در این بخش شرح مناجات شعبانیه در کلام حجت الاسلام انجوی نژاد را می خوانیم: تاکیدی که اهلبیت علیهمالسلام در ماه رجب به ما داشتند این است که در این ماه تمرین تواضع و خشوع و سکوت کنید. سه دستوری که اهلبیت علیهمالسلام در ماه رجب به ما دادند در واقع سه بحث است. یکی تواضع، یکی خشوع و یکی سکوت. سکوت به معنای سکوت در جایی که از منشاء غضب یا از منشاء شهوت یا از منشاء هوای نفس قرار است حرفی زده بشود، گفته اند این ماه ماهی است که شما تخصصاً در ماه رجب بر روی این سه گزینه باید کار کنی و میتوانی چون خداوند در ماه رجب برنامه را به گونه ای تنظیم کرده که شما این سه گزینه را خوب بتوانید کنترل کنید.
وقتی که شما در ماه رجب این سه گزینه را رد کردید، بارها خدمتتان عرض کردم که رجب و شعبان و رمضان برادران سه قلوی معنوی الهی هستند یعنی اینها به گونهای هستند که برادر کوچکتر انسان را در ماه رجب به سمت برادر وسط یعنی شعبان و برادر وسط به سمت برادر بزرگ تر یعنی رمضان هدایت میکند و کار تقسیم میراث نبوت و میراث الهی یا این هایی که در ماه شعبان ماه پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، در ماه رجب ماه آقا امیرالمومنین (علیهالسّلام)، در ماه رمضان ماه خدا تقسیم میراث به عهده برادر بزرگ است یعنی آن جا میراثی که شما در این سه ماه جمع کردی را تقسیم میکند بنابراین وقتی ما میخواهیم به ماه شعبان ورود پیدا کنیم مقدمه و قدم اول این است که در ماه رجب پیش نیازها را رد کرده باشیم و اگر هم رد نکرده باشیم الان هم ملتفت بشویم میتوانیم برنامه ریزی کنیم، ضمن اینکه به ماه شعبان توجه میکنم گذشتهی قضا شدهی پیش نیازی ماه رجب را هم قضا میکنم، روی خودم کار میکنم، روی خشوع، تواضع، سکوتم کار می کنم وقتی این سه پایه کاملاً استوار میشود آن وقت شما میتوانی خودت را در ماه شعبان به خدا نزدیک تر احساس کنی لذا در ماه رجب میگویی: “یا مَنْ أرجوهُ لکلّ خَیْر”، ای کسی که أرجوهُ، امیدواران امید دارند، یعنی چه؟ یعنی راجع به یک خدایی صحبت میکنی که دور است. “یا مَنْ”، ای کسی که. ای کسی که برای چه کسی میگویند؟ برای کسی که یا غایب یا دور است.
در ماه رجب این گونه شروع میکنی ولی وقتی به ماه شعبان میرسی این گونه شروع میکنی؛ “اللّهمّ صَلّ عَلی مُحَمد و آل مُحَمد، واسْمَعْ دُعائی”. فرق واسْمَعْ دُعائی با واسْمَعْ دُعائَنا چیست؟ واسْمَعْ دُعائی یعنی من و تو تنها هستیم. وقتی که ما به خدا نزدیک میشویم ادبیات معصوم در گفتمان و صحبت با خدا تغییر میکند. وقتی که به اینجا می رسد می گوید: واسْمَعْ دُعائی، خدایا گوش کن. چرا گوش کنم؟ برای اینکه من در ماه رجب یا همین الان یا در برنامه ریزی زندگی ام بر روی سه صفت به شدّت مهم الهی کار کردم. یعنی تواضع کار هر کس نیست، خشوع ابداً کار هر کس نیست، سکوت که اصلاً جزء محالات است یعنی وقتی انسان به نقطه سکوت می رسد، عرفای ما سکوت را جزء قدمهای آخر عرفان میدانند.
