در مجله فرهنگی تبلیغی ثاقب روایات زیبا از حضرت زهرا علیهاالسلام را مورد بررسی قرار خواهیم داد:
فاطمةُ الزَّهراءُ عليها السلام ـ فِي المُناجاةِ ـ : اللّهُمَّ بِعِلمِكَ الغَيبَ ، و قُدرَتِكَ عَلَى الخَلقِ ، أحيِني ما عَلِمتَ الحَياةَ خَيرا لي ، و تَوَفَّني إذا كانَتِ الوَفاةُ خَيرا لي .(1)
فاطمه زهرا عليها السلام ـ در مناجات ـ گفت : بار خدايا! تو را به علم غيبت و تواناييت بر آفرينش، سوگند مى دهم كه مرا، تا وقتى مى دانى زنده بودن برايم بهتر است، زنده بدارى و هر گاه مرگ برايم بهتر بود، بميرانى.
فاطمة عليها السلام :دَخَلَ إليَّ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عِندَ وِلادَتي الحُسَينَ عليه السلام فَناوَلتُهُ إيّاهُ في خِرقةٍ صَفراءَ ، فَرَمى بِها وَ أخَذَ خِرقَةً بَيضاءَ وَ لَفَّهُ فيها ثُمَّ قالَ : خُذيهِ يا فاطِمَةُ فَإنَّهُ امامُ ابنُ امامٍ أبو الأئِمَّةِ التِسعَةِ ، مِن صُلبِهِ ائِمَّةٌ أبرارٌ وَ التّاسِعُ قائِمُهُم. (2)
فاطمه عليها السلام : پس از آن كه حسين عليه السلام را به دنيا آوردم، رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد من آمد. طفل را در پارچه اى زرد رنگ، به دست آن حضرت دادم. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن پارچه را دور انداخت و پارچه سفيدى گرفت و حسين را در آن پيچيد. آن گاه فرمود: بگيرش اى فاطمه، كه او امام است و فرزند امام. او پدر نُه امام بزرگوارى است كه از صُلب او به دنيا مى آيند و نُهمين آنان قائم است.
عنه صلى اللَّه عليه وآله – لِابنَتِهِ فاطِمَةَ عليها السلام لَمّا قالَت لَهُ : يا أبَتاه ، ما لِمَن تهاوَنَ بِصَلاتِهِ مِنَ الرِّجالِوالنِّساءِ ؟ – : يا فاطِمَةُ ، مَن تَهاوَنَ بِصَلاتِهِ مِنَ الرِّجالِ والنِّساءِ ابتَلاهُ اللَّهُ بِخَمسَ عَشَرَةَ خَصلَةً : سِتٌّ مِنها في دارِ الدُّنيا ، وثَلاثٌ عِندَ مَوتِهِ ، وثَلاثٌ في قَبرِهِ ، وثَلاثٌ فِي القيامَةِ إذا خَرَجَ مِن قَبرِهِ . فَأمَّا اللَّواتي تُصيبُهُ في دارِ الدُّنيا : فَالاُولى يَرفَعُ اللَّهُ البَرَكَةَ مِن عُمُرِهِ ، ويَرفَعُاللَّهُ البَرَكَةَ مِن رِزقِهِ ، ويَمحُو اللَّهُ عزّ وجلّ سيماءَ الصّالِحينَ مِن وَجهِهِ ، وكُلُّ عَمَلٍ يَعمَلُهُ لا يُؤجَرُ عَلَيهِ ، ولا يَرتَفِعُ دُعاؤُهُ إلَى السَّماءِ ، والسّادِسَةُ لَيسَلَهُ حَظٌّ في دُعاءِ الصّالِحينَ . وأمَّا اللَّواتي تُصيبُهُ عِندَ مَوتِهِ : فَأَوَّلُهُنَّ أنَّهُ يَموتُ ذَليلًا ، والثّانيَةُ يَموتُ جائِعًا ، والثّالِثَةُ يَموتُ عَطشانًا ؛ فَلَو سُقيَ مِن أنهارِ الدُّنيا لم يَروَ عَطَشُهُ . وأمَّا اللَّواتي تُصيبُهُ في قَبرِهِ : فَأَوَّلُهُنَّ يُوَكِّلُ اللَّهُ بِهِ مَلَكًا يُزعِجُهُ في قَبرِهِ ، والثّانيَةُ يُضَيَّقُ عَلَيهِ قَبرُهُ ، والثّالِثَةُ تَكونُ الظُّلمَةُ في قَبرِهِ . وأمَّا اللَّواتي تُصيبُهُ يَومَ القيامَةِ إذا خَرَجَ مِن قَبرِهِ : فَأَوَّلُهُنَّ أن يُوَكِّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَكًا يَسحَبُهُ عَلى وَجهِهِ والخَلائِقُ يَنظُرونَ إلَيهِ ، والثّانيَةُ يُحاسَبُ حِسابًا شَديدًا ، والثّالِثَةُ لا يَنظُرُ اللَّهُ إلَيهِ ولا يُزَكّيهِ ولَهُ عَذابٌ أليمٌ .(3)
