از جمله بیانات حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی با موضوع دلیل نیاز بشر به پیغمبر:
انسان به پیغمبر نیاز دارد. عقل بشر کافی نیست. دلیل اینکه عقل بشر کافی نیست را بارها گفتهام. این است که ما پشیمان میشویم. همینکه ما پشیمان میشویم یعنی اینکه عقلم کار نمیکرد. چون اگر انسان عقلش کامل باشد، هیچ وقت پشیمان نمیشود. همین که انسان دهها و صدها و هزاران بار پشیمان میشود، یعنی چه؟ یعنی عقلم کامل نبود. پشیمانی دلیل بر این است که عقل انسان کامل نیست. عقل که کامل نیست انسان نیاز به وحی دارد. که پیغمبران به او بگویند که چه کار کن. این یک دلیل خیلی روانِ روانِ روان است.
ما اگر بتوانیم همه چیزمان را روان بگوییم، زود میفهمند و دیر هم یادشان میرود. مثلاً برای حجاب، من یک دلیل روانی دارم. از خدا هم نمیگویم که خدا گفته حجاب داشته باشید، پیغمبر، مراجع تقلید، نه! یک دلیل وجدانی برای حجاب داریم. به خانمها میگویم: خانمها! دوست دارید شوهر شما نود و هشت درصد شما را دوست داشته باشد، یک درصد هم یک خانم دیگر را دوست داشته باشد؟ چه کسی حاضر است؟ هیچ خانمی حاضر نیست. که بگوید شوهر من، نود و هشت درصد من را دوست دارد و دو درصد هم یک نفر دیگر را. هیچ زنی روی کرهی زمین اجازه نمیدهد شوهرش، یک خانمی دیگری را دوست داشته باشد. میگوییم اگر اینطور است چرا خودت را آرایش میکنی و میروی در خیابان خودت را به مردم نشان میدهی؟ شما که خودت را آرایش میکنی و خودت را نشان میدهی، یعنی مردها یک خورده هم من را ببینید. یک طوری آرایش میکند که یعنی من را ببینید، یعنی چه؟ یعنی شما خودت میخواهی خودت در خیابان دزد علاقهها باشی! چطور راضی نیستی شوهری، چطور راضی نیستی زنی، علاقهی شوهر شما را بدزدد. همینطور که شما راضی نیستی زنی علاقهی شوهر شما را بدزدد، شما هم با آرایش علاقهی شوهر مردم را ندزد. این دلیل است. حالا گیریم اگر اسلام هم بگوید، هر زنی هر طور میخواهد بگردد. فرض کنید اسلام راجع به حجاب چیزی نداشته باشد. همینطور که من دوست ندارم… دلیل خانمهای باحجاب همین است. همینطور که من دوست ندارم، مردی علاقه به کس دیگری داشته باشد. من هم علاقهی مردم را به خودم جلب نمیکنم. این دلیل است. نه از قرآن و حدیث! دلیل وجدانی است. البته در قرآن هم آیه داریم و حدیث هم زیاد داریم. من میخواهم بگویم اگر کسی یهودی هم باشد، مسیحی هم باشد، کاری به قرآن هم نداشته باشد، حجاب برای حفظ خانواده چیز خوبی است. ما استدلالهایمان طبیعی باشد.
و اما دربارهی رحلت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) چه میخواهم بگویم؟
1- صلوات خدا و فرشتگان و مؤمنان بر رسول خدا
یک آیه است که همهی ایرانیها حفظ هستند. تا من مینویسم، شما هم بخوانید. ثواب تلاوت این یک آیه را هم هدیهی روح مقدس پیغمبر(صلی الله علیه و آله) کنیم. پیغمبر در قرآن.
یک: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً» (احزاب/56) این آیه را ساده نگیرید. در این آیه اصول مدیریت است. اگر دانشجوی رشتهی مدیریت، اصلاً هر کسی که مدیر است، دانشجو هم نباشد. مدیر کارخانه، مدرسه، درمانگاه و هر کس هر کجا مدیر است، این آیه درس مدیریت است. این آیه میگوید اگر مدیر هستید و خواستید دستوری صادر کنید، و مردم خواستند دستور شما را عمل کنند، توجه به چند چیز داشته باشید. بنده مثلاً رئیس نهضت سوادآموزی هستم، حالا بودم، الان که دیگر رئیس کس دیگری است. هر رئیسی… خانم در خانه مدیر خانه است. مرد در بازار مدیر است، رئیس هیأت است. هر مدیری خواست دستور بدهد، چند تا اصل را مراعات کند.
