در این نوشته مهمترین ویژگیهای امام حسن مجتبی علیه السلام را می خوانید:
نام گذاری کودک
هنگامی که کودک را نزد پیامبر صلوات الله علیه آوردند، حضرت رو به علی علیه السلام کرده، فرمود: آیا او را نام گذاری کرده ای؟ عرض کرد: من در نام گذاری وی بر شما پیشی نمیگیرم. رسول خدا صلوات الله علیه فرمود: من هم در نام گذاری بر خداوند سبقت نمیجویم . در این هنگام جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوی خدای متعال به وی تهنیت گفت و سپس اظهار داشت: خداوند تو را فرمان داده که نام پسر هارون، شبر را بر او بگذاری. حضرت فرمود: زبان من عربی است. جبرئیل عرض کرد: نامش را حسن بگذار و پیامبر صلوات الله علیه او را حسن نامید.
شرافت نسب
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام اولین مولودی است که از نظر شرافت نسب هیچ کسی به پای او نمیرسد. جد بزرگوارش پیامبر و خاتم الانبیا، پدر گرامی اش اولین امام و سیدالاوصیا، و مادر مکرمش، صدیقه اطهر سیدة النساست. هیچ کس قبل از امام حسن علیه السلام دارای چنین شرافت نسب و خاندانی نبوده است. او در مکتب پیامبر اکرم صلوات الله علیه و امیرالمؤمنین علیه السلام رشد یافت و در دامان برترین زنان عالم، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام، بزرگ شد.
ویژگی های مهم امام حسن مجتبی علیه السلام
اخلاق، دستمایه سترگ هدایت است. زندگی کوتاه دنیا در پرتو آموزههای اخلاقی، خود بهشتی برین میشود. انسان برای رسیدن به رشد، کمال و بالندگی اخلاقی به شناخت نیاز دارد. شناخت، گاه از راه تحصیل معارف اخلاقی و گاهی از راه شناخت نمونههای عملی و به تعبیر دیگر، الگوهای اخلاقی ایجاد میشود.
قرآن، حدیث و سیره معصومان: برترین منابع شناخت معارف اسلام اند.
پیشوایان پاک دین: به دلیل بهره مندی از ویژگی عصمت و دوری از عصیان و اشتباه، برترین مربیان اخلاق برای انسان، به ویژه برای دوستداران و پیروان خود به شمار میروند. ایشان، بهترین الگوی اخلاقی به دور از هر گونه کژی برای انسان اند. نوشتار حاضر، رهاوردی است از بررسی ۱۲ ویژگی اخلاقی امام مجتبی علیه السلام که در آستانه ولادت آن امام همام به خوانندگان گرامی تقدیم میشود:
۱. عبادت
امام صادق علیه السلام در بیان حال معنوی ایشان میفرمود: امام مجتبی علیه السلام عابدترین مردم زمان خود بود. بسیار حج به صورت پیاده و گاه با پای برهنه به جای میآورد. همیشه او را در حال گفتن ذکر میدیدند و هر گاه آیه یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُو را میشنید، پاسخ میگفت: لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْک خداوند! گوش به فرمان توام.
آن امام همواره در قنوت نمازش، بسیار دعا میکرد و خدا را اینگونه میخواند: ای پناهگاه درماندگان! فهمها در درک تو حیران و دانشها در برابر تو ناتوان و نارساست. تو پروردگار زنده و قیّومی که جاودانه است. تو خود میبینی آنچه را که میدانی و در آن کار، دانا و بردبار هستی. تو بر آشکار ساختن هر پنهان، قدرت داری و میتوانی از انجام هر کاری جلوگیری کنی؛ بدون آنکه در تنگنا واقع شوی. بازگشت همه چیز به سوی توست؛ همان سان که آغاز آن از خواست تو سرچشمه میگیرد. تو آگاهی از آنچه در سینهها پنهان میدارند. آنچه را خواستهای اجرا شده است. آنچه را در خزانه غیب خودت بوده بر عقلها واداشتهای تا هر که نابود شود، از روی دلیل آن کار نابود شود و هر که زنده شود، از روی دلیل زنده شود. به راستی که تو شنوا و دانایی و یکتا و بینایی.