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله – در پاسخ دخترش فاطمه كه پرسيده بود: اى پدر ! مردان و زنانى كه نمازشان را سبك مىشمرند ، چه [جزايى] دارند؟ – : اى فاطمه ! هر كس از مردان يا زنان ، نمازش را سبك بشمرد، خداوند ، او را به پانزده خصلت مبتلا مىكند: شش خصلت در دنيا، سه خصلت هنگام مرگش، سه خصلت در گورش و سه خصلت در قيامت ، هنگامى كه از گورش بيرون مىآيد. امّا آنچه در دنيا به او مىرسد: خداوند ، بركت را از عمر و روزىاش بر مىدارد، نشان صالحان را از چهرهاش مىزدايد، به هر عملى كه انجام مىدهد ، پاداشى داده نمىشود، دعايش به آسمان نمىرود و ششم اين كه براى او در دعاى صالحان نصيبى نيست. امّا آنچه هنگام مرگش به او مىرسد: نخست ، خوار، دوم گرسنه و سوم، تشنه مىميرد . و اگر از نهرهاى دنيا به او بنوشانند، سيراب نمىشود. امّا آنچه در گورش به او مىرسد: نخست ، آن كه خداوند ، فرشتهاى مىگمارد تا او را در گورش بيازارد، دوم اين كه گورش را بر او تنگ مىكند و سوم اين كه گورش تاريك است. امّا آنچه روز قيامت هنگام بيرون آمدن از گورش به او مىرسد: نخست ، آن كه خداوند ، فرشتهاى مىگمارد تا او را با صورت [روى زمين] بكشد ، در حالى كه مردم به او مىنگرند، دوم اين كه بازخواست سختى مىشود و سوم اين كه خداوند به او نمىنگرد ، وپاكش نمىسازد و عذابى دردناك دارد.
كتاب من لا يحضره الفقيه عن جابر بن عبداللّه الأنصاري ـ في ذِكرِ زَواجِ فاطِمَةَ عليها السلام ـ :لَمّا كانَت لَيلَةُ الزِّفافِ أُتِي النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِبَغلَتِهِ الشَّهباءِ وثُني عَلَيها قَطيفَةً ، وقالَ لِفاطِمَةَ عليها السلام : اِركبَي ، وأمَرَ سَلمانَ أن يَقودَها ، وَالنَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَسوقُها . فَبَينا هُوَ في بَعضِ الطَّريقِ إذ سَمِعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وَجبَةً ، فَإِذا هُوَ بِجَبرَئيلَ عليه السلام في سَبعينَ ألفا وميكائيلَ في سَبعينَ ألفا ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ما أهبَطَكُم إلَى الأَرضِ ؟ ! قالوا : جِئنا نَزُفُّ فاطِمَةَ عليها السلام إلى زَوجِها . وكَبَّرَ جَبرَئيلُ عليه السلام ، وكَبَّرَ ميكائيلُ عليه السلام ، وكَبَّرَتِ المَلائِكَةُ ، وكَبَّرَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله . فَوُضِعَ التَّكبيرُ عَلَى العَرائِسِ مِن تِلكَ اللَّيلَةِ .
