نویسنده : حجتالاسلام و المسلمین محمدرضا دهدشت
دوران امامت امام موسی کاظم علیه السلام مانند سایر اهلبیت علیهم السلام همراه با فشارها و ظلمهای زیادی از سوی حاکمان زمان همراه بود، بهطوری که آن حضرت سالهای بسیاری از عمر شریف خود را در حبس و کنترلهای نظامی بهسر بردند و سرانجام در نهایت مظلومیت و حقانیت به شهادت رسیدند. البته این ظلمها شامل شیعیان و علویان هم میشد و همه افرادی که شیعه و یا محب اهلبیت علیهم السلام بودند، مورد آزارهای حکومت قرار میگرفتند اما فشارهای نظامی که بر زندگی امام کاظم علیه السلام وارد میشد قابل مقایسه با زندگی سایر مردم و دوستداران آن حضرت نیست.
حکومتها در دوران ائمه اطهار علیهم السلام از حضور آن بزرگان هراس شدیدی داشتند، چرا که آن امامان بحق بودند و حضورشان و کلام گهربارشان موجب هشیاری مردم و ظلمستیزی آنها میشد، در حالی که حاکمان میخواستند مردم را تحت اشراف و استبداد خود قرار بدهند و از آنها بهرهجویی کنند. از طرف دیگر فعالیتهای گسترده امامان بزرگوار بعد از فاجعه جانسوز کربلا، برای تبیین اسلام حقیقی و بهخصوص تلاشهای امام صادق علیه السلام به بار نشست و زمانی که امام کاظم علیه السلام به امامت رسیدند، بخشهایی از جامعه اسلامی رو به اهلبیت علیهم السلام آورده بودند و ایشان را امام خود میدانستند. امام کاظم علیه السلام در نقاط مختلف و شهرهای دور و نزدیک دارای نمایندگان و وکلایی بودند که ارتباط آن بزرگوار را با پیروانشان برقرار میکردند اما این مسئله از چشم دستگاه خلافت و جاسوسانش مخفی نماند و برای خلیفه نیز تحمل چنین موقعیتی از سوی امام کاظم علیه السلام قابل قبول نبود.
خانواده امام کاظم علیه السلام
پدر عظیمالشأن امام موسی کاظم علیه السلام، امام صادق علیه السلام هستند و مادر ایشان، بانویی مؤمن و پاکدامن بهنام حمیده هستند. در منابع نوشته شده است که این بانوی بزرگوار از مردم سرزمین اسپانیا که آن زمان اندلس نامیده میشد، هستند که بهدلایلی به سرزمین عربستان مهاجرت کرده بودند و بعدها با امام صادق علیه السلام ازدواج کردند.
شاید دلیل هجرت این بانوی بزرگوار به سرزمین عربستان این باشد که در آن دوران، دین اسلام بهمرور در سرزمینهای دیگر شناخته میشد و میان سرزمینهای غربی و اروپای امروزی، مردم کشور اندلس بهخوبی با اسلام آشنا و بسیاری از آنها مسلمان شدند، بعضی از آنها بعد از اسلام آوردن به سرزمین وحی یعنی کشور عربستان و بهخصوص شهرهای مکه و مدینة النبی مهاجرت میکردند تا آموزههای اسلامی را از نزدیک بیاموزند.
تمجید ائمه اطهار علیهم السلام از شخصیت و دانش مادر امام کاظم علیه السلام
منزلت و شأن حمیدهخاتون، مادر بزرگوار امام موسیبن جعفر علیه السلام، بهقدری است که امام صادق علیه السلام درباره ایشان فرمودهاند: حمیده مانند طلای ناب، از ناخالصیها پاک است.(در عین حال امام محمد باقر علیه السلام درباره ایشان فرمودهاند: حمیده در دنیا پسندیده و در عالم آخرت ستایش شده است.)
همین درجه ایمان و خلوص اعتقادی آن بانوی بزرگوار بوده که ایشان را لایق مادری امام معصوم کرده است.
