یکشنبه 28 اردیبهشت 1404 - 11:51 بعد از ظهر
  • سایت ثاقب
  • اپلیکیشن ثاقب
  • درخواست سخنران برای روضه خانگی
مجله فرهنگی تبلیغی ثاقب
  • صفحه اصلی
  • عزاداری و روضه خانگی
  • شناخت أهل بیت
    • حضرت محمد صلوات الله علیه
    • امام علی علیه‌السلام
    • حضرت زهرا سلام الله علیها
    • امام حسن مجتبی علیه‌السلام
    • امام حسین علیه‌السلام
    • امام سجاد علیه‌السلام
    • امام باقر علیه‌السلام
    • امام صادق علیه‌السلام
    • امام کاظم علیه‌السلام
    • امام رضا علیه‌السلام
    • امام جواد علیه‌السلام
    • امام هادی علیه‌السلام
    • امام عسکری علیه‌السلام
    • امام زمان علیه‌السلام
  • مهدویت
    • مهدویت در قرآن
    • مهدویت در حدیث
    • آخرالزمان
    • انتظار فرج
    • رجعت
  • خاندان عصمت
    • حضرت عباس علیه‌السلام
    • حضرت زینب سلام الله علیها
    • حضرت معصومه سلام الله علیها
    • حضرت علی اکبر علیه‌السلام
    • حضرت علی اصغر علیه‌السلام
    • حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام
    • حضرت عبدالله بن حسن علیه‌السلام
    • حضرت قاسم بن حسن علیه‌السلام
    • حضرت شاهچراغ علیه‌السلام
    • سایر خاندان عصمت
  • کلیپ و ویدیو
    • دعوت بزرگان
    • دعوت مداحان
    • استوری اینستاگرام
      • استوری شب زیارتی امام حسین
      • استوری ماه محرم
      • استوری أربعین
      • استوری فاطمیه
      • استوری ماه رمضان
      • استوری عید غدیر
      • استوری شهادت
      • استوری ولادت
      • استوری دهه کرامت
      • استوری ایام هفته
    • فیلم کوتاه
    • کلیپ تصویری
    • دعوت از مبلّغین
    • کلیپ صوتی
    • تیزر
    • آموزش سایت
  • اخبار و رویدادها
  • ویژه مبلّغین
No Result
مشاهده تمامی نتایج
مجله فرهنگی تبلیغی ثاقب
ورود به سامانه ثاقب
No Result
مشاهده تمامی نتایج
صفحه اصلی عزاداری و روضه خانگی

تجلی اخلاص در راه امام حسین (علیه‌السلام) | داستانی از نذر و معجزه

11 مهر 1403
عزاداری برای امام حسین

اخلاص و عشق به اهل بیت (علیهم‌السلام) همواره یکی از ارزش‌های اصلی در زندگی شیعیان بوده است. این ارتباط قلبی و معنوی، به‌ویژه در ایام محرم و صفر، به اوج خود می‌رسد. بسیاری از افراد با نذر و احسان در راه امام حسین (علیه‌السلام) سعی می‌کنند قدمی در راه زنده نگه داشتن یاد و نام آن امام بزرگوار بردارند. اما گاهی این نذرها از حد مال و دارایی فراتر می‌رود و افراد حاضرند از عزیزترین چیزهای زندگی‌شان بگذرند. در این مقاله، داستانی واقعی و الهام‌بخش از یک خانواده شیعه را بازگو می‌کنیم که عشق و اخلاص آن‌ها نسبت به امام حسین (علیه‌السلام) تا جایی پیش رفت که حاضر شدند فرزند خود را در راه روضه اباعبدالله (علیه‌السلام) قربانی کنند.

