از چهره اش معلوم هویدا نبود. متواضع بود. داریم که جهنم بدجایگاهی برای انسانهای متکبر است. از میان صفات رذیله، بدترین آن تکبر است. ما درس آیت الله مظاهری که از مراجع تقلید هستند می رفتم. ایشان چند جلسه ای درباره ی تکبر صحبت می کردند. ایشان فرمودند: تکبر از میان صفات رذیله بدترین است زیرا با خدا در افتادن است.
روایت داریم: عظمت زیبنده ی خداست و کسی که من می گوید یعنی با خدا در می افتد و عبودیت را نادیده می گیرد. خودپسندی و خودبینی یعنی خدا نبینی. چون خودبینی یعنی خدا نبینی، بنابراین خدا بدش می آید. ویژگی دیگر آن حضرت این بود که اهل اعتدال بود. هرگز اسراف نمی کرد. الان ما در جامعه مان دچار اسراف هستیم. اعتدال یعنی میانه روی. البته بخیل بودن هم صفت خوبی نیست. در عین حال که گشاده دست بود مُسرف نبود. سیره دیگر پیامبر سیره ی ظاهری بود. بعضی از خانم ها می گویند که شوهر ما به خودش نمی رسد. لباس خوب نمی پوشد و ژولیده بیرون می آید. وقتی می خواهیم بازار برویم، خجالت می کشیم که با او به بازار برویم. پیامبر مرتب در آینه نگاه می کرد. و موهایش را شانه می زد و مرتب می کرد. می فرمود که خدا دوست دارد که بنده در هنگام بیرون رفتن، خودش را برای برادر مومنش بیاراید. معطر و زیبا بودن خوب است. مشکلی که ما در مساجدمان داریم این است که بوی پا در فضای مسجد می پیچد. طبق شرع و علمای ما مَس پا برای وضو کافی است. خدا می فرماید که سر و پا را مس کنید. نمی گوید که بشویید. مَس مانع از شستن نیست. خوب است بعد از مس پا، آن را بشویید و جوراب تمیزی بپوشید. در بعضی مساجد خیلی بوی پا انسان را اذیت می کند. این نکته ی مهمی است. دیگر اینکه حضرت به هر کوچک و بزرگی سلام میکرد. یک روز پیامبر شیطان را دیدند. گاهی اوقات شیطان برای انبیاء مجسم می شده است. شیطان بر انبیاء مسلط نبوده است. نه اینکه سراغشان نمی آمده بلکه حریف شان نمی شده است. در قرآن داریم که اگر کسی ایمان داشته باشد شیطان حریف او نمی شود. گاهی شیطان به انبیاء می گفت که من می خواهم به شما نصیحتی بکنم. پیامبر به شیطان گفت که چه چیزی تو را ضعیف و لاغر می کند ؟ شیطان گفت: چند چیز من را لاغر می کند. یکی اینکه وقتی مردم به هم سلام می کنند. شیطان از کینه و بخل خوشش می آید.
این صریح قرآن است که می فرماید: شیطان میخواهد بین شما کینه و دشمنی بیندازد. وقتی ما به یکدیگر سلام می کنیم، مودت می آورد. مودت نقطه ی مقابل بغض است. بخاطر همین شیطان لاغر می شود. دیگر اینکه وقتی با یکدیگر مصافحه می کنند و احوال پرسی هم می کنند. شیطان گفت که این دیگر من را خیلی حرص می دهد و لاغر می کند. دیگر اینکه در شروع کارهایشان بسم الله الرحمن الرحیم می گویند. این کلمه یاد کردن از خداست. چقدر قشنگ است که وقتی سفره را می اندازیم بسم الله بگوید و بقیه همه با هم بسم الله بگویند. و وقتی هم که غذا تمام شد همه با هم الحمدلله بگویند. دیگر اینکه ذکر استغفرالله ربی و اتوب الیه من را لاغر می کند. دیگر اینکه صلوات بر محمد و آل محمد من را لاغر می کند. وقتی نام پیامبر را ببری و استغفار کنی تقویت کننده ایمان است. لذا یکی از ویژگی های پیامبر این بود که به کوچک و بزرگ سلام می کرد.
یکی دیگر از ویژگی آن حضرت این بود که نگاه هایش را میان اصحابش تقسیم می کرد. اعتدال در همه امور خوب است حتی در نگاه کردن. همه را بصورت مساوی نگاه می کرد. این را برای خانواده هایی که بین فرزندانشان فرق میگذارند می گویم. بعضی ها بین عروس بزرگ و کوچک فرق می گذارند. اگر پدر شوهر و مادر شوهری صدای ما را می شنوند می گوییم که عروس ها و پسرها باهم فرقی ندارند. نباید عروس اول را رها کنید و عروس آخر را تکریم کنند. بین خواهر و برادران هم نباید تفاوت بگذارند. دیگر اینکه حضرت هیچ گاه در برابر اصحابش پایش را دراز نکرد. یعنی پیامبر ادب می کرد. حالا اگر کسی پایش درد می کند، عذرخواهی بکند و پایش دراز کند و اگر دست می داد دستش را رها نمی کرد. و وقتی اصحاب این را متوجه شده بودند، خودشان دستشان را رها میکردند زیرا می دانستند که پیامبر این کار را نمی کند.
