قال الله تبارک وتعالی: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ.
روز شهادت پنجمین آفتاب افق امامت و ولایت، حضرت اباجعفر، امام باقر علیه افضل تحیة والثنا است، شخصیتی که مانند خورشید در جامعه سیاه اموی،درخشید،گرمایی بخشید و شاگردان زیادی را تربیت نمود که آثار و احادیث و روایات آن حضرت، مبین این درخشش است، در این محضر علم، خدمت شما سروران عزیز، بنده به چند بعد از زندگی امام باقر مختصر با ذکر برخی از نمونههای تاریخی اشاره می کنم، سعی هم میکنم یک جمعبندی از این ابعاد داشته باشم.
بُعد عبادی زندگی امام باقر علیهالسّلام
چهار بعد علمی، عبادی، سیاسی و اجتماعی، چون اگر یک کسی بخواهد زندگی یک کسی را بررسی کند، طبیعتاً باید در ارتباطاتش، در نحوه گفتارهایش، نحوه آثارش توجه و دقتی داشته باشد، ارتباط با خدا، ارتباط با مردم، برخورد با دشمن، این سه تا ارتباط، غالباً مبین زندگی یک کسی است که میشود همان ابعاد عبادی، علمی، سیاسی و اجتماعی، اما بعد اول در زندگی امام باقر، بعد عبادی، تاریخ نمونه های بسیار جالبی را از این بعد در زندگی امام نقل میکند که برای همه ما درس است، اولا می دانید ائمه بزرگوار ما آنطور که در جامعه کبیره میخوانید، إِلَى اللَّهِ تَدْعُونَ وَ بِهِ تُؤْمِنُونَ، همه جیز را برای خدا می خواستند و اجازه نمی دادند کوچکترین خدشهای به اصل توحید و عبودیت ذات اقدس الهی وارد شود، اگر غالیان و تندروان، افراطیهایی مثل مغيرة بن سعید، ابوالخطاب پیدا می شدند که مرحوم شیخ طوسی دراین اختیار معرفت الرجال نام میبرد هفت نفر را امام صادق لعنت کرد، از جمله مغيرة بن سعید فرمود: اینها در آثار پدر من دست بردند، اینها دروغ به ما گفتند، اینها غلو درباره ما کردند، با فرض اینکه اینها را طرد می کردند، توجه روی این نکته بود که کسی به اصل توحید لطمه نزند.
من یک وقتی در حجاز عربستان به یکی از این وهابی ها که جامعه کبیره را اشکال می کرد گفتم شما نگاه کنید در این زیارت چندبار نام اقدس الهی آمده ؟ چقدر تاکید می کنیم در این زیارت که شما اهلبیت برای خدا گام برداشتید، به تومنون، تسلیم خدا بودید، به او دعوت کردید، عاشورا هم همین است، اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ، از خدا می خواهید، وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ، همه جا سخن از توحید و سخن از عبودیت الهی است و شیعه به نظر من موحدترین گروه و موحدترین مذهب است، حتی تصور وهابی ها، تصورش را لااقل دارند وهابی ها، ما تصورش را هم نداریم که کسی کنار ذات اقدس الهی مطرح باشد که بخواهیم اشکال کنیم.
یک وقت یکی از این عزیزان یک هیئتی عربستان رفته بودند، آن زمانی که بن باز زنده بود، رفته بودند پیش بن باز،گفتگوهایی داشتند که گفتند او همین مطلب را اشاره کرد که ما بر شما، یا از شما از اصل توحید می ترسیم، من گفتم اتفاقا موحدترین گروه شیعه است، شما خطبه های امیرالمومنین را نگاه کنید، کلمات صحیفه سجادیه را نگاه کنید، سخنان امام باقر را نگاه کنید، این بعد عبادی است که خود امام باقر به آن شاگرد جوانش، جابربن یزید جُعْفی، فرمود:به خدا قسم ما به هرچه رسیدیم از اطاعت است،از بندگی خداست،مگر امام رضا به برادرش زیدالنّار نفرمود؟ فرمود برادرم من، پدرت با اطاعت رفت بهشت، تو می خواهی با شلوغ کاری بروی؟ آن حادثهای که ایجاد کرد و آن حوادث….بعد فرمود: مغرور نشوی که فرزند موسی بن جعفر هستی؟ ببین عملت چیست؟
مگر امیرالمومنین به صَعْصَعة نفرمود؟ فرمود من آمدم به عیادتت وقتی بیمار بودی اما افتخار نکنی که علی آمد عیادتم بهشت می روم؟ مگر امام رضا به بَزَنْطی نفرمود، شب منزل امام مهمان بود، ماند استراحت کرد امام فرمود: همین جمله را امام به ایشان فرمودند که امیرالمومنین به صعصعه فرموده.بُعد عبادی را من در زندگی عبادی امام باقر بگویم، چون این دو سه تا داستانی که میگویم درس هایی در آن است و قابل توجه است.
