موضوع گفتگوی امیرالمؤمنین با ابن ملجم در کلام حجت الاسلام رفیعی:
عن امیرالمومنین علیه السلام قال : انا بالاَمسِ صاحبُکم و الیومَ عِبرَهُُ لَکم و غَداً مُفارغُکم ، ایام و لیالی منصوب است به مولی الموحدین یعسوب الدین امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه افضل التحیه و الثناء. امشب شب شهادت آن شخصیت بزرگوار است و ایام هم منصوب به ایشان است. من در ارتباط با شخصیت و فضایل حضرت دیروز مطالبی را به عرض رساندم. امروز می خواهم یک خلاصه ای از آن ملاقات ها و رفت وآمدهایی که خانه ی حضرت امیر بوده در کمتر از این ۴۸ ساعتی که از ضربت خوردن امام تا شهادت امام در بستر افتاده بود این ملاقات ها و رفت آمدها و گفت گوهایی که تو این ملاقات ها ردّ و بدل شده یک سه چهارتا نمونه ای از اینها را بگویم از هرکدامش هم بتوانم یک درس اخلاقی و یک نتیجه ای بگیرم.
بعد از آنی که ضربت به فرق مولایمان امیرالمومنین علی علیه السلام واقع شد ، شاید اولین گفت وگو را با ابن ملجم داشته است. بعد از آنی که اورا گرفتند آوردند کنار محراب امیرالمومنین ، شاید این اولین ملاقات و گفت گوی امام است که وقتی قاتل و آن کسی که این حادثه را آفریده بود آوردند ، امام یک نگاهی کردند با همان فرق خون آلودی که در محراب بسته بودند امام حسن فرق را، نگاه می کردند و فرمودند: یا هذا لَقد جئتَ عظیما کار بزرگی کردی کنایه از اینکه جنایت بزرگی آفریدی جنایت بزرگی را ایجاد کردی. اَ بِئسَ الاِمام کنتُ لَک مگر من بد امامی برای تو بودم ؟ مگر من بد راهنما و پیشرویی بر تو بودم چه کرده بودم با تو؟ اَ بِئسَ الامام کنتُ لَک؟ بعد فرمودند که : اَولَم اَکُن شفیقاً علیک ؟ من با تو مهربان نبودم ؟ و احسنتُ الیک به تو احسان و نیکی نکردم ؟ هدیه ندادم؟
چون قبلا یک ملاقاتی با امام داشت و امام هدایایی به او داده بود کمک هایی به او کرده بود، قبل از این حوادث که تو تاریخ آمده. اَولَم اَکُن شفیقاً علیک من بر تومهربان نبودم؟ و احسنتُ الیک؟ به تو احسان نکردم ؟ و آثَرْتُکَ عَلَى غَیْرِک،َ تعدادی که آمدید پیش من ۱۰ نفر بودند یکیشان هم تو بودی و تو را بر آن بقیه ترجیح ندادم؟ بیشتر به تو خدمت نکردم بیشتر به تو احسان نکردم ؟ چرا این حرکت را انجام دادی؟ و اَنا کنتُ اَعلَم انتَ قاتِلی، با فرض اینکه از اول هم می دانستم تو قاتل منی می دانستم تو این حادثه را می آفرینی، چرا با این پیش فرض و با این احسان انگیزه ی تو دلیل تو از این کار چه بود؟ این اولین گفت و گوی امام علی است .
برادران عزیز به قول جرجرداق می گوید : غفلت آدم را به اینجا می کشد. که ولیِّ خدا را به اسم خدا تو مسجد خدا بکشی، غفلت. جهل نیست جهل قابل مبارزه است قابل ریشه کنی است.
امیرالمومنین می فرماید : الغفلتُ اضَرُّ الاَعداء، غفلت بدترین دشمن و پر ضررترین دشمن انسان است . می فرماید: الغفلتُ ضَلالَه ، غفلت گمراهی است . شما یکی خواب باشد بیدارش می کنی ولی خودش را به خواب بزند که مشکل است بیدارش کنی این تَصَنُّع است . غافل خود را به خواب زده، غافل لجاجت دارد غافل عناد دارد ، و لذا فرمود: غفلت را از بین ببرید با یَغضه و بیداری زادّو الغفلتَ بالیَغضَه ، سعی کنید تو زندگی با غفلت مبارزه کنید.
قرآن هم می گوید: ولقد درأنا لجهنم كثيراً من الجن و الانس. خیلی از کساتی که جهنمی می شوند قرآن می گوید اینها وقتی ازشان علت جهنمی شدنشان را می پرسند خدا می خواهد بیان کند علت را، می فرماید: غافلند اینها غفلتشان باعث شده. و لذا غفلت بیماری است که در حدیث داریم : سُکر و مستی باعث غفلت . چون مستی اش از مستی شراب بیشتر و پر ضرر تر است . مستی شراب مقطعی است ولی مستی غفلت یک عمر است. امام می کشد.
