انگیزه سازی
روزی حضرت داوود (علیهالسلام) از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند. خطاب رسید:
ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی که دیدی، همنشین تو در بهشت است.
روز بعد حضرت داوود (علیهالسلام) به اتّفاق پسرش حضرت سلیمان (علیهالسلام) از شهر خارج شد و پیرمردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد.
پیرمرد که اسمش «متی» بود، کنار دروازه ایستاد و فریاد زد:
کیست که هیزمهای مرا بخرد؟ هیزم دارم، هیزم.
یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید. حضرت داوود (علیهالسلام) نزد او رفت و سلام کرد و فرمود:
آیا امروز ما را مهمان میکنی؟
پیرمرد گفت: مهمان حبیب خداست، بفرمائید.
پیرمرد، با پولی که از فروش هیزمها به دست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیرمرد گندم را آرد کرد و سه قرص نان پخت و نانها را جلوی مهمانانش گذاشت.
وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمهای را که به دهان میبرد ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» میگفت.
وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت:
خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی؛ آن را تو خشک کردی؛ نیروی کندن هیزم را تو به من دادی؛ مشتری را تو فرستادی که هیزمها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی؛ وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کردهام؟!
پیرمرد این حرفها را میزد و گریه میکرد.
حضرت داوود علیهالسلام نگاه معناداری به پسرش کرد؛ یعنی علت اینکه او با پیامبران محشور میشود، همین است.[1]
اهمیت: جایگاه شاکرین
بیان ادعا1: حشر با اولیای الهی
چه کسانی دوست دارند فردای قیامت با امام زمانشان و با امام حسین محشور بشوند؟
راهش شکر است.
اثبات ادعا: احادیث
در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
کسی که دو ویژگی در وجودش باشد با صدیقین محشور میشود: «ولْیصْبِرْ عَلَى بَلَائِی وَ لْیشْكُرْ نَعْمَائِی أَكْتُبْهُ یا مُحَمَّدُ مِنَ الصِّدِّیقِینَ عِنْدِی[2]»؛ بر بلاى من صبر کند و نعمتهایم را سپاس گزارد تا او را- اى محمد- در زمره صدیقین نزد خود ثبت کنم.
ببینید شکر چه قدر مهم است که خدا نام بنده شاکرش را در زمره صدیقین که در رأس آنها اهلبیت علیهم السلام قرار گرفتهاند، ثبت و ضبط و فردای قیامت انشاءالله با انبیا و اولیا محشور میکند.
بیان ادعا2: دعای برای شاکرین بودن
شکر فضیلتی که خدا از کمبود آن گلهمند است
اثبات ادعا: روایت اللّهم اجعلنی من القلیل
ابو خالد کابلی میگوید: امام سجاد علیه السلام نماز شب میخواند. من گوش میدادم که امام چه دعایی در قنوتشان میخوانند. دیدم حضرت سید الساجدین در قنوت نمازشان میفرمایند: «اللّهم اجعلنی من القلیل» خدایا من را از کمها قرار بده.
ابو خالد میگوید: تعجب کردم این چطور دعایی است که امام سجاد میکنند؟! ایستادم. امام که نمازشان تمام شد خدمت امام عرض کردم: این چطور دعایی بود که شما فرمودید؟ خدایا مرا از کمها قرار بده یعنی چه؟ امام فرمود: ابا خالد، مگر این آیه قرآن را نشنیدی که (و قلیل من عبادی الشکور)؛ عده کمی از بندگان خدا شاکرند. پس من از خدا خواستم مرا از آن کمها قرار بدهد.
شکر، یکی از موضوعات کلیدی، ناب و نادر است؛ و علیرغم شهرت فراوانی که دارد، کسانی که از این صفت خوب برخوردارند، کم تعداد هستند. پروردگار عالم در مورد کم بودن چنین صفتی گلهمند شده و گله خود را ابراز میکند: «قلیل من عبادی الشکور.»
بیان ادعا3: عامل افزایش رزق
غیر از نگاه اخلاقی و عرفانی و تربیتی به مقوله شکر، میتوانیم نگاه مادی و دنیایی به شکر داشته باشیم؛ یعنی اگر بخواهیم زندگی خوبی داشته باشیم میتوانیم از شکر استفاده کنیم.