شخصی است به نام افلح، میگوید در مکه معظمه با امام باقر وارد مسجدالحرام شدیم، فَلَمَّا دَخَلَ اَلْمَسْجِدَ نَظَرَ إِلَى اَلْبَيْتِ، تا نگاه امام به خانه خدا افتاد، فَبَكَى حَتَّى عَلاَ صَوْتُهُ، امام گریه کرد صدا رفت بالا، با صدای بلند ناله زد، میان جمعیت در مسجدالحرام، ایشان میگوید من عرض کردم، یابن رسول الله، إِنَّ اَلنَّاسَ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ، شما یک نگاه به اطرافتان کنید، ببینید مردم دارند تماشا می کنند، یک آقا، یک شخصیتی، نوه پیامبر، فرزند رسولخدا، با صدای بلند ناله می زنید؟دارند نگاهتان می کنند، ببینید چقدر این جمله عالی است،گاهی اوقات جملات را عبور میکند،گاهی روی آن دقت می کند، فرمود: وَيْحَكَ يَا أَفْلَحُ، وای بر تو،َ لِمَ لاَ أَبْكِي لَعَلَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَنْظُرَ إِلَيَّ مِنْهُ بِرَحْمَةٍ فَأَفُوزَ بِهَا عِنْدَهُ، مردم نگاه می کنند که بکنند، خدا ان شالله نگاه کند، خدا قبول کند، من چکار به مردم دارم، بعد می گوید، با اینکه من این را عرض کردم، امام رفت به سجده، در سجده هم ادامه داد، وقتی بلند شد دیدم تمام محاسن مرطوب است، بعد امام علیهالسّلام براین نکته تاکید کرد که انسان نباید تحت تاثیر نگاه و حرف مردم باشد،کار که درست بود، امام صادق به ذَرِیح بن محمّد مُحارِبی که گاهی مجلس روضه میگرفت برای امام حسین، بچه هایش مسخرهاش میکردند، آمد گفت آقا اولادم مسخرهام می کنند، می گویند به قول بعضی از این روشنفکرزدهها قدیمی شده، آقا فرمود: دَعِ النَّاسَ یَذْهَبُونَ حَیْثُ شَاءُوا، مردم را رها کن هرکجا میخواهند بروند، ما یک خطوط قرمزی داریم، یک اصولی داریم، یک حدودی داریم، اگر کار تو در این اداره رشوه نمی گیری، ربا نمی گیری، کار را پارتی بازی نمی کنی، حالا همکارهایت به تو بگویند اُمل، بگویند پشت خودت را نبستی، بگویند چنین بودی، بگویند، لَعَلَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَنْظُرَ إِلَيَّ مِنْهُ بِرَحْمَةٍ، خیلی این عبارت بلند است، این یک نمونه.
