دوشنبه 29 اردیبهشت 1404 - 12:26 قبل از ظهر
  • سایت ثاقب
  • اپلیکیشن ثاقب
  • درخواست سخنران برای روضه خانگی
مجله فرهنگی تبلیغی ثاقب
  • صفحه اصلی
  • عزاداری و روضه خانگی
  • شناخت أهل بیت
    • حضرت محمد صلوات الله علیه
    • امام علی علیه‌السلام
    • حضرت زهرا سلام الله علیها
    • امام حسن مجتبی علیه‌السلام
    • امام حسین علیه‌السلام
    • امام سجاد علیه‌السلام
    • امام باقر علیه‌السلام
    • امام صادق علیه‌السلام
    • امام کاظم علیه‌السلام
    • امام رضا علیه‌السلام
    • امام جواد علیه‌السلام
    • امام هادی علیه‌السلام
    • امام عسکری علیه‌السلام
    • امام زمان علیه‌السلام
  • مهدویت
    • مهدویت در قرآن
    • مهدویت در حدیث
    • آخرالزمان
    • انتظار فرج
    • رجعت
  • خاندان عصمت
    • حضرت عباس علیه‌السلام
    • حضرت زینب سلام الله علیها
    • حضرت معصومه سلام الله علیها
    • حضرت علی اکبر علیه‌السلام
    • حضرت علی اصغر علیه‌السلام
    • حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام
    • حضرت عبدالله بن حسن علیه‌السلام
    • حضرت قاسم بن حسن علیه‌السلام
    • حضرت شاهچراغ علیه‌السلام
    • سایر خاندان عصمت
  • کلیپ و ویدیو
    • دعوت بزرگان
    • دعوت مداحان
    • استوری اینستاگرام
      • استوری شب زیارتی امام حسین
      • استوری ماه محرم
      • استوری أربعین
      • استوری فاطمیه
      • استوری ماه رمضان
      • استوری عید غدیر
      • استوری شهادت
      • استوری ولادت
      • استوری دهه کرامت
      • استوری ایام هفته
    • فیلم کوتاه
    • کلیپ تصویری
    • دعوت از مبلّغین
    • کلیپ صوتی
    • تیزر
    • آموزش سایت
  • اخبار و رویدادها
  • ویژه مبلّغین
No Result
مشاهده تمامی نتایج
مجله فرهنگی تبلیغی ثاقب
ورود به سامانه ثاقب
No Result
مشاهده تمامی نتایج
صفحه اصلی قرآن شناسی داستان های قرآنی

هجرت حضرت موسی علیه‌السلام به سوی مدینه

10 مهر 1400
هجرت حضرت موسی علیه‌السلام به سوی مدینه

???????????????????????????????????????????????????????????????????

هجرت حضرت موسی(علیه‌السلام) به سوی مدینه

موسی(علیه‌السلام) تصمیم گرفت: به سوی سرزمین«مدین» كه شهری در جنوب شام و شمال حجاز بود و از قلمرو مصر و حكومت فرعونیان جدا محسوب می‌شد برود. اما جوانی كه در ناز و نعمت بزرگ شده و به سوی سفری می‌رود كه در عمرش سابقه نداشته ، نه زاد و توشه‌ای دارد، نه مركب و نه دوست و راهنمایی، و پیوسته از این بیم دارد كه مأموران فرا رسند و او را دستگیر كرده، به قتل رسانند. وضع حالش روشن است.

گرچه سفری طولانی بود و توشه راه سفر را به همراه نداشت، ولی در این راه، یك سرمایه بزرگ همراه داشت وآن سرمایه ایمان و توكل بر خدا ! لذا هنگامی كه رهسپار شهر مدین شد گفت: امیدوارم كه پروردگار مرا به راه راست هدایت كند.

موسی(علیه‌السلام) چندین روز در راه بود و سرانجام فاصله بین مصر و مدین را در هشت شبانه روز طی كرد، در این مدت غذای او گیاهان بیابان و برگ درختان بود و بر اثر پیاده روی، پاهایش آبله كرده بود، كم كم دورنمای شهر مدین در افق نمایان شد و موجی از آرامش در قلب او نشست.

نزدیك شهر رسید، گروهی از مردم را در كنار چاهی دید كه از آن چاه با دلو آب می‌كشیدند و چارپایان خود را سیراب می‌كردند. در كنار آن‌ها دو دختر را دید كه مراقب گوسفند‌های خود هستند و به چاه نزدیك نمی‌شوند، وضع این دختران با عفت كه در گوشه‌ای ایستاده‌اند و كسی به داد آن‌ها نمی‌رسد و یك مشت جوان گردن كلفت، تنها در فكر گوسفندان خویش‌اند و نوبت به دیگری نمی‌دهند، نظر موسی (علیه‌السلام) را جلب كرد.

نزدیك آن دو آمد و گفت: چرا كنار ایستاده‌اید؟ چرا گوسفند‌های خود را آب نمی‌دهید؟

دختران گفتند: پدر ما پیرمرد سالخورده و شكسته‌ای است و به جای او، ما گوسفندان را می‌چرانیم. اكنون بر سر ا ین چاه مرد‌ها هستند، در انتظار رفتن آن‌ها هستیم، تا بعد از آن‌ها از چاه آب بكشیم.