مگر فرزند برادر امام کاظم علی ابن اسماعیل عامل قتل امام کاظم نشد ؟ مگر نرفت شرکت کرد در پیش هارون و سعایت کرد در موجبات دستگیری و قتل امام کاظم. امام کاظم بهش فرمود این کار را نکن. شما در طول تاریخ ببینید غفلت باعث شده جلو امام صف آرایی بشود.
کمیل می گوید من یک شب رد می شدم با مولایم علی، یک کسی قرآن می خواند تو کوفه ، خیلی هم قشنگ می خواند ، أَمَّن هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ…، این آیات را می خواند . گفتم آقا هیلی قشنگمی خواند ، فرمود: بله اما اثری برایش ندارد سودی برایش ندارد چون عمل نمی کند فقط می خواند . کمیل می گوید اتفاقا تو جنگ نهروان یکی از کسانی که کشته شده از سپاه دشمن همین قاری بود همین کسی که قرآنش و صوت زیبایش من را متوقف کرده بود.
و لذا هی گفتم پای موعظه بروید قرآن بخوانید مطالعه کنید تفکر کنید عقایدتان را عرضه کنید، چرا بعضی می آمدند خدمت امام مینشستند خدمت معصوم ، عقایدشان را عرضه می کردند می ترسیدند نکند یک وقت ما غافلیم داریم اشتباهی راه را می رویم؟
عنوان بصری ۹۳ سالش بود پیر شده بود محاسنش سفید قدش خمیده ، بعد از ۹۰ سال فهمید اشتباه کرده بعد از ۹۰ سال. بلند شد آمد درِ خانه ی امام صادق، آقا فرمود حالا دیگر؟ گفت من حالا فهمیدم همین حالا هم یک چیزی به من یاد بدهید به من علم بیاموزید من نجات پیدا کردم . سالها درِ خانه ی مالک ابن انَس و شخصیت های آن زمان اهل سنت رفت و آمد داشت. این است عرض می کنم غفلت خطرناک است .
غفلت اَضَرُّ الاعداء است این ابن ملجم مبتلای به این غفلت بود مبتلای به این عنوان طلبی بود ، و لذا حضرت امیر یک نوع بازخواستی از او کرد. من چه امامی برای تو بودم؟ بد امامی بودم؟ ا َبِئسَ الامام کنتُ لَک ؟ این یک ملاقات.
عرض کردم دیروز و امروز این ملاقات ها واقع شد. دومین ملاقات امیرالمومنین و حالا ترتیب هم نداشته باشد یکی از ملاقات های امیرالمومنین امروز حُجر ابن عَدی با امام داشت. حالا این را بگذارید مقابل آن قبلی. آنهایی که سوریه مشرف شدید قبرش در مرج عدرا حاشیه ی شهر دمشق است . آدمی است که فوق العاده علاقه مند به امیرالمومنین بود. فوق العاده علاقه مند به اهل بیت بود. خانوادگی همینطور بودند. بلند شد آمد با چند نفر امروز خدمت امیرالمومنین علیه السلام. آقا از حال رفته بود ، متوجه حضور حُجر شد . حجر شروع کرد شعر خواندن ، شعر که خواند آقا چشمانش را باز کرد فرمود: حسنم پسرم این کیه دارد شعر می خواند؟ عرض کردند بابا حجر ابن عدی است . تا گفتند حجر است فرمود بهش بگو بیاید جلو، آمد یک قدری جلوتر ایستاد این اشعار را که مفصل آمده : فَیا أسفی عَلَی المَولَی التَّقِیِّ، أبو الاَیتام حَیدَرَهُ الزَّکِیِّ، من تاسف می خورم یتیم ها پدر از دست دادند أبو الاَیتام حَیدَرَهُ الزَّکِی، شجاع در میدان های جنگ شجاعش را از دست داد،در میدان های اخلاق شخصیت اخلاقی اش را از دست داده، بندگان و افراد و انسان ها مولایشان را از دست دادند. انسانی که تقوای محض بود فَیا أسفی عَلَی المَولَی التَّقِیِّ، أبو الاَیتام حَیدَرَهُ الزَّکِی.
آقا فرمودند: حُجر من یک سوالی ازت دارم ، می خواهم سوال را دقیق جواب بدهی. اگر به تو گفتند از علی دست بردار ، یک وقت گذاشتنت یک جایی گفتند می کشیمت ، از علی برائت بجوی ، نه ناسزا بگو . سَبّ و ناسزا یک وقت انسان جانش در خطر است ممکن است بگوید نجات بدهد جان خودش را . برائت یعنی انزجار یعنی طرف برائت از کافر است برائت از غیر مسلمان است. اگر بهت گفتند از علی برائت بجوی بیزاری بجوی و الّا می کشیمت، چکار می کنی؟ اشک چشمانش حلقه زد آقا این چه سوالی است؟ لَو قُطِّعتُ بالسَّیف ، من را با شمشیر قطعه قطعه کنند ، و اُضرم لی النار و من را بسوزانند زنده زنده ، من یک لحظه از شما جدا نخواهم شد. ِقا لبخندی زد فرمود: من می دانستم می خواستم خودت بگویی.