نمونه دوم هم بگویم که این به درد خانواده هایمان بخورد، امام صادق علیه السلام، روایت در بحار است، امام صادق علیهالسّلام می فرماید که: كَانَ أَبِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَثِيرَ اَلذِّكْر پدرم خیلی ذکر می گفت،ِ لَقَدْ كُنْتُ أَمْشِي مَعَهُ، ما راه می رفتیم باهم، وَإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّه َ، ذکر می گفت،در راه رفتن هم از فرصت استفاده می کرد، وَآكُلُ مَعَهُ الطَّعامَ،غذا می خوردیم، وَإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّه، چقدر شب نشینی های ما، راه رفتن های ما، در اتوبوس نشستن های ما، سر سفره نشستن و غذا خوردن،گناه در آن است گاهی، من بعضی ها را میگویم، همه را نمیگویم، چقدر غیبت سر سفره نشستن است، وَآكُلُ مَعَهُ الطَّعامَ وَ إنَّهُ لَيَذكُرُ اللّه َ، نه در یک کلام، عَن ذکرالله، حرف هم که با مردم میزد به یاد خدا بود، ببینید آن وقت آن نکته خانوادگیش این است، می گوید پدرم ما را بیدار می کرد، كَانَ يَجْمَعُنَا فَيَأْمُرُنَا بِالذِّكْرِ، چه وقتی؟ حَتَّى تَطْلُعَ اَلشَّمْسُ، میگفت ذکر بگویید تا طلوع شمس، وَ يَأْمُرُ بِالْقِرَاءَةِ مَنْ كَانَ يَقْرَأُ مِنَّا، آنهایی که در خانه قرآن بلد بودند، می فرمود قرآن بخوانند مَنْ كَانَ لاَ يَقْرَأُ مِنَّا أَمَرَهُ بِالذِّكْرِ، آنهایی که بلد نبودند می فرمودند ذکر بگویید. عزیزان گاهی مکه مشرف شدید با زائرهایی که سواد ندارد، قرآن هم بلد نیست، میآید در مسجدالحرام میگوید آقا به ما میگویید ختم قرآن کن، من بلد نیستم، ختم بلد نیستی، لااله الاالله که بلد هستی؟ سبحان الله که بلد هستی؟ قل هو الله که بلد هستی؟ می گویند امام به اهل خانهای که بلد بودند قرآن قرائت کنند،َ يَأْمُرُ بِالْقِرَاءَةِ، آنهایی که بلد نبودند، أَمَرَهُ بِالذِّكْرِ.
چقدر از این حدیث درس استفاده میشود، یعنی آقا، قُوا أَنْفُسَکمْ وَ أَهْلِیکمْ ناراً، هم خودت، هم خانواده ات، مواظب بچه باش، بالاترین شخصیت هم که باشی به خانوادهات نگاه می کنی، اثر دارد مگر نتوانی، مگر إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ، إِنَّهُ لَيْسَ مِن أَهْلِكَ، خارج شود، این هم نمونه دوم، به همین دو مورد بسنده کنم در بعد عبادی.
امام صادق علیهالسّلام میفرمود: پدرم وقتی نماز شبش تمام می شد، سر به سجده میگذاشت، عرضه می داشت، اللَّهُمَّ لكَ أسْلَمْتُ، و بِكَ آمَنْتُ، و عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، امام باقر با بندگی و نماز و اطاعت و ذکر مانوس است، می شود یک کسی خودش را پیرو ائمه و ولایت بداند با ذکر و دعا بیارتباط باشد؟ این بعد عبادی.
بُعد سیاسی امام باقر علیهالسّلام
بعد دوم، بعد سیاسی، البته یک وقتی یک عزیزی از بزرگان حوزه می فرمود در مشهد، این را در پرانتز عرض کنم بَعد بُعد سیاسی را بگویم، می فرمود مرا دعوت کردند شب شهادت امام جواد برای سخنرانی، ده شب، بانی مجلس گفت به این شرط ده شب دعوت میکنم که ده شب را راجع به امام جواد صحبت کنید، من هرچه یادداشتهایم را که زیرو رو کردم، دیدم خیلی که داشته باشم یک منبر بتوانم راجع به امام جواد بخوانم، ده شب راجع به امام جواد؟ میگفت خدا پدرش را بیامرزد، مرا مجبور کرد که بروم یک دور مُسند امام جواد که مسندنویسی از کارهای با ارزشی است که این چندساله انجام شده، هم مسند امیرالمومنین و سایر ائمه، ظاهرا برای همه ائمه نوشته شده باشد، می فرمود که من مسند امام جواد را گرفتم و ده شب که سهل است، صد شب هم اگر بخواهد من راجع به امام جواد صحبت می کنم.
