بررسی تعامل با جوانان در بعد عبادی و اخلاقی در این بخش:
درباره شخصیت حضرت علی اکبر علیهالسلام
تاریخ، ابعاد زندگی خیلی از بزرگواران را منعکس نکرده است. در تاریخ بیشتر از چند صفحه درباره حضرت علی اکبر ننوشته اند. خود ائمه که در جامعه بودند و زندگی می کردند، باز هم تاریخ مثلا دربارهی شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) چند نقل دارد. یا دربارهی تولد بعضی از ائمه چند نقل دارد. آنچه ما در مورد حضرت علی اکبر می دانیم، چیزی است که در زیارتنامه ایشان آمده و بعضی قضایا که در کربلا و مسیر عاشورا نقل شده است. درباره تولد و زندگی با پدرش کمتر مطلب داریم و درباره جزئیات چیز نداریم. خدا در قرآن از ادریس پیامبر می خواهد تعریف کند. این شخص پیامبر بوده و صدیق بوده است و این صدیق همه چیز را توضیح داده است. چیزی که در تاریخ از ایشان نقل کرده اند این بوده که خَلق، خُلق و منطق او شبیه پیامبر بوده است. وقتی ایشان به میدان می رفتند بعد از اینکه امام پشت سرش قرآن می خواند و بعد می گوید: خدایا خودت شاهد باش که ما هروقت دلمان برای پیامبر تنگ میشد، به ایشان نگاه میکردیم. حالا ممکن است بگوییم خَلق یعنی چهره خیلی مهم نیست نوه به پدربزرگ می رود. اما خُلق حرف کمی نیست. چون خدا به پیامبر می گوید: خُلق تو عظیم است. منطق و گفتار خیلی مهم است. در رجزهایش می خواند: من فرزند حسین هستم و برای دفاع از دین آمده ام، من آمده ام خاندان پدرم را حمایت کنم، من آمده ام تا حق برپا بشود. وقتی امام با او درباره شهادت صحبت می کند، او می گوید: پدرجان مگر ما برحق نیستیم؟ پس ما ترسی از مرگ نداریم. ایشان همسر و فرزند هم داشته اند و با این راحتی، اولین شهید بنی هاشم می شوند. آن عبد و پاکدامنی و شجاعت ایشان باید برای جوانان الگو باشد. البته صفات اخلاقی مرز ندارد و برای پیران هم می تواند الگو باشد.
چه می شود که پاکدامنی در جوانی شیوه پیغمبری می شود؟
حدیثی از پیامبران داریم: خدا پیش فرشته ها به عبادت جوان مباهات می کند. می گوید: عبد مرا ببینید. بخاطر من، غرایز و شهوتش را کنار گذاشته است. یعنی غرایز جنسی در جوانی به حدی است که جوان را به راه منفی میکشاند. یک جوان که خواب صبح را از دست میدهد و بلند میشود و نماز میخواند، این جوان که الان رعایت می کند، در آینده هم این کار را می کند وگرنه انسان پیر ممکن است تا صبح ده بار از خواب بیدار شود و نماز هم بخواند. اگر ماشینی در سربالایی صدو بیست تا برود، در سرپایینی صدو هشتاد تا می رود. حدیث داریم: در روز قیامت خدا بر سه گروه سایه رحمت می اندازد. یکی از آنها جوانی است که در جوانی در بندگی خدا رشد کند. یکی از اشکالاتی که بر پیامبر میگرفتند این بود که جوانان ما را فاسد کرده است البته از نظر خودشان. عمده کسانی که به پیامبر می پیوستند جوانان بودند. جوان چند ویژگی دارد. یکی از ویژگی ها، رقت قلب جوان است.