این حجر است این هم معرفت است در مقابل آن غفلت ببینید این آگاهی است این امام شناسی است. آوردنش همین منطقه ای که الان قبرش است مرج عدرا خب اینجا خود حجر اینها را مسلمان کرده بود، اسلام را خود حجر اینحا آورده بود. معاویه دستگیرش کرد زمان بعد از شاید شهادت امام حسن است زمان امامت امام حسین است ، سالها گذشت از قضیه ی شهادت امیرالمومنین ، قولی که به آقا داده بود واقع شد ، آوردنش چندتا قبر کندند خودش و یارانش را آوردند کنار قبر مامور معاویه گفت یا دست از علی بر میداری برائت می جویی یا تو را با شمشیر قطعه می کنیم و اینجا به خاک می سپاریم. گفت چی بالتر از این شهادت؟ من وقتی آقایم را از دست دادم دلم می خواهد شهید بشوم. فاصله افتاد به آقایم هم قول دادم ، من یک خواهش از شما دارم فقط بگذارید دو رکعت نماز بخوانم. دو رکعت نماز خواند خیلی هم تند خواند نمازش که تمام شد به خدا قسم تو عمرم نماز به این سرعت نخوانده بودم سریع خواندم که نگویید ترسید ، که یک خورده مرگش به تاخیر بیفتد. این یک درخواست من درخواست نماز . گفتند دیگر وصیتی نداری؟ گفت چرا ، لا تَغسِلوا عَنّی دَماء و لا تنزِعوا اَنّی الحدید ، نه غُل و زنجیر آهن را از من بردارید نه خون های من را بشویید با همین خون ها با همین آهن ها بدن من را دفت کنید . من می خواهم بیایم در قیامت صحرای محشر مقابل مولایم علی بگویم اگر یک روز بهت قول دادم آقا ببین این هم علامتش این خون های چهره ام است این هم زنجیرهای در بدنماست بعد هم می خواهم بیایم جلوی معاویه احتجاج کنم ، بایستم آنجا در مقابل معاویه می خواهم در کنار صحرای محشر و صراط مُحاجّه کنم.
این هم ملاقات دیگری است که امروز امیرالمومنین علیه السلام داشته. می آمدند افرادی می آمدند. حضرت هم می فرمود : کوتاه کنید سوالاتتان را حرف هایتان را مختصر کنید ، حال من خوب نیست. شاید همخود امامحسن فرموده باشد که به مردم می فرمود می روید دیدن آقا زیاد نمانید ، زباد ننشینید یک حالی بپرسید و برگردید.
یکی دیگر از کسانی که امروز آمده حبیب ابن عمر است این حبیب ظاهرا هم زمان با طبیب آمده طبیب که آمد سر آقا را معاینه کند ، حبیب میگوید من وقتی وارد شدم دیدم دستمال را باز کردند فرق سر آقا پیداست زخم پیداست. می گوید تا نگاهم افتاد شروع کرد گریه کردن ناله زدن ، آقا فرمودند : یا حبیب گریه برای من نکن من جد فرزندانم برادرم رسول خدا را در خواب دیدم پیغمبر اکرم به من فرموده است : یا علی بیا که ما منتظر تو هستیم و اینجا برلی تو بهتر از آنجا است. من دارم پیش طبیبم می روم پیش پیغمبر خدا می روم پیش کسی که سال ها همه جا باهاش بودم برای من گریه نکن برای من تاسف نخور. می گوید عرض کردم آقا نه من برای خودم گریه می کنم برای شما اشک نمی ریزم. این هم یکی از کسانی است که آمده .
اصبغ ابن نباته دیروز عرض کردم ایشان هم آمده . که امیرالمومنین حدیثی برایش خواند حدیث معروف ، که فرمود: اصبغ وقتی پیغمبر اکرم تو بستر بود رفتمکنارش پیغمبر اکرم سه چیز به من فرمود، من هم به تو می گویم ؛ فرمود: مَن عَقَّ والدین فلَعنَهُ الله علیه هرکسی که پدر و مادرش را آزار بدهد خدا لعنتش می کند ، هرکسی که پدر و مادرش را آزار بدهد. بی توجهی به حقوق پدر و مادرش کند. اصبغ می گوید آقا تو بستر این سه تا مطلب را به من فرمود ، و فرمود اینها را پیغمبر به من فرموده.
یکی کسی آزار به پدر و مادرش بدهد فلعنهُ الله علیه.
دوم، اصبغ، رسول خدا فرمود: کسی که اجیر و کارگر است کسی که به عنوان اجرت کار آورده اگر کسی اجیرش را آزار بدهد حقش را بخورد حقش ندهد فلعنه الله علیه لعنت خدا بر او باد.
و سوم، اصبغ رسول خدا فرمود هر کسی که به پیشوایش به مولایش به امامش به رهبرش خیانت کند آن هم فلعنه الله علیه.