اول اینکه دستورش شفاف و قاطع باشد. اینجا خدا دستور میخواهد بدهد. دستور چیست؟ ای مردم بر پیغمبر صلوات بفرستید. برای صدور این دستور اصولی را مراعات کرده است. یکی اینکه میگوید: «إِنَّ اللَّهَ» این «إِنَّ» یعنی حتماَ! یعنی دستورتان قاطع باشد، مِن و مِن نکنید. «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَيْبَ فيهِ» (بقره/2) «لا رَيْبَ فيهِ» یعنی چکش نخورد. چکش خور نیست، قطعی است. دستورالعمل باید شفاف و قاطع باشد. رئیس جمهور است؟ استاندار، وکیل، سفیر، وزیر، هر چه هست، دستور باید شفاف باشد. مِن و مِن در آن نباشد. «إِنَّ»
دوم: اگر میخواهید مردم به دستورتان عمل کنند، خودتان به دستور خودتان عمل کنید. خدا وقتی میخواهد بگوید صلوات بفرست، میگوید من خودم هم صلوات میفرستم. «إِنَّ اللَّهَ» خدا «يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ» یعنی من که خدا هستم صلوات میفرستم، تو نمیخواهی صلوات بفرستی؟
سوم: اگر میخواهید مردم به دستور شما عمل کنند، به مردم بگویید، از شما بهترها این کار را میکنند. مثلاً در کشورهای مترقی، موتورسوارهایش کلاه خود، کلاه ایمنی میگذارند. کشورهای پیشرفته کمربند ایمنی میبندند. از شما بهترها صلوات میفرستند. ملائکه که از شما بهتر هستند. معصوم هستند. ملائکه معصوم صلوات میفرستند، تو انسان گنهکار نمیخواهی یک صلوات بفرستی؟ «إِنَّ اللَّهَ» خدا صلوات میفرستد. «وَ مَلائِکَتَهُ» ملائکه صلوات میفرستند.
چهارم: خدا میگوید که اگر میخواهید مردم به دستور شما عمل کنند، شما بیش از دیگران عمل کنید. یعنی مثلاً اگر جایی زلزله شده است، میخواهی مردم یکی هزار تومان بدهند، تو باید یک میلیون بدهی تا مردم هزار تومان بدهند. «إِنَّ اللَّهَ يُصَلُّونَ»، «يُصَلُّونَ» در ادبیات عرب، فعل مضارع است و برای استمرار است. خدا و فرشتهها دائماً صلوات میفرستند. تو لااقل برای یک ثانیه یک صلوات بفرست. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ يُصَلُّونَ»، «يُصَلُّونَ» فعل مضارع است. یعنی خدا و فرشتهها همیشه درود میفرستند. بعد میگوید لااقل تو برای چند ثانیهای یک صلوات بفرست.
بعد میگوید اگر میخواهید مردم گوش به حرفتان بدهند، اسم مردم را باکلاس ببر. نگو: فاطی! بگو فاطمه خانم. حسن! حسن جان. نگو «یا أَيُّهَا النَّاسُ صَلُّوا» بگو «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»! «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» کلاسش بالاتر است. نگفته است «یا أَيُّهَا النَّاسُ صَلُّوا» میگوید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا»
2- صلوات بر زبان، تسلیم بودن در عمل
دستوری که رئیس جمهور و وکیل و وزیر و سفیر و هر کس صادر میکند، دستورتان باید یک طوری باشد که جامع باشد. نگفته است که «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا»، «صَلُّوا» خالی که فایده ندارد. «صَلُّوا» را آدم با زبانش میگوید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد»، «صَلُّوا» به تنهایی مهم نیست. میگوید: «وَ سَلِّمُوا» یعنی هم با زبانتان صلوات بفرستید و هم در عمل تسلیم باشید. ممکن است آدم عکس امام خمینی را هم بالای سرش بزند، اما گوش به حرف امام ندهد. «صَلُّوا» با زبان، «سَلِّمُوا» در عمل.
بعد هم به مردم بگویید، دستوری را که به شما دادند از روی عشق انجام بدهید، نه از روی بخشنامه و… اداریاش نکنید. عاشقانه و آگاهانه باشد، نه زورکانه! «صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً»، «تَسْليماً» یعنی یک تسلیم جانانه، عاشقانه، نه زورکی و در رودربایستی.