گاهی من خودم به عنوان یک طلبه عرض میکنم، زندگی امام حسین را چون محرم و عاشورا و تبلیغ داشتیم، کم و بیش آدم شنیده و مطرح میکند، اما ابعادی در زندگی ائمه دیگر هست که شاید تا آخر عمر، بعضی هایش را آدم نمی شنود، واین در واقع غَبن علمی است، آدم ببیند واقعا، من نگاه میکردم این روایات را چقدر مطالب بلند از بعد علمی امام باقر، من نمیخواهم در این محضر علم، سخن از تربیت شاگردان امام بکنم، چون شنیدید و میدانید، فقط شیخ طوسی ۴۶۲ شاگرد برای امام ذکر کرده، نمیخواهم اینجا سخن از روایات و احادیث امام، حوزه فقهی امام داشته باشم، نه، در بعد سیاسی و بعد علمی، دو سه تا نکته را عرض کنم که شاید کمتر شنیده باشید، اول بعد سیاسی را بگویم، وهم سَاسَةَ الْعِبَادِ، ائمه ما سیاسیون جامعه بودند، مرحوم کلینی، فروع کافی، کتاب الجهاد، یک روایتی از امام باقر نقل می کند که امام باقر فرمودند: خدا پیغمبر اکرم را با پنج شمشیر فرستاد، پنج شمشیر، شاید مراد این است که با پنج نوع مبارزه، امام فرمود چهارتا از این شمشیرها همچنان کشیده است اما یکی در نیام است چه هستند اینها، فرمود:
۱- شمشیر علیه مشرکان عرب،آن هایی که با اسلام جنگیدند مثل بدر و اُحد.
۲- شمشیر علیه مشرکان غیر عرب.
۳- شمشیر علیه اهل کتابی که معاند بودند، مبارزه کردند با مسلمانها
۴- شمشیر علیه ستمگران و زورگویان و ظالمان.
۵- شمشیر قصاص، شمشیر قصاص در نیام است، اولیای دم بخواهند اجازه بدهند آن بحث دیگری است.
اما این چهار شمشیر همچنان پابرجاست، بعد فرمود شمشیر چهارم در زمانی که آخرین ذخیره الهی ظهور کند، حجت بن الحسن المهدی تعالی فرجه الشریف، الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم، آن شمشیر به منصه ظهور کامل میرسد علیه ستمگران، این سخن سیاسی نیست؟
ببینید من یک روایتی برای شما نقل کنم، از کافی شریف، آقایی است به نام عبدالغفار بن قاسم، خوب این روایت را عنایت کنید،گفتمان این شخص را با امام باقر من خدمت شما عرض کنم، آمده خدمت امام عرض سلام، مرید امام است، پیرو امام است، علاقمند به امام است، یابن رسول الله من به شام گاهی مسافرت می کنم، دربار اِبْراهیمِ بْنِ وَلید، از من خواسته بروم آنجا برایشان کارهایشان را انجام بدهم، کارهای اداری، کارهای دبیرخانه به تعبیر امروز، اجازه میدهید من بروم، استخدام به تعبیر امروزی، قرارداد، پیمان کاری، بروم همکاری با حکومت داشته باشم؟ آن هم در این کاری که خیلی درآن حکم و زد و بند و کشتار نیست، امام فرمودند: عبدالغفار بن قاسم، النَّظَرُ إِلَیهِمْ عَلَی الْعَمْدِ مِنَ الْکبَائِرِ، نگاه کردن به اینها گناه کبیره است، نگاه کردن، فرمود: خانه اینها، در خانه اینها، باب من أَبْوَابٍ النار است، چقدر بلند، چقدر صریح، چقدر شفاف، میگوید عرض کردم یابن رسول الله، من زن و بچه دارم، خانواده دارم اگر بخواهم عیالم را تامین کنم، مگر نمیگویید به تعبیر بعضی روایات کَادَ در راه عیال یعنی مجاهد فی سبیل الله است، فرمود: پسر قاسم بدان اگر رفتی استخدام شدی و با اینها همکاری کردی سه تا اثر در زندگیت دارد، سه تا اثر منفی، چه هستند آقا؟ مَحَبَّةِ اَلدُّنْيَا، نِسْيَانِ اَلْمَوْتِ، قِلَّةِ اَلرِّضَا قسم الله، حالا می خواهی بروی برو، مرگ را که فراموش می کنی، معاد فراموش میشوی، وای به اینکه آدم معاد فراموش کند، اگر آدم معاد فراموش کند هرکاری انجام میدهد.