اصبغ من هم پدر این امتم، هم مولای این امتم ، هم خدمتگذار این امتم. اگر پیغمبر فرمود کسی آزار بده پدر و مادرش را خدا لعنتش می کند اصبغ من و پیغمبر پدر این امتیم. آنهایی که مارا آزار دادند پدرشان را آزار دادند. آنها در واقع پدرشان را اذیت کردند . انا و علیُُ اَبَوا هذه الاُمَّه ، اَصبغ من و پیغمبر مولَیا هذه الاُمَّه مولا و رهبر این امت بودیم. من و پیغمبر بودیم هرسه ی این مطالب هرکسی مارا آزاد بدهد حق مارا رعایت نکند گویا پدرش را آزار داده. گویا خدمتگذارش را آزار داده گویا مولا و آقا و رهبرش را آزار داده . این هم ملاقات دیگری است که اصبغ ابن نباته داشته .
یک بخشی از ملاقات امام علی هم امروز با فرزندانش بوده. خب مفصل است حرف های حضرت. من یک جمله را امروز روز بیستم است در آستانه ی شب قدر ، یک جمله را از امیرالمومنین خدمتتان بگویم تقاضا می کنم این جمله را عنایت کنید درس بسیار بزرگی است این کلام امیرالمومنین بوده امروز، بعضی ها گفتند آخرین لحظات این جمله را فرمود، این سخن امام شما پیشوای ما ، آن کسی که یعثوب الدّین و مولی الموحدین بود این سخن این ِقا بود تو بستر . حرف های زیادی زد سفارش یتیم سفارش قرآن سفارش نماز سفارش همسایه ، اما یکی از جملاتش که حالا من یک قدری می خواهم با تاریخ برایتان توضیح بدهماین است:
فرمود: مردم فرزندان من بدانید هرکسی سه تا وضعیت دارد؛ منِ علی هم سه تا وضعیت داشتم و دارم .
انا بالاَمسِ اَمیرُکم ، تا دیروز یعنی قبل از آنکه ضربت بخورم قبل از شب نوزدهم ، امیر شما بودم. خلافت داشتم جذب و رفع می کردم عزل و نصب می کردم ، اجابت می کردم امیر بودم ، عترت دست من بود. می آمدم به مسجد کوفه به دارالعماره در امور نظارت می کردم، بالامسِ امیرُکُم. این یک.
اما الیومَ عبرهٌ لکُم، امروز روز بیستم شدم باعث عبرت شما، تو بستر افتادم می آیید نگاه می کنید اشک می ریزید ، ناراحت هستید شدم عبرت.
سوم، اتفاق می افتد فردا که بیست و یکم می شود غداً مُفارغُکم ، فردا هم دیگر بین شما نیستم. پس هرکسی سه تا وضعیت دارد ، یک روز کارمند است یک روز استاد است کاسب است یک روز امیر است یک روز هم می گویند آقا سکته کرد آقا تصادف کرد آقا به بستر افتاده . این می شود عبرت ، تاسف می خورند ای آقا دیشب دیدیمش، دیروز حالش را پرسیدیم شد باعث عبرت . برایش دعا کنیم .
یک روز هم می گویند آقا تمام شد دفنش کردند می شود مُفارغ . هرکسی یک عنوان دارد ، یک آیه و مایه ی عبرت دارد و یک جدا شدن. فرمود فرزندان من ،انا بالاَمسِ اَمیرُکم، علی تا دو سه روز قبل تا قبل ازاین حوادث امیر بود، امروز باعث عبرت است ، و فردا در بین شما نیست.
برادران عزیز خواهران گرامی عبرت خیلی مهم است ، ما دنیا را دوجور می توانیم بهش نگاه کنیم ، دقت کنید این جمله را:
یکی اعتبار ، یکی اغترار
اعتبار یعنی از دنیا عبرت گرفتن و رد شدن به دنیا نچسبیدن.
اغترار، یعنی گول خوردن و در دنیا غرق شدن. ما یک اعتبار داریم یک اغترار. یک اشتباک داریم یک استبصار. حدیث داریم هرکس به دنیا غَرِّه بشود مَنْ كَثُرَ اِشْتِبَاكُهُ بِالدُّنْيَا ، بچسبد شبکه یعنی پنجره دیگر به دنیا چنگ بیاندازد . کسی که اغترار با اشتباک به دنیا داشته باشد باخته.
کسی که اعتبار و عبرت بگیرد و استبصار و بیزار بر دنیا بشود مَن اعتَبَرَ اَبصَر ، اگر عبرت گرفت بینا می شود مَن ابصَرَ عَلُم، اگر بینا شد می فهمد. مَن علمَ فَهِم اگر عالم شد می فهمد ، مَن فَهِمَ عَمِل اگر فهمید عمل می کند. دتیا را باید وسیله ی عبرت قرار بدهیم. اعتبار بالاترین نصیحت ، فرمود الاعتبارُ مُنذِرُ الناسِ اعتبار خودش یک نصیحت کننده است برای انسان.
