در مجله فرهنگی دینی ثاقب زهد را در حکمتی از أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب علیهالسلام می خوانید:
حضرت على عليه السلام مىفرمايند:
أَفْضَلُ الزُّهْدِ إخْفاءُ الزُّهدِ
برترين زهد، مخفى داشتن زهد است».[۱]
شرح حدیث:
زهد يك فضيلت اخلاقى و معنوى است كه به معناى دل كندن از دنيا و حركت به سوى منازل آخرت است.
امام على عليه السلام در تعبير جالبى درباره زهد مىفرمايد: «الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ: قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ«لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ، وَ لَاتَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ»وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي، وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ ؛ تمام زهد در ميان دو جمله از قرآن است، آنجا كه خداوند مىفرمايد: اين براى آن است كه به خاطر آنچه از دست دادهايد، غمگين نشويد، و به آنچه خدا به شما داده دلبسته و مغرور نشويد، بنابراين هر كس بر گذشته تأسف نخورد و به آنچه در دست دارد دلبسته نباشد، زهد را از هر دو طرف در اختيار گرفته».[۲]
زهد در منطق قرآن و اديان الهى اين نيست كه انسان از ثروت و امكانات دنيا، بىبهره باشد، بلكه حقيقت زهد آن است كه اسير اينها نگردد، بلكه امير بر اينها باشد. امام صادق عليهالسلام در حديثى مىفرمايند:«الدُّنيا أصْغَرُ قَدْراً عِنْدَ اللَّهِ وعِندَ أنْبيائِهِ وأوليائِه مِن أنْ يَفْرَحوا بِشَيءٍ مِنها أو يَحْزَنوا عَلَيهِ، فَلا يَنْبَغِي لِعَالِمٍ وَلا لِعَاقِلٍ أن يَفْرَحَ بِعَرَضِ الدُّنْيا؛دنيا در پيشگاه خدا و نزد انبيا و اولياى الهى كوچكتر از آن است كه آنها را خوشحال و ذوقزده كند، يا با از دست رفتن آن غمگين شوند، بنابراين براى هيچ عالِم و عاقلى سزاوار نيست كه از متاع ناپايدار دنيا خوشحال گردد».[۳]
زهد اسلامى به معناى سادگى در زندگى و حذف تجملات و عدم اسارت در چنگال مال و مقام است و ارتباطى با رهبانيّت ندارد؛ چرا كه رهبانيت، جدايى و بيگانگى از جامعه است. در تاريخ آمده وقتى «عثمان بن مظعون» فرزندش را از دست داد، بسيار ناراحت شد، تا جايى كه در خانهاش مشغول عبادت شد و زندگى را ترك كرد، اين خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد، او را خواست و فرمود:«يا عُثْمانُ، إنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ و تَعالى لَمْ يَكْتُبْ عَلَيْنا الرَّهْبَانِيةَ، إنّما رَهْبانِيةُ امَّتي الجِهَادُ في سَبيلِ اللَّهِ[۴] اى عثمان خداوند متعال رهبانيت را براى امت من قرار نداده، رهبانيت امّت من جهاد در راه خداست».
سه نكته درباره زهد قابل ذكر است كه اشاره مىكنيم:
نكته اوّل آثار زهد است كه روايات زيادى در اين زمينه وجود دارد از جمله:
«مَنْ زَهِدَ في الدُّنْيا أثْبَتَ اللَّهُ الحِكْمَةَ في قَلْبِهِ وأنْطَقَ بها لِسَانَهُ وَبَصَّرَهُ عُيونَ الدُّنيا داءَها ودَواءَها وأخْرَجَهُ مِنَ الدُّنيا سالِماً إلى دارِ السَّلامِ؛كسى كه زهد پيشه كند خداوند حكمت و بصيرت را در قلبش وارد مىكند و زبانش را به حكمت گويا مىنمايد و درد و درمان را به او مىشناساند و او را از دنيا سالم به دارالسلام،يعنى بهشت بيرون مىبرد».[۵]
«وَمَنْ زَهِدَ في الدُّنْيا هَانَتْ عَلَيْهِ المُصِيباتُ؛ و هر كه در دنيا زهد بورزد مصيبتها بر او آسان مىشود[۶]،
«إزْهَدْ في الدُّنْيا تَنْزِلْ عَلَيْكَالرَّحْمَةُ؛ كسى كه در دنيا زاهد باشد رحمت خداوند بر او فرود مىآيد»[۷]و
«الزُّهْدُفي الدُّنْيا الرّاحَةُ العُظْمى؛و هر كس از دنيا دل بركند بزرگترين آسايش را دارد».[۸]
نكته دوم اينكه زاهدترين افراد چه كسى است؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايند:
«أزهَدُ الناسِ مَنِ اجْتَنَبَ الْحَرامَ؛ زاهدترين مردم كسى است كه از حرام دورى مىكند».[۹]
امام سجّاد عليه السلام فرموده است:«يقول اللَّهُ: يابنَ آدَمَ، إرْضَ بِما آتَيْتُكَ تَكُنْ مِن أزْهَدِ النّاسِ؛ خداوند مىفرمايد: اى پسر آدم به، آنچه كه به تو دادهام خرسند و قانع باش، تا از زاهدترين مردمان باشى».[۱۰]
