در این نوشته گریه های حضرت علی اصغر (علیه السلام) را می خوانید
حضرت علی اصغر (علیه السلام) نام کوچک ترین فرزند امام حسین (علیه السلام) است که مادرش رباب بنت امرئ القیس بوده ودر ۱۰ رجب سال ۶۰ هجری در مدینه متولد شد (تقویم الائمه علیهم السلام،ص۷۳و۷۸٫،سحاب رحمت،ص۵۳۵٫)درمورد روز ولادت حضرت گرچه تاریخ دقیقی یافت نشد اما ذکر این داستان خالی ازلطف نیست آنجا که نویسنده کتاب سحاب رحمت نقل میکند که:
آقای علیاکبر تبریزی – ساکن تهران که مورد اعتماد است – نقل میکرد که در یکی از سفرهای خود به مشهد مقدس در حرم مولا علی بن موسی الرضا علیهالسلام صحن پائین پا، با تعدادی از رفقا نشسته بودیم، من از حضرت رضا علیهالسلام درخواست نمودم که چیزی به من بدهند که تا بحال به احدی عطا نکردهاند، و خیر آن به همه برسد. رفقایم خندیدند و گفتند: ادعای بزرگی کردهای. گفتم: أولا؛ چیز بدی نخواستهام ثانیا چیزی خواستم که خیرش به همه برسد.شروع به توسل نمودیم در این حال سید جلیل القدر و بسیار زیبا و نورانی تشریف آوردند و به آرامی پیش من نشستند، مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: علیاکبر، شب نهم ماه رجب که تولد حضرت علیاصغر است جشن بگیر که خیرش به همه میرسد، و هیچکس از این قضیه خبر ندارد. و آنچنان در من تصرف کرده بود که غافل بودم، اسم مرا از کجا میدانند، و از کجا درخواست مرا خبر دادند، بعد از چند لحظه تشریف بردند، آن وقت من به خود آمدم که این آقا که بود؟ اسم مرا از کجا میدانست! حاجت مرا خبر داد. به رفقا گفتم: آقا جواب مرا دادند. و شروع به گریه کردم و از خود بیخود شدم و حال عجبی به من دست داده بود.از این موهبت خوشحال شدم و چون به آیت الله اثنیعشری – از علماء تهران – و آقای سقازاده نقل کردم، آقای سقازاده بعد از تحقیق مدرکی هم پیدا کرده بودند) (متأسفانه آقای سقازاده فوت کردهاند و موفق نشدم مأخذ را جویا شوم). چون شب تولد آن شاهزاده فرارسید، مجلس جشنی در منزل گرفتم. همان شب همسرم حضرت زهرا علیهاالسلام را در خواب دید که گویا از ایشان تشکر کرده و فرمودند:دل شکستهتر از من در آن زمانه نبود در این زمان دل فرزند من (مهدی) شکستهتراستو فرمودند: این جمله را قاب بگیرید.آنچه در زبانها مشهور است و عدهای هم نقل کردهاند، که حضرت علیاصغر علیهالسلام شش ماهه بوده، موافق با این قضیه است.ابیمخنف مینویسد:(و له من العمر سته أشهر) عمر آن کودک شش ماه بود. (سحاب رحمت ص : ۵۳۶)
باب الحوائج بزرگترین سند مظلومیت
کی از عظمت های وجود حضرت علی اصغر در مجموعه کربلا این بود که کودکی صبور بود، گویی در می یابد که این صحنه چه صحنه ای است و باید مشارکتی داشته باشد. در سه روزی که آب بسته بود، صدای این کودک بلند نمی شد. به اعتقاد من گریه بچه برای تشنگی نیست و قصه خیلی فراتر از این حرف ها ست. او می فهمد که آب در کربلا نیست. یا زمانی که علی اکبر از میدان به حضور پدر بزرگوارشان می آید، اصلاً تقاضای آب برایش معنی ندارد جوان رشید و برومندی چون او می داند که بابا آب ندارد، چگونه بگوید؛ به من آب بده. این آب اینجا معنای دیگری دارد و اهل بصیرت و فهم می توانند، دریابند او تشنه جرعه ای از وجود خود اباعبدالله است. می خواهد از ولایت سیراب شود. و به میدان برگردد. حرف خیلی از اینها فراتر و بالاتر است.
