در مجله فرهنگی دینی ثاقب خداوند ستّار العيوب است را در حدیثی از أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب علیهالسلام می خوانید:
حضرت على عليه السلام مىفرمايند:
الْحَذَرَ الْحَذَرَ! فَوَ اللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ، حَتّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ
بترس، بترس (از خدا!) به خدا سوگند آن قدر پردهپوشى كرده كه گويى تو را بخشيده و آمرزيده است».[۱]
شرح حدیث:
حديث درباره ستّارالعيبها بودن خداوند است و ما در اين قسمت، ابتدا نكاتى درباره اين حديث را بيان مىكنيم و بعد چند جملهاى درباره عيبجويى و عيبزدايى بحث خواهيم كرد.
امّا چند نكته درباره اين حديث:
نكته اوّل:
خداوند پوشنده گناهان و عيبهاى افراد است، مراد از ستّارالعيوب بودن خداوند چيست؟ دو نوع ستّاريّت داريم، يكى تكوينى و ديگر تشريعى.
تكوينى اين است كه خداوند انسان را چنان آفريده است كه بسيارى از عيبهايش پنهان است؛ مثلًا صفات درون انسان مانند حسادت، تكبّر،
و خودخواهى و انحرافات اعتقادى پنهان است؛ اگر انسان طورى آفريده مىشد كه بشود اخلاق و اعتقادات او را از چهرهاش فهميد، زندگى براى او بسيار مشكل مىشد، امّا خداوند به خاطر ستّاريّتى كه دارد چنان انسان را آفريد كه عيبهايش مخفى است امّا در روز قيامت «يُعْرَفونَ بِسيماهُمْ» كه از چهرهها افراد شناخته مىشوند.
ستّار العيوب تشريعى اين است كه خداوند دستور داده مردم عيبهاى همديگر را بشناسند، غيبت نكند، تهمت نزنند و آبروى همديگر را نريزند.
نكته دوم:
فايده ستّارالعيوب بودن چيست؟ دو فايده دارد:
شخصيّت و احترام افراد حفظ مىشود كه دادن شخصيّت به افراد يكى از موانع سقوط در گناه است چرا كه اگر شخصى در جامعه معروف به گناه و زشتى باشد ديگر باكى براى گناه كردن ندارد، و خود را بيشتر آلوده به گناه مىكند، امّا همين كه ديد گناهش را پوشش دادند، شرم و حيا مانع مىشود كه گناه كند، و اينكه اسلام مىگويد غيبت نكن، يكى از دلايلش همين است كه وقتى رسوا شد مىگويد: حالا كه آبروى ما رفت پس هر كارى كه دلمان مىخواهد انجام دهيم، و درباره تربيت بچّه هم اسلام مىگويد او را تحقير نكن و نزن و نگو كه نمىفهمى و بىشعورى، بلكه به او شخصيت بده تا به ارزش خود پى ببرد و كار خلاف انجام ندهد.
فايده دوم اين است كه پايههاى امتحان الهى محكم شود. اصل آزادى و اختيار با ستّاريّت محفوظ است؛ چرا كه اگر كسى با يك گناه رسوا مىشد ديگر گناه نمىكرد و گناه نكردنش به خاطر ترس از رسوايى بود، نه پايبند بودن به اصول اخلاقى و اسلامى، و تكامل شكل نمىگرفت و مسأله جبر پيش مىآمد.
نكته سوم:
مبادا از اين ستّاريّت خداوند سوء استفاده كنيم و خيال كنيم خداوند ما را بخشيده است بلكه شايد اين مقدّمه عذاب و مجازات دردناك الهى باشد.
و كلام على عليه السلام بر همين مطلب اشاره دارد كه بيدار باشيد و از ستّار العيبها بودن خداوند سوء استفاده نكنيد.
نكته چهارم:
بايد پرتوى از صفات خداوند در بندگانش باشد، خداوند از هر عيبى منزّه است و بنده هم بايد سعى كند خود را از عيبها منزّه كند، بايد متخلّق به اخلاق خداوند بشود و آبروى ديگران را نريزد و تنها نقطهضعفها را نبيند.
با اين توضيح اجمالى درباره حديث مورد بحث، برويم سراغ بحث عيبجويى و عيبزدايى. يكى از ويژگىهاى انسان مؤمن عيبزدايى است و عيبجويى از صفات زشت است كه در مؤمن وجود ندارد، انسان وقتى به كمال مىرسد كه عيبهاى خويش را بشناسد و آن را برطرف سازد و اين در صورتى امكان دارد كه انسان اوّل عيبهاى خود را بشناسد چون تا انسان به نواقص خود آگاه نشود نمىتواند چارهجويى كند.