و امام كاظم عليه السلام فرمودهاند:«وَإنّ أصْبَرَكُمْ على البَلاءِ لأزْهَدُكُم في الدُّنْيا؛ همانا صبورترين شما در برابر بلاها، زاهدترين شما به دنياست».[۱۱]
نكته سوم نمونههايى از زهد پيشوايان اسلام است:
۱.«روي في الحديث أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّاب قال: إسْتَأْذَنْتُ على رَسولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ في مَشْرَبَةِ امِّ إبراهِيمَ وَإنَّهُ لَمُضْطَجِعٌ على خَصْفَةٍ وإنّ بَعْضَهُ على التُّرابِ وَتَحْتَ رَأْسِهِ وِسَادَةٌ مُحْشُوَّةٌ لِيْفاً، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ ثُمَّ جَلَسْتُ فَقُلْتُ: يا رَسولَ اللَّهِ، أنْتَ نَبِيُّ اللَّهِ وصَفْوَتُهُ، وَخِيَرَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ، وَكِسْرى وَقَيْصَرُ على سُرُرِ الذَّهَبِوَفُرُشِ الحَرِيرِ والدِّيباجِ؟ فَقالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: اولئِكَ قَوْمٌ عُجِّلَتْ طَيِّباتَهُمُ وَهِيَ وَشِيْكَةُ الانْقِطَاعِ، وإنَّما اخِّرَتْ لَنا طَيِّباتُنا؛ روزى عمر خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد در حالى كه آن حضرت به حصيرى از برگ خرما خوابيده بود و قسمتى از بدن مباركش روى خاك قرار داشت، و متكايى از الياف درخت خرما زير سر داشت، سلام كرد و نشست، گفت: تو پيامبر خدا و بهترين خلق خدا هستى، كسرى و قيصر بر روى تختهاى طلا و فرشهاى ابريشمى مىخوابند، ولى شما اين چنين. پيامبر فرمود: آنها گروهى هستند كه طيباتشان در اين دنيا به آنها داده شده، و به زودى قطع مىشود، ولى طيبات ما براى قيامت ذخيره شده است.[۱۲]
۲.«عن الإمام الباقر عليه السلام أنّه أتِيَ يَوْماً بحَلْوى فَامْتَنَع مِن تَناوُلِها فقالوا: أتراها حراماً؟ قال: لا، ولكنّي أخْشى أنْ تَتُوقَ نَفْسِي فَأطْلُبُه؛ روزى مقدارى حلواى مخصوص خدمت امام باقر عليه السلام آوردند، حضرت از خوردن آن امتناع كردند، عرض كردند: آيا آن را حرام مىدانى؟ فرمود: نه، من از اين مىترسم كه نفسم به آن مشتاق گردد و پيوسته به دنبال آن باشم».[۱۳]
حضرت على (عليه السلام) تمايل به خوراكى از جگر بريان با نان نرم داشت يك سال گذشت و به اين خواست خود ترتيب اثر نداد، روزى به امام حسن عليه السلام دستور تهيّه آن را داد در حالى كه حضرت روزه داشت، خوراك براى افطار آماده شد، هنگامى كه مىخواست افطار فرمايد سائلى به در خانه آمد، امام عليه السلام فرمود: اين غذا را به سائل بده مبادا هنگامى كه نامه اعمال ما در فرداى قيامت خوانده مىشود به ما بگويند: «اذْهَبْتُم طَيِّباتِكُم فى حَياتِكُمُ الدُّنيا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِها»؛[۱۴] شما طيبات خود را در دنيا گرفتيد و به آن متمتع شديد».[۱۵]
امام على عليه السلام مىفرمايند: «وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصفَّى هذَا الْعَسَلِ وَلُبَابِ هذَا الْقَمْحِ، وَ نَسَائِجِ هذا الْقَزِّ. وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ، وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ … فَما خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أكْلُ الطَّيِّباتِ كالبَهِيمَةِ المَرْبوطَةِ هَمُّها عَلَفُها؛
اگر مىخواستم، مىتوانستم از عسل خالص و مغز گندم و لباس حرير استفاده كنم، امّا دور است از من كه هواى نفس بر من چيره شود و حرص و آز، مرا به شكمبارگى وادار كند … من براى اين آفريده نشدم كه به خوردن غذاهاى خوب و لذيذ مشغول شوم مانند چارپايى كه آن را پروار بسته باشند كه جز خوردن مقصد و مقصودى ندارد».[۱۶]
پی نوشت ها:
[۱] نهجالبلاغه، حكمت ۲۸
[۲] نهجالبلاغه، حكمت ۴۳۹
[۳] تفسير روح البيان، ذيل آيه ۳۶ سوره نمل
[۴] بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۱۴
[۵] محجة البيضاء، ج ۷، ص ۳۵۳
[۶] غرر الحكم، ح ۲۲۷۵
[۷] كافي، ج ۲، ص ۵۰، ح ۱
[۸] أمالى صدوق، ص ۲۷
[۹] أمالى الصدوق، ص ۲۷
[۱۰] بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۳۹
[۱۱] همان مدرك، ص ۳۰۸
[۱۲] مجمع البيان، ج ۹، ص ۸۸
[۱۳] تفسير نمونه، ج ۲۱، ذيل آيات ۲۰ سوره احقاف
[۱۴] سوره احقاف، آيه ۲۰
[۱۵] تفسير نمونه، ج ۲۱، ذيل آيات ۲۰ سوره احقاف
[۱۶] نهجالبلاغه، نامه ۴۵