علوم قرآنی چطور به وجود آمد
سئوال: علوم قرآنی چطور به وجود آمد ؟ در زمان های کهن احادیث بسیار متعددی درباره فهم درست قرآن، که در خود قرآن آمده، پرهیز از (تفسیر به رأى) و تفاوت و معیار تأویل و تنزیل و… به عنوان قواعدى براى فهم درست مطرح شده بودند، و در زمان امامان معصوم علیهم السلام نیز این قواعد گسترش یافت.
امامان اهل بیت نقش اساسى و مهمى در تأسیس قواعد تفسیر داشتند،3 و از جمله اینکه افرادى خاص را تربیت کردند تا قرآن را با روش درست بفهمند و تفسیر کنند، از آن جمله است ابن عباس، شاگرد امام على(علیه السلام) که اگر چه پیامبر را درک کرد، اما در آن زمان کوچک بود و بیشترین بهره را از امام على(علیه السلام) برده است.
در برابر، برخى نیز از تفسیر قرآن ابا مى کردند و از ترس تفسیر به رأى یا آمیخته شدن کلام انسان با کلام خدا و مسائل دیگر، نوشتن حدیث و تفسیر را ممنوع اعلام کردند، و نقشى را که حدیث مى توانست در تفسیر صحیح قرآن داشته باشد، بدین سان کم رنگ کردند و توجه به قرآن بدون تفسیر، جریانى شد که کم و بیش مدت ها ادامه یافت و هنوز آثار آن را بر تفکر مذهبى برخى از مسلمانان درباره قرآن مى توان دید، اگر چه کم رنگ تر و رقیق تر از زمان نخستین.
اما به هر حال، مردم با قرآن سرو کار و داشتند، با معارف و احکام آن در تماس بودند، ناچار درباره آن مى اندیشیدند، مى پرسیدند و سرانجام نیز شروع به نوشتن کردند.
روش هاى تفسیرى از آغاز تا امروز
پرهیز از تفسیر به رأى سبب مى شد که توجه بیشتر به تفاسیر صحابه، معنى کردن واژگان، شأن نزول و چیزهایى از این دست محدود بماند، و در مرحله عمل، تفسیر به روش (مأثور) رایج گردد، اما به تدریج در دامن فرهنگ اسلامى دانش هایى ظهور و حضور پیدا کردند و گسترش یافتند که برخى مانند صرف، نحو، لغت، معانى، بیان، بدیع، فقه و اصول فقه و… براى فهم بیشتر قرآن و حدیث و به ویژه قرآن وضع شده بودند، و برخى دیگر نیز در اثر تماس با تمدن هاى دیگر اقتباس و جذب شدند، و سپس با تکمیل و نقد در میان علوم فرهنگ اسلامى براى خود جا باز کردند، که منطق و فلسفه از این میان برجسته تر است.
از سویى دیگر دانش ها مانند نجوم، پزشکى، جغرافیا و ریاضیات نیز در دامن فرهنگ اسلامى رشد و بالندگى یافتند، که همه اینها سبب مى شد در فهم مسلمانان از قرآن و حدیث تأثیر بگذارند، بویژه در فهم قرآن، که هم هویت مستقل و ویژه اى داشت و هم جایگاه مهم و بلامنازع.
تفسیر مأثور، تفسیر ادبى (با توجه به صرف و نحو و بلاغت و فصاحت)، تفسیر فقهى (با توجه به اصول فقه و روش هاى برداشت از آیات الاحکام)، و تفسیر علمى (با دخالت دادن قواعد منطق و یافته هاى فلسفه و یا فهم هاى علمى مربوط به هیئت ونجوم و ریاضى و پزشکى در تفسیر قرآن) و سرانجام تفسیر کلامى، از انواع روش هاى تفسیرى بودند که قدم به صحنه زندگى فکرى مسلمانان گذاردند، و از هر یک نمونه هاى جداگانه چندى پدید آمدند.
پدیدآیى علم کلام اسلامى، که ریشه آن در همان صدر اسلام قابل پیگیرى است نیز بر روند روش هاى تفسیرى تأثیر جدى بر جاى گذشت، تفسیر با پیش فرض هاى کلامى فرقه اى نیز به تدریج جایگاهى یافت. اگر چه برخى از این نمونه ها در برابر حملات بى دینان موضع مى گرفتند، اما نباید فراموش کرد که نزاع اصلى نحله هاى کلامى نیز چیزى کم ارزش و اندک نبود، بویژه دعواى طولانى معتزله و اشاعره… .
در این میان، عده اى نیز به فهم قرآن از زوایه اى دیگر نگریسته و اهداف دیگرى را مد نظر قرار دادند و جمود بر ظاهر قرآن را سبب پایبند ماندن در قشر بالایى و ظاهر قرآن شمرده، راه درست فهم قرآن را در فهم لباب و بواطن قرآن دانستند. البته این روش نیز گرچه بى ریشه در افکار دینى نبود، اما روش تفسیرى جداگانه اى به نام روش عرفانى را پى ریخت که اگر چه بى ضایعه نبود، اما آثار ارزشمندى را به وجود آورد و افق هاى والاترى را براى فهم ژرفاى قرآن در برابر غواصان اقیانوس معارف قرآن قرارداد، تا بتوانند مرواریدهاى ناب نهفته در لایه هاى زیرین آن را به دست آوردند، که مى توان از شیخ محى الدین ابن عربى به عنوان چهره اى بسیار روشن در این روش اشاره کرد. اگر چه عده اى بر این نظرند که جداى از برخى آموزه هاى تند تفسیر باطنى و برداشت هاى گاه بسیار بى ربط به نام تفسیر صوفیانه، جریان اصیل تفسیر عرفانى ریشه در خود قرآن و پیشوایان اسلام دارد؛ مثلاً مجموعه اى از روایات تفسیرى ـ عرفانى منسوب به امام جعفر صادق(علیه السلام) در حقایق التفسیر سلّمى، که به اهتمام پل نویا جمع آورى و چاپ شده است نشان از وجود ریشه هاى عرفان اصیل در متن آموزه هاى دینى رهبران اسلام دارد.
در اینجا به دنبال شناساندن روش هاى تفسیر نیستیم، هدف ما از بیان این مقدمه نیز تأکید بر این حقیقت است که انواع روش هاى تفسیرى برآمده از متن نیازهاى گونه گون و ذائقه هاى متفاوت تفسیر خوانان از یک سو، و برخاسته از تخصص و توانایى ها و دلبستگى هاى مفسر از سوى دیگر بوده است، که حتى با توجه به این علائق متفاوت گاه (انتظارات) متفاوتى نیز از متن به چشم مى خورد. بویژه درعرصه هاى کلامى، پیش فرض ها و انتظارات مفسران به شدت رنگ و بوى خود را در تفسیر فرقه هاى کلامى نشان مى داده است.