موسی (علیه‌السلام) از شنیدن این سخن سخت ناراحت شد، چه بی‌انصاف مردمی هستند كه تمام در فكر خویشند و كمترین حمایتی از مظلوم نمی‌كنند؟!

جلو آمد و دلو سنگین را گرفت و در چاه افكند و به تنهایی از آن چاه، آب كشید و گوسفندهای آنان را سیراب كرد.

آنگاه موسی(علیه‌السلام) از آنجا فاصله گرفت و سپس برای استراحت به سایه درختی رفت. دختران به طور سریع نزد پدر پیر خود كه حضرت شعیب پیامبر(علیه‌السلام) بود، بازگشتند و ماجرا را تعریف كردند. شعیب(علیه‌السلام) به یكی از دخترانش كه «صفورا» نام داشت گفت: هر چه زودتر به پیش آن جوان برو، و او را به خانه دعوت كن تا از وی پذیرایی كنیم و از این اعمال نیكش قدردانی كنیم.

موسی(علیه‌السلام) در زیر سایه درختی نشسته بود، كه صفورا دختر زیبای شعیب (علیه‌السلام) رسید، توأم با شرم و حیا خطاب كرد: پدرم تو را می‌خواهد و قصد دارد از این جوانمردیت سپاسگزاری كند.

موسی (علیه‌السلام) در حالی كه شدیداً گرسنه بود و در مدین، غریب و بی‌كس به نظر می‌رسید، چاره‌ای ندید، جز اینكه دعوت شعیب (علیه‌السلام) را بپذیرد و در كنار دختر او «صفورا» روانه خانه وی گردد، صفورا جلو افتاد، تا به عنوان راهنما، موسی (علیه‌السلام) را به خانه‌اش راهنمایی كند، ولی هوا متغیر بود، باد شدیدی می‌وزید، احتمال داشت لباس صفورا از اندام او كنار رود، حیا و عفت موسی (علیه‌السلام) اجازه نمی‌داد چنین شود، به دختر گفت: من از جلو می‌روم، بر سر دوراهی‌ها و چند راهی‌ها مرا راهنمایی كن.

موسی (علیه‌السلام) وارد خانه شعیب (علیه‌السلام) شد، خانه‌ای كه نور نبوت از آن ساطع است و روحانیت از همه جای آن نمایان، ‌پیرمردی با وقار باموهای سفید در گوشه‌ای نشسته، به موسی(علیه‌السلام) خوش آمد گفت.

از كجا می‌آیی؟ چه كاره‌ای؟ در این شهر چه می‌كنی؟ هدف و مقصودت چیست؟ چرا تنها هستی؟ و از این گونه سؤالات… .

موسی(علیه‌ السلام) ماجرای خود را برای وی بازگو كرد.

شعیب (علیه‌السلام) گفت: نگران نباش! از گزند ستمگران نجات یافته‌ای و سرزمین ما از قلمرو آن‌ها بیرون است و آن‌ها دسترسی به اینجا ندارند، تو در یك منطقه امن و امان قرار داری، از غربت و تنهایی رنج نبر، همه چیز به لطف خدا حل می‌شود.

شعیب (علیه‌السلام) برای پذیرایی از مهمان تازه وارد طعام آورد، ولی موسی(علیه‌السلام) دست به طعام نزد! شعیب(علیه‌السلام) گفت: مگر به طعام میل ندارید؟

موسی(علیه‌السلام) گفت: چرا ولیكن می‌ترسم، این غذا در برابر عمل و كمك من به دخترانت باشد. این را بدان كه من از اهل بیتی می‌باشم، كه اعمال اخروی و الهی خود را در برابر تمام مالكیت زمین كه پر از طلا باشد نمی‌دهیم.

شعیب(علیه‌السلام) گفت: نه نگران نباش! از این جهت نیست، بلكه عادت من و اجدادم این است، كه به مهمان احترام می‌كنیم و برایشان اطعام می‌دهیم، موسی(علیه‌السلام) با شنیدن این جمله مشغول غذا شد.

حضرت موسی علیه السلام در خانه شعیب(علیه السلام) و ازدواج او

«صفورا» توانایی، وقار و جوانمردی موسی (علیه‌السلام) را دیده و علاقه‌مند او شده بود و لذا به پدرش پیشنهاد داد: ای پدر! این جوان را برای نگهداری گوسفندان استخدام كن، زیرا وی فردی نیرومند و درستكار بود. شعیب (علیه‌السلام) از دخترش پرسید: توان و قوت این جوان معلوم است كه دلو بزرگ را از چاه كشید، ولی وقار و عفت و امانتش چگونه شناختی؟ صفورا گفت: پدر جان! هنگام آمدنم به خانه، او به من گفت: پشت سر من حركت كن، ما از خانواده‌ای هستیم كه پشت سر زنان نمی‌نگریم و در هنگام آب كشیدن خیلی مهذّب بود.