کسی که بتواند خودش را جمع کند، کنترل کند، حرف نزند، خیلی سخت است. شما یک وقتی امتحان کنید، میتوانید سی نفر بشوید و یک آدم خیلی حَلیمی را گیر بیاورید، رد بشوید و ناسزا بگویید. یکی اولی، یکی دومی، یکی سومی و… فکر میکنید چقدر میتواند تحمل کند؟ با اینکه این ناسزا هیچ سیخی به این شخص نمیزند، همین آدم ممکن است اگر هر کسی رد بشود یک سوزن به او بزند ضمن اینکه تحمل میکند، اثر دردِ سوزنهای بعدی کمتر هم می شود ولی شنیدن یک ناسزا و حلم ورزیدن سخت است. جزء افتخارات اهل بیت علیهمالسلام ما این بود که میگفتند ما حَلیم هستیم و جزء افتخارات امیرالمومنین علیهالسّلام این است که من حلیم هستم و اگر میخواهید مانند من باشید، یاد بگیرید سریع جواب ندهید، هرچه به دهنتان آمد نگویید، یاد بگیرید زود عکس العمل نشان ندهید، یاد بگیرید روی نفستان کنترل داشته باشید.
سکوت جزء قدمهای آخر است، بندهای که به این نقطه میرسد خداوند وقتی میبیند بنده به درجهای از معنویت و الوهیت رسیده و به درجه تقربش به خدا نزدیک شده که این بنده دارای چیست؟ دارای شرح صدر است یعنی کاملاً در اختیار خودش است. کجا میتوانم بگویم، باید بگویم. کجا نمیتوانم، نمیگویم. کجا اذیت میشوم نمیگویم، حرف نمیزنم، سکوت میکنم. وقتی میبیند به این جا میرسد میگوید این بنده الان لیاقت دارد که ما یک گفتمان دو نفره با هم داشته باشیم.
بنده من میخواهی دعا بکنی این گونه شروع کن: “واسْمَعْ دُعائی إذا دَعَوْتُک، خدایا بشنو، دارم با تو حرف میزنم. این معنی فارسی است. “واسْمَعْ ندایی إذا نادَیْتُک” صدات که میزنم سریع جواب بده. این خودمانی شدن من و شما در ماه شعبان، اگر ابتدایی باشد، استارتی باشد یعنی من و شما دینداری را از ما شعبان شروع کنیم، سودی ندارد. باید برگردی اول ماه رجبت را قضا کنی، دینداری از وسط راه سود ندارد لذا ماه شعبان ماه وسط است.
عدهای هستند در ماه سوم که ماه آخر است تا شب نوزدهم متوجه خدا نیستند! ما نگفتیم خدا در را بسته است، داریم راجع به یک تقرب، یک سلوک، یک بچه حزب الّلهی که همیشه پای کار خداست صحبت میکنیم نه برای کسی که یک شب قدر یک دفعه یادش می آید که شب قدر شد به مسجد برویم! خدا به این هم یک لطفی میکند اما کسانی که یک عمر دوست دارند با خدا و با حسین علیهالسّلام و با اهلبیت علیهمالسّلام باشند، این ها آدمهایی هستند که مقداری راجع به اوقات معنوی و تقویمهای معنویشان بیشتر دقت میکنند.
چند سال پیش کتاب تقویم معنوی از کارهای آستان قدس رضوی را خدمتتان معرفی کردم، الان هم فکر میکنم چاپ پنجاه، شصتم آن است که البته یک نگاهی هم به رساله لقاء الله آمیرزا جواد آقا دارد. تقویم معنوی شیعه را در آورده است، برای تمام روزهای قمری و سال شما یک تکالیفی است که بعضی از روزها ده دقیقه است، بعضی از روزها پنج ساعت است قرار نیست هر پنج ساعتش را انجام بدهی ولی اینکه من مثل دیشب پریشب باز کنم ببینم شب جمعه آخر، شب جمعه اول ماه شعبان، شب جمعه آخر ماه رجب، این یک فرقهایی دارد و ملتفت این قضیه باشند خیلی مهم است.