بارخدایا! تو خود میدانی که من از تلاش خود فروگذار نکرده ام تا هنگامی که برش تیغم از میان رفت و تنها شدم. در آن وقت از گذشتگان خودم پیروی کردم صبر کردم تا جلوی این دشمن سرکش و ریختن خون شیعیان را بگیرم تا اینکه حفظ کردم آنچه را اولیای من حفظ کردند. خشم خود را فرو بردم و به خواسته آنها تن در دادم. به راهی رفتم که میخواستند و هیچ نگفتم تا یاری تو فرا برسد که تو تنها یاور حق و بهترین پشتیبان آن هستی؛ گرچه این یاری تأخیر افتد و نابود شدن دشمن اندکی به درازا کشد.
۲. ترس از خدا
هرگاه امام مجتبی علیه السلام وضو میگرفت، تمام بدنش از ترس خدا میلرزید و رنگ چهره اش زرد میشد. وقتی از او در این باره میپرسیدند، میفرمود: بنده خدا باید وقتی برای بندگی به درگاه او، آماده میشود، از ترس او رنگش تغییر کند و اعضایش بلرزد.
هرگاه برای نماز به مسجد میرفت، کنار در میایستاد و این گونه زمزمه میکرد: إِلَهِی ضَیْفُکَ بِبَابِکَ یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ الْمُسِی ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ یَا کَرِیم؛ خدایا! مهمانت به درگاهت آمده است.ای نیکوکردار! بدکار به نزد تو آمده است. پس از زشتی و گناهی که نزد من است به زیبایی آنچه نزد توست، درگذر؛ای بخشاینده!
امام صادق علیه السلام فرمود: کَانَ إِذَا ذَکَرَ الْمَوْتَ بَکَی وَ إِذَا ذَکَرَ الْقَبْرَ بَکَی وَ إِذَا ذَکَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَکَی وَ إِذَا ذَکَرَ الْمَمَرَّ عَلَی الصِّرَاطِ بَکَی وَ إِذَا ذَکَرَ الْعَرْضَ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً یُغْشَی عَلَیْهِ مِنْهَا وَ کَانَ إِذَا قَامَ فِی صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَانَ إِذَا ذَکَرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِیمِ وَ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ تَعَوَّذَ بِهِ مِنَ النَّار؛ وقتی امام حسن علیه السلام به یاد مرگ میافتاد میگریست. هرگاه به یاد قبر میافتاد، گریه میکرد. وقتی به یاد قیامت میافتاد، ناله میکرد، هرگاه به یاد گذشتن از “پل”صراط میافتاد، میگریست. هرگاه به یاد عرضه اعمال بر خداوند میافتاد، نالهای میکرد و از هوش میرفت. وقتی به نماز میایستاد، بدنش در مقابل پروردگارش میلرزید. هرگاه بهشت و دوزخ را به یاد میآورد، مانند مارگزیده، مضطرب میشد و از خدا بهشت را میخواست و از آتش جهنم به او پناه میبرد.
هنگامی که آثار مرگ در چهره اش آشکار شد، او را دیدند که میگرید. پرسیدند: چرا میگریید؛ در حالی که مقام والایی نزد خدا و رسولش دارید و پیامبر صلوات الله علیه آن سخنان والا گهر را دربارة شما فرموده است؛ شما که بیست مرتبه پیاده، حج به جای آورده و سه بار همه داراییهای خود را در راه خدا تقسیم کرده اید؟ در پاسخ میفرمود: إِنَّمَا أَبْکِی لِخَصْلَتَیْنِ: لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّة؛ به دو دلیل میگریم: از ترس روز قیامت و از دوری دوستانم.
۳. همنشینی با قرآن
آن بزرگوار، صوتی زیبا در قرائت قرآن داشت و علوم قرآن را از کودکی به نیکی میدانست. همواره پیش از خوابیدن، سوره کهف را تلاوت میکرد و سپس میخوابید. گفته اند در دوران زندگانی پیامبر اکرم صلوات الله علیه، شخصی وارد مسجد شد و از کسی دربارة تفسیر شاهد و مشهود پرسید؛ آن مرد پاسخ داد: شاهد، روز جمعه است و مشهود، روز عرفه. از مرد دیگری پرسید؛ ولی او گفت: شاهد روز جمعه و مشهود روز عید قربان است.