خوب حالا امتحان هوش. من میخواهم فارسی بگویم شما عربی بگویید. بسم الله الرحمن الرحیم. درس مدیریت. هر مدیری برای بخشنامه اصولی را باید مراعات کند.
یک: بخشنامه آن محکم و قاطع باشد. کدام کلمه؟ «إِنَّ» دو: هر کس میخواهد دستور بدهد، خودش به دستور خودش عمل کند. «إِنَّ اللَّهَ» سه: به مردم بگویید از شما بهترها به این قانون عمل کردهاند. «وَ مَلائِکَتَهُ» اسم مردم را با احترام ببرید. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» نمیگوید: «یا أَيُّهَا النَّاسُ» چهار: دستور شما جامع باشد. نه پوست، هم پوست و هم مغز. پوست تخمه را بکارید، سبز نمیشود. مغز تخمه را هم بکارید سبز نمیشود. پوست و مغز را با هم بکارید سبز میشود. «صَلُّوا» خالی فایده ندارد. «سَلِّمُوا» خالی فایده ندارد. هم «صَلُّوا» در ظاهر و هم «سَلِّمُوا» در عمل. پنج: به مردم بگویید تسلیم شما عاشقانه باشد. «تَسْليماً» یعنی تسلیم عاشقانه.
ببینید این آیهای که ما در مسجدها میخوانیم، از آن رد میشویم. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً» یک عده هم میگویند: «اللهم صل علی محمد و آل محمد» ما هنوز به این آیه نگاه مدیریتی، نکردهایم.
خوب برای پیغمبر(صلی الله علیه و آله) چه؟ خدا در این آیه میگوید: من که خدا هستم و مقربان درگاهم، دائما بر شخص پیغمبر صلوات میفرستم.
3- سوگند خداوند به جان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
مسألهی دوم اینکه به هیچ پیغمبری خدا نگفته است جان تو! ولی به پیغمبر ما که میرسد میگوید: «لَعَمْرُکَ» (حجر/72) یعنی به جان تو قسم! این هم مخصوص پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است. خداوند در قرآن به جان هیچ کس قسم نخورده است، جز شخص پیغمبر.
سوم اینکه: خدا در قرآن برای همهی زمین که کروی است، و به دور خودش و خورشید میگردد، همیشه یک جا مشرق و یک جا مغرب است. هر ساعتی و هر دقیقهای یک جا مشرق و یک جا مغرب است. چون زمین کروی است. تمام مشرق و مغربها را خداوند یک «رب» خرجشان کرده است. فرموده است: «رَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ» (معارج/40) «رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ» (رحمان/17) «ربکم»، «ربهم»، بالاترین رب شانزده تا است. یعنی خدا پروردگار شما است. اما به شخص پیغمبر که میرسد، حدود دویست و بیست بار میگوید: «ربُّکَ»! بیش از دویست مرتبه «ربُّکَ» در قرآن است. «ربُّکَ» یعنی چه؟ یعنی من درست است که پرورگار همه هستم، اما پروردگار تو تنهایی هستم. «ربُّکَ»! این مقام پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در قرآن است.
پیغمبر وجودش دفع بلا میکند. «وَ ما کانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ» (انفال/33) پیغمبر تا مادامی که تو در بین مردم هستی، اینها را عذاب نمیکنم. «وَ أَنْتَ فيهِمْ»، «أَنْتَ» یعنی چه؟ تو! «فيهِمْ» یعنی چه؟ در! تا مادامی که «أَنْتَ فيهِمْ» تو در بین مردم هستی، خدا بر اینها عذاب نمیفرستد. یعنی وجود پیغمبر(صلی الله علیه و آله) امان از بلاست.
حضرت موسی(علیهالسلام) خواست و چیزی گرفت. ولی خداوند به پیغمبر ما نخواسته چیزی داد. وقتی حضرت موسی(علیهالسلام) پیغمبر شد. خدا به موسی گفت: «وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ» (طه/13) موسی! من تو را انتخاب کردم. باید پیغمبر باشی. گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري» (طه/25) یعنی سعهی صدر به من بده. موسی(علیهالسلام) سعهی صدر را از خدا خواست و خدا به او سعهی صدر داد. اما پیغمبر ما(صلی الله علیه و آله) از خدا نخواست. ولی خدا میگوید: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (شرح/1) یعنی حضرت موسی درخواست میکند و یک چیزی را میگیرد. پیغمبر ما درخواست نکرده یک چیزی را میگیرد.