یکی از دوستان سه شنبه، چهارشنبه به من میگفت، سیستم کاری من طوری است که شب ها بیدارم، شیفت کاری من این است که شب ها بیدارم، الحمدلله خدا توفیق داده همیشه نماز صبح را اول وقت میخوانم و میخوابم، همین توفیق باعث شده بقیه نمازهایم را هم، اول وقت بخوانم. بعد چیزی در ذهنم گذشت و به نظرم رسید که یک جوری به این شخص باید برسانم، به هر حال آدم وظیفه دارد، الان هم در جلسه نشسته، گرچه این جمع الحمدلله رب العالمین اغلب شب ها بیدارند، گفتم که یک زمانی می آید نمیتوانی شب ها بیدار باشی، نمیتوانی چون زندگی ات اجازه نمی دهد، الان زندگی ات به گونه ای تنظیم شده که شب ها بیدار بمانی، یک زمانی نمیتوانی بیدار باشی و بعد چقدر غصه میخوری شب هایی که بیدار بودی و یک شبش نماز شب نخواندی! برای یک شبش چقدر غصه میخوری که توفیق بود بیدار بمانی، سر کار بودم روی بلدوزر بودم، پشت تریلی بودم، در قایق و ناوگان بودم، ارتش و…، مگر نماز شب خواندن چیست؟ مگر برای خواندن نماز شب باید رو به قبله بایستی؟ مگر برای خواندن نماز شب باید وضو داشته باشی، با تیمم بر روی لباست هم میتوانی ولی یک زمانی می آید بابت یک شبی از آن شبها که نماز شب نخوانده بودی به فرض اینکه همه را خواندهای، آن یک شب را شما خیلی اذیت می شوی.
بعضیها برای نماز شب اینقدر آداب راه انداخته اند که آخر هم نمی توانند انجام بدهند، باید بلند بشوم، قطر جانمازم چهار سانت باشد، رو به قبله باشم، گل یاس آن روز را باید داشته باشم، تسبیح فلان داشته باشم و… در صورتی که همان جایی که نشستی، موقع راه رفتن، گشتن میتوانی نماز شبت را بخوانی. موضوع چیست؟ موضوع این است که آدم چند درصد از آن بهره وری لازم را می تواند ببرد؟ برخی این گونه اند؛ نجف یا کربلا باشم، نصف شب حرم بروم، قبل از اذان صبح باشد، همزمان با نماز شب امام زمان (عج) باشد، یازده رکعتش کامل باشد، قنوتش چهل و پنچ دقیقه طول بکشد، غسل زیارت کرده باشم یا این صد در صدی را میخواهد یا اصلا نمیخواند!
نمی توانی نماز شب ده درصدی، بیست درصدی بخوانی؟! مرحوم آیت الله شاه آبادی میفرمودند: البته این مربوط عرف آن زمان است، نمی توانی شب بلند بشوی و بگویی: یا الله؟ مثلاً یک یا الله بگویی و بعد به هوای چاق کردن قلیان بلند شوی، در مسیرش دو رکعت با خدا حرف بزنی؟
یعنی وقتی ما میخواهیم با خدا دو نفره صحبت بکنیم اول خدا از ما سؤال میکند بنده من تکلیف ارتباط عشقی و محبتی من و تو، در ایام مختلف سال چیست؟ من از تو این توقع را ندارم که همیشه سه شبانه روز اعتکاف کنی، من از تو این توقع را دارم که در روز حواست باشد امروز با من چه ارتباطی داشتی بعد میتوانی با خدا خودمانی بشوی.
خدا همه شهدا را رحمت و درجاتشان را متعالی کند، در دست نوشتههای شهید هادی اخباری، تکرار مکررات است اما باید گفته بشود تا در اذهان حک گردد، بعد از شهادتش نوشته بود از وقتی به جبهه آمدم، فهمیدم مفاتیح الجنانی است و مناجات شعبانیهای دارد که امام توصیه کرده نه ماه شعبان بلکه فرموده اند هر سهشنبه بخوانید، بچههای جبهه هم مقید بودند و میخواندند، به دلم مانده یک بار بتوانم مناجات شعبانیه را کامل ختم کنم! اینقدر این مناجات سنگین است که اصلاً نمیتوانم آن را هضم کنم. یک مرتبه یادم است صفحه دوم مناجات این بزرگوار غش کرد و او را بردند، اینقدر گریه میکرد که میافتاد. چرا؟ برای اینکه وقتی میگوید”واسْمَعْ دُعائی إذا دَعَوْتُک، واسْمَعْ ندایی إذا نادَیْتُک و أقْبِل عَلیّ” وقتی می گوید من را بغل کن، آدم از فکر اینکه خداوند تبارک و تعالی اینقدر به ما نزدیک شده، رعشه به تنش میافتد.
