از جمله بیانات حجت الاسلام میرباقری در رابطه با شرح مناجات شعبانیه و دریافت فیوضات ماه شعبان:
ماه مبارک شعبان است، براساس آنچه از معارف اهلبیت استفاده می شود ماه وجود مقدس رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، یعنی بیت النور وجود مقدس نبی اکرم و به معنایی ظرف زمانی برای وجود مقدس نبی اکرم و بیت النور حضرت است و همه چیز در این ماه مهیا است. در صلوات شعبانیه این تعبیر است «هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ فِي لَيَالِيهِ وَ أَيَّامِهِ بُخُوعاً لَكَ فِي إِكْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الِاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِيهِ وَ نَيْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَيْه» ماهی است که به برکت وجود نبی اکرم پوشیده به رحمت و رضوان خداست. وجود مقدس نبی اکرم دأبشان در این ماه به شب زنده داری و روزه داری بود. یک وجهه مهم شب زنده داری و روزه داری این بود که این ماه را برای بهره مندی شیعیان و محبین مهیا کنند تا اینکه بتوانند از این ماه متنعم و بهره مند شوند. در ادامه می فرماید که خدایا به ما کمک کن تا بتوانیم به سنت حضرت به اندازه ظرف وجودی خودمان عمل کنیم و آماده برای شفاعت حضرت در این ماه شویم. حضرت از ما دستگیری کند و ما را از برکات این ماه ان شاءالله برخوردار کند.
مناسب است انسان در این ماه به اندازه امکان خودش فرصتی را برای شب زنده داری و روزه داری در نظر بگیرد، کارهایش را سبک کند. انسان باید فرصت هایش را در این ماه تنظیم مجدد کند. در ماه شعبان و ماه رمضان باید فرصتی فراهم کند تا بتواند بهره مند شود؛ زیرا با همین برنامه عادی و روزمره نمی شود این ماه ها را پشت سر گذارد. اولیای خدا اینطور بودند که با تمام اشتغال هایی که داشتند در این ایام فراغتی برای خودشان ایجاد و فرصتی برای خودشان خالی می کردند. رسول گرامی اسلام با آن نبوت کلی و مشغلههایی که داشتند سیرهشان در اواخر عمرشان اینطور بود که مثلاً دهه آخر ماه رمضان را در مسجد معتکف می شدند. بزرگان رسمشان اینطور بود که ماه رمضان را تعطیل می کردند و هر سه روز یک دور قرآن را تلاوت می کردند؛ از جمله حضرت امام راحل در احوالاتشان نقل شده که در ماه رمضان هر سه روز یک ختم قرآن می کردند. بنابراین باید انسان فراغتی در این ماه برای مناجات ایجاد کند و البته بعد هم که بسترش آماده شد، ادامه بدهد.
یکی از مهمترین اعمال این ماه دعا کردن و صلوات و استغفار است. در بین دعاهایی که در این ماه خوب است خوانده شود، مناجات شعبانیه است؛ البته در بیرون این ماه هم این دعا را می شود خواند، ولی فضای استجابت این دعا در ماه فراهم است و همه جا اینطور نیست. مثل شب قدر که یک ظرفی است که خیلی از عبادات در آن ظرف واقع می شود و اگر انسان به شب قدر رسید، هزار ماه بیشتر رشد میکند.
ماه شعبان هم یک باطنی دارد که باطن این ماه «هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَان» است؛ یعنی انسان باید در فضای باطنی این ماه قرار بگیرد و در این فضا حال و هوای دعا کردن و همچنین بستر این دعا برای انسان پیدا