4- جلب رضایت رسول خدا، در دستورات الهی
در دو جای قرآن خدا به پیغمبر میگوید من به خاطر روی گل تو این کار را کردم. قبله را عوض کردم. «فَلَنُوَلِّيَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها» (بقره/144) قبله را به خاطر گل روی تو عوض کردم. میخواستم تو راضی باشی. یک جای دیگر میگوید: «وَ لَسَوْفَ يُعْطيکَ رَبُّکَ فَتَرْضي» (ضحی/5) «فَتَرْضي»، «تَرْضاها»! دو تا آیه داریم: «فَتَرْضي»، «تَرْضاها»! یعنی خدا در قرآن میگوید به خاطر گل روی تو من این کار را انجام میدهم.
یک مورد دیگر: پیغمبر بیتکلف بود. آیات آخر سورهی صاد میگوید: «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفينَ» (صاد/86) این تکلّف با زندگی ما چه کار میکند؟ الله اکبر! در ازدواج…. مگر بیتالار میشود؟ مگر میشود… مگر میشود… مگر میشود… ازدواجی که یک نخ باریک بود به یک طناب تبدیل کردهایم. همین طناب خودمان را خفه میکند. پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: من تکلّف ندارم. «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفينَ» من مدیر کل هستم. حتماً باید راننده داشته باشم.
دیشب وزیر بهداشت و درمان یک چیزی در تلویزیون گفت، خیلی دلخراش بود. گفت دو هزار و هشتصد نیرو ما داریم که با یک دهمش میشود که کار بهداشت پیش برود. دوهزار و هشتصد یک دهمش میشود دویست و هشتاد. یعنی ما دویست و هشتاد نیرو میخواهیم و دو هزار نفر نانخور هستند. یعنی این دولت ما و همهی دولتهای قبل هم همینطور هستند. خیلی از نیروهای دولتی بیش از دو ساعت و سه ساعت کار ندارند. همینطور این کیست؟ مدیر کل عطسه است. آن کیست؟ مدیر کل سرفه است. آن کیست؟ روابط عمومی بین عطسه و سرفه است. این کیست؟ جمعبندی بین عطسه و سرفه است. آن کیست؟ هماهنگی بین عطسه و سرفه است. همینطور یک مشت… و دانشگاه ما هم فلج تربیت میکند. یک مشت لیسانس و فوق لیسانس هستند، اما مهارت ندارند. باید خاک باغچه را عوض کرد، وگرنه این باغچه ما میوههایش آبی ندارد. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
اول انقلاب به جای دکتر و مهندس به هم برادر میگفتند. یک بنده خدایی در یک شهری، یک موتور میخواست. پهلوی استاندار رفت، استاندار نوشت: برادر مدیر کل بازرگانی، یک موتور به ایشان بدهید. مدیر کل بازرگانی نوشت، برادر انباردار، انباردار گفت: برادر حمل و نقل، برادر ذیحسابی، مرتب این نامه را پاس دادند، بعد از ده بیست تا برادر برادر، آخرش گفتند: ببخشید موتور تمام شده است. این هم دستهایش را به سینهاش زد و گفت: خدا انشاءالله بیبرادرم کند. یک مشت برادر برادر، آخرش هم موتور به من ندادید.
همین بحثی که شبهای جمعه به شما ارایه داده میشود، با شش نفر ارایه داده میشود. قبل از اینکه خودمان نیرو انتخاب کنیم، هجده نفر فیلم من را ضبط میکردند. اصلاً یک نفر میآمد که برای این کارمندهای صدا و سیما تخمه کدو بشکند و سیگار بیاورد. مسؤول تدارک اینها بود. تدارک چه بود؟ ظهر یک ساندویچ میخورند، چاشت هم بعضیهایشان یک سیگار میکشیدند. فیلمی که با هجده نفر تهیه میشد، الان ده سال است که با شش نفر تهیه میشود. ما خیلی بدنهی دولت و پرسنل ما مثل پیرزنها و پیرمردهایی که چاق هستند و دیگر بچهدار هم نمیشوند. دیشب خیلی کلمهی تلخی از وزیر بهداشت شنیدم. دوهزار و هشتصد نفر داریم که با یک دهمش کارمان حل میشود. یعنی نود درصد نیرو اضافه است. اضافه یعنی مهارت ندارند، نه اینکه آدمهای بدی هستند.