یک وقتی هارون الرشید به موسی ابن جعفر نوشت :آقا من را نصیحت کنید ، آقا فرمود : هرچه می بینی موعظه است ، هرچه می بینی نصیحت است. از چی چی عبرت بگیریم؟ قرآن می فرماید لقَد کانَ فی قَصَصهِم عِبرَه، از قصه های تاریخ عبرت بگیرید. در قصه یوسف ببینید عبرت بگیرید پاکدامن باشید. قصه ی قوم موسی را ببینید پشت رهبر و نظامتان را خالی نکنید. قصه ی قومعیسی را ببینید قوم ثمود را ببینید قومسبا را ببینید ، لقَد کانَ فی قَصَصهِم عِبرَه اولی الاَلباب.
یک وسیله ی عبرت تاریخ است ، دیگر چی؟
امیرالمومنین فرمود: فی تَصاریف الدُّنیا اعتبار ، چرخش دنیا ، دنیا خیلی چرخش دارد ، بالا و پایین زیاد دارد . فرمود تو این چرخش دنیا عبرت هست برای شما.
یک وقتی این کوفه خیلی حادثه داشته می دانید ، کوفه پرحادثه است در طول تاریخ. لذا امیرالمومنین در نهج البلاغه بعضی از خطبه هایش پرداخته به وضعیت خودِ کوفه مردم کوفه. در مجلس عبدالملک مروان عبدالملک نشسته بود یک سری را آوردند جلویش ، سر مال کیه؟ مال ابن زبیر، مصعب ابن زبیر را کشته بود سرش را آوردند جلو عبدالملک .می خواهم عبرت را عرض کنم ، یک کسی آنجا تو آن جلسه بود یک نگاهی کرد گفت: لااله الّا الله ، سبحان الله ؛ عبدالملک گفت چرا لا اله الا الله می گویی ؟ باید بگویی الحمدالله ما پیروز شدیم ، فتنه ی ابن زبیر را خاموش کردیم ، مصعب این زبیر را از بین بردیم ،چرا می گویی لا اله الا الله سبحان الله؟ گفت: هیچی من یادیک چیزی افتادم ، گفت یا چی؟ گفت یاد اینکه تو همین مجلس و تو همین محل من تا به حال چهارتا سر دیدم ، یک روزی سر امام حسین را همین جا مقابل ابن زیاد دیدم ، یک روزی تو همین مجلس سر ابن زیاد را مقابل مختار دیدم ، یک روزی تو همین مجلس سر مختار را پیش ابن زبیر دیدم ، امروز هم این زبیر را جلو تو می بینم ، داشتم فکر می کردم سر تو را مقابل کی ببینم؟ این مرحوم حاج شیخ عباس در تتمه الامنتهی دارد یک شعری هم آورده برایش:
نادره مردی ز عرب هوشمند
گفت به عبدالملک از روی پند
زیر همین قُبه و این بارگاه
روی همین مسند و این تکیه گاه
بودم و دیدم سر ابن زیاد
آه چه دیدم که دو چشمم مباد
تازه سری جون سپر آسمان (سر امام حسین )
طلعت خورشید ز رویش نهان
بعد ز چندی سر آن خیره سر (ابن زیاد)
در برِ مختار به روی سپر
بعد که مصعب سر و سردار شد
دستخوش وی سر مختار شد
بود سر مصعب به تقاضای کار
تا چه کند با تو دگر روزگار
این تاریخ اعتبار ندارد؟ این تغییراتی که در دنیا اتفاق می افتد این خودش عبرت است.
امیرالمومنین عبور می کرد از کنار مدائن ، کاخ شاهان کسری ، کسری انوشیروان ، خسرو پرویز ، شیرویه، وقتی خسرو پرویز نامه ی پیغمبر را دستش دادند پاره کرد نامه رسول خدا را ، پیغمبر اکرم فرمود خدا شکم تورا پاره کند نامه ی من را؟ بعضی ها هم عمل نکردند به نامه وقتی پیغمبر نوشت ولی احترام کردند پادشاه روم احترام کرد. ولی او پاره کرد . چی شد خسرو پرویز، شیرویه، انوشیروان ، شاهان کسری شاهان شام شاهان یمن. امیرالمومنین رد می شد از کنار مدائن نگاه کرد به این کاخ باقیمانده از آثار کسری، ایستاد یک کسی شروع کرد شعر خواندن :
جَرَتِ الرِّيَاحُ عَلَى رُسُومِ دِيَارِهِمْ.معنایش این است: کاخ هایش را ببین دارد باد توش می رود. کو کسری؟ کو شاهانی که اینجا حکومت کردند؟
امیرالمومنین فرمود: قرآن بخوان ،كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ ، قرآن می فرماید چقدر باغ ها و کاخ ها را فضاها را گذاشتند و رفتند؟
هارون الرشید کاخ ساخته بود کاخ خیلی مفصلی ، خیلی پر خرج ، بهلول آمد بازدید ، خب هرکه تعریف می کرد یکی می گفت زیبا است ، یکی می گفت وسعت دارد یکی می گفت معمارش ماهر بوده ، به بهلول گفتند تو نظر بده ؛ گفت هارون رَفعتَ التّین و وَضعتَ الدّین ، گِل بالا آوردی تین یعنی گِل ، اما دین خدا را زمین زدی با مال کی ساختی؟ رَفعتَ التّین و وضعتَ الدین دین خدا را زیر پا گذاشتی تین بالا آوردی، گلِ بالا آوردی. این است که فرمود عبرت یکی در قصص تاریخی است در تصاریف دنیا است.