سپس نزد کودکی رفت که گوشه مسجد نشسته بود. او پاسخ داد: أَمَّا الشَّاهِدُ فَمحمد صلوات الله علیه وَ أَمَّا الْمَشْهُودُ فَیَوْمُ الْقِیَامَةِ أَ مَا سَمِعْتَهُ سُبْحَانَهُ یَقُولُ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً؛ شاهد محمد صلوات الله علیه رسول خدا و مشهود روز قیامت است؛ مگر نخواندهای که خداوند “درباره رسولش”میفرماید:ای پیامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستادیم.
و نیز درباره قیامت میفرماید: ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُود؛ آن روز، روزی است که مردم را برای آن گرد میآورند و روزی است که جملگی در آن حاضر میشوند.
راوی داستان میگوید که پرسیدم: فردی که اول پاسخ داد که بود؟ گفتند: ابن عباس. پرسیدم: دومی که بود؟ گفتند: ابن عمر. سپس گفتم: آن کودک که از همه بهتر و درستتر پاسخ داد که بود؟ گفتند: او حسن بن علی بن ابی طالب بود .
آن امام بزرگوار در خانهای تربیت یافته بود که کلام خدا پیوسته سخن آغاز و انجام آن بود؛ در خانهای که پدر آن نخستین گرد آوردنده قرآن و اهل خانواده بهترین عمل کنندگان به آیات آن بودند.
۴. مهربانی
مهربانی با بندگان خدا از ویژگیهای بارز ایشان بود. اَنس میگوید که روزی در محضر امام بودم. یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهربانی فرمود: برو تو آزادی! من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: ای فرزند رسول خدا! این کنیز، تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد، آن گاه شما او را آزاد میکنید؟! امام در پاسخم فرمود: خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْه ؛ هر کس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گویید. سپس امام فرمود: پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادی اش بود.
امام، همواره، مهربانی را با مهربانی پاسخ میگفت؛ حتی پاسخ وی در برابر نامهربانی نیز مهربانی بود؛ همچنان که نوشته اند، امام گوسفند زیبایی داشت که به آن علاقه نشان میداد. روزی دید گوسفند، خوابیده است و ناله میکند. جلوتر رفت و دید که پای آن را شکسته اند. امام از غلامش پرسید: چه کسی پای این حیوان را شکسته است؟ غلام گفت: من شکسته ام. حضرت فرمود: چرا چنین کردی؟ گفت: برای اینکه تو را ناراحت کنم. امام با تبسّمی دلنشین فرمود: ولی من در عوض، تو را خشنود میکنم و غلام را آزاد کرد.
همچنین آورده اند، روزی امام، مشغول غذا خوردن بودند که سگی آمد و برابر حضرت ایستاد. حضرت، هر لقمهای که میخوردند، یک لقمه نیز جلوی آن میاندختند. مردی پرسید: ای فرزند رسول خدا! اجازه دهید این حیوان را دور کنم. امام فرمود: دَعْهُ إِنِّی لَأَسْتَحْیِی مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَکُونَ ذُو رُوحٍ یَنْظُرُ فِی وَجْهِی وَ أَنَا آکُلُ ثُمَّ لَا أُطْعِمُهُ؛ نه رهایش کنید! من از خدا شرم میکنم که جانداری به صورت من نگاه کند و من در حال غذا خوردن باشم و به او غذا ندهم.
۵. گذشت
امام بسیار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم دیگران چشم پوشی میکرد. بارها پیش میآمد که واکنش حضرت به رفتار ناشایست دیگران، سبب تغییر رویه فرد خطاکار میشد.
در همسایگی ایشان، خانوادهای یهودی میزیستند. دیوار خانه یهودی، شکافی پیدا کرده بود و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود. فرد یهودی نیز از این جریان آگاهی نداشت تا اینکه روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه آن حضرت آمد و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امام نجس شود. بی درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد حضرت آمد و از سهل انگاری خود پوزش خواست و از اینکه امام، در این مدت سکوت کرده و چیزی نگفته بود، شرمنده شد.
امام برای اینکه او بیشتر شرمنده نشود، فرمود: از جدم رسول خدا صلوات الله علیه شنیدم که به همسایه مهربانی کنید. یهودی با دیدن گذشت، چشم پوشی و برخورد پسندیده ایشان به خانه اش برگشت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به دین اسلام درآورد.