بارها یک مثال زدهام. برای آنهایی که نشنیدهاند نو است برای بقیه تکراری است. طوری نیست. خدا یک شکاف در صورت من به نام لب گذاشته است. ببینید چقدر از این کار میکشد. با همین لب سینهی مادر را میمکیم. با همین لب اکسیژن میگیریم. با همین لب کربن پس میدهیم. با همین لب میبوسیم. با همین لب سخنرانی میکنیم. با همین لب فوت میکنیم. با همین لب سوت میکشیم. اگر به این مهندسها میدادند چه میکردند؟ اول یک لوله فرو میکردند برای ورود اکسیژن، از آن طرف یک لوله فرو میکردند برای خروج کربن. یک دکمه برای چشیدن، بوسیدن، مکیدن، کلهی ما را پر از دودکش و دکمه میکردند.
الان اینجا مصلای دانشگاه علوم قزوین است. خوب اسمش مصلا است. نماز هم میشود در آن خواند. میز پینگ پنگ هم میشود در آن گذاشت. افطاری هم میشود در آن داد. مهمانی هم میشود گرفت. ما میرویم سالنها را کج میگذاریم و میگوییم: آمفی تئاتر! در سال پنج تا، ده تا جلسه است، برای سالی ده ساعت، یک سالن را کج کردهایم. خوب صافش کن. میخواهی ببینند، خوب سن سالن را بالا ببر. خیلی ولخرجی میکنیم. در ساخت و ساز و همهی اینها…
متکلّف نباشیم. زور نزنیم. عروسی ساده، مهمانی ساده، «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفينَ»
پیغمبر(صلی الله علیه و آله) عقل کل بود. خدا میگوید: «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» (آلعمران/159) با آدمهای عادی هم مشورت کن. ما عارمان نشود. گاهی وقتها مدیر کل مشورت کند، گاهی آدمهای گمنام طرحی میدهند که آدمهای تحصیلکرده آن طرح به ذهنشان ممکن است نیاید.
5- تفاوت اسلام واقعی و اسلام ظاهری
دستورات پیغمبر(صلی الله علیه و آله) سبب احیای ماست. «إِذا دَعاکُمْ لِما يُحْييکُمْ» (انفال/24) پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شما را زنده کرد. البته امتش الان دارند اسلام را مرگ میدهند. یعنی الان سیمای داعش و طالبان و تکفیری و وهابی و… یک چیزی از اسلام درست کردهاند. اسلام وحشتناک! چون توجه دنیا به اسلام شد، گفتند: اگر مردم مسلمان شوند، خاک بر سر ما. بیایید از اسلام یک چهرهی وحشتناک درست کنیم، که اینها مثل زنهایی که میخواهند بچهشان سینهشان را نمکد، میآیند به سینهشان فلفل میمالند، تا بچه میرود بخورد، میگوید: ای بر پدرش سینه و شیر لعنت! ما آمدیم اسلام را با همین وهابیت احمق و این حکومت آلخلیفه و آلسعود، اصلاً چه کسی گفته است که تو حاکم بشوی؟ دلیل اینکه اینها حاکم باشند، مثل رضاشاه… چه کسی گفت رضاشاه باید شاه باشد؟ بدون هیچ دلیلی، عقلشان، سوادشان، سابقهشان، علمشان، هنرشان… یک کمالی بگویید که این آلخلیفه و آلسعود و آلفلان داشته باشند. مثلاً یزید چه کمالی داشت؟ که باید به خاطر شاهنشاهی خودش امام حسین(علیه السلام) را بکشد. زیر سم اسب برود. حکومتی که صددرصد ضد اسلام است، صددرصد، همین حکومتهای موجودی است که به اسم اسلام حکومت میکنند. ای کاش اسم اسلام روی آنها نبود. ما فعلاً زورمان به این میرسد که به مردم دنیا بگوییم آن اسلامی که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) گفته است، آن اسلام این نیست.