دانش و تخصص ایشان در علوم دینی و مسائل اسلامی بهاندازهای بود که امام صادق علیه السلام به خانمهایی که سؤالات دینی و اعتقادی داشتند، میفرمودند که سؤالات خود را با حمیدهخاتون مطرح کنند و از ایشان جواب بگیرند.
آزارهای حکومتی بر امام علیه السلام
حکومتها در دوران ائمه اطهار علیهم السلام از حضور آن بزرگان هراس شدیدی داشتند، چراکه آن امامان بحق بودند و حضورشان و کلام گهربارشان موجب هشیاری مردم و ظلمستیزی آنها میشد در حالی که حاکمان میخواستند مردم را تحت اشراف و استبداد خود قرار بدهند و از آنها بهرهجویی کنند.
از طرف دیگر فعالیتهای گسترده امامان بزرگوار بعد از فاجعه جانسوز کربلا، برای تبیین اسلام حقیقی و بهخصوص تلاشهای امام صادق علیه السلام به بار نشست و زمانی که امام کاظم علیه السلام به امامت رسیدند، بخشهایی از جامعه اسلامی رو به اهلبیت علیهم السلام آورده بودند و ایشان را امام خود میدانستند.
امام کاظم علیه السلام در نقاط مختلف و شهرهای دور و نزدیک دارای نمایندگان و وکلایی بودند که ارتباط آن بزرگوار را با پیروانشان برقرار میکردند اما این مسئله از چشم دستگاه خلافت و جاسوسانش مخفی نماند و برای خلیفه نیز تحمل چنین موقعیتی از سوی امام کاظم علیه السلام قابل قبول نبود.
تعیین حدود فدک در برابر هارونالرشید
دلیل دیگر برخوردهایی است که تاریخ و حدیث ثبت کردهاند؛ از برخورد هارون با امام کاظم علیه السلام در موسم حج و سخنانی که بین این دو ردوبدل شد، بهعنوان مثال هارون برای جلب توجه مردم به اینکه با خاندان پیامبر اسلام صلوات الله علیه سر ستیز ندارد، به امام کاظم علیه السلام گفت “حاضرم فدک را به شما برگردانم.”
امام کاظم علیه السلام فرمودند “تو پس نخواهی داد.”، گفت “نه، قسم خوردم، پس میدهم اگر حدودش را بگویید”. امام کاظم علیه السلام فرمودند “پس باید با تمام حدود آن برگردانید؛ حد اول آن چین و ماوراءالنهر است؛ یعنی دورترین نقطه اسلام”. هارون رنگش متغیر شد و پرسید “حد بعدی کجاست؟”، امام فرمودند “یمن و عدن؛ یعنی جنوبیترین نقطه”. هارون سؤال کرد “حد بعدی آن؟”، امام فرمودند “آفریقا و حد دیگر آذربایجان و ارمنستان”؛ یعنی تمام عالم اسلام.
هارون گفت “با این وصف چیزی برای ما باقی نمیماند”. امام کاظم علیه السلام فرمودند “من که گفتم تو به ما باز پس نخواهی داد.”
منظور امام این بود که “ما یک ملک معمولی فدک را نمیخواهیم بلکه ما متولی عالم اسلام هستیم. ما حجتهای الهی برای اداره کل جهان هستیم.”، پس هارون بر اثر این سخنان و گزارشهایی که به او رسیده بود اقدام به دستگیری امام کاظم علیه السلام کرد و او را به زندان انداخت تا ارتباط امام با جامعه قطع شود.
ترس از همان آغاز امامت امام موسی کاظم علیه السلام وجود داشت، بهطوری که در زمان شهادت امام صادق علیه السلام، منصور دوانیقی که خلیفه مشهور و بسیار ظالم عباسی است، در اوج قدرت و حکومت قرار داشت. او شیعیان و بهخصوص ائمه اطهار علیهم السلام را بهشدت مورد آزار قرار میداد، بهقدری که نه فقط شیعیان، بلکه حتی علمای اهلسنت هم با او مخالف بودند، حتی ابوحنیفه را بهجرم اینکه علیه منصور فتوا داده بود، شلاق زده به اسارت گرفتند.