روایت داریم: قلب جوان رقیق تر از انسانهای مسن است. این رقت قلب باعث میشود زودتر زیر بار برود. جوانی بنام سعدبن مالک در صدر اسلام مسلمان شده بود و پد ر و مادر ش کافر بودند. در اینجا نباید حرف پدر و مادر را گوش داد. ولی او چون می خواست آنها ناراحت نشوند، جلوی آنها نماز نمی خواند و صدها متر دورتر می رفت تا او را نبینند و بعد نماز می خواند. جوانان ما برایشان سخت است که از رختخواب بلند شوند و در دو قدمی نماز بخوانند و یک وقت به مادرش خبر دادند که جوانت مسلمان شده است و مادرش هم اعتصاب غذا کرد. مادرش گفت: باید دست از اسلام برداری. او خیلی فکر کرد و گفت: نه مادر، من نمی توانم دست از اسلام بردارم. جوانهایی دور پیامبر را گرفتند. عبداله بن عبیر یک منافق بود و آیات قرآن هم درباره ایشان زیاد است. پیامبر را خیلی آزار می داد. پسر او خیلی مومن و متدین بود. روزی پیامبر داشت آب می خورد. پسر او گفت: میشود شما تمام آب را نخورید و من ته آب را برای پدرم ببرم چون تبرک است بلکه روی او اثر بگذارد. البته تا قابلیت در انسان نباشد، قرآن هم روی انسان اثر نمی گذارد. هدیً للمتقین که در اول قرآن آمده یعنی انسانی که بپذیرد. ظرف آب را به پدرش داد. پدرش پرسید این چیست؟ گفت: این آب تبرک پیامبر است بخورید بلکه نفاق شما از بین برود. ظرف را پرت کرد و ناسزایی هم به پیامبر گفت. این را به پیامبر گفت و پیامبر گفت: می دانستم روی او اثر نخواهد گذاشت. حنظله داماد یک شبه بود و به میدان رفت و شهید شد. پدرش کافر بود و او از این خانواده بود. این ها بخاطر رقت قلب جوان است که زودتر می پذیرد. یکی دیگر از ویژگی های جوان، گذشت و عفو است. برادران یوسف پیش یوسف آمدند و گفتند: تو ما را ببخش. خدا تو را برما ترجیح داد. یوسف بلافاصله گفت: شما را بخشیدم. ولی وقتی این پسران پیش یعقوب می رفتند و طلب بخشش میکردند، او میگفت: صبر کنید و بخشش آنها را به عقب می انداخت. در روایت داریم: چون یوسف جوان بود، توانست حادثه را نادیده بگیرد. ولییعقوب مسن بود و قدری تامل می کرد. با ا ینکه این بلا سر یوسف آمده بود ولی زود گذشت کرد. جوان نمیگذارد کینه در او بماند و زود خطا را نادیده میگیرد. یکی دیگر از ویژگی جوان، حقیقت طلبی و فظیلت طلبی است. اگر در جایی ظلمی بشود، اولین فریاد از جوان بلند میشود. فرد مسن به خودش می قبولاند که می تواند کوتاه بیاید و همه در جامعه رعایت نمی کنند. اما جوان بی عدالتی و ظلم را نمیتواند بپذیرد. فضیلت طلب است به دنبال خوبی است. خیلی از جوانان که جذب پیامبر می شدند این بود که می دیدند حقیقت را می گوید، امین است، صدیق است ولی خیلی ها معجره را از پیامبر می دیدند ولی مسخره می کردند. خصوصیات دیگر جوان تعارض عقل و احساسات است. ما معتقد هستیم سن احساسی جوان از سن عقلی جوان بیشتراست. در سن چهارده سالگی احساسات بالا می گیرد ولی عقل همان رشد خودش را دارد. بعضی از حرفها برخاسته از شور و احساس جوانی است ولی نمیشود آن را تعمیم داد. ما کلیات را می گوییم. اگر بشود این احساس را نشکست و تحت سیطره عقل درآورد، کار خوبی انجام داده ایم. در روایت داریم: جوانی شعبه ای از جنون است. در اینجا نمی خواهد مذمت کند. یعنی یک جوان در طوفانی از غرایز و حوادث و خواستها و امیال قرار دارد. جوانها تعاملشان با این مختلف است. بعضی ها گوشه گیری و عزلت را انتخاب میکنند. بعضی ها به راههایی کشیده میشوند. بعضی ها در جنبه مذهبی افراط می کنند. بعضی ها سوال می کنند چرا بعضی از جوانها در هیئت و حرم هستند ولی جوان ما این جوری نیست؟ بازتاب این غرایز و تعارض در جوانها یکسان نیست. ممکن است تحت تربیت خانواده و دوست و رفیق باشد و نباید مقایسه کرد. باید اعتدالی ایجاد کرد. گاهی خودشان هم می توانند بهمدیگر کمک کنند. و آخرین صفت جوان ماجراجویی و هیجان طلبی جوان است. گاهی جنبه مثبت دارد و گاهی منفی. در جنگ جمل وقتی دو سپاه مقابل هم قرار گرفتند، حضرت علی علیهالسلام گفت: چه کسی است که قرآن را در دست بگیرد و با آنها صحبت کند؟ بنای حضرت بر جنگ نبود. در جنگ صفین امام جنگ را شروع نمی کرد و تامل می کرد. نمی خواست آغاز کننده باشد. بعد از طرح این سوال، جوانی بنام مسلم جلوی آمد و گفت: من و او قرآن را گرفت و در آخر هم بدنش با قرآن بهم با شمشیر آمیخته شد و شهید شد. در جنگ احزاب حضرت علی که خیلی جوان بود با عمربن عبدود جنگ تن به تن کرد. این از جنبه ای مثبت است. جبهه های ما را جوانان پر کرده بودند. یک جنیه منفی هم دارد. مثلا با موتو رتک چرخ بزنم که مردم من را ببینند و یا از کوه خودم را پرت کنم تا همه من را ببینند. ما کارهای عجیب و غریب که در جوانان می بینیم. باید هیجانات مثبت را تقویت کنیم و جلوی منفی را بگیریم. رسول خدا جوانی را برای فرمانده جنگی انتخاب کرد و پیامبر هم در آن جنگ نبود. او گفت: من باید شما را امتحان کنم. هرکس حرف مرا می خواهد گوش کند، در آتش برود. اختلاف افتاد. از پیامبر سوال کردند کار این جوان درست است. پیامبر گفت: این اشتباه است. بی دلیل در آتش پریدن درست نیست. کار باید به اطاعت خدا باشد. اطاعت از خدا در جوانی صعب و سخت است. در جوانی احساس می کند میل به خواب و تفریح بیشتر دارد. ما برای ایجاد تعبد در جوان، حداکثری فکر نکنیم. یعنی این جوان نباید حتما دعای جوشن کبیر را بخواند حتی اگر معنی آنرا نفهمد. ما باید نسخه واحدی برای جوان بپیچیم. جوانی با مادر پیرش به حرم می رود. مادر انواع زیارت ها را میخواهد بخواند ولی این جوان اگر ده دقیقه بماند برای او کافی است.