باور کنید خیلی از ما اگر نزدیکی به خدا را در خواب ببینیم یعنی در خواب احساس کنیم به خدا نزدیکیم نمی توانیم تحمل کنیم. خواب حجت نیست، قبل از اینکه خواب ببینم داشتم به جملات اول کتاب سیاحت غرب فکر میکردم که چرا مرحوم آقای قوچانی این گونه شروع کرده: بسم الله الرحمن الرحیم و من مُردم! گفتم یعنی اینکه اینقدر مُردن ناگهانی است که آقای قوچانی نمیگوید و من مریض شدم، حواسم جمع شد که شاید بمیرم، بعد افتادم و خانواده آمدند، دکتر رفتیم و… یعنی اگر سرطان هم داشته باشم، پای مرگ هم باشم آدم اصلاً فکر نمیکند الان می خواهد بمیرد و من مُردم!
داشتم به همین جمله من مُردم فکر می کردم که خوابم بُرد. خواب دیدم که من مُردم وقتی هم مُردم یک مسیر از اینجا تا در حسینیه بود که هوا گرد و غبار و خاکستری بود در این مسیر که پیاده می رفتم، تنها هم بودم مثلاً شاید ده ثانیه، پانزده ثانیه طول میکشید، این مسیر را من فقط خواب دیدم، پانزده ثانیه دارم راه می روم و آن جا خداست! از شدت هول از خواب پریدم، گفتم خوب شد خدا را ندیدی! من مُردم گفتند این مسیر را شما بروید میرسید، تکلیف مشخص است، بهشت یا جهنم. بعد ما که هنوز در این مرتبه هستیم، این آدم فکر میکند می تواند آخر مناجات شعبانیه را در خودش پیاده کند؛”إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ” فکر میکند این آنی است که دیده است! من خودم به چشم خودم دیدم و شنیدم که شهید محدثی فر به راننده و بیسیم چی اش گفت: شما جلو نیایید من می خواهم شهید بشوم!
دیروز از راننده شهید حاج عبدالله اسکندری شنیدم که وسط این هیر و بیری که معلوم نیست چه خبر است، معلوم نیست امن است یا نه، صبح به راننده اش می گوید من امروز شهید می شوم! این یعنی چه؟ مگر می شود؟! آقای نجفی قوچانی می گوید: و من مُردم بعد یک جوان، یک رزمنده، صبح، فردا صبح، پس فردا صبح خبر می دهد من دارم شهید میشوم! این ها حجابهای نورانی از جلوی چشمشان کنار رفته است.
شرط اولش این است که آدم اول ثابت کند ما با خدا پسرخاله هستیم، وقتی پسرخاله گی اثبات شد، ادبیات آدم ها فرق می کند. داستانی که مولوی به اسم موسی و شبان می گوید، این داستان که اصالت ندارد، در ذهن مولوی گذشته و داستان موسی و شبان را اختراع کرده است یعنی این داستان هیچ سندیت روایی، حدیثی ندارد ولی درست است. می گوید: تو کجایی که شوم من چاکرت، چارقت دوزم کنم شانه سرت، این ادبیاتش با ادبیات من با خدا فرق می کند. بعضیها به یک درجهای می رسند که ما درون را بنگیریم و حال را، نی برون را بنگریم و قال را. یعنی چه؟ یعنی این درونش به یک جایگاهی رسیده که این ادبیاتش با من هر چه باشد زیاد فرق نمیکند لذا معصومین علیهمالسلام خیلی مواقع در ادبیاتشان با خدا ضمیر مفرد به کار می برند، خیلی راحت برای اینکه می گویند اینجا می شود این کار را انجام داد.
شرط بعدی این داستان چیست؟
شرط این نزدیکی و خودمانی بودن با خداوند تبارک و تعالی در عبارات بعدی مشخصتر میشود، “فَقَدْ هَرَبْتُ الیْک”. چرا در خانه خدا آمدی؟؟ این چرایی آمدن خیلی در نحوه ارتباطی من و شما و خداوند تبارک و تعالی تأثیر دارد. چرا امشب آمدی؟ خانه بودیم، هیچ خبری نبود، فوتبال هم که نداشت، جام جهانی هم که شروع نشده، سریال هم ندارد، پدر هم که اذیتمان کرده، مادر هم که گیر داده، الان اگر نیایم باید به خانه عمه بروم، حوصله هم ندارم اصلاً اوضاع مناسب نیست، دوستان هم که هستند پس کانون برویم، شاهچراغ برویم، برویم یک دوری بزنیم. بعضی از ارتباطهای ما با خداوند تبارک و تعالی، توفیقهای اجباری است که بسیار هم شاکریم ولی این ارتباط از این ارتباطهای نزدیک پسرخاله گی نیست.