قرآن می گوید: بعضی ها می آیند صحرای محشر، به آنها می گویند که چه چیزی باعث جهنمی شدن شما شده، می گویند ما قیامت را فراموش کردیم، الْيَوْمَ نَنْسَاكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ (جاثیه : 34) شما ما را فراموش کردید، قیامت را فراموش کردید، امروز هم خود فراموش شدید، کسی به شما محل نمی گذارد. قرآن کریم می فرماید:جهنمی ها به بهشتی ها رو می کنند در صحرای محشر، أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ؟مگر ما باشما نبودیم؟ قَالُوا بَلَى، بله ما با شما بودیم، وَلكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ، (حدید : 14) شما کلاه سر خودتان گذاشتید خدا و قیامت را فراموش کردید.
آقا امام باقر به عبدالله بن غفار فرمود: می خواهی بروی برو اما سه تا اثر دارد،
۱-محبت دنیا پیش تو زیاد میشود، «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة».
۲-نسیان مرگ.
۳-صفت رضا، قِلَّةِ اَلرِّضَا، این را ازدست میدهی، صفت رضایی که قرآن حزب اللهی واقعی را کسی میخواند که رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ.
عرض کرد، دارد با امام، حالا نمی گوییم یک و دو، ولی می خواهد شفاف شود قضیه، شبهه در ذهنش است، یابن رسول الله، مگر نمی گویند آدم دنیا را نباید کامل کنار بگذارد؟دنیا بالاخره صریح قرآن است، َلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا، سهمت از دنیا را فراموش نکن، من دنیا را که نمیتوانم، کار وتلاش و زندگی نداشته باشم، امام باقر علیهالسّلام فرمودند: عبدالغفار بن قاسم، إِنِّي لَسْتُ آمُرُكَ بِتَرْكِ اَلدُّنْيَا بَلْ آمُرُكَ بِتَرْكِ اَلذُّنُوبِ، من نمیگویم دنیا را ترک کن، میگویم گناه را ترک کن، مثل اینکه تو متوجه نشده ای، این گناه است دنیا نیست،فرمود:پسر قاسم بدان، تَرْكُ الدُّنْيَا فَضِيلَةٌ، وَ تَرْكُ الذُّنُوبِ فَرِيضَةٌ، ترک گناه فریضه است، ترک دنیا فضیلت است، من نمیگویم فضیلت انجام بده، میگویم فریضه انجام بده، خوش بحال کسی که ادب دارد، می فهمد، عمل می کند، نتیجه می گیرد، فقَبَّلَ يَدَهُ وَ رِجْلَهُ، بلند شد دست و پای امام باقر را بوسید، عرض کرد یابن رسول الله به خدا، لاتجدوا العلم الصحیح الا عندکم، به خدا قسم ما دانش صحیح را فقط در خانه شما پیدا می کنیم، شبهه اش را گفت، سوال هم کرد، عمل هم کرد، مودب هم برخورد کرد، شما ازاین سیاسی تر می خواهید؟ امامی که وصیت میکند ۱۰ سال در منا برایش اقامه عزا کنند، وصیت سیاسی نیست؟ امامی که عمربن عبدالعزیز آمد خدمت امام نشست، میدانید که در این خلفای بنی امیه، عمر بن عبدالعزیز، ۹۹ تا ۱۰۱ هجری دو سال خلافت کرد، در هر صورت غاصب خلافت است، در اصل غصب بحثی نیست، اما به دلایلی خدماتی داشته، منع نگارش حدیث را جلویش را گرفت، یک قرن پس از آن مخالفت رسمی با نگارش حدیث، نوشت کتبا به بعضی ها که حدیث را بنویسید، بعضی کارهای دیگر که سبّ به امیرالمومنین نقل شده برداشت که حالا جای تحلیل دارد، این آدم آمده نزد امام باقر در مدینه، ظاهراً سفر مکه بوده، از شام آمده تعبیر روایت این است، آمد خدمت امام، امام به او فرمود: پسر عبدالعزیز، این دنیا بازار است، يا عُمَر، إنَّمَا الدُّنيا سوقٌ مِنَ الأَسواقِ، این دنیا بازار است، ببینید در این دنیا سود می کنی یا ضرر؟ حواست را جمع کن، بعد فرمود، خوب به این روایت دقت کنید، ببینید از این سیاسی تر دیگر می شود؟ چقدر زیبا، امام علیه السلام فرمود: عمربن عبدالعزیز، ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فيهِ اسْتَكْمَلَ الْايمانَ بِاللَّه، سه تا ویژگی است در هرکسی باشد ایمانش کامل است ،ادبش داشته معلوم بود آدم بی ادبی نبوده، حالا علیرغم غصب خلافت، فجثی عمر عَلی رُکْبَتِیه، ای جلس عَلی رُکْبَتِیه، عمر بن عبدالعزیز بلند شد و دو زانو نشست خدمت امام، بعضی نقل ها دارد که شروع کرد به نوشتن، نشست یابن رسول الله بفرمایید این سه تا ویژگی که اگر در کسی باشد ایمانش کامل است چیست؟آقا فرمودند:
۱- من اِذا رَضِىَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضاهُ فى باطِلٍ، آنی که وقتی خشنود است حالش عادی است، به قول خودمان سرحال است، رضایت دارد، در آن حال باعث نشود حکم به باطل بکند، لَمْ يُدْخِلْهُ رِضاهُ فى باطِلٍ، این یک.
۲- من إِذَا غَضِبَ، آنی که عصبانی است،گاهی انسان از کوره در می رود،در عصبانیت حکم می کند بعد هم پشیمان می شود، چقدر از این اتفاق ها در تاریخ افتاده، حکم قتلها صادر شده، مَنْ إِذَا غَضِبَ لَمْ يُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنَ اَلْحَقِّ،غضب باعث نشود از حق عبور کند، درست شد؟ حالا سومی را بیشتر عنایت کنید.
۳- مَنْ إِذَا قَدَرَ، کسی که قدرت دارد، حق یا باطل، رسید به یک مقامی، به یک پستی، رسید به یک عنوانی، مَنْ إِذَا قَدَرَ لَمْ يَتَنَاوَلْ مَا لَيْسَ لَهُ، چیزی که مال او نیست غصب نکند، نمی خواهد بگوید تو غاصب خلافتی، نمی خواهد بگوید تو غاصب فدکی، پدرانشان، شما اجداد شما امویها حقوق ما را گرفتند، فَدَعَا عُمَرُ بِدَوَاةٍ وَ بَيَاضٍ، گفت قلم وکاغذ بیاورید همانجا فدک را واگذار کرد، در همان جلسه، روایت در منابع مرحوم مجلسی در بحار دارد، فَدَعَا عُمَرُ بِدَوَاةٍ وَ بَيَاض، گفت قلم وکاغذ بیاورید، تاثیر پذیرفت ولو در این حدش، ولو در این میزان، نوشت فدک را واگذار کنید.
برادران عزیز، سروران محترم، خواهران گرامی، این حریت در طول تاریخ برای امامان شیعه و بعد از آن به تبع ائمه، علمای شیعه بود، چرا امروز یه مرجع عالیقدر در نجف اینطور تحت تاثیر خودش قرار داده افکار دنیا را؟ با آن خانه ساده اش، با آن ساده زیستی، چرا؟ ٍدر انتخابات، در مباحث، همه نگاهایشان به اوست، چه میگوید، چه می نویسد؟ چرا مقابل شاه های قاجار، میرزا شیرازی ها، حکیم سبزواری ها، آنطور ایستادند حرف زدند؟ مقاومت کردند؟ چرا امام رضوان الله علیه آن طور در زمان طاغوت، در زمانی که در واقع هنوز حمایت ها و طرفداری ها نبود آن طور حرّ حرف می زد؟ کسی که برای خدا حرف می زند مصداق این آیه است، يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقولوا قَولًا سَديدًا، از خدا بترس محکم حرف بزن نترس.