نحوه تعامل پدرها و مادرها با جوانان در بُعد عبادی و اخلاقی چگونه باید باشد؟
نامه سی و یک نهج البلاغه که امام علی علیهالسلام می فرماید: از پدری پیر به فرزندی جوان. حضرت علی به امام حسن علیهالسلام که سی سال داشته می گوید: ای پسرَکم. ادبیات گفتار مادر و یا پدر با فرزند چگونه باید باشد؟ مثلا مادری می خواهد بگوید: پسرم این سی دی که می بینی برای تو بد است. پسرم نماز بخوان این ها را چگون بیان کند؟ پنج وظیفه مهم را به آنها میگویم:
اول این که تکریم شخصیت است. یعنی اینکه با احترام به جوانش سخن بگوید. مقایسه نکند. الفاظ زشت بکار نبرد. نفرین و ناله نکند. پسر ابوجهل بعد از اینکه پدرش کسته شد و خودش هم در برابر اسلام سرسخت بود ولی تصمیم گرفت مسلمان بشود. تا بر پیامبر وارد شد و پیامبر او را دید، گفت: آفرین بر کسی که از گناه هجرت کرده و به نیکی آمده است. هشام بن حکم امام صادق علیهالسلام را قبول نداشت و دین او چیز دیگری بود. وقتی او را خدمت امام بردند، این قدر امام او را خوب تحویل گرفت که مرید اما شد. جوانان بیشتر از اینکه از استدلالات ما تاثیر بگیرند، از رفتار و برخورد ما تاثیر میگیرند. شما بیست حدیث با تندی و ناسزا در فضیلت نماز اول وقت برای جوان بخوانید این رویش اثر نمی کند ولی یک تکریم شخصیت، روی او اثر را دارد.
دوم استدلال و مجاب کردن جوانان است. باید به بچه فهماند این سیدی اثر تخریب دارد که می گویم نگاه نکن. جوانی پیش پیامبر آمد و گفت: من زنا و فحشا را دوست دارم. حضرت گفت: دوست داری کسی به خانواده تو چنین نظری داشته باشد؟ گفت: خیر. پیامبر گفت: تو به هرکس که نظر داشته باشی بالاخره او هم خواهر ومادری دارد و او را مجاب کرد. یک جوانی که دوستی های ناشرعی دارد، ممکن است وقتی بخواهد ازدواج کند، دست روی هرکس بگذارد ممکن است او هم این دوستی ها را داشته باشد و جامعه ناامن میشود. جوان بگوید: برای اینکه جامعه و خانواده ناامن نشود، من این دوستی را برقرار نکنم و اگر خواستگاری کسی رفتم این احساس به من دست ندهد. جوانی در مشهد به من گفت: من با کسی ازدواج میکنم که شش ماه او را زیر نظر داشته باشم چون اعتمادم سلب شده است. باید جوانان را با دلیل مجاب کرد.
نکته سوم پرهیز از سرزنش و ملامت است. الان بچه شش ساله هم نمی پذیرد چه برسد به جوان. حدیث داریم: افراط در ملامت لجاجت ایجاد میکند. حضرت یحیی فردی را نصیحت کرد و گفت: هیچگاه کسی را ملامت نکن.
نکته چهارم بحث تقویت نقاط مثبت جوانان است. یک جوانی در مسجد دعا می خواند رسول خدا وقتی دعای او تمام شد، فرمود: چه قدر قشنگ دعا میخوانی. مثلا الان جوان بلد نیست قرآن بخواند و حمد و سوره اشا هم درست نیست ولی جوان مودبی است. بگویید: باریک الله حیف نیست شما با این ادب و حافظه و رشته ای که در دانشگاه قبوا شده اید بلد نباشید قرآن بخوانید. تقویت جنبه های مثبت، کم کم جنبه های منفی را از بین می برود. قرآن می فرماید: پیامبر بشیر و نذیر است. این تاکید روی نقاط مثبت دارد. نکته آخر مسئولیت بخشی جوان است. به جوانان خودتان مسئولیت بدهید هرچند که آنرا به خوبی انجام ندهند. اگر چیزی از بازار خرید و سر او را هم پنج هزار توان کلاه گذاشتند، اشکالی ندارد مهم این است که ایشان به بازار برود و خودش خرید کند. نگویید: تو نمی توانی. این باعث افت در جوانان میشود.