پیشوایان پاک دین: به دلیل بهره مندی از ویژگی عصمت و دوری از عصیان و اشتباه، برترین مربیان اخلاق برای انسان، به ویژه برای دوستداران و پیروان خود به شمار میروند
همچنین داستان مشهوری است که درباره گذشت امام از بی ادبی مردی شامی است. خود آن شخص میگوید که به مدینه رفته بودم. مردی را دیدم که بر مرکبی گران قیمت سوار شده و لباسهای نفیسی پوشیده بود. از شکوه او خوشم آمد. پرسیدم: او که بود؟ گفتند: حسن بن علی بن ابی طالب. وقتی نام علی را شنیدم، سینه ام دریایی از کینه و دشمنی علیه او شد. به او حسادت کردم که چرا علی باید چنین فرزندی داشته باشد؛ از اینرو، نزد او رفتم و با تندی گفتم: تو پسر علی هستی؟ فرمود: آری! فرزند اویم. سپس من تا توانستم به او و پدرش ناسزا گفتم.
او صبر کرد تا سخنانم پایان یابد. سپس با خوشرویی از من پرسید: به گمانم در این شهر غریبی. اگر به خانه نیازداری، به تو خانه میدهم. اگر به مال نیاز داری به تو ببخشم. اگر کمک دیگری میخواهی، بگو تا انجام دهم. شاید مرا با شخص دیگری اشتباه گرفته ای. اگر جایی میخواهی بروی تو را راهنمایی کنم و اگر بارت سنگین است، در آوردن آن به تو کمک کنم. اگر گرسنهای سیرت کنم. اگر برهنه ای، تو را بپوشانم. اگر بارت را به خانه من بیاوری و تا وقتی در این شهر هستی، میهمان من باشی، خوشحال میشوم. منزل من بزرگ است و برای آسایش تو فراهم است.
مرد شامی با دیدن این همه گذشت و مهربانی، اشک شرمساری میریخت و میگفت: گواهی میدهم که جانشین خدا بر زمینی و خدا بهتر میداند که بار رسالت را بر دوش چه کسی گذارد. تا اکنون تو و پدرت را بیشتر از همه مردم دشمن میداشتم؛ ولی اکنون شما دوست داشتنیترین بندگان خدا نزد من هستید.
سپس آن مرد به خانه امام مجتبی علیه السلام رفت و تا وقتی در مدینه حضور داشت، میهمان حضرت بود. از آن پس، از بهترین دوستداران آن خاندان شد.
گستره گذشت و مهرورزی امام، آن قدر پردامنه بود که قاتل او را هم در برگرفت؛ همچنان که عمر بن اسحاق میگوید که من و حسین علیه السلام در لحظه شهادت، نزد امام مجتبی علیه السلام بودیم که فرمود: بارها به من زهر داده اند؛ ولی این بار تفاوت میکند؛ زیرا این بار، جگرم را قطعه قطعه کرده است.
حسین علیه السلام با ناراحتی پرسید: چه کسی شما را زهر داده است؟ فرمود: از او چه میخواهی؟ میخواهی او بکشی؟ اگر آن کسی باشد که من میدانم، خشم و عذاب خداوند بیشتر از تو خواهد بود. اگر هم او نباشد، دوست ندارم که برای من، بی گناهی گرفتار شود.
۶. فروتنی
امام مانند جدش رسول الله ۹ بدون هیچ تکبری روی زمین مینشست و با تهی دستان هم سفره میشد. روزی سواره از محلی میگذشت که دید گروهی از بینوایان روی زمین نشسته اند و مقداری نان را پیش خود گذارده اند و میخورند. وقتی امام حسن علیه السلام را دیدند، به ایشان تعارف کردند و حضرت را سر سفره خویش خواندند. امام از مرکب خویش پیاده شد و این آیه را تلاوت کرد: إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرین ؛ خداوند خود بزرگ بینان را دوست نمیدارد نحل۲۳ . سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن شد. وقتی همگی سیر شدند، امام آنها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذیرایی فرمود و به آنان پوشاک هدیه کرد.