نکته ی مهم دیگر این است که رسول خدا شوخی می کرد ولی جز حق نمی گفت. در قول دیگری دارد که من شوخی می کنم ولی دروغ نمی گویم. پس شوخی و مزاح یک نوع تفریح در زندگی است. در زندگی لازم و ضروری هم هست. انسان نمی شود که در خانه یا جامعه همیشه اخم هایش درهم باشد. شوخی باعث خنده می شود و خنده یک نوع ورزش برای روان و روح انسان است. شوخی غیر از دروغ و سرکار گذاشتن و تمسخر است. اگر من یکی را مسخره کنم و همه بخندند، این شوخی نیست. پیامبر شوخی می کرد که در آن تحقیر و ناسزا نبود. شخصی می گوید از امام رضا علیهالسلام پرسیدم که فردی میان کسانی زندگی می کند که اهل شوخی هستند. آیا این درست است ؟ امام فرمود: اشکال ندارد اگر نباشد. فهمیدم که منظور امام این است که در آن فحش و ناسزا نباشد. دیگر اینکه هرگز بخاطر خود انتقام نگرفت. بخاطر خدا از کسانی که توطئه می کردند انتقام می گرفت اما بخاطر خودش هرگز انتقام نگرفت بلکه همیشه می بخشید. و خطاکار را عفو می کرد. وقتی مکه را فتح کرد در مقابل موج مخالفین، همه را آزاد کرد. عده ای خدمت ایشان رسیده بودند که جرم های بزرگی داشتند و قاتل بعضی اصحاب بودند ولی پیامبر آنها را عفو می کرد. در آستان میلاد پیامبر و امام صادق علیهالسلام هستیم. سیره ی ایشان هم چنین بود.
فردی پیش امام صادق علیهالسلام رسید و گفت که پسر عموی شما پشت سر شما چنین و چنان گفته است. امام وضو گرفت و نماز خواند. و فرمود: خدایا یک حقی من داشتم گذشتم و یک حقی هم توداری، تو هم بگذر. در اینجا می توانیم نتیجه بگیریم که گذشت را در زندگی خودمان زیاد کنیم. شما به این خانم زندگی می کنی و همسر شماست. حالا متوجه شد و چیزی گفت. یا آقا اشتباهی در مورد خانواده ی شما انجام داد، دیگر به رُخش نکش. قهر نکنید. چقدر خانواده ها بخاطر مسائل جزئی و پیش پا افتاده قهر هستند. خدا بهانه جویی را دوست ندارد. بعضی خانواده ها بهانه جو هستند. یعنی دنبال عاملی می گردد که یک ماه با شما قهر کند و رفت و آمد نکند. می گویند که بره ای در برف راه می رفت و گرگ دنبال بهانه ای می گشت که آن را بخورد. به بره گفت که گرد و خاک نکن. بره گفت که اینجا که خاک نیست که من گرد و غبار نکنم. اگر می خواهی ما را بخوری بخور. بعضی ها می خواهند خانه ی طرف نروند می گویند که چرا این طور شد ؟ چرا فلانی را دعوت کرد ؟ چرا من را دیر گفت ؟ آقایی می گفت که ما فامیلی داریم که اگر به کارت دعوت بدهیم، می گوید که ما را غریبه حساب کردید. اگر تلفن بزنیم، می گوید که ما را آدم حساب نکردی که کارت بدهید. ما نمی دانیم به کدام ساز او بسازیم. انسان های بهانه جو هم خودشان را اذیت می کنند و خانواده هایشان را اذیت می کنند. دوستی می گفت که یک نفر با ما قهر است. می گوید که شب عروسی همه با سواری رفتند و ما با مینی بوس رفتیم و شما به ما تعارف نکردی. آن شب این بنده ی خدا باید حواسش به چهارصد نفر میهمان باشد. شما یکی که نیستی. بعضی ها به ما سلام می کنند و ما متوجه سلام آنها نمی شویم و گله می کنند و من می گوید که اصلا شما را ندیدم. آنهایی که دنبال بهانه می گردند برای اختلاف قضیه ی گرگ و بره است. اینها ویژگی اجتماعی پیامبر بود.
حالا اشاره ای به ویژگی عبادی پیامبر بکنیم. همسر پیامبر می گفت که پیامبر با ما حرف می زند و همین که صدای اذان بلند می شد، با ما بیگانه می شد. همین پیامبر مهربان موقع نماز کسی را نمی شناخت. بینندگان، صدای اذان که بلند می شود با همه چیز بیگانه بشوید. با غذا دوست تلفن بیگانه بشوید. گاهی موقع اذان است و با تلفن صحبت می کنید. از طرف عذرخواهی کنید و بعد از نماز با او صحبت کنید. اینها آثار تربیتی دارد. همسر پیامبر می گفت که دیدم پیامبر به خاک افتاده و دارد دعا می کند. می فرمود: خدایا من را مورد شماتت دشمنان قرار نده، خدایا نعمت هایی که به من دادی، از من نگیز، خدایا گناهانی را که مرتکب نشده ام باز هم توفیق بده که مرتکب آنها نشوم، خدایا یک لحظه من پیامبر را به خودم واگذار نکن. همسرش به پیامبر گفت که مگر شما هم به خودت واگذار می شوی ؟ تو که معصوم هستی. فرمود: برادرم یونس یک لحظه به خودش واگذار شد و در شکم ماهی افتاد. قرآن می فرماید: یونس در تاریکی آن قدر فریاد زد: لا اله الا انت سبحانک کنت من الظالمین. همه می توانند در زندگی دچار این آفت بشوند. می فرماید: پیامبر اسوه شماست. بعضی ها می گویند پیامبر کجا و ما کجا ؟ اخلاق پیامبر را خیلی عرشی نکنید که نتوانیم فرشی به آن عمل کنیم. وقتی خدا می فرماید که او الگوه ی شماست. پس ما نیم خواهیم صددرصد مثل پیامبر نماز بخوانیم ولی خیلی هم سبک نماز نخوانیم. هرچه قدر می توانیم خودمان را در آن مسیر قرار بدهیم.