بحث هستهای است، بحث دشمن است، بحث آمریکاست، آقا درست، محکم،، سدید، استوار، با رعایت مواضع، انگ سیاسی بزنند، بگویند کار انتخاباتی است، شما کارتان را بکنید، شما به نفع مردم کار کنید، ببینید چه کار میشود کرد که گرانی از این کشور ریشه کن شود؟ ببینید چطور میشود کرد بازار کار برای جامعه ایجاد شود؟ چطور میشود کرد که این جوان بتواند جایی اجاره کند ازدواج کند؟ بگویند سیاسی است، بگویند انتخاباتی است، باشد، آنکه نمیترسد می گوید، آنکه می ترسد تکیه بر ترس محکم حرف می زند، َقولوا قَولًا سَديدًا، آن وقت می دانید چه میشود؟ يُصْلِحْ لَكُمْ، چقدر این آیه جالب است، مرحوم آیت الله طباطبایی ذیل این آیه می فرماید: خداوند بر سخن استوار سه تا اثر مُتَرَتِّب کرده، اثر مهم، میگوید شما سدید سخن بگو، يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُم،اعمالتان اصلاح میشود وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ، گناهانتان را هم می بخشیم، بعد هم آخرش می فرماید: فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا، فوز و فلاح و رستگاری نصیب می شود، این هم بعد دوم در زندگی امام همام، امام باقر علیهالسّلام.
بعد اول بعد عبادی، بعد دوم بعد سیاسی، دو تا بُعد باقی ماند، بعد اجتماعی و بعد علمی، اجازه بدهید این را هم به یک منبر دیگر و فضای دیگر واگذار کنم، چون اگر مطرح کنم بحث ذبح می شود، بهتر آن است که از آن چشم بپوشم، همین دو بُعدی که مطرح شد بعد عبادی زندگی امام و بعد سیاسی امام که نمونه های تاریخی را عرض کردم،ان شالله که مورد توجه همه ما واقع شود وآن امام بزرگوار سخنانش وکلماتش و سیره اش ان شاء الله مورد عمل ما و سرمشق زندگی همه ما قرار بگیرد.
ذکر مصیبت و روضه:
السلام علیک یااَبا جَعفَرٍ یامُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ اَیُّهَا الباقِرُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ،این دل ها را روانه کنید کنار قبرستان بقیع، قبری که زائری از زائران ایرانی، امروز ندارد، نمیدانم کسی کنار آن قبر امروز هست برای مجلس امام باقر که عرض ارادت کند یا نه؟آقایی که غریبانه و مظلومانه مسموم شد و جان داد، وقتی کنار قبرستان بقیع می ایستیم وکنار آن چهار قبر،
جلوه جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای تربت افلاکیان دارد بقیع
عرض کنم آقا،شب که تاریک است و در برروی مردم بسته است
زایری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع
زایری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع
میان چند کفن بدن امام باقر تکفین شد، به فرزندش امام صادق فرمود: فرزندم، آن پیراهنی که در آن نماز جمعه خواندم، آن پیراهن را بر تنم کن، آن عمامه را بر سرم بگذار، اگر مردم گفتند کفن ها زیاد است تو توجه به حرف مردم نکن، مرا با همین کفن های متعدد به خاک بسپار، فرزندم در حجرهام چراغ روشن کن، قرآن بخوان، بزار اهل خانهام به چراغ روشن اتاقم نگاه کنند، بزار یک امید روزنهای داشته باشند، فرزندم ده سال در منا برای من اقامه عزا کن، برای مظلومیت و غربت ما اهلبیت فرمان بده مردم نوحه سر بدهند و اشک بریزند.
یابن رسول الله امروز بدن شما روی دست شاگردان تشییع شد، امروز شاگردان شما بدن شما را غریبانه آوردند کنار قبرستان، اشک ریختند، ناله زدند، گریه کردند، فرزندت میان قبر رفت و بدن بابا را به خاک سپرد، اما دلها بسوزد برای آن بدنی که بنی اسد وقتی آمدند نمی شناسند، نه سر در بدن است نه لباس بر تن است، بدن قطعه قطعه است، آنچه نقل شده است، سیدالساجدین بدن بی سر بابا را میان قبر، ابتا أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيلِي فَمُسَهَّدٌ، یک وقت هم خم شد لب ها را به گلوی …