داستانی از نذر و معجزه

سکوت را زن شکست، طاقت نیاورد. فضای خانه انگار بر سینه‌اش سنگینی می‌کرد. گفت: «تا کی می‌خواهی بنشینی و فکر کنی؟ خب گناه که نکردیم! هر سال می‌توانستیم، امسال دیگر نمی‌توانیم. ان‌شاءالله سال بعد، از خودشان بخواه تا دوباره دستمان را بگیرند و ما خیمه‌ی عزایشان را برپا کنیم…»

مرد انگار از خواب عمیقی بیدار شده بود. با بهت و حیرت به زن خیره شد. بعد از چند لحظه، سرش را به چپ و راست تکان داد، چنگی به موهایش زد و گفت: «استغفرالله ربی و اتوب‌الیه! چرا نمی‌فهمی زن؟! مردم توقع دارند، هر روز از من سؤال می‌کنند. جلسه‌ی روضه جا افتاده؛ دیگر نمی‌شود، هر سال بوده، امسال را بی‌خیال شویم؟ من حتماً باید یک راه چاره‌ای برایش پیدا کنم و این روضه امسال برگزار شود.»

زن دوباره گفت: «مردم که از وضع ما باخبرند؛ می‌دانند آن خدا نشناس‌ها مال تو را بردند و تو امسال ورشکست شدی پس دیگر خجالت…»

صدای باز شدن در خانه، حرف زن را قطع کرد؛ هر دو چشم گرداندند. پسر جوانشان در آستانه‌ی در بود. نگاه مادر که به قامت رعنای جوانش افتاد، فکری به سرعت به ذهنش رسید؛ دوباره قد و بالای جوان را نگاه کرد. لبخند روی لبانش نشست. تصمیمش را گرفت. جلو رفت، آغوشش را باز کرد و جوانش را در بغل گرفت. مرد و جوان، با تعجب به زن نگاه می‌کردند.

مرد سرش را پایین انداخته بود و لرزش دستانش، حکایت از آن می‌کرد که باور گفته‌های زنش چقدر برایش سخت است.

  • آخر زن! چطور عزیزم را، تنها ثمره‌ی زندگی‌ام را، تمام جوانی‌ام را ببرم در بازار برده‌فروش‌ها و او را به‌عنوان غلام و برده بفروشم؟! تو که مادری و دلت از حریر نرم‌تر است و از مو نازک‌تر، چطور این پیشنهاد را به من می‌کنی؟!

زن با یک سخن، مرد را آرام کرد: «ببین مرد! اگر ادعای عاشقی می‌کنی، جوان که چیزی نیست؛ باید از جان خود نیز بگذری! اگر حسین (علیه‌السلام) فرزند رسول خدا همان است که ما می‌شناسیم. عمل ما را بی‌جواب نخواهد گذاشت! اگر به کارت عقیده و ایمان داری، بلند شو و بسم‌الله را بگو و گرنه سرجایت بنشین و مجلس آقا را فراموش کن!»

چند روزی طول کشید تا مرد با این تصمیم کنار آمد. حالا نوبت جوان بود. مادر می‌گفت: «من پسرم را بزرگ کرده‌ام. او منتهای آرزویش جانفشانی در راه فرزندان علی (علیه‌السلام) است. او روح حسینی دارد و مرام علوی. تو چطور او را نمی‌شناسی؟»

مرد گفت: «من… من… جرأت ندارم، خودت بهش بگو!»
مرد از روزنه‌ی در به مادر و پسر نگاه می‌کرد. مادر آرام و با طمأنینه سخن می‌گفت. مرد سعی می‌کرد عکس‌العمل پسر را بعد از شنیدن همه‌ی حرف‌های مادرش در ذهن تصور کند. ناگهان پسر، مادرش را در آغوش گرفت. مرد، اشک روی گونه‌هایش را دید و شنید که گفت: «مادر! ممنونم!»

مرد سعی کرد اشک‌هایش را زن و فرزندش نبینند. لباسش را پوشید و به حیاط رفت. زن نیز لباسی مندرس به جوانش پوشانید و سر و رویش را با زغال سیاه کرد. بعد با هم به حیاط رفتند و دست جوان را در دست پدرش گذاشتند. در این شهر، همه آن‌ها را می‌شناختند، پس با هم از شهر خارج شدند. ساعتی بعد وارد شهر کوچکی شدند. بازار برده‌فروشان شلوغ بود؛ هر کس از جنس خود به نوعی تعریف می‌کرد. مرد و پسرش هنوز چند قدمی در بازار برنداشته بودند که جوانی زیبا و نورانی جلویشان آمد. «کجا می‌روی و این جوان را به چه کار می‌بری؟»