پیغمبر ما را احیاء کرد. از شرک به توحید، از تفرقه به وحدت، از دزدی به ایثار، از آلودگی به بهداشت. «إِذا دَعاکُمْ لِما يُحْييکُمْ»
6- عصمت رسول خدا از هرگونه خطا و گناه
راجع به پیغمبر قرآن میگوید: پیغمبر همهی اعضایش معصوم است. چشم پیغمبر معصوم است. «ما زاغَ الْبَصَرُ» (نجم/17) لب پیغمبر معصوم است. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي» (نجم/3) قلب پیغمبر معصوم است. «ما کَذَبَ الْفُؤادُ» (نجم/11) عصمت پیغمبر صددرصد است. اعضای هیچ پیغمبری در قرآن نیامده است. عضو عضو پیغمبر در قرآن آمده است. «یَدَکَ» در قرآن آمده است. دستهایت. «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (شرح/1) سینهات. «الَّذي أَنْقَضَ ظَهْرَکَ» (شرح/3) کمرت. « وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْکَ» (طه/131) چشمهایت. «عُنُقِکَ» (اسراء/29) در قرآن است. گردنت. «لِسانَکَ»، «ثِيابَکَ» (مدثر/4) «قَرْيَتِکَ» (محمد/13) «لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ» (احزاب/59) هیچ پیغمبری اینطور نخ به نخ در قرآن نیامده است. «رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (انبیاء/107) پیغمبر، پیغمبر هستی است. نه پیغمبر یک قوم و قبیله و اینها. «وَ إِنَّکَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ» (قلم/4) خدا به کل هستی کم میگوید. «مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ» (نساء/77) میگوید کل دنیا قلیل است. خدایی که به دنیا کم میگوید، به خلق پیغمبر بزرگ میگوید. «وَ إِنَّکَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ» یعنی آن کسی که هستی را کم میگوید، خلق پیغمبر را بزرگ میگوید. «خاتَمَ النَّبِيِّينَ» (احزاب/40) در قرآن آمده است. برای هیچ پیغمبری نیست. کلمهی «رَؤُفٌ رَحيمٌ» فقط برای خدا و پیغمبر اسلام آمده است. برای هیچ پیغمبری «رَؤُفٌ رَحيمٌ» نیامده است. «سِراجاً مُنيراً» (احزاب/46) فقط برای پیامبر اسلام آمده است. «يَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ» (اعراف/157) مخصوص پیغمبر ما است. «لِلْعالَمينَ نَذيراً» (فرقان/1) تو برای همهی هستی پیغمبر هستی. نه فقط برای گروهی خاص.
حالا پیغمبری که روز رحلتش عزیزان پای تلویزیون نشستهاند، روز رحلت پیغمبر است. پیغمبر چه دغدغههایی دارد؟ در سخنرانیها خیلی میشنویم که مثلاً میگویند: دغدغههای مقام معظم رهبری. یا مطالبات مقام معظم رهبری که ایشان به دولت و امت سفارش کرده است. بالاخره مجتهد عادل است، ولی فقیه است، باید حرفش را اطاعت کنیم. به روی چشم. اما من دیشب به فکر فرو رفتم که دغدغههای پیغمبر چیست؟
اصلاً از خدا شروع کنیم. خدا هم دغدغه دارد؟ بله! دغدغههای خدا! «فَلَوْ لا نَفَرَ» (توبه/122) چرا نمیروید مجتهد شوید؟ باید یک عده بروند و فقیه بشوند. «فَلَوْ لا نَفَرَ … لِيَتَفَقَّهُوا». «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ» (نساء/75) چرا به کمک مستضعفین نمیروید؟ اگر در عراق، لبنان، سوریه، هر کشوری مستضعف است، میتوانید کمک کنید، بروید و کمک کنید. ولو سردارانی از ما شهید بشوند. خوب شهید بشوند. مستضعف است، ناله میکند، باید کمکش کرد. در قرآن که مرزهای جغرافیایی نیامده است. مرز ما مرز بشریت است نه مرز جغرافیایی! آن طرف کرهی زمین اگر ناله شنیدید، میتوانید کمک کنید، واجب است. این جزء دغدغههای خداست. «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ» چرا به کمک مستضعفین نمیروید؟ «فَلَوْ لا نَفَرَ» چرا نمیروید ملا شوید؟ در قرآن دغدغههایی از خدا نقل شده است.
7- نگرانیهای رسول خدا برای امّت اسلام
بعد از خدا پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است. «إِنِّي أَخافُ عَلَيْکُمْ» الان کامپیوتر هست. بروید پشت کامپیوتر و بنویسید «إِنِّي أَخافُ عَلَيْکُمْ» پیغمبر(صلی الله علیه و آله) میگوید: من نگران شما هستم. چند موردش را برای شما بگویم. البته من از روی کامپیوتر ننوشتهام. همینطور چیزهایی که محفوظ بوده را نوشتهام. «اتِّبَاعُ الْهَوَى وَطُولُ الْأَمَلِ» من نگران هستم که بعد از من به دنبال هوسها بروید، حکومتها، غدیر خم را فراموش کنید و به دنبال هوی و هوس خودتان بروید. من نگران شما هستم از ربا. خیلیها الان ربا میگیرند. گناه ربا گناه زنای با مادر است. نزد بعضیها اصلاً… پیغمبر فرمود اصلاً من ناراحت هستم، لقمههایتان حرام شده است.