آن حضرت همواره دیگران را نیز بر خود مقدم میداشت و پیوسته با احترام و فروتنی با مردم برخورد میکرد. روزی ایشان در مکانی نشسته بود. برخاست که برود؛ ولی در این لحظه، پیرمرد فقیری وارد شد. امام به او خوشامد گفت و برای ادای احترام و فروتنی به او، فرمود: ای مرد! وقتی وارد شدی که ما میخواستیم برویم. آیا به ما اجازه رفتن میدهی؟
و مرد فقیر عرض کرد: بله،ای پسر رسول خدا! امام، همواره، مهربانی را با مهربانی پاسخ میگفت؛ حتی پاسخ وی در برابر نامهربانی نیز مهربانی بود
۷. میهمان نوازی
آن گرامی، همواره از میهمانان پذیرایی میکرد. گاه از اشخاصی پذیرایی میکرد که حتی آنان را نمیشناخت؛ به ویژه، امام به پذیرایی از بینوایان علاقه زیادی داشت، آنان را به خانه خود میبرد و به گرمی پذیرایی میکرد و به آنها لباس و مال میبخشید.
در سفری که امام حسن علیه السلام همراه امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر به حج میرفتند، شتری که بار آذوقه بر آن بود، گم شد و آنها در میانه راه، گرسنه و تشنه ماندند. در این هنگام، متوجه خیمهای شدند که در آن پیرزنی تنها زندگی میکرد. از او آب و غذا خواستند. پیرزن نیز که انسان مهربان و میهمان نوازی بود، تنها گوسفندی را که داشت دوشید و گفت: برای غذا نیز آن را ذبح کنید تا برای شما غذایی آماده کنم. امام نیز آن گوسفند را ذبح کرد و زن از آن، غذایی برای ایشان درست کرد.
آنان غذا را خوردند و پس از صرف غذا از وی تشکر کردند و گفتند: ما افرادی از قریش هستیم که به حج میرویم. اگر به مدینه آمدی نزد ما بیا تا میهمان نوازی ات را جبران کنیم. سپس از زن خداحافظی کردند و به راه خویش ادامه دادند. شب هنگام، شوهر زن به خیمه اش آمد و او داستان میهمانی را برایش بازگفت. مرد، خشمگین شد و گفت: چگونه در این برهوت، تنها گوسفندی را که همه دارایی مان بود برای کسانی کشتی که نمیشناختی؟
مدتها از این جریان گذشت تا اینکه بادیه نشینان به سبب فقر و خشکسالی به مدینه سرازیر شدند. آن زن نیز همراه شوهرش به مدینه آمد. در یکی از همین روزها، امام مجتبی علیه السلام همان پیرزن را در کوچه دید و فرمود: یَا أَمَةَ اللَّهِ! تَعْرِفِینِی؟ای کنیز خدا! آیا مرا میشناسی؟ گفت: نه. فرمود: من همان کسی هستم که مدتها پیش، همراه دو نفر به خیمه ات آمدیم. نامم حسن بن علی است. پیرزن خوشحال شد و عرض کرد: پدر و مادرم به فدای تو باد!
امام به پاس فداکاری و پذیرایی او، هزار گوسفند و هزار دینار طلا به او بخشید و او را نزد برادرش حسین علیه السلام فرستاد. او نیز همین مقدار به او گوسفند و دینار طلا بخشید و وی را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد. عبدالله نیز به پیروی از پیشوایان خود، همان مقدار را به آن پیرزن بخشید. حضرت با این سپاسگزاری، هم از میهمان غریبی پذیرایی کرد و هم جایگاه و ارزش میزبانی او را به سبب عمل نیکویش، پاس داشت. آن حضرت بارها درباره فقیرانی که از ایشان پذیرایی کرده بودند، میفرمود: فضیلت با آنان است. پذیرایی شان اندک است و مالی ندارند؛ ولی برترند؛ زیرا آنان غیر از آنچه که ما را به آن پذیرایی میکنند، چیز دیگری ندارند و از همه چیز خود گذشته اند؛ ولی ما بیش از آنچه پیش میهمان میگذاریم، اموال داریم.