ضربان قلب مرد، تندتر شد. مِن و مِن کرد و گفت: «می‌خواهم از شهری به شهر دیگری در دوردست سفر کنم و نیازمند مبلغ زیادی هستم که مرا مجبور کرده، علیرغم میل باطنی‌ام این غلام را بفروشم. اگر خریداری بسم‌الله!» مرد گفت: «اراده‌ی فروختنش را با چه قیمتی داری؟» مرد قیمت را که گفت، او بدون هیچ چانه‌ای کیسه‌های زر را تسلیم کرد و با جوان از بازار خارج شد.

مرد با چشم‌های اشک‌آلود، قد و بالای جوانش را نگاه کرد تا از بازار خارج شدند. در راه با خودش خیلی حرف زد و به خودش دلداری داد. به شهرش که رسید، کمی آرام‌تر شده بود. حالا به این فکر می‌کرد که دوباره چراغ روضه‌ی امام حسین (علیه‌السلام) را می‌تواند در خانه روشن کند. به خانه رسید. دق‌الباب کرد و به انتظار ایستاد.

در باز شد. باورش برای مرد محال بود؛ خواب بود یا بیدار؟ آیا علاقه و محبت به جوانش او را دچار وهم و خیال کرده بود یا واقعاً خودش بود؟ پسرش که در آستانه‌ی در ایستاده بود… پسر، پدر را در آغوش گرفت و هر دو زار گریستند. زن که صدای آن دو را شنید، به جمع آن‌ها پیوست. مدتی از گریه‌ی آن‌ها گذشت تا این‌که زن با هق‌هق گریه‌اش از پسر خواست تا ماجرا را برای پدر هم تعریف کند و پسر با بغضی گلوگیر شروع به تعریف کرد:

«پدر! وقتی کیسه‌های زر را گرفتی و از هم جدا شدیم، بغض راه گلویم را بست و نمی‌گذاشت قدم‌هایم را به‌راحتی بردارم. آن آقا سبب گریه‌ام را پرسید. گفتم: ارباب و مولایم را خیلی دوست داشتم، جدایی از او برایم سخت است و دشوار. به او عادت کرده بودم. او خیلی مهربان و دلسوز بود. اما آن آقا جواب داد: «پسرم، نمی‌خواهد با من این‌گونه صحبت کنی! او ارباب و آقای تو نبود و او پدر تو بود و تو فرزند آن پدر هستی. پدرت نیز تو را به دلیل خرج سفر نفروخت، بلکه می‌خواست مجلس ما را اقامه کند. ما شما را خوب می‌شناسیم و از وضع زندگی شما باخبریم!»

با حرف‌های او تنم لرزید. خودم را به روی پاهای او انداختم و التماس کردم که خودش را معرفی کند. آقا زیر لب و شمرده گفت: «انا الغریب! انا المظلوم! انا العطشان…» و بعد گفت: «به نزد پدر و مادرت برو و از قول من بگو: ما نذرشان را قبول کردیم! ما هدیه‌ی آن‌ها را پذیرفتیم. بروند و به فکر مجلس عزای ما باشند که دیگر خود ما ضامن اجرای آن هستیم. چون آن‌ها از جوان خود گذشتند، ما هم روز به روز احسانمان بر آن‌ها بیشتر می‌شود و بر رزق و روزیشان خواهیم افزود و ان‌شاءالله هر جا که بروند، در نزد ما محفوظ می‌مانند و ما فرزندان اهل بیت (علیهم‌السلام) هستیم.»

مرد وقتی داستان پسرش را شنید، به یاد مظلومیت و دردهای اهل بیت (علیهم‌السلام) افتاد و اشک‌هایش دوباره جاری شد. همسرش با دلسوزی به او نگاه می‌کرد و می‌دانست که اکنون ایمان و عشق آن‌ها به اهل بیت (علیهم‌السلام) بیشتر از هر زمان دیگری در دلشان جوانه زده است.