رؤسای بدعتگزار! هر جا میروی، من پریروزی دیدم یک کسی سر نماز میخواست بگوید «قد قامت الصلاة»، «قد قامت الصلاة»، «الله اکبر»، «الله اکبر»، «لا اله الا الله»، «السلام علیک یا اباعبدالله»، «الله اکبر»! گفتم: «السلام علیک یا اباعبدالله» اینجا نیست. سلام میخواهی بکنی، بکن. اما چرا بعد از «قد قامت الصلاة» میگویی؟ هر کسی هر سلیقهای… یک جای دیگر میگویند که یاعلی! ببینم این یاعلی کجا بود؟ علی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) ما است، امام معصوم ما است. مقامش بعد پیامبر(صلی الله علیه و آله) دومین فرد هستی است. این عقیدهی ما نسبت به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است. زیارتش هم میرویم. شیعهاش هم هستیم. به او هم عشق میورزیم، افتخار هم میکنیم. اما اینکه اینجا یاعلی را میچسبانی… من رفتم یک جایی دیدم که میگویند که «اشهد انَّ فاطمة ولیّة الله» به مؤذن گفتم: این را چه کسی گفته است؟ گفت: فلان عالم! گفتم که فلان عالم که مرجع تقلید نیست، چه حقی دارید که دینتان را فیلسوف میگیرید؟ چه حقی دارید که دینتان را از شاعر میگیرید؟ چه حقی دارید که دینتان را از مرشد میگیرید؟ چه حقی دارید که دینتان را از عارف میگیرید؟ پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود من دارم میروم، ولی نگران هستم و میدانم که یک افرادی میآیند که هر کسی یک چیزی به دین اضافه میکند.
این ختم انعام کجای دنیاست؟ سورهی انعام با سورهی اعراف فرقی نمیکند. یک مرتبه ختم انعام در بین زنها در بورس میافتد. هر چه میگویی سندش؟ میگوید ما سند نداریم. «أَمَّنْ يُجيبُ» (نمل/62) هم همینطور است. «أَمَّنْ يُجيبُ» هیچ سندی ندارد. یک آیه را در بورس مطرح میکنیم. شما یک سند بیاور که گفته باشد اگر «أَمَّنْ يُجيبُ» بخوانی دعایت مستجاب میشود. طوری نیست، به عنوان قرآن من میخوانم. خودم هم «أَمَّنْ يُجيبُ» میخوانم. منتهی نه به خاطر اینکه «أَمَّنْ يُجيبُ»… «أَمَّنْ يُجيبُ» آیهی قرآن است. من به قرآن متوسل میشوم. توسل به قرآن حق است. اما فرق بین «أَمَّنْ يُجيبُ» و باقی آیهها نیست. فرقی بین سورهی انعام و سورهی اعراف نیست.
یک مسجد دیگر رفتم دیدم که همه «اللهم کن لولیک…» را همه با هم میخوانند. آقا بلند میخواند و همه با هم میخوانند. این هم یک… مثل اینکه هر کسی میخواهد یک ابتکاری کند، نمیداند چه کار کند. هر کسی یک طوری یک چیزی به دین اضافه میکند. کلمهای نباید به دین اضافه بشود. همان مقداری که گفتهاند. دین مثل سوئیچ ماشین است. دندههایش کم و زیاد شود، قفل باز نمیشود. دین مثل آمپول است، اگر در رگ بزنی، در بغلش بزنی در گوشت فرو میرود. دین مثل ادب است، ادب را اگر دستت را اینجا بگذاری، ادب است، ولی بالاتر و پایینتر مسخره است. همانطور که گفتهاند. پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: من از دنیا میروم، هر کسی یک چیزی به دین اضافه میکند.
تأویلهای ناروا! قرآن میخوانند، تفسیر به رأی میکنند. کسی حق دارد تفسیر بگوید که حداقل بیست سال درس خوانده باشد. حداقل! تا بیست سال درس نخوانده باشد، نمیتواند تفسیر بگوید.