انسان از چند راه مىتواند به عيبها خود آگاه شود:
از راه مراقبه و محاسبه، كه انسان مواظب اعمال و رفتار خود باشد و خود را مورد حسابرسى قرار دهد، به خصوص اگر بتواند خود را با افراد صالح مقايسه كند، چرا كه وقتى خود را فاقد فضايل كمالات آنها مىبيند مىتواند به عيبهاى خود پى ببرد.
عبرت گرفتن از رفتار افراد نادرست و بداخلاق كه بايد ادب را از بىادبان آموخت يعنى آنچه را كه آنها انجام مىدهند انسان برخلافش را انجام دهد.
معاشرت با دوستان خوب كه او را نصيحت كنند و عيبهايش را به او تذكّر دهند چرا كه امام صادق عليه السلام فرمودهاند: «أحَبُّ إخوانى إلَىَّ مَن أهْدى إلَىَّ: عيبهاى؛ محبوبترين برادرانم نزد من، كسى است كه عيبهايم را به من هديه كند».[۲]
امام هفتم عليه السلام وقتى اوقات شبانهروز را به چهار قسمت تقسيم مىكند يك ساعتش را معاشرت با برادران قرار مىدهد و مىفرمايد:«وَساعَةٌ لِمُعاشِرَةِ الإخوانِ وَالثِّقاتِ الَّذينَ يُعَرِّفُونكُم عيبهاكُم وَيُخْلِصون، لَكُمْ فِى الْباطِنِ؛ ساعتى براى رفت و آمد و معاشرت با برادران مورد اعتمادى كه شما را به عيبهايتان آگاه مىسازند و قلباً نسبت به شما خلوص و صفا دارند، اختصاص دهيد».[۳]
روايات ما دوست واقعى را كسى مىدانند كه تو را از كارهاى زشت باز دارد:«صَديقُكَ مَنْ نَهاكَ».[۴]
امام باقر عليه السلام به شخصى به نام صالح فرمودند: از كسى پيروى كن كه تو را بگرياند و خيرخواه تو باشد، و دنبال مكن كسى را كه تو را بخنداند ولى نسبت به تو صميميت و خيرخواهى ندارد».[۵]
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودهاند:
«المُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ يَرى فيهِ حُسْنَهُ وَقُبْحَهُ؛ مؤمن آيينه مؤمن است كه خوبىها و بدىهاى خود را در او مىبيند».[۶]
مؤمنان آيينه همديگرند اين خبر مى از پيمبر آورند[۷]
مؤمن نبايد عيبهاى مؤمن ديگرى را فاش كند و آبرويش را بريزد، رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايند:«مَنْ عَلِمَ مِنْ أخيهِ سَيِّئَةً فَسَتَرَها، سَتَرَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَوْمَ القِيامَةِ[۸]؛ هر كه از برادر خود گناهى بداند و آن را بپوشاند، خداوند در روز قيامت گناهان او را بپوشاند».
امام باقر عليه السلام فرموده است:«يَجِبُ لِلْمُؤْمِنِ عَلَى المُؤْمِنِ أَنْ يَستُرَ عليهِ سَبعينَ كبيرةً ؛ مؤمن در برابر مؤمن وظيفه دارد كه هفتاد گناه بزرگ او را بپوشاند».[۹]
نه تنها مؤمن نبايد عيب ديگران را ببيند بلكه بايد به فكر عيبهاى خود باشد.
امام على عليه السلام مىفرمايند:
«طُوبى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيبُهُ عَنْ عيبها النَّاسِ؛ خوشا به حال آن كس كه عيب خودش، او را از پرداختن به عيبهاى مردم باز دارد».[۱۰]
و همان حضرت فرمود:«مَنْ نَظَرَ في عَيْبِ نَفْسِه اشْتَغَلَ عَن عَيْبِ غَيْرِهِ؛ كسى كه عيب خود را ببيند، از پرداختن به عيب ديگران باز ايستد».[۱۱]
رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايند:«لَا تَتْبَعُوا عَثَراتِ المُؤمِنينَ فإنّهُ مَن تَتَبّع عَثَراتِ أخِيهِ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ، ومَن تَتَبّع اللَّهُ عَثْرَتَهُ يَفْضَحُهُ ولَو في جَوْفِ بَيْتِهِ؛ عيبهاى مؤمنان را جستجو نكنيد، زيرا هر كه دنبال عيبهاى مؤمنان بگردد، خداوند عيبهاى او را دنبال كند و هر كه خداوند عيبهايش را جستجو كند، او را رسوا سازد گرچه درون خانهاش باشد».[۱۲]
امام على عليه السلام مىفرمايند: «لا تَبْتَهِجَنَّ بِخَطَاءِ غَيْرِكَ فإنَّكَ لَنْ تَمْلِكَ الإصَابَةَ أبَداً؛ از خطاى ديگران هرگز شادمان مشو، زيرا تو نيز براى هميشه از خطا كردن مصون نيستى».[۱۳]
و همان حضرت فرمودند: «مَنْ عابَ عِيْبَ، وَمَنْ شَتَمَ اجِيبَ ؛ هر كه عيبجويى كند، عيبجويى شود و هر كه دشنام دهد، پاسخ شنود».[۱۴]
به فرموده امام صادق عليه السلام: «الأثرارُ يَتْبَعونُ مَساوِىءَ النّاسِ وَيَتركُونَ مَحاسِنَهُم كَما يَتْبَعُ الذُّبابُ المَواضعَ الفاسِدَة مِن الجَسَدِ وَيَتْرُكُ الصَّحِيحُ؛ افراد عيبجو همانند مگس هستند كه روى ناپاكىها و آلودگىها مىنشينند و دنبال كارهاى زشت و عيبها مردم هستند و خوبىهاى آنان را ناديده مىگيرند».[۱۵]
نسبت به اين گونه افراد كه كارشان عيبجويى و اشاعه فحشا در جامعه است بايد بىاعتنا بود و به سخنانشان ترتيب اثر نداد تا ناچار شوند از كار زشتشان دست بردارند.