در روز ششم حضرت حسین (علیه السلام) نوزده قدم به سمت قبله برداشت از پشت خیمه ها بر زمین کلنگ زد و آب جوشید چون کربلا فاصله زیادی با آب نداشت با عمق کمی توانستند به آب دست یابند. اما وقتی )عمر سعد( اطلاع پیدا کرد به امام حمله کرد و گفت: اگر آن را پر نکنید؛ خیمه ها را آتش می زنم. و امام دستور داد. چاه را پر کردند از این رو از روز هفتم به بعد آب در کربلا به راحتی بدست نمی آمد. البته این بدان معنا نیست که آب وجود نداشت اتفاقاً تا شب عاشورا هم آب بود. چرا که در آن شب یاران کربلا غسل کردند. به زحمت آب می آوردند که آخرین بار با مدیریت علی اکبر، سی و دو نفر رفتند و حدود بیست مشک آب از فرات آوردند البته با توجه به درگیری هایی که شد، آنها موفق شدند آبها را به خیمه گاه ببرند و استفاده کنند. لیکن هوا گرم بود؛ و تعداد زیاد بود، خیلی زود آب تمام شد.
به هر حال در این دو، سه روز صدایی از علی اصغر بلند نمی شود مگر زمانی که اباعبدالله(علیه السلام)تنها می شود و در کنار میدان می ایستد و صدای گرمش در میدان می پیچد که:
هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؛(هل من معین یرجو ما عند الله فی اعانتنا) هل من معین یعیننا لوجه الله؛ آیاکسی هست برای خدا مرا یاری کند؛ آیا کسی هست از حرم رسول خدا دفاع کند؟ … کسی نیست! گفته اند: اباعبدالله (علیه السلام)یک لحظه ایستاد و نگاهی به یاران پرپر شده اش در میدان افکند، صدایشان کرد؛ یا زهیر، یا بریر، یا حبیب، )قوموا رحمکم الله( برخیزید، خدایتان رحمت کند. حسینتان تنها ست.و إذا طلقتم النساء فبلغن أجلهن فأمسکوهن آیا شما نبودید که خانمهایتان را طلاق دادید و از آنها جدا شدید. تا بیائید و در کربلا حسین را یاری کنید. نگاه کنید پسر پیغمبر تنها ست. تا سخن حضرت اباعبدالله (علیه السلام) به اینجا رسید، صدای گریه علی اصغر بلند شد، یعنی: باباجان نگران نباش، هنوز سرباز داری، من هستم، من را به میدان ببر. آماده ام در رکابت جانفشانی کنم. و اینجا بود که امام صدای گریه علی اصغر را به عنوان آخرین سرباز شنید. به سوی خیمه رفت، او را گرفت، کودک در بغل اباعبدالله (علیه السلام) آرام گرفت. معنایش این است که تو مرا به میدان ببر. بچه نمی تواند حرف بزند. اما با گریه اش حرف می زند. گفته اند آنقدر تشنه بود که در وصف آن گفته اند: )تلّظی( می کرد. علی اصغر آخرین گره کربلا را باز کرد. از این رو باب الحوائج دوم اوست. زیرا به امام گفت: یار نداری، یارت من هستم. احساس تنهایی و بی کسی نکن، زیرا هنوز آخرین تیر تو هست.
چگونگی شهادت
علی اصغر یکی از فرزندان امام حسین)ع( است که شیر خوار بود و از تشنگی، روز عاشورا بی تاب شده بود امام، خطاب به دشمن فرمود:از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده است. نمی بینید که چگونه از تشنگی بی تاب است؟ در)نفس المهموم(آمده است که فرمود:)ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل( در حال گفتگو بود که تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید. امام حسین)ع( خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید. مرقد مطهر حضرت علی اصغر در کربلا نزدیک قبر امام حسین علیه السلام در کنار شهدای دیگر کربلا است.
منبع: : حوزه هیات