درآمدهای حرام! «إِنِّي أَخافُ عَلَيْکُمْ» من نگران هستم که لقمههایتان حرام بشود، آخرش هم فرمود من نگران هستم که بعضی ملا میشوند نه برای خدا، ملا میشوند برای اینکه مجتهد بشوند، دکترای فقه بگیرند، درآمد داشته باشند، استخدام بشوند، برای شهرت، برای اینکه بگوید من آیت الله هستم، من دکتر هستم. من نگرانم زمانی میآید که امت من درس دین هم میخوانند، اما نیتشان دین نیست. میخواهد یک مدرکی بگیرد و برود یک جایی استخدام بشود. خودش را کاندیدا کند. یک مدرک میخواهد. اینها نگرانیهای پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است.
حالا نگرانیهای حضرت امیر(علیهالسلام) مانده است. نگرانیهای یکی یکی… ما اگر این دغدغههای چهارده معصوم(علیهمالسلام) را حساب کنیم، میبینیم که اینها نگران ما بودند.
یک سلامی به مدینه بدهیم. یا رسول الله! تو از ما هم نگران هستی. ما هم آن امتی که باید باشیم نیستیم. پیغمبر(صلی الله علیه و آله) لحظهی آخر فرمود قلم و دفتر بیاورید من یک چیزی بنویسم که «لَن تضلُّوا» من خواهش میکنم، این تکه را زیادی گوش بدهید. مهمترین حرف امروز من همین یک تکه است که میخواهم بگویم. پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: دوات و قلم بیاورید، یک چیزی بنویسم که «لَن تضلُّوا» هرگز گمراه نشوید. به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) جسارت کردند. گفتند: پیغمبر حواسش پرت است. مریضی شدید پیدا کرده است، نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله، دارد چرت و پرت میگوید. قلم و کاغذ نیاوردند و ننوشت. اما علامهی شرف الدین، رحمة الله علیه، صاحب کتاب المراجعات میگوید که ولو ننوشت، ولی من خط ننوشته را هم میخوانم. میگوییم از کجا میخوانی؟ میگوید: برای اینکه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) چند بار فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي» (وسائلالشيعة/ج100/ص219) بعد فرمود اگر به این دو متمسک بشوید، «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا» هرگز گمراه نمیشوید. چند بار پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر قرآن و اهلبیت باشد، گمراه نمیشوید. پس یک «لَنْ تَضِلُّوا» اینجا دارید. اینجا هم فرمود: قلم و کاغذ بیاورید یک چیزی بنویسم که «لَنْ تَضِلُّوا» ایشان میگوید: ولو قلم و کاغذ نیاوردند و ننوشت، اما چون در جاهای دیگر میگوید: «لَنْ تَضِلُّوا» معلوم میشود اینجا هم می خواست «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» بنویسد. ببینید اگر هر جوانی هر وقت بیرون میرود، کتابخانه میرود. هر وقت میگوید میروم بیرون، برود کتابخانه! اگر دوست این جوان آمد و درب خانه را زد و مادرش گفت: چه کار داری؟ گفت: من دوست پسر شما هستم. آقازاده کجاست؟ ایشان میگوید: کتابخانه رفته است. گرچه به مادرش نگفته است. ولی چون هر وقت بیرون میرود، کتابخانه میرود، لابد این بار هم کتابخانه رفته است. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هر کجا فرمود: «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» گفت: هرگز گمراه نمیشوید. اینجا هم در آستانهی رحلت گفت: قلم و کاغذ بیاورید چیزی بنویسم که «لَنْ تَضِلُّوا» از آن «لَنْ تَضِلُّوا» میفهمیم که این «لَنْ تَضِلُّوا» هم میخواست بگوید: «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» این بیان برای علامهی شرف الدین است.
دعا کنم. به آبروی خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و اهلبیتش (علیهمالسلام) و قرآنش و سوزش، آنگونه ما را امت محمد (صلی الله علیه و آله) قرار بده که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) از ما گله نداشته باشد. راه ما را راه قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام) قرار بده. منحرفین را هدایت کن. لقمههای ما را پاک کن. مسألهی ازدواج، ربا، اسکان و همهی مشکلات جامعه ما را حل کن. پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را شفیع ما قرار بده. ما را از بهترین امت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) قرار بده. کسانی که در طول تاریخ برای پیغمبر(صلی الله علیه و آله) عزاداری کردهاند، خدایا همه را مردههایشان را با پیغمبر(صلی الله علیه و آله) محشور بفرما. کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
سخنران : حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی
برنامه درس هایی از قرآن | تاریخ پخش: ۱۳۹۴/۰۹/۱۹
.