سیاست امام صادق علیه السلام در حفظ جان امام کاظم علیه السلام
امام موسی کاظم علیه السلام در زمان حکومت منصور دوانیقی حدود بیستساله بودند که پدر بزرگوارشان به شهادت رسید و امامت ایشان با حکومت ظالمانه منصور همزمان شد.
خوب است بدانیم که ظلم منصور نسبت به امام موسی کاظم علیه السلام بهقدری بود که همین که خبر شهادت امام صادق علیه السلام منتشر شد و به گوش منصور رسید، نامهای برای محمد بن سلیمان، فرماندار مدینه، نوشت و به او دستور داد که “اگر جعفر بن محمد “علیه السلام” شخصی را جانشین خود قرار داده است، فوراً او را احضار کن و گردنش را بزن.”
با وجود این دستور حکومتی، جان مبارک امام موسیبن جعفر علیه السلام در امان ماند، به این علت که امام صادق علیه السلام قبل از شهادت خود با علم الهی، از در خطر بودن جان فرزند و امام بعدی آگاه شده بودند، بهطوری که فرماندار مدینه در جواب منصور برای او نوشت: “جعفربن محمد علیه السلام ضمن وصیتنامه رسمی، پنج نفر را بهعنوان وصی خود برگزیده است که عبارت هستند از؛ خلیفه وقت منصور دوانیقی، محمدبن سلیمان فرماندار مدینه (خود گزارشدهنده)، موسیبن جعفر علیه السلام، حمیده خاتون همسر آن حضرت و عبدالله بن جعفر بن محمد برادر بزرگ امام کاظم علیهالسلام.
فرماندار در پایان نامه سؤال کرده بود که “کدامیک از این پنج نفر باید کشته شوند؟!”، منصور که از این جواب بهشدت عصبانی شده بود، با فریاد اعلام کرده بود که “هیچکدام از اینها را نمیتوان کشت.”
البته باید دقت شود که این عمل امام صادق علیه السلام یک نوع رفتار سیاسی بوده است، چراکه آن حضرت قبلاً امام بعدی و جانشین حقیقی خود یعنی امام موسی کاظم علیه السلام را به شیعیان خاص و خاندان علوی معرفی کرده بودند و همه میدانستند امام بعدی چه شخصیتی است.
واقعه خونین فخ
گروهی از علویون که از اولاد حضرت امام حسن علیه السلام بودند، در زمان امام کاظم علیه السلام در برابر ظلم عباسیان قیام کردند. این قیام در زمان خلافت موسی الهادی فرزند مهدی عباسی که او هم فرزند منصور بود صورت گرفت.
شهید واقعه فخ به رهبر این قیام یعنی حسین بن علی از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام گفته میشود. در روایتی منسوب به پیامبر اکرم صلوات الله علیه آمده است که آن حضرت هنگام عزیمت برای زیارت خانه خدا به منطقه )فخ( که نزدیک مکه بود، رسیدند، هنگامی که در فخ پیاده شدند، فرمودند: (چیزی نخواهد گذشت که گروهی از اولاد من در این سرزمین به شهادت میرسند.)
حسینبن علی که از بیداد عوامل عباسی به جان آمده بود، این قیام را صورت داد و بسیاری از علویون و مردم مکه و مدینه به او پیوستند اما با هجوم نیروهای خلیفه مواجه شدند و در منطقه فخ در نبرد نابرابری که رخ داد حدود 200 نفر از علویون به شهادت رسیدند و حسینبن علی همان جا شهید شد.
گفته شده است که تا آن زمان بعد از فاجعه کربلا چنین حادثه سهمگینی که تعداد بسیاری از اولاد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کشته شوند، رخ نداده بود.
وقتی امام کاظم علیه السلام خبر حادثه را شنیدند، بسیار منقلب و ناراحت شدند. خلیفه امام کاظم علیه السلام را پشتیبان این قیام میدانست و قصد داشت متعرض جان آن حضرت شود اما اجل به او مهلت نداد و موسی الهادی بهدست مادرش کشته شد و هارون به جایش به حکومت رسید.
منبع: خبرگزاری تسنیم