امیرالمومنین در نهج البلاغه می فرماید : فاعتَبِروا بِما كانَ مِن فِعلِ اللّه ِ بِإبليسَ؛ اصلا خود شیطان باعث عبرت شماست سالها عبادت کرد اینطور سقوط کرد.
خلاصه ی عرض من این است : این روایت را بخوانم و چند جمله هم از سیره ی امام علی بگویم ؛
گفتم آقا اولین گناهانی که روایت داریم ، در حدیث داریم ، اولین چیزهایی که خدا بهش معصیت شد شش چیز است ،
حدیث است فرمود به شش چیز خدا معصیت شده ، به شش چیز گناه خدا واقع شده، چیه اینها؟
۱. حبُّ الدنیا ، یکیش محبت دنیا است ،
۲. حبُّ النّساء ، حب شهوت . برای یک شهوت رانی جنگ ها راه افتاده.
۳. حبُّ الطّعام ، شکمپرستی.
۴. حبّ الریاسَه ، ریاست طلبی
۵. حبُّ الراحَه، راحت طلبی.
۶. حبُّ النَوم ، حب خواب و استراحت .
فرمود این چیزهایی که اوَّل ما عُصیَ اللهُ به ستِّ خصال. اولین چیزهایی که خدا بهش معصیت شده حب دنیا حب ریاست حب نساء و شهوت رانی حب راحت طلبی شکم پرستی .
لذا امام کاظم به فرزندانش فرمود: لقمان بچه اش را وقتی می خواست نصیحت کند دنیا را تشبیه می کرد به دریا، می فرمود: فرزندانم این دنیا مثل دریا است ، خیلی آدم ها توش غرق شدند . انَّ هذه الدنیا بحرُ عمیق ، قَد غَرِقَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ. توی دریا خیلی ها غرق می شوند، تو این دنیا خیلی ها غرق شدند پسرم اگرمی خواهی تو دریای دنیا غرق نشوی یک کشتی درست کن.
می دانید کشتی چیه؟ سفینَتُکَ التَّقوا ، کشتی تقوا.
این کشتی ناخدا می خواهد . قَیِّمُها العقل، ناخدایش هم عقلت بگذار.
این کشتی قطب نما می خواهد راه را نشان بدهد، ودَليلُهَا العِلمَ ،قطب نما و راهنمایش هم علم است. بفهم بشناس کورکورانه عمل نکن.
این کشتی نیاز به یک سُکان دارد که نگهش دارد لنگر ، وسُكّانُهَا الصَّبرَ ، کشتی سکانش هم صبر است .
این کشتی یک طناب و یک بادبان هم می خواهد ، بادبانی که نگهش دارد این کشتی معتدل روی آب راه برود، فرمود پسرم بادبانش همتوکل بر خداست .
چقدر زیبا است. فرمود دنیا مثل یک بحر عمیق است خیلی ها هم توش غرق شدند کشتی می خواهی تو این دنیا، تقوا، گناه نکن. بادبان می خواهد کشتی ، توکل. کشتی ات ناخدا می خواهد عقل، راهنما می خواهد علم ، سکان و لنگر می خواهد صبر و تحمل در حوادث. این خلاصه ای از عرض من امروز راجع به ملاقات های امام و جملاتی که امام علی علیه السلام امروز و دیروز با افرادی که می آمدند کنار آن حضرت داشته است.
اما اجازه بدهید قبل از آنکه ذکر مصیبت کنم دو سه جمله از سیره ی امام علی خیلی خلاصه تو مسائل زندگی بگویم که اینها هم برایمان درس بشود و بعد ان شالله ذکر مصیبت کنیم.
یکی از مواردی که تو سیره امام علی باید من و شما امروز درس بگیریم ، رعایت بیت المال ، رعایت حقوق مردم که سفارش همکرد به فرزندانش. یک داستان برایتان بگویم ،
یک وقتی عسل آورده بودند به عنوان غنایم به عنوان بیت المال، امیرالمومنین می گوید آمدم دیدم درب عسل برداشته شد بلافاصله قنبر را خواست، فرمود کی این درب عسل را باز کرده؟ عرض کرد آقا یکی از فرزندانتان مهمان برایش رسید آمد به من گفت من هم بهش اجازه دادم گفتم بلاخره تقسیم بشود یک مقداری اش می رسد حالا قبل از تقسیم من سهم تو را می دهم. من خودم این کار را انجام دادم ایشان درخواست کرد . به حدی مولا ناراحت شد متاثر شد پول داد فرمود عسل برو بخر عسلی بهتر از این که تو این ظرف هست. رفتم خریداری کردم و آوردم می گوید دیدم همین طور که این عسل توی ظرف می ریخت مثل باران گریه می کرد . و عرضه می داشت : اللَّهمَّ اغفر هذه الولدی فَاِنّهُ لا یَعلم، خدایا پسرم را ببخش خدایا بچه ام را ببخش نمی دانست. این علی است با این عدالت با این انصاف با این رعایت. بی خود نیست آن شخص می گوید علی را عدالتش کشت. علی در محرابش به خاطر عدمتحمل عدالت توسط آنهایی که می خواهند عدل را زیر ما بگذارند به شهادت رسید .