آن شب، خانواده تصمیم گرفتند که روضه‌ی اباعبدالله (علیه‌السلام) را به پاس این لطف و محبت، با شکوه بیشتری برگزار کنند. آن‌ها از دوستان و آشنایان دعوت کردند و در قلبشان نیت کردند که این مراسم را برای سلامتی و نجات خود و همه‌ی شیعیان به جا آورند. به این ترتیب، در خانه‌شان چراغ عزای حسین (علیه‌السلام) روشن شد و نذر آن‌ها، نه تنها در دنیا، بلکه در آخرت نیز به ثمر نشست.

این داستان یادآور آن است که محبت و اخلاص به اهل بیت (علیهم‌السلام) و امام حسین هرگز بی‌پاسخ نمی‌ماند و در مواقع سختی، دعاها و نذورات ما را به جایی می‌رساند که در دل‌هایمان درخت محبت و عشق به آن بزرگواران بیشتر و بیشتر رشد کند.

اگر شما میخواهید از محبت بهرمند شوید میتوانید مجلس روضه امام حسین و اهل البیت علیهم السلام در خانه هایتان برپا کنید برای ثبت جلسه ( جشن و روضه خانگی ) و درخواست اعزام سخنران کلیک کنید.

 

برچسب‌ها: امام حسینداستانداستان روضهمجلس امام حسینمعجزاتمعجزات روضه خانگی
مطلب قبلی

استوری فاطمیه | مادر سایه ی سر

مطلب بعدی

استوری فاطمیه | زهرا (س) افتخار بشریت

مطلب بعدی
حضرت زهرا

استوری فاطمیه | زهرا (س) افتخار بشریت

دیدگاه‌ها 4

  1. Mahlin says:
    8 ماه پیش

    فوق العاده بود
    چرا کم از این دست داستانها میزارید؟

    پاسخ
    • ارتباطات ثاقب says:
      8 ماه پیش

      سلام و عرض ادب
      نظر لطف شماست
      حتما در آینده مطالب بیشتری در این موضوعات انتشار خواهیم داد
      با تشکر

      پاسخ
  2. Maryam says:
    8 ماه پیش

    لذت بردم
    تشکر ازتون

    من خلی کمتر میام سایت
    از کانال همینطوری بزنید بیشتر استفاده کنیم

    پاسخ
    • ارتباطات ثاقب says:
      8 ماه پیش

      سلام و عرض ادب
      نظر لطف شماست
      حتما در آینده مطالب بیشتری در کانال ارسال خواهد شد
      با تشکر

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ده − هفت =

موسسه فرهنگی تبلیغی ثاقب
  • سایت ثاقب
  • اپلیکیشن ثاقب
  • درخواست سخنران برای روضه خانگی

مؤسسه فرهنگی تبلیغی ثاقب با همت طلاب و روحانیون جوانِ دغدغه‌مند و بانیان خیّر در دی‌ماه سال ۱۳۹۹ (فاطمیه ۱۴۴۲) تشکیل شد تا بتواند سنّت روضه‌های خانگی را احیاء نموده و در تعظیم شعائر الهی و مکتب أهل‌بیت علیهم‌السلام قدمی بردارد. این مجموعه برای عزیزانی که محافل خانگی (روضه خانگی و جشن خانگی) برگزار می‌کنند و دلتنگ روضه و توسل به حضرت امام حسین علیه‌السلام هستند، سخنران اعزام می‌نماید. متقاضیان روضه خانگی یا جشن خانگی می‌توانند پس از ثبت‌نام در سایت، درخواست اعزام سخنران را ثبت کنند.

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به مؤسسه فرهنگی تبلیغی ثاقب می‌باشد.

No Result
مشاهده تمامی نتایج
  • مجله ثاقب
  • عزاداری و روضه خانگی
  • شناخت أهلبیت
  • قرآن شناسی
  • مهدویت
  • احادیث
  • خاندان عصمت
  • طراحی گرافیک
  • کلیپ و ویدیو
  • اخبار و رویدادها
  • ویژه مبلّغین
  • اپلیکیشن ثاقب

© تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ثاقب می‌باشد.