شعیب(علیه‌السلام) احساس كرد، صفورا به موسی(علیه‌السلام) خیلی علاقه‌مند است، از پیشنهاد دخترش استقبال كرد، رو به موسی(علیه‌السلام) نموده، گفت: من می‌خواهم یكی از دو دخترم را به همسری تو درآورم، به این شرط كه هشت سال برای من كار (چوپانی) كنی و اگر هشت سال به ده سال تكمیل كنی، محبتی كرده‌ای، اما بر تو واجب نیست.

به هر حال من نمی‌خواهم كار را بر تو مشكل بگیرم و هرگز سختگیری نخواهم كرد و با خیر و نیكی با تو رفتار خواهم نمود. و ان شاء‌الله به زودی خواهی دید كه من از صالحانم.

موسی(علیه‌السلام) درخواست پیرمرد را پذیرفت، به این ترتیب با صفورا ازدواج كرد و با كمال آسایش در مدین ماند و به چوپانی و دامداری پرداخت، و به بندگی خدا ادامه داد تا روزی فرا رسد كه به مصر باز گردد و در فرصت مناسبی، بنی‌اسرائیل را از یوغ طاغوتیان فرعونی رهایی بخشد.

موسی(علیه‌السلام) پس از ده سال سكونت در مدین، در آخرین سال سكونتش روزی به شعیب(علیه‌السلام) گفت: من می‌خواهم به مصر برگردم و از مادر و خویشانم دیدار كنم در این مدت كه در خدمت تو بودم در نزد تو، چه دارم؟

شعیب(علیه‌السلام) طبق آن قرار قبلی، آنچه از گوسفندان با آن مشخصات متولد شده بودند، با كمال میل به موسی(علیه‌السلام) داد، او اثاث و گوسفندان و اهل و عیال خود را آماده ساخت، تا به سوی مصر حركت كند.

هنگام خروجش به شعیب(علیه‌السلام) گفت: یك عصایی به من بده كه او را به دست بگیرم،‌چندین عصا از پیامبران گذشته در منزل شعیب (علیه‌السلام) بود، لذا شعیب(علیه ‌السلام) به وی گفت: برو به آن خانه و یكی از عصاها را برای خودت بردار. موسی(علیه ‌السلام) به آن خانه رفت، ناگاه عصای نوح و ابراهیم(علیه‌السلام) به طرف او جهید و در دستش قرار گرفت.

شعیب(علیه‌السلام) گفت: آن را به جای خود بگذار و عصای دیگری بردار. موسی (علیه‌السلام) آن را سر جای خود نهاد، تا عصای دیگری بر دارد، باز همان عصا به طرف موسی (علیه‌السلام) جهید و در دست او قرار گرفت و این حادثه سه بار تكرار شد.

وقتی شعیب (علیه‌السلام) آن منظره عجیب را دید، به وی گفت: همان عصا را برای خود بردار، خداوند آن را به تو اختصاص داده است. موسی (علیه‌السلام) همان عصا را در دست گرفت. سپس اثاث و متاع زندگی و گوسفندان خود را جمع آوری كرد و بار سفر را بست و به همراه خانواده‌اش، مدین را به مقصد سرزمین مصر ترك كرد و قدم در راه گذاشت، راهی كه لازم بود با پیمودن آن در طی شبانه روز به مصر برسد.

مطلب قبلی

داستان بازگشت حضرت موسی به مصر

مطلب بعدی

داستان حضرت سلیمان نبی

مطلب بعدی
داستان حضرت سلیمان نبی

داستان حضرت سلیمان نبی

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × چهار =

موسسه فرهنگی تبلیغی ثاقب
  • سایت ثاقب
  • اپلیکیشن ثاقب
  • درخواست سخنران برای روضه خانگی

مؤسسه فرهنگی تبلیغی ثاقب با همت طلاب و روحانیون جوانِ دغدغه‌مند و بانیان خیّر در دی‌ماه سال ۱۳۹۹ (فاطمیه ۱۴۴۲) تشکیل شد تا بتواند سنّت روضه‌های خانگی را احیاء نموده و در تعظیم شعائر الهی و مکتب أهل‌بیت علیهم‌السلام قدمی بردارد. این مجموعه برای عزیزانی که محافل خانگی (روضه خانگی و جشن خانگی) برگزار می‌کنند و دلتنگ روضه و توسل به حضرت امام حسین علیه‌السلام هستند، سخنران اعزام می‌نماید. متقاضیان روضه خانگی یا جشن خانگی می‌توانند پس از ثبت‌نام در سایت، درخواست اعزام سخنران را ثبت کنند.

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به مؤسسه فرهنگی تبلیغی ثاقب می‌باشد.

No Result
مشاهده تمامی نتایج
  • مجله ثاقب
  • عزاداری و روضه خانگی
  • شناخت أهلبیت
  • قرآن شناسی
  • مهدویت
  • احادیث
  • خاندان عصمت
  • طراحی گرافیک
  • کلیپ و ویدیو
  • اخبار و رویدادها
  • ویژه مبلّغین
  • اپلیکیشن ثاقب

© تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ثاقب می‌باشد.