آمد خانه دید یک گونی پول از بیت المال داخل خانه هست. فرمود این چیه؟ گفتند آقا قنبر آورده. قنبر را خواست فرمود این چیه تو خانه ی من آوردی؟ گفت آقا من دیدم وضع شما خوب نیست بلاخره شما رییس بیت المالی شما هم حقوقی داری مسئولیت داری من پیش خودم به ذهنم رسید این پول را بیاورم منزل شما ، گفتم شلید شما رودروایسی می کنید بر نمی دارید. یکنگاهی به چهره ی قنبر کرد فرمود: قنبر اگر یک هیزم آتش تو خانه ی علی می انداختی اکر یک ظرف آتش تو خانه ی من می آوردی خانه ی علی را آتش می زدی بهتر ازاین بود که این جوال پول را اینجا بیاوری. برگرد برو علی با این چیزها زندگی نمی کند. این زندگی امیرالمومنین است.
بیت المال بصره را وقتی توزیع کرد دو رکعت نماز خواند بعد رو کرد به خدا و عرض کرد بارالها خدایا تو بدان علی چیزی برای خودش برنداشت و در نماز علی تو شاهد باش ، کسی آمد شهادت بدهد علی بیت المال را عادلانه تقسیم کرده . این سیره ی امیرالمومنین است در برخورد با بیت المال.
در رسیدگی به مردم ، یک جوان می گوید آمدم تو بازار ، دیدم وارد یک مغازه شد من هم آمدم ایستادم ببینم آقا چکار دارد ؟ دیدم ۵ درهم پول جلدی صاحب مغازه گذاشت گفت من دوتا پیراهن می خواهم می شود پیراهن به من بدهی؟ گفت بله آقا مغازه مال شما ، هرچه می خواهی بردار برو. پولش را برداشت آمد بیرون. فرمود تو من را شناختی ، می خواعی به خاطر شناخت به من لباس بدهی نمی خواهم می روم جایی که من را نشناسند. آمد چند تا مغازه پایین تر پسر همین آقا مغازه داشته ، لباس فروشی. آمد گفت آقا دوتا لباس می خوام به تن کنم یک لباس دو درهمی یک لباس سه درهمی . نشناخت آقا را . لباس داد. این جوان می گوید وقتی از مغازه آمد بیرون دیدم به قنبر لباس سه درهمی را داد لباس دو درهمی را خودش برداشت. گفت آقا شما امیرید خلیفه اید فرمود باشه تو جوانی این لباس بر جوان زیباتر است. بعد هم حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله ، فرمود وقتی می خواهید به دیگران چیزی بپوشانید آن که خودتان می خواهید بپوشید بدهید ، لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ، لباس کهنه ها را که آدم نمی دهد. نه بهترینش را بده. بهترینش را انفاق کن . این جوان می گوید محبت این آقا بر دلم نشست. این سیره ی امیرالمومنین بود در انفاق و رسیدگی به مردم.
تو کوچه های کوفه می رفت دید یک دخترکی نشسته اشک می ریزد گریه می کند، آمد جلو دختر چرا گریه می کنی؟ آقا من توی خانه ای خدمتگذارم من را فرستادند خرما بخرم ، خرما خریدم بدم اربابم از من نپذیرفته می گوید خرما خوب نیست برو پس بده ، آمدم صاحب مغازه پس نمی گیرد چه کنم نه روی رفتن به خانه دارم و نه صاحب مغازه خرما را پس می گیرد، فرمود بلند شو برویم. چطور دنبال رسیدگی به کار مردم بود؟ آنهایی که مسئولیت دارید مسئولید و صدای من را می شنوید از اینجا از رادیو از هرکجا که این صدا به شما می رسد ، کار مردم را راه بیاندازید در کار مردم سنگاندازی نکنید . کارها را با نامه پراکنی گسترده نکنید .حجیم نکنید. اگر یک سال را مقام معظم رهبری سال رفتار علوی اعلامنکرد؟ رفتار علوی همین است .
رفت درِ مغازه صاحب مغازه تا دید آقا آمده البته آقا را نمی شناخت ، محکم با دست به سینه ی امام زد امام یک نگاهی کرد دیگران آمدند معرفی کردند امام را عذرخواهی کرد گفت آقا نشناختم ، خرما را پس گرفت، آقا فرمودند من ازت می گذرم به شرط اینکه اگر دفعه ی دیگر همچین چیزی پیش آمد بپذیری اقاله کنید اصلاح کنی رفتار خودت را . این امیرالمومنین است و این رفتار اوست با مستمند با گرفتار با کسانی که اطرافش بودند نسبت به بیت المال .