كتاب من لايحضره الفقيه ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى ، در يادكردِ ازدواج فاطمه عليها السلام ـ : چون شب زفاف شد ، اَستر خاكسترى رنگ پيامبر صلى الله عليه و آله را برايش آوردند و بر رويش روپوشى از مخمل انداختند . پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليها السلام فرمود: «سوار شو» و به سلمان فرمان داد كه زمام آن را بكشد و پيامبر صلى الله عليه و آله ، خود آن را به جلو مى راند . در حالى كه در ميان راه بودند ، پيامبر صلى الله عليه و آله صداى فرو افتادن چيزى را شنيد و ناگاه با جبرئيل عليه السلام و هفتاد هزار فرشته همراهش ، و ميكائيل عليه السلام و هفتاد هزار فرشته همراهش [روبه رو شد] . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «چه چيزْ شما را به زمين كشانده است؟» . گفتند: آمده ايم تا فاطمه عليها السلام را به خانه همسرش ببريم . و جبرئيل عليه السلام ، تكبير گفت و ميكائيل عليه السلام ، تكبير گفت و فرشتگان ، تكبير گفتند و محمّد صلى الله عليه و آله ، تكبير گفت. پس ، از همان شب ، تكبير گفتن در عروسى ها رسم شد.
اُسد الغابة ـ في تَرجَمَةِ اُمامَةَ بِنتِ أبي العاصِ ـ :تَزَوَّجَها عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام بَعدَ مَوتِ فاطِمَةَ عليها السلام ، وكانَت فاطِمَةُ وَصَّت عَلِيّا أن يَتَزَوَّجَها . فَلَمّا تُوُفِّيَت فاطِمَةُ تَزَوَّجَها ، زَوَّجَها مِنهُ الزُّبَيرُ ابنُ العَوّامِ ؛ لِأَنَّ أباها قَد أوصاهُ بِها . فَلَمّا جُرِحَ عَلِيٌّ خافَ أن يَتَزَوَّجَها مُعاوِيَةُ ، فَأَمَرَ المُغيرَةَ بنَ نَوفَلِ بنِ الحارِثِ ابنِ عَبدِ المُطَّلِبِ أن يَتَزَوَّجَها بَعدَهُ . فَلَمّا تُوُفِّيَ عَلِيٌّ وقَضَت العِدَّةُ تَزَوَّجَهَا المُغيرَةُ ، فَوَلَدَت لَهُ يَحيى ، وبِهِ كانَ يُكَنّى ، فَهَلَكَت عِندَ المُغيرَةِ . (4)
اُسد الغابة ـ در شرح احوال اُمامه دختر ابو العاص ـ : على بن ابى طالب عليه السلام پس از وفات فاطمه عليها السلام با او (اُمامه) ازدواج كرد و فاطمه عليها السلام خود به على عليه السلام وصيّت كرده بود كه با او ازدواج كند و چون فاطمه عليها السلام وفات كرد، على عليه السلام با وى ازدواج كرد. او را زبير بن عوّام ، به همسرى على عليه السلام درآورد ؛ زيرا پدرش به زبير ، سفارش او را كرده بود . چون على عليه السلام زخمى شد ، بيم آن داشت كه معاويه با اُمامه ازدواج كند . پس ، از مغيرة بن نوفل بن حارث بن عبد المطّلب خواست كه پس از وى با اُمامه ازدواج كند و چون على عليه السلام وفات كرد و عدّه اُمامه سر آمد ، مغيره با او ازدواج كرد كه برايش يحيى را به دنيا آورد و كنيه مغيره ، ابو يحيى شد . پس اُمامه در خانه مغيره درگذشت.
پینوشتها:
1. بحار الأنوار : 942251
2. كفاية الأثر : 194
3. فلاح السائل : 22
4. اُسد الغابة : ج 7 ص 20 الرقم 6724 ، الإصابة : ج 8 ص 25 الرقم 10828 ، الاستيعاب : ج 4 ص 351 الرقم 3270 كلاهما نحوه .