«محمد بن الفضيل، عن أبي الحسن الأوّل عليه السلام قال: قلتُ له: جُعِلتُ فِداكَ، الرجُلُ مِن إخواني يَيْلُغني عنه الشيءُ الذي أكرَهُه فأسْأله عن ذلك فيُنكِرُ ذلك وقد أخبَرَني عنه قَومٌ ثِقات؟ فقال لي: يا محمّد كُذِّبْ سَمْعَكَ وَبَصَركَ عَنْ أخِيكَ فإنْ شَهِدَ عِندَكَ خَمْسُونَ قسَامةٌ وَ قالَ لَكَ قَوْلًا فَصدِّقْهُ وكذِّبْهُم، لا تُذِيعَنّ عليه شيئاً تَشِية بِه وتَهْدِمُ به مروءَتَهُ فتكونَ مِن الّذين قال اللَّه في كتابه
«إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِى الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» [۱۶]؛ شخصى به نام محمد بن فضيل مىگويد: خدمت امام هفتم عليه السلام رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم، درباره يكى از برادران دينى من كارى را نقل مىكنند كه من آن را ناخوش دارم ولى هنگامى كه از خود او سؤال مىكنم انكار مىكند با اينكه گروهى از افراد موثق و مورد اعتماد اين خبر را براى من نقل كردند. امام عليه السلام فرمود: اى محمد گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تكذيب كن و اگر پنجاه نفر به عنوان شاهد قسم ياد كردند و درباره او چيزى به تو گفتند ولى خود او انكار كرد به گواهى آنان ترتيب اثر مده، سخن او را بپذير و گفته آنها را قبول مكن. مبادا چيزى كه مايه عيب و ننگ و وسيله دَرهم كوبيدن شخصيت و شرف انسانى او مىگردد منتشر كنى، زيرا در زمره كسانى قرار خواهى گرفت كه خداوند درباره آنها فرموده است: كسانى كه دوست مىدارند زشتىها در ميان مؤمنان پخش شود براى آنهاست عذابى دردناك در دنيا و آخرت».[۱۷] از خداوند مىخواهيم خودش عيبهاى ما را به ما بنماياند و توفيق دهد تا درصدد رفع آنها برآييم.
پی نوشت ها:
[۱] نهج البلاغه، حكمت ۳۰
[۲] تحف العقول، حكمت ۸۹
[۳] تحف العقول، حكمت ۱۸
[۴] غرر الحكم، ح ۵۸۵۷
[۵] اصول كافى، ج ۲، ص ۶۳۸
[۶] نقطههاى آغاز در اخلاق عملى، ص ۲۲۷ به نقل از المجازات النبويه، ص ۶۶
[۷] مثنوى معنوى، دفتر اوّل، ص ۶۹
[۸] ميزان الحكمه، ج ۷، ص ۱۴۵
[۹] اصول كافى، ج ۲، ص ۲۰۷
[۱۰] نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۶
[۱۱] ميزان الحكمه، ج ۷، ص ۱۴۲
[۱۲] همان مدرك، ص ۱۴۸
[۱۳] همان مدرك، ص ۱۵۰
[۱۴] ميزان الحكمه، ج ۷، ص ۱۵۱
[۱۵] سفينة البحار، ج ۲، ص ۲۹۵
[۱۶] سوره نور، آيه ۱۹
[۱۷] كافى، ج ۸، ص ۱۴۷، ح ۱۲۵