برادران عزیز و خواهران امروز سفارش یتیم کرد ، سفارش قرآن کرد سفارش نماز کرد، سفارش حج کرد، قرآن خواند برای اطرافیانش ، فرمود در راه خدا ازهیچ ملامت و سرزنشی فروگذار از وظیفه نباشید. امید داریمخداوند این سیره ی آقا و این رفتار عملی امام علی علیه السلام را الگوی زندگیِ همه ی ما قرار بدهد.
السلام علیک یا اباالحسن یا امیرالمومنین یا علی ابن ابیطالب .
و اما امروز و امشب شب شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام است. عرض کردم آقا ملاقات هایی داشته ، یک ملاقات حبیب ابن عمر داشته ، فرزندانش آمدند افراد دیگری آمدند . اصبغ ابن نباته آمده یکی از ملاقات های امام امروزباهمین طبیبی بوده است که آمده فرق آقا را ببیند و میزان تاثیر زهر به اینکه آقا بهبود پیدا می کند یا نه؟ طبیب آمد زخمسر را باز کرد معاینه کرد . دیدی یک وقتی بیمار عزیزی را می بری بیمارستان نگاهت تو دهان پزشک که یک وقت نکند نگوید خوب نمی شود، خدا کند امید بدهد، خدا کند بگوید خوب می شود خدا کند بگوید از بستر بلند می شود. امام حسن چشمهایش را دوخته بود به دهان طبیب ببیند چه می گوید ؟ ببیند آیا امیرالمومنین از جا بر می خیزد؟ بابا وضعیت سابق را پیدا می کند ؟ محراب کوفه باز هم حضور علی را احساس می کند ؟ مردم کوفه باز هم صدای اذان علی را می شنوند؟ نمی دانم زینب هم بوده یا نه ؟ اما وقتی این طبیب نگاه کرد به چهره امام حسن صدا زد آقاجان به پدرتان بگویید وصیت کند به پدرتان بگویید برای مرگ آماده باشد. اشک تو چشمان امتم حسن حلقه زد در چشمهای امام حسین حلقه زد.
طبیبا وا مکن زخم سرم را
مسوزان قلب زینب دخترم را
نگذارید زینبم بفهمد نگذارید زینبم ببیند ،
طبیبا وا مکن زخم سرم را
مسوزان قلب زینب دخترم را
روز عزای امیرالمومنین است امروز باید به بچه های علی یاری کنید ،
طبیبا کارم از درمان گذشته
که آتش آب کرده پیکرم را
طبیبا یک خواهشی ازت دارم:
ببند آنگونه زخمم را که در قبر
نبیند فاطمه زخم سرم را
نبیند فاطمه زخم سرم را
آخر فاطمه نگذاشته پهلوی شکسته اش را ببینم آخر فاطمه به من نگفته چکار کردند ؟
ببند آنگونه زخمم را که در قبر
نبیند فاطمه زخم سرم را
ای مردم مدینه امروز برای زهرا همگریه کنید ،
وداع زندگی را گفتم آنروز(کدام روز؟)
که زد در کوچه قنفذ همسرم را
وداع زندگی را گفتم آنروز
که زد در کوچه قنفذ همسرم را
امشب حسن پیراهن خود چاک می کرد
خونابه را از فرق بابا پاک می کرد
چه کشیدند بچه های علی؟ چه کشید زینب امروز و امشب؟
امشب حسین مهد غم را تاب می داد
بهر نجات دادن پدر را آب می داد
ظرف آب برای بابا آورد .
امشب علی بر دختر خود نوش می داد
زینب سخن های پدر را گوش می داد
می گفت با دختر ، که ای آرام جانم
بابا فردا سلامت رابه مادر می رسانم.
یکی یکی به بچه ها سفارش کرد ، یکی یکی به بچه ها وصیت کرد. یک وقت دید عباسش گوشه ی اتاق نشسته. عباس را صدا زد. بابا جلو بیا چرا زانوی غم بغل گرفتی بابا؟ بابا برایتان حرف دارم بابا. جان تو و جان حسینم بابا ، بابا زینب را تنها نگذارید بابا ، بابا حسینم را تنها نگذاری بابا، یا امیرالمومنین نبودی ببینی چه کرد؟ آب ننوشید برای حسین، آب را ریخت به یاد لبهای تشنه ی حسین ، صدا زد : يا نَفْسُ من بعدِ الحسينِ هُوني وبعدَهُ لاَ كُنْتِ أنْ تَكوني هذا، آقا سفارش کرده عباس را .کربلا نبودی ببینی وقتی اباعبدالله رفت بالا سر عباس ؛ برادرم عزیزم الان انکَسَرَ ظَهری کمرم شکست ، و قَلَّت حیلَتی.
هرکجا نشستی رو به قبله به یاد مریض ها به یاد گرفتارها برای رهبرمان . مسلمانهای فلسطین بیمارها همه را مد نظر بیاوریم برای دیگران دعا کنید تا خدا دعا را در حق خودتان مستجاب کند .