در اینجا به بررسی استفاده از عوامل طبيعى در حدیث امام صادق علیه السلام می پردازیم:
امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«إنَّ نَبيّاً مِنَ الأنبياءِ مَرِضَ، فقال: لاأَتَداوى حَتَّى يكونَ الّذى أمْرَضَنِى هُو الذى يَشْفينى، فأوحى اللَّهُ تعالى إليهِ: لا أشْفِيكَ حَتّى تَتَداوى، فإنَّ الشِّفاءَ مِنّى
يكى از پيامبران بيمار شد، و با خود گفت: خود را درمان نمىكنم تا همان كسى كه بيمارم كرده شفا دهد. خداوند تعالى به او وحى كرد كه: تا خود را درمان نكنى، شفايت نمىدهم، زيرا شفا دادن از من است».[۱]
شرح حدیث :
در روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله به همين مضمون آمده كه «تَداوُوا فإنَّ اللَّهَ تَعالى لَمْ يُنزِلْ داءً إلّاوَقَدْ أنْزَلَ اللَّهُ لَهُ شِفاءً، إلَّاالسّامَ وَالْهَرَمَ؛ خود را مداوا كنيد زيرا خداوند متعال هيچ دردى نداده است مگر آنكه برايش شفايى نهاده، بهجز مرگ و پيرى (كه دوايى ندارد)».[۲]
و امام على عليه السلام فرموده است:«لِكلّ عِلّةٍ دَواءٌ؛ هر دردى، دارويى دارد».[۳]
اشتباهى كه خيلى از افراد به آن مبتلا هستند اين است كه وقتى گفته مىشود:
عوامل طبيعى منشأ فلان اثر هستند، خيال مىكنند كه اين عوامل خودشان منهاى خداوند اثر گذارند و يكى از اشكالات مادّىها در مسأله توحيد همين است كه مىگويند: وقتى عوامل و علل اشيا كشف شد ديگر چرا علّت اين عالَم را به خدا نسبت بدهيم. جواب ما اين است كه از نظر توحيدى تمام اين عالم فعل اللَّه است و اگر اذن خدا نباشد چيزى در اين عالم از خود اثرى ندارد مثلًا وقتى باران مىبارد، آفتاب به سطح اقيانوسها و درياها مىتابد و بخار به وجود مىآيد و به آسمان مىرود و بعد به قطرات باران تبديل مىشود، اما همه اينها به اذن خداوند است و الا نه تابش آفتاب است و نه بخارى تا تبديل به باران شود.
با ذكر اين مقدّمه برگرديم به حديث كه يكى از پيامبران الهى بيمار شد و با خودش گفت من دنبال درمان كردن خود نمىروم؛ اين پيامبر خيال مىكرد كه سراغ دوا رفتن، با حقيقت توكّل سازگار نيست، خداوند هم وحى فرستاد كه تا سراغ دوا نروى من تو را شفا نمىدهم چرا كه شفا دادن آن دوا هم به اذن من است.
درسى كه از اين حديث مىگيريم اين است كه انسان براى رسيدن به مقاصدش در عين توكّل و توجّه به خداوند، بايد دنبال اسباب برود و اگر دنبال اسباب نرود، اين ضد توكّل است، چرا كه اثرگذارى اين اسباب هم به اذن خداست. پيشوايان ما در زندگى خود به سراغ اسباب مىرفتند با اينكه معجزه در اختيار آنها بود.
در جنگ خندق رسول خدا صلى الله عليه و آله خندق مىكند و بين افراد دشمن اختلاف مىانداخت كه باعث تفرقه و در نتيجه فرار آنها مىشد.
در جنگ بدر حضرت جاسوسى مىفرستد تا تعداد عِدّه و عُدّه دشمن را براى حضرت بياورند.
بايد در زندگى از تمام عوامل طبيعى كه خداوند آفريده استفاده كنيم كه به دنبالش امدادهاى غيبى خداوند هم خواهد بود.
پی نوشت ها:
[۱] ميزان الحكمه، ج ۳، ص ۳۶۲
[۲] همان مدرك
[۳] همان مدرك