بعد از مرگ معاويه امام حسين ـ عليه السلام ـ با حکومت یزید مواجه کشد که از او بيعت مي خواست . با توجه به شناختي که از يزيد داشت، از بيعت امتناع و دست به حرکت عملي مخالف حکومت زد. از آنجا که شيعيان و دوست داران اهل بيت در کوفه از حضرت خواسته بودند که به سمت ايشان برود، حضرت ابتدا عمو زاده خود، مسلم بن عقيل را براي ارزيابي اوضاع کوفه و عراق به سمت ايشان فرستاد . حضرت مسلم هم بعد از ابلاغ پيام امام حسين ـ عليه السلام ـ به جمع آوري نيرو و سلاح پرداخت و طي نامه اي اوضاع کوفه را به امام حسين ـ عليه السلام ـ گزارش داد و نوشت که هيجده هزار نفر براي طرفداري از شما با من بيعت کرده اند. اين گزارش را 27 روز قبل از شهادتش نوشت.[1] به همين جهت بود که موقع شهادت به عمر بن سعد وصيت کرد که: چون من به حسين ـ عليه السلام ـ نامه نوشتم به کوفه بيايد ، شما کسي را بفرستيد که از اين سفر صرف نظر کند.[2]
بنابراين روشن است که مسلم به وظيفه خود عمل کرده و طبق بررسي هايي که انجام داده بود وضعيت کوفه را براي رفتن امام حسين ـ عليه السلام ـ به آن شهر مناسب دانسته و نتيجه اين بررسي ها را به امام ـ عليه السلام ـ گزارش داده بود. اما مردم بخاطر ترس از جوّ به وجود آمده توسط ابن زياد از نظر خود برگشتند. اما اين يک طرف قضيه است که امام براي بررسي اوضاع کوفه و نيز جهت جواب به نامه هاي رسيده از کوفه چنين اقدامي نمودند.
ولي اگر از کوفه هم نامه هايي نمي رسيد امام سکوت نمي کردند بلکه در برابر فجايع و منکرات حکومت ساکت نبود چنانکه مي فرمايند: من از روي خود پسندي و گردنکشي (براي تشکيل حکومت) و فساد و بيدادگري، قيام نکرده ام، بلکه براي اصلاح امت جدم حرکت کردم و براي امر به معروف و نهي از منکر قيام نمودم و به سيره و روش جدم و پدرم علي ـ عليه السلام ـ عمل مي کنم.[3]
لذا با وجود اينکه امام حسين ـ عليه السلام ـ بعد از شهادت حضرت مسلم از وضع کوفه مطلع شدند، برنگشتند . برخي بر اين عقيده اند ؛ هدف اصلی امام حسين ـ عليه السلام ـ بيعت گرفتن از مردم و تأسيس حکومت اسلامي در کوفه نبود ، تا با شنيدن شهادت مسلم و بيعت شکني در کوفه برگردد. هدف اساسي آن حضرت امر به معروف و نهي از منکر و قيام عليه حکومت جبار که آشکارا به فسق و فجور مي پرداخت و در عين حال مدّعي جانشيني رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بود. امام حسين ـ عليه السلام ـ حرکت کرده بود تا به دنيا بفهماند که يزيد و امثال او لياقت و شايستگي خلافت را ندارند. امام برخود واجب مي دانست عليه چنين حکومتي قيام کند، هر چند قيام منتهي به شهادت آن حضرت شود.
از طرف ديگر ، با وجود اينکه اصولا در چنين مواقعي رهبر يک حرکت انقلابي سعي مي کند پيروانش را هميشه با روحيه و شاداب نگه دارد ولي امام حسين ـ عليه السلام ـ وقتي خبر شهادت حضرت مسلم را در بين راه مکه به کوفه مي شنوند ، آن را پوشيده نمي دارند. زيرا آن حضرت مي خواهند کساني در اطرافش باقي بمانند که به حقيقت ماجرا پي برده باشند. لذا حضرت اين آيه را تلاوت مي نمايند: من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا؛[4] از مومنان مرداني هستند که به آن چه با خدا بستند صادقانه وفا کردند، پس برخي از آنها پيمان خود را به انجام رساندند و برخي شان در انتظار و هرگز پيمان خود را تغيير ندادند.[5]
امام نمي گويند، پس چون کوفه را گرفتند، مسلم و هاني کشته شدند، ما کارمان تمام شد و شکست خورديم، از همين جا بر گرديم، جمله اي که حضرت بيان داشتند فهماند که مطلب چيز ديگري است. يعني مسلم به وظيفه خود عمل کرد حالا نوبت ماست.
از طرف ديگر حتي اگر امام حسين ـ عليه السلام ـ از مسير کوفه باز مي گشت يزيد از بیعتی که از امام حسين ـ عليه السلام ـ مي خواست ، دست بردار نبود. چنانچه امام در بين راه مکه به عراق به منزلي مي رسند که با فردي سخن از رفتن به سوي کوفه به ميان مي آيد، آن فرد ديدگاه خود را از رفتن به کوفه بيان مي کند و امام را از اين کار منع مي نمايد.
حضرت مي فرمايند: اي بنده خدا کار صحيح بر من مخفي نيست و امر الهي تغيير نمي کند. به خدا سوگند: اينان تا خون دل مرا نریزند از من دست نخواهند کشيد.[6] شبيه همين جواب را به برادرش محمد حنفيه فرمود: که اگر به هر مخفی گاهی برويم آنها از ما دست برنخواهند داشت.[7] لذا اگر امام از مسير کوفه هم بر مي گشتند در جاي ديگر مي بايست با حکومت به مبارزه بر مي خواست. از اين رو بهترين مکان را که از قبل براي قيام عليه حکومت غاصب و متظاهر به فساد يزيد انتخاب کرده بود در پيش گرفتند و در بين راه که خبر شهادت مسلم رسيد آن دسته از مردمي که به هواي حکومت و رسيدن به مقام و يا رسيدن به مال و غنيمتي امام را همراهي مي کردند و از درک ماهيت قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ عاجز بودند، آن حضرت را ترک کردند و تنها کساني باقي ماندند که از شهادت و مبارزه عليه ظلم ، هراسي در دل نداشتند.
چنانچه همگي گفتند: بعد از شهادت مسلم باز نمي گرديم تا انتقام خون او را بگيريم يا آنچه او چشيد ما هم بچشيم، حضرت نيز فرمودند: «بعد از شهادت مسلم و عقيل در دنيا خيري نيست».[8]
======================================
پاورقي ها:
[1]. قمي، شيخ عباس، نفس المهموم، ترجمه محمد باقر کمره اي، قم: جمکران، 1374ش،ص113.
[2]. محمدي اشتهاردي، محمد، سوگ نامه آل محمد (ص)، قم، انتشارات ناصر، 1374ش، ص179.
[3]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، نجف، مکتبه الحيدريه، 1376ش، ج3، ص241.
[4]. احزاب / 23.
[5]. صافي گلپايگاني، لطف الله، شهيد آگاه، تهران، کتابخانه صدر. (بي تا)، ص34 ـ 37.
[6]. شيخ مفيد، الارشاد، بيروت، دارالمفيد، بي تا، ج2، ص76.
[7]. هيثمي، نورالدين، مجمع الزوائد، بيروت، دارالکتب العلميه، 1408ق، ج9، ص406.
[8]. شيخ مفيد، همان، ج2، ص75.
منبع:andisheqom.com