یک عدهی دیگر فقط و فقط در اوقاتی که احساس میکنند به خداوند تبارک و تعالی نیاز دارند می روند، باز از این هم شاکریم. که می گوید: ” انتم الفقراء الی الله”. من وقتی فقر را احساس میکنم، به سمت خدا احساس نیاز میکنم که خیلی خوب است. خوب است از آن جهت که وقتی کارمان گیر میکند، جای دیگری را در نمی زنیم.
قسمت بعدی را که به شهید اسکندری وصل میکنیم؛ “فَقَدْ هَرَبْتُ الیْک”. هَرَبْتُ یعنی من غیر خدا را چشیده ام اما مزه نداده است. اینکه اینقدر میگویم دینها، اشکها، عشقهای نوجوانی، اشک و عشق، این ها زیاد ارزشمند نیست، التهاباتی که باید ببینیم این آدم در میان سالی چند مرده حلاج است مربوط به همین است، برای اینکه نچشیده. الان هم جنگ شود خط اول نوجوان ها و جوان ها هستند. چون نچشیدی ترک کردن نچشیدهها که هنر نیست، امشب طومار پر کنند که فردا در وزارت بهداشت اعلام کنند؛ در کانون فرهنگی رهپویان وصال این تعداد آدم سیگار را ترک کردند. اول سؤال میکنند چند درصد از آن ها سیگاری بودند؟ سیگاری نبوده سیگار را ترک کرده که هنری نیست!
فَقَدْ هَرَبْتُ” یک مقام است که اتفاقاً این مقام را به چه کسی میدهند؟ خداوند این مقام را به کسانی می دهد که ضمانت دارد این آدم هر بلایی سرش بیاید از در خانه خدا نمی رود. یک عده از این جمع فرداها و پس فرداها به بهانههای مختلف با خدا قهر میکنند نه با کانون و انجوی و سپاه و بسیج و فلان، با خداوند قهر می کنند. بسیج، سپاه، جنگ، کانون و این برنامهها بهانه است. ولی این آدم هر بلایی سرش بیاید مانده است.
گر به زمین زند من را یا به سماء کشد مرا، درد اگر عطا کند یا که شفا دهد مرا، پای برون نمی نهم من از سرای فاطمه(س)، این اصل است. یک دفعه فرشتهها نگاه می کنند می گویند خدایا این چه آدمی است؟ چه خلق کرده ای؟! به او مال می دهی رها نمی کند، مال نمی دهی رها نمی کند، مقام می دهی رها نمی کند، مقام را از او می گیری باز هم رها نمی کند، بالا می بری، پایین می آوری، بچه دار می شود، خدایی ناکرده بچه اش می میرد، ازدواج می کند یا نمی تواند ازدواج کند، رها نمی کند! موضوع این است که این آدم رها نمی کند. در روایت داریم شیطانک ها به شیطان می گویند این شخص رها نمی کند و شیطان می گوید در عرش شنیدم که جبرئیل هم به فرشتهها می گفت این شخص اهل رها کردن نیست! وقتی در عرش فرشتهها با هم می گویند این شخص هر کاری می کنی خدا را رها نمی کند، شما بابت او وقت تلف نکنید! سرمایه ای که می خواهی برای اسکندری بگذاری برای یکی دیگر بگذار.
دقت داشته باشید که این نقطه، نقطه خیلی مهمی است؛ چشیدن و ماندن. هر کاری انجام بدهی سرجایش می ماند. چشیده بعد به این نتیجه رسیده است که خدایی هیچ کس خدا، نمی شود. هیچ جایی قیامت نمی شود. هیچ کسی برای من دلسوزتر از حسین علیهالسلام و مادرم فاطمه سلام الله علیها نمی شود. وقتی به این نقطه رسید؛ “مُسْتَکیناً وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْک”. یعنی اینجا به نقطه توکل می رسد. کسی که به سمت خداوند فرار می کند و همه چیز را چشیده و از همه چیز پشت سر بریده و امیدهایش ناامید شده است، و چمرانی شده است که می گوید: خدایا خوشحالم از اینکه اطرافیانم را داری از من می بُرّانی تا من و تو تنها شویم، که با برخی که بخاطر مشکلاتشان می بُرند خیلی فرق دارد، وقتی این آدم یه این نقطه می رسد توکل برایش ملموس است. یعنی به این نقطه هم رسیده است که در جایی پناه برده ام که هر چه بقیه در حق من بکنند اصلا مهم نیست اما این خدا هر کاری بکند حتما درست است.
“وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْک”، ایستاده ام، هر کاری که دوست داری انجام بده. طرف تا پشت مرز رفته و نتوانسته به زیارت برود، گریه و زاری راه انداخته که نطلبیدن. اصلا برای چه رفتی؟ وقتی قطعنامه 598 را می خواندند عده ای گریه می کردند، عده ای فکر می کردند، عده ای ناسزا می گفتند، عکس العمل ها خیلی فرق می کرد. در ذهنم است کسانی که آرام آرام گریه می کردند، الان هم دارند آرام با خدا کار می کنند و زندگی می کنند و کارهایشان را انجام می دهند. آن هایی که به شدت احساس حسرت می کردند و اشک می ریختند الان کسانی هستند که گرسنه و تشنه دنبال خدا می دوند و آن هایی که داد زدند که اطرافیان امام(ره) خراب کردند و از امام(ره) حزب اللهی تر شدند، الان کلا ضد انقلاب هستند! چرا؟! وقتی به خدا و به امام رسیدی بایست، “بین یدیک”، در دستان تو ایستاده ام، هر چه تو امر کنی همان می شود.
درجه بعدی: “مُسْتکیناً لَک” من به این نقطه رسیده ام که خدایا اگر تو برای من تصمیم گیری نکنی هیچ تصمیم دیگری برای من هیچ سودی ندارد. قرار شد همیشه این عبارت را با خود زمزمه کنید: “العَبد یُدبّر و الله یُقدّر”. ما اندازه تدبیرمان می دویم قدر و اندازه را باید خداوند مشخص کند. لذا می بینی طلبه تحصیل کرده رسائل خوان حوزه وقتی می گویی این مواد را ببر، می گوید اگر موج خمپاره ای به این برسد چه اتفاقی می افتد؟ جواب می گیرد: خودت و هر چه در اطرافت است پودر می شوید. می گوید: این خودکشی است! گفت: جنگ است، خود کشی یعنی چه؟! در جنگ کشته می شوند. بعد گفت: باید ببینیم راه بهتری وجود دارد که جان بچه ها به خطر نیفتد؟ بعد بچه شانزده هفده ساله آمد گرفت و رفت و گفت: مگر خدا را نمی شناسی؟!
“مُسْتَکیناً لَک” یعنی آنقدر قدرت تو در چشم من قوی است که قدرت های دیگر اصلا در چشم من دیده نمی شود.
“مُتضرّعاً الیک” در آخر هم اشاره می کند که این همه توکل و این همه تدبیری که در رسیدن به این نقاط به خرج داده ای، شرطش این است که اهل تضرع باشی. هر دل که شکسته تر بود، پیشتر است…
چند نکته درباره علت قساوت تکفیری ها:
دین انحرافی می تواند قساوتی را پدید بیاورد که بی دینی نمی تواند. در جنگ هایی که الان در جهان رخ می دهد، قساوت انگیز ترین جنگ های عالم، ریشه دینی دارد. اصلا نمی شود بدون دین آدم انقدر قسی باشد. لذا وقتی در روایت دقت می کنیم که عبادة بلا حضور، عبادت بدون توجه و بدون معرفت، لَنْ یُورث الّا بُعْدا. هیچ میراثی ندارد مگر اینکه تو را دورتر می کند، کسی در عالم نمی تواند این جنایت ها را مرتکب بشود مگر اینکه خیلی عبادت بدون حضور انجام دهد. اصلا دلیل خارجی شدن خوارج در صدر اسلام که توانستند شکم زن حامله را پاره کنند و بچه را در بیاورند، عبادت های بلاحضور زیادی آن ها بود. دلیل قساوت های تکفیری ها حتما عبادت های بدون حضور است. اگر الله اکبر نگوید نمی تواند این جنایات را مرتکب شود. خدا را شکر می کنیم که رو به اضمحلال هستند اما ما می خواهیم که به سمت دوستان خودشان برگردند و به آن ها مشغول شوند. اللّهم اشْغل الظالمین بالظالمین.
* سخنرانی در تاریخ 1393/3/10