۸. بردباری
از سختترین دوران زندگانی با برکت امام مجتبی علیه السلام، دوران پس از صلح با معاویه بود. ایشان، سختی این سالهای ستم را با بردباری وصف ناشدنی اش سپری میکرد. ایشان در این سالها، از غریبه و آشنا سخنان زشت و گزنده میشنید و از خدنگ بی وفایی، زخم میخورد. بسیاری از دوستان به ایشان پشت کرده بودند. روزگار، برایشان به سختی میگذشت. ناسزا گفتن به حضرت علی علیه السلام شیوه سخنرانان شهر شده بود. هرگاه امام را میدیدند میگفتند: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِین؛ “۲۳”سلام بر توای خوار کننده مؤمنان. در حضور ایشان، به هتک و دشنام امیر المؤمنین علیه السلام زبان میگشودند و امام با بردباری و مظلومیت بسیار، هتاکیها و دشنامها را تحمل میکرد.
امام برآوردن نیاز دیگران را در هر حالی در اولویت قرار میداد. ابن عباس میگوید که با حضرت مجتبی علیه السلام در مسجدالحرام بودم. آن جناب در آنجا معتکف و مشغول طواف بود. نیازمندی نزد ایشان آمد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! به فلان شخص، مقداری بدهکارم و از عهده قرض او بر نمیآیم. اگر ممکن است “مرا کمک کنید”. امام فرمود: به صاحب این خانه! “و اشاره به کعبه کرد”متأسفانه در حال حاضر، پولی در اختیار ندارم. شخص نیازمند گفت: ای فرزند رسول خدا! پس از او بخواهید که به من مهلت بدهد؛ چون مرا تهدید کرده است که اگر بدهی خود را نپردازم، مرا به زندان میاندازد. حضرت طواف خود را قطع کرد و همراه آن مرد به راه افتاد تا نزد طلبکارش بروند و از او مهلت بگیرند.آن حضرت همواره دیگران را نیز بر خود مقدم میداشت و پیوسته با احترام و فروتنی با مردم برخورد میکرد، ابن عباس میگوید عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! گویا فراموش کرده اید که در مسجد، قصد اعتکاف کرده اید. “۲۹”حضرت فرمود: نه فراموش نکرده ام؛ ولی از پدرم شنیدم که پیامبر اکرم صلوات الله علیه فرمود: هر کس حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، نزد خدا مانند کسی است که نه هزار سال، روزها روزه گرفته و شبها را به عبادت گذرانیده است.
۹. بخشندگی و برآوردن نیازهای دیگران
میتوان گفت که بارزترین ویژگی امام مجتبی علیه السلام که بهترین سرمشق برای دوستداران او است، بخشندگی بسیار و دستگیری از دیگران است. ایشان به بهانههای مختلف، همه را از خوان کرم خویش بهره مند میساخت و آن قدر بخشش میکرد تا شخص نیازمند بی نیاز میشد؛ زیرا طبق تعالیم اسلام، بخشش باید به گونهای باشد که فرهنگ گدایی را ریشه کن سازد و در صورت امکان، شخص را از جرگه نیازمندان بیرون کند.
روزی حضرت مشغول عبادت بود. دید فردی در کنار او نشسته است و به درگاه خدا میگوید: خدایا! هزار درهم به من ارزانی دار. حضرت به خانه آمد و برای او ده هزار درهم فرستاد. “
امام حسن علیه السلام هیچ گاه سائلی را از خود نمیراند و هرگز پاسخ نه به نیازمندان نمیفرمود و تمامی جنبههای معنوی بخشش را در نظر میگرفت.
آورده اند روزی امام مجتبی علیه السلام شنید مردی در دعا با پروردگار خویش با گریه میگوید: خدایا! ده هزار درهم به من روزی بده. امام وقتی سخن او را شنید سریع از مسجد به خانه برگشت و به همان مقدار درهم از خانه برداشت و به او داد. مرد، بسیار خوشحال شد؛ اما وقتی خواست سکهها را ببرد نتوانست آن را حمل کند. رو به امام کرد و گفت: اکنون دو نفر را صدا بزن که این سکهها را برای من حمل کنند . امام، عبایش را از دوش برداشت و سکهها را درون آن گذاشت و دستور داد تا آن را برای مرد ببرند؛ اما دیگر درهمی در میان نبود که به آن دو نفر بدهد. غلامان حضرت گفتند: والله ما عندنا درهم؛ دیگر “حتی”درهمی نداریم، امام فرمود: لَکِنِّی أَرْجُو أَنْ یَکُونَ لِی عِنْدَ اللَّهِ أَجْرٌ عَظِیمٌ؛ اما من امید پاداشی بزرگ از نزد پروردگار خویش دارم.