یکی از سؤالاتی که اغلب برای بسیاری از ما مطرح میشود درباره این مطلب است: چه کنیم در زندگی به توسعه برسیم؟ هم توسعه مادی و اقتصادی و هم توسعه و رشد معنوی. اصلاً تلاش و دست و پا زدن بسیاری از ما در زندگی در همین جهت است. آیا راهحل این موضوع، فعالیت زیاد و به این در و آن در زدن است؟
اثبات ادعا: آیات قرآن کریم
دین ما به این مسئله توجه زیادی دارد و راه آن را هم در قرآن کریم و هم در روایات بیان نموده است. اگر به آیه 7 سوره ابراهیم رجوع کنیم، راهکار بسیار دقیقی را خواهیم یافت. خداوند مهربان میفرماید:
«وَإِذ تَأَذَّنَ رَبُّكُم لَئِن شَكَرتُم لَأَزیدَنَّكُم وَلَئِن كَفَرتُم إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ[3].»
و به یاد بیاورید آن زمانى را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاسگزارى کنید، حتماً افزونتان دهم و اگر کفران کنید، عذاب من بسیار سخت است.
تبیین ادعا1:
امام صادق علیه السلام میفرماید: «مَنْ شَكَرَهُ زَادَهُ.[4]»
راهی که دین جلوی پای ما گذاشته، شکر است.
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر، نعمت از کفت بیرون کند
کسی که مرتب شکر خدا را بهجا بیاورد، مشکلات اقتصادیاش حل میشود.
نکته دقیق آیه این است که نمیفرماید «لازیدن نعمتکم» بلکه میفرماید «لَأَزیدَنَّكُم»؛ علاوه بر اینکه نعمت را افزون میکند خود انسان را هم در وسعت قرار میدهد؛ یعنی انسان بهواسطه شکر بزرگ میشود، به شرح صدر میرسد و در یک کلمه به لحاظ معنوی رشد میکند.
تبیین ادعا2:
استاد ما در قم میگفت: زمانی مستأجر بودم. یک خانه 60 متری اجاره کرده بودم و پول اجاره را به سختی تأمین میکردم. از طرفی خانه خیلی کوچک بود و واقعاً اذیت میشدیم. روزی به یاد این آیه افتادم و به همسرم گفتم: بیا با شکر خانهدار شویم! همسرم گفت: یعنی چه؟ گفتم: بیا به خاطر همین منزل 60 متری خدا را شکر کنیم. بعضی آرزوی همین خانه را دارند. بیا روزی سه مرتبه به خاطر همین خانه اجارهای خدا را شکر کنیم. ایشان میفرمودند: به سه ماه نرسید که اتفاقی افتاد و ما توانستیم خانه مناسبی برای خودمان بخریم.
این اثر شکر است. وعده خدا است. چه خوب است یک بار هم که شده است خدا را امتحان کنیم و ببینیم معجزه شکر درست است یا نه. البته باید ابتدا نگاهمان را به شکر درست کنیم و بعد اقدام به شکر کنیم چراکه شکر ظرایفی دارد که باید حتماً به آنها آگاه باشیم.
اقناع اندیشه: ارکان شکر
بیان ادعا1: معنای شکر
معنی شکر چیست؟ آیا همین که بگوییم خدایا شکرت یا الحمدلله کافی است یا نه؟ نه. این صیغه شکر است و با خود شکر فرق دارد.
اثبات ادعا:
راغب اصفهانی تعریفی از شکر ذکر کرده که مطابق آیات و روایات است: «الشُّكْرُ تصوّر النّعمة و إظهارها»؛ شكْر به یاد آوردن و تصوّر نعمت و اظهار آن نعمت است. بعد ادامه میدهد:
«شُكْر» مقلوب از «کشر» است؛ یعنى کشف و آشکار نمودن، نقطه مقابل شکر، کفر است. کفر یعنی پوشاندن و شکر یعنی آشکار کردن.
بیان ادعا2: رکن اول: شناخت نعمت
از این تعریف معلوم میشود که شکر دو رکن دارد: 1) تصور نعمت 2) اظهار نعمت
اثبات ادعا: آیات و روایات
از آیات و روایات استفاده میشود که حقیقت و اساس شکر همین درک نعمت و شناخت نعمت است. نباید از کسی که نعمت و یا منعم را نمیشناسد توقع تشکر داشت. مثلاً کسی خواب باشد و در خواب یک عقرب به او نزدیک شود. شما عقرب را میکشید و جان او را نجات میدهید اما آن شخص اصلاً متوجه نمیشود و شما هم نباید توقع تشکر داشته باشید. یک علت اینکه ما شکر نعمت را بجا نمیآوریم این است که نه نعمت را میشناسیم و نه منعم را؛ به خاطر همین در ادامه میگوید: «شُكْر» مقلوب از «کشر» است؛ یعنى کشف و آشکار نمودن و شاهد بنده روایتی از امام صادق علیه السلام است که فرمود:
«مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِ نِعْمَةً فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ عَلِمَ أَنَّ الْمُنْعِمَ عَلَیهِ اللَّهُ فَقَدْ أَدَّى شُكْرَهَا وَ إِنْ لَمْ یحَرِّكْ لِسَانه»؛
هر که را که خداوند به او نعمتى دهد و او در دلش به نعمت آگاهى یابد و بداند که بخشنده نعمت بر او، خداست شکر نعمت گزارده و اگرچه به زبان نیاورد.
این یعنی آگاهی و درک نعمت َشکر نعمت است ولو اینکه هیچ ذکری هم نگوید.
تبیین ادعا1:
روزی عیسی (ع) در سیر و سیاحت خود مردی نابینا را دید که علاوه بر کوری، به بیماری جذام نیز مبتلا بود و بدنش از دو طرف فلج و زمینگیر بود و در عین حال مکرر میگفت: خدا را شکر که مرا از بسیاری بیماریها حفظ نمود. عیسی (ع) به او گفت: تو به هر بلایی مبتلا شدهای پس به کدام بلا گرفتار نیستی که شکر میکنی؟ نابینا گفت: من از آن کسی که مانند من معرفت به خدا ندارد بهترم، از این رو شاکر هستم. حضرت عیسی (ع) گفت: راست گفتی، دست خود را به من بده. او دستش را به عیسی (ع) داد. ناگهان به اعجاز عیسی (ع) او از همه بیماریها آزاد شد و زیباترین شکل را پیدا کرد و از آن پس رفیق عیسی (ع) بود.
این پیرمرد نعمت موحد بودن را اول شناخت و بعد به زبان آورد
گاهی تا نعمت هست آن را نمیشناسیم اما وقتی آن نعمت از دست رفت تازه خودش را نشان میدهد. هوا را همه استفاده میکنند و بابت آن شکر نمینمایند ولی بهمحض آلودگی هوا متوجه میشوند که هوای تمیز چه نعمتی است. وقتی در اوج تشنگی هستیم، میفهمیم یک جرعه آب از کل سلطنت بر عالم بیشتر ارزش دارد منتها نعمت آب برای ما عادی شده و به طور معمول برای وجود آب شکر نمیکنیم. ملا عبدالله میفرماید: خوشا به حال کسی که وجود شیء برای او ساتر شیء نشود. خیلی حرف پختهای است. الآن ما داریم از این برق استفاده میکنیم ولی قدر آن را نمیدانیم. چه وقت قدر میدانیم؟ وقتی که برق برود. خیلی چیز خوبی بود. همدیگر را میدیدیم. تاریک شد، همدیگر را نمیبینیم.
گره به زندگی مخاطب
اشکال بزرگ ما این است که نمیبینیم. خود این ندیدن اشکال مهمی است چیزی بدتر از جهل و توجه نداشتن نیست. انسان گاهی مثل ماهیای است که نمیفهمد غرق در آب است و مدام میگوید آب آب.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: به جای غرق شدن در نعمت و شادی کردن زیاد با آن به شکر خدا بپرداز؛ یعنی آنچه مهم است خود نعمت نیست؛ این است که آنقدر غرق آن نشویم که حتی متوجه نباشیم چه کسی این نعمت را به ما داده و منعم را نبینیم.
اگر درک کنید، میبینید که خدا چقدر به شما نعمت مرحمت کرده است. نعمتها همه وجود دارد، فقط باید آن را درک کنید. اغلب ما مدام به چیزهایی که به آن نرسیدهایم یا به ما ندادهاند فکر میکنیم.
حافظه چیز بسیار مهمی است، منتها ما قدر آن را نمیدانیم. نعمت بدن سالم، چیز بزرگی است، ولی شکر آن را به جا نمیآوریم.
پای آقایی شکسته بود. میگفت: نمیتوانم دستشویی بروم، به من لگن میدهند. حالا فهمیدم خود اینکه آدم با پای خودش به دستشویی برود، با دست خودش لباس خودش را دربیاورد، چه نعمت بزرگی است. میگفت: از خفت و ذلت دارم ذوب میشوم. خیلی زشت است لباس آدم را کس دیگر دربیاورد ولی ما تا به آن بحران نخوریم نمیفهمیم.
گره به زندگی مخاطب
بیاییم قبل از بحران بفهمیم. همه حرف سر همین یک کلمه است که وجود هر نعمتی پوشنده و ساتر آن نعمت نشود. اگر پدر و مادر داری، آیا قدر او را میدانی؟ اگر دوستهای خوب داری، آیا قدر آنها را میدانی؟ اگر جلسات خوب داری، آیا قدر آن را میدانی؟ اگر خدا نعمت ولایت را مرحمت کرده است، آیا قدر آن را میدانی؟
آدم وقتی بین وهابیها میرود، قدر ولایت و اهلبیت علیهم السلام را میفهمد. یکی از اساتید ما میفرمود: من به مکه که میروم مینشینم برای آنها گریه میکنم. میگویم: اینها این همه دارند تلاش میکنند، زحمت میکشند، اما اگر ولایت اهلبیت را نداشته باشند یا با اهلبیت دشمن باشند، با همه این زحمتها آنها را با صورت در آتش جهنم پرتاب میکنند.
خدا به ما نعمت ولایت داده است. آیا ما میتوانیم درک کنیم؟ آیا میتوانیم قدر آن را بدانیم؟ کاش خدا یک ذره به ما درک نعمت بدهد، شعور و فهم و وجدان نعمت بدهد، بفهمیم که خدا به ما چه داده است!
تبیین ادعا2:
ما دادهها را نمیبینیم، فقط دست روی کمبودها میگذاریم. هرچند ممکن است آن کمبودها هم نعمتی باشد که خداوند به ما عنایت کرده است. شاید صلاح و مصلحت ما در همان است؛ یعنی همان هم نعمت است. گاهی هم یک بیماری پیش میآید، خدا میخواهد شما قدر سلامتی را بفهمید. چون تا تو را بیمار نکند، قدر سلامت را نمیفهمی.
گر معرفت دهندت، بفروش کیمیا را
! گر کیمیا دهندت، بی معرفت گدایی
در روایتی شاکر نعمت را در انسان عارف منحصر میکند و میفرماید فقط عرفا هستند که میتوانند شکر خدا به جا بیاورند:
«لَا یعْرِفُ النِّعْمَةَ إِلَّا الشَّاكِرُ وَ لَا یشْكُرُ النِّعْمَةَ إِلَّا الْعَارِفُ»؛ نعمت را نمىشناسد مگر سپاسگزار و سپاسگزارى نمیکند مگر عارف.
حالا که دانستیم اولین مرحله از شکر، تصور و شناخت و معرفت نعمت است باید بدانیم اصلاً نعمت به چه چیزی میگویند!
بیان ادعا3: رکن دوم: شناخت نعمت
رکن بعدی، اظهار نعمت است.
اثبات ادعا:
راغب اصفهانی در تعریف شکر بیان میکند: «الشُّكْرُ تصوّر النّعمة و إظهارها»؛ شكْر به یاد آوردن و تصوّر نعمت و اظهار آن نعمت است.
تبیین ادعا1:
اظهار نعمت دو مرحله دارد. اگر کسی لطف دیگران را در حق خودش بفهمد اما واکنشی نشان ندهد انگار که نفهمیده است. البته خاصیت فهم نعمت این است که انسان واکنش نشان میدهد؛ اگر واکنش نشان ندهد به محبت دیگران باید گفت از حیوان پستتر است چراکه حیوانات هم وقتی مورد لطف قرار میگیرند جبران میکنند. یکى از علماى جامع و کامل و عارف و فیلسوف که همه شما او را مىشناسید، مىفرمودند: براى دیدن یکى از اقوام به هرمان در یک منطقه سردسیر رفتم. وقتى وارد خانهاش شدم، گفت: آقا! اول یک مسئله شرعى دارم، این را جواب بدهید. گفتم: بفرمایید، گفت: امسال تا زانوى ما در این منطقه برف آمده است، پنج و نیم، شش صبح تازه هوا روشن شده بود، من آمدم بیل و پارو برداشتم که به باغ بیایم. داخل آلاچیق دیدم یک گرگ قوى آمده و زیر آلاچیق خوابیده، من و بیل و پاروى من را که دید، اصلاً عکسالعمل نشان نداد، نترسید ولى من ترسیدم جلو بروم، خیلى گرگ قویاى بود. فکر کردم بیابان پر برف است، چیزى گیرش نیامده است، به اینجا پناه آورده. برگشتم و مقدارى نان و گوشت شبمانده و مقدارى شیر را داخل سینى گذاشتم و راه افتادم، گفتم: نزدیکش که شدم، اگر قیافه عصبى گرفت، سینى را مىاندازم و فرار مىکنم. اگر عکسالعملی نشان نداد، جلو مىروم.
آغل گوسفندهایم کنار باغ بود. جلو آمدم، دیدم نه، عکسالعملی نشان نمىدهد، زنده هم هست، نمرده. نزدیک او رسیدم، دیدم مقدارى شکمش را بلند کرد و زیر شکمش چهار پنج تا بچه گرگ است که تازه آنها را زاییده بود. هیچ چیزى گیرش نیامده بود، گرسنه بود. بچهها یک مرتبه شروع به ناله کردند و حالت چشم این گرگ برگشت، مثل اینکه مىخواست با چشمش به من بگوید: دستت درد نکند، ما بیچاره بودیم، من تازه زاییدم، بچههایم گرسنه هستند. سینى را گذاشتم. گرگ لقمهلقمه برداشت و اول در دهان بچههایش گذاشت، مادر است محبت دارد. همینجا بگویم خدا فرمود: محبت کل مادرهاى عالم را از انسان و جن و حیوان را جمع کنند، یکذره محبت من را نشان نمىدهد. اگر محبت من به بندگانم صد باشد، یکىاش را در کل عالم پخش کردم، نود و نه تاى آن را گذاشتم که قیامت خرج آنها کنم.
ما با دلگرمى امشب پیش تو آمدیم، خیلى هم دلمان گرم است، هیچ ناراحتىاى نداریم.
گرگ هم غذا را خورد و بهار شد، گرگ همانجا ماند و نرفت. کجا برود؟ نمکخورده اینجا بود، محبت و احسان دیده، کجا برود؟ درختها شکوفه کردند و بچه گرگها هم بزرگ شدند و روزها با همدیگر بازى مىکردند. کمکم دیدم مادرشان دیگر غذا قبول نمىکند، پشت یک درخت مخفى شدم، دیدم از دیوار کوتاه آخر باغ بیرون مىرود و عصر برمىگردد و غذا مىآورد.
یک روز صبح گرگ رفت، این سه چهار تا بچه گرگ با همدیگر رفتند داخل آغل و یک بره را خفه کردند و داخل آلاچیق کشیدند و شروع به خوردن کردند.
گفتم: عیبى ندارد. عصر بود، دیدم سر و صدا بلند شد، از اتاقم بیرون آمدم. دیدم گرگ برگشته و چشمش به این بره من افتاده که بچههاى او کشته بودند. این بچهها را میگرفت و چهار پنج بار به زمین مىکوبید؛ که بیمروتها! آخر چهار ماه است به ما محبت کرده، بره او را چرا پاره کردید؟
ما پنجاه سال است نان خدا را میخوریم و کفران میکنیم.
گرگ، بچهها را زد و بعد هم هر چهار پنج تا را غروب جلو انداخت و برد. پشت دیوار انداخت و خودش روى دیوار نشست و به من نگاه کرد و چشمش پر از اشک شد که من شرمنده و خجالتزده هستم.
حالا سؤال شرعى من این است که گرگ رفت و دیگر نیامد، چهار پنج روز بعد آمد، دیدم یک بره کوچک آورده است، از آن طرف دیوار به این طرف دیوار انداخت و خودش هم روى دیوار نشست که من به جاى آن برهاى که بچههایم خوردند، این را براى تو آوردم. نمىدانم از چه گلهاى گرفته و آورده، آیا این بره حلال است یا نه؟
پس بعد از فهم نعمت باید ابراز و اظهار کند. سؤال اینجاست که این اظهار چگونه باید باشد؟
اقناع1: راهکار اظهار نعمت
بیان ادعا1: اظهار نعمت
اظهار نعمت به دو صورت است و دو مرحله و گام دارد. گام اول اظهار نعمت: بیان نعمت
اثبات ادعا: روایات
رسول گرامی اسلام فرمودند: «التَّحَدُّثُ بِالنِّعَمِ شُکْرٌ»[5]
گفتوگو درباره نعمتهای خداوند خود نوعی شکر است.
امام کاظم علیه اسلام نیز در حدیث دیگری فرمودند: اَلتَّحَدُّثُ بِنِعَمِ اللّه ِ شُكْرٌ وَ تَرْكُ ذلِكَ كُفْرٌ، فَارْبِـطُوا نِعَـمَ رَبِّـكُمْ بِالشُّـكْرِ وَحَصِّنُوا اَمْوالَكُمْ بِالزَّكاةِ.
ياد كردن نعمتهاى الهى «شكر» است، و ترك آن ناسپاسى است. پس نعمتهاى پروردگار را به شكر پيوند دهيد، وداراييهاى خود را با پرداخت زكات، حفظ كنيد.
چنانکه خداوند به اینگونه شکر فرمان داده است: «وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»؛ و از نعمت پروردگار خویش سخن گوی.
تبیین ادعا1
یعنی بنشین بگو خدا با من چه کار کرده است. به خدا بگو، به خلق بگو، فرق نمیکند. خلق هم جدا از خدا نیست. در خانواده خود، در جلسات خود با رفقای خود بنشینیم و نعمتهای خدا را ذکر کنیم. گاهی شکر با اذکاری که به ما رسیده، محقق میشود. در روایت است:
«تَمَامُ الشُّكْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.»
تبیین ادعا2
امام جعفر صادق (علیهالسلام) فرمود: پدر من استرى داشت که گم شده بود. فرمود: اگر خداوند تبارکوتعالی آن را به من بازگرداند من او را آنچنان حمد و سپاس گویم که مرضى او باشد. اندک زمانى نگذشت که استر با زین و لجام آمد. چون آن حضرت بر آن سوار شد و راست نشست و جامه را گرد کرد، سر مبارک را به سوی آسمان کرد و فرمود: «الحمد للَّه» و بیشتر از این نگفت. بعد از آن فرمود: چیزى را باقى نگذاشتم و انواع حمد را از براى خداى تعالى انجام دادم پس هیچ حمدی باقى نماند الا که داخل است در آنچه گفتم.
شاید بپرسید به چه تعدادی باید این ذکر را بگوییم؟ در روایات آمده که پیغمبر اکرم حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه واله وسلم هرروز صبح و شب سیصد مرتبه این ذکر را میگفتند. در بعضی روایات هفت مرتبه گفتن آمده و در روایتی امام جعفر صادق (علیهالسلام) فرمودند:
«مَن قالَ اَربَعَ مَراّتٍ اِذا أَصَبَحَ «الحمدُلله رَبِّ العالَمین» فَقَد اَدّی شُكْرَ یومِهِ و مَن قَالها اِذا أَمسی فَقَد ادّی شُکرَ لَیلَتِهِ»؛[6]
هر کس در آغاز روز چهار مرتبه بگوید «الحمدُللهِ رَبِّ العالمین» شکرانه آن روز را به جا آورده و اگر آن را در آغاز شب بگوید شکرانه آن شب را (نیز) به جا آورده است.
بیان ادعا2: گام دوم استفاده از نعمت
گام دوم سپاسگزاری در برابر منعم این است که نعمت گیرنده تلاش کند نعمتهای خداوند را در راه نافرمانی او به کار نگیرد بلکه برای اطاعت و عبادت از وی استفاده کند.
شکر نعمتهایی مانند چشم و گوش و عقل و هوش این است که آنها را در مسیر اهدافی که برای آن آفریده شدهاند به کار بگیریم.
اثبات ادعا: کلام بزرگان
مطابق تعبیر معروف علمای اخلاق،
«الشُّکرُ هُوَ صَرْفُ الْعَبْدِ جَمیعَ ما أنْعَمَهُ اللهُ فیما خُلِقَ لاِجْلِهِ»؛
شکر عبارت از این است که انسان، تمام آنچه را خدا به او روزی داده برای آن اهدافی که آفریده شده است صرف کند.
تصور کنید شما به شخصی یک دوربین فیلمبرداری گرانقیمت دادهاید. آن شخص دوربین را از شما بگیرد تشکر زبانی هم بکند اما مقابل چشم شما دوربین را بشکند. چقدر ناراحت میشوید؟ آیا دیگر به او هدیهای میدهید؟ خداوند به ما یک جفت دوربین به نام چشم داده است. راه استفاده از آن چیست؟ نباید در راه درست استفاده بکنم؟
تبیین 1: احادیث
در حدیثی از امام صادق علیه السلام میخوانیم: «أَحْسِنُوا جِوَارَ نِعَمِ اللَّهِ وَاحْذَرُوا أَنْ تَنْتَقِلَ عَنْکمْ إِلَی غَیرِکمْ أَمَا إِنَّهَا لَمْ تَنْتَقِلْ عَنْ أَحَدٍ قَطُّ فَکادَتْ أَنْ تَرْجِعَ إِلَیهِ قَالَ وَکانَ عَلِی علیه السلام یقُولُ قَلَّ مَا أَدْبَرَ شَیءٌ فَأَقْبَلَ[7]»؛
با نعمتهای پروردگار به خوبی رفتار کنید و بترسید که (بر اثر کفران) آن نعمتها از شما گرفته شود و به دیگران داده شود. بدانید هیچ نعمتی از کسی منتقل نشد که به این آسانی به او بازگردد.
علاوه بر شکر زبانی، تشکر عملی نیز ضروری است و به کارگیری نعمتهای پروردگار، در راستای بندگی او، بهترین نوع سپاسگزاری است. عبادت و نماز، دعا و روزه و احسان و انفاق در راه خدا از بهترین مصادیق شکر عملی محسوب میشود. همانگونه که پیامبر اکرم (ص) در قبال نعمتهای پروردگار (اعطای کوثر رسالت، نصرت الهی و پیروزی دین حق) مأموریت مییابند تا با نماز و انفاق و تسبیح و استغفار به شکر عملی پروردگار بپردازند.
پیامبر اکرم (ص)، در برابر اعطای کوثر زهرا دستور مییابد تا از پروردگار خویش تشکر کند و به شکرانه این نعمت بزرگ نماز بخواند و آن را با تعظیم و احترام همراه سازد، بهگونهای که هنگام گفتن تکبیر، دستهای خود را تا بناگوش بالا ببرد و عظمت حق را به نمایش بگذارد. از اینجا معلوم میشود نماز و عبادت بهترین هدیه و قدردانی است که بنده میتواند در موقع نعمت و شادی به درگاه الهی تقدیم بدارد.
تبیین 2: روش علماء
اگر خدا به کسی سرمایه و ثروت داد، شکرش به این است که خمس مالش را بدهد و به فقرا کمک کند. اگر سلامتی و ثروت دارد به کسانی که فقیر هستند و بیمار هستند کمک کند.
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری شخصیت برجستهای بود، شخصیتی که پانزده سال مرجعیت عامه روی دوشش بود؛ مثل امام خمینی، آیتالله مرعشی نجفی، آیتالله خوانساری، آیتالله بهاءالدینی، مرجع پرور بود. در حالات ایشان نوشتهاند که ایشان بعضی شبها بدون عمامه با کلاه و بدون عبا میرفتند و به فقرا رسیدگی میکردند. گاهی پول میبردند و گاهی دارو و دکتر برای آنها میفرستادند. مرحوم آقای حائری میفرمودند: درس دادیم و نماز خواندیم ولی امید من به این بیمارستانی است که برای فقرا و درماندگان ساختم که امید است این دست مرا بگیرد.
ان شاء الله بتوانیم بندگان شاکر خداوند باشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
[1] داستانهای شهید دستغیب، صص 30-31.
[2] مجموعة ورّام , جلد۲ , صفحه۱۷۰
[3] سوره ابراهیم/7
[4] المحاسن , جلد۱ , صفحه۳
[5] تفسير نور الثقلين , جلد۵ , صفحه۶۰۱
[6] مکارمالاخلاق، ص ٣ ٤٠.
[7] بحار الأنوار , جلد۶۸ , صفحه۵۴