روزی خلیفه سوم در مسجد نشسته بود که مرد فقیری وارد مسجد شد. نزد او رفت و درخواست کمک کرد. عثمان به او پنج درهم داد. آن مرد نگاهی به سکهها کرد و گفت: مرا نزد کسی راهنمایی کن “تا کمک بیش تری به من کند”. عثمان او را به امام مجتبی علیه السلام که همراه حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر نشسته بودند، فرستاد و گفت: نزد آن چند جوان برو و از آنها کمک بخواه. فقیر نزد آنها رفت و نیاز خود را بیان داشت. امام حسن علیه السلام برای نمایاندن جنبههای تربیتی بخشش، از مرد پرسید: إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لَا تَحِلُّ إِلَّا فِی إِحْدَی ثَلَاثٍ دَمٍ مُفْجِعٍ أَوْ دَیْنٍ مُقْرِحٍ أَوْ فَقْرٍ مُدْقِعٍ فَفِی أَیِّهَا تَسْأَلُ؟ کمک خواستن از دیگران، تنها در سه مورد رواست:
۱. خون بهایی به گردن انسان باشد “و توان پرداخت آن نداشته باشد”؛
۲. بدهی سنگینی داشته باشد “و از عهده پرداخت آن برنیاید”؛
۳. درماندهای باشد “که دستش به جایی نرسد.”تو کدام یک از این سه دسته هستی؟
مرد فقیر سبب نیازمندی خود را بیان کرد. سپس امام حسن علیه السلام پنجاه دینار طلا به او بخشید. حضرت امام حسین علیه السلام به پیروی از ایشان و نیز رعایت جایگاه امامت، چهل و نه درهم و عبدالله بن جعفر نیز با همین انگیزه چهل و هشت درهم به او کمک کردند. عثمان با دیدن این جریان گفت: این خاندان، کانون علم، حکمت و سرچشمه همه نیکیها هستند.
۱۰. شجاعت
شجاعت، میراث ماندگار امیر مومنان علیه السلام بود و امام مجتبی علیه السلام وارث آن بزرگوار. در کتابهای تاریخی آمده است که امام علی علیه السلام در تقویت این روحیه در کودکانش، خود به طور مستقیم دخالت میکرد. شمشیرزنی و مهارتهای نظامی را از کودکی به آنان میآموخت و پشتیبانی از حق و حقیقت را به آنان درس میداد. میدانهای نبرد، مکتب درس شجاعت حضرت علی علیه السلام به فرزندانش بود.
با آغاز خلافت امام علی علیه السلام، کشمکشها نیز آغاز شد. نخستین فتنه، جنگ جمل بود که به بهانه خونخواهی عثمان بر پا شد. شعلههای جنگ زبانه میکشید. امیر مومنان علیه السلام پسرش محمد بن حنفیّه را فراخواند و نیزه خود را به او داد و فرمود: برو، شتر عایشه را نحر کن. محمد بن حنفیّه نیزه را گرفت و حمله کرد؛ ولی کسانی که به سختی اطراف شتر عایشه را گرفته بودند، حمله او را دفع کردند. او چندین بار حمله کرد؛ ولی نمیتوانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتوانی کرد. امام نیزه را پس گرفت و به حسن علیه السلام داد. او نیزه را گرفت و به سوی شتر تاخت و پس از مدتی کوتاه، بازگشت؛ در حالی که از نوک نیزه اش خون میریخت. محمد حنفیه به شتر نحر شده و نیزه خونین نگریست و شرمنده شد. امیرمؤمنان به او فرمود: شرمنده نشو؛ زیرا او فرزند پیامبر صلوات الله علیه است و تو فرزند علی هستی.
امام مجتبی علیه السلام در دیگر جنگهای آن دوران نیز شرکت کرد و دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد. معاویه درباره دلاوریهای او میگفت: او فرزند کسی است که به هر کجا میرفت، مرگ نیز همواره به دنبالش بود کنایه از اینکه نترس بود و از مرگ نمیهراسید .
منبع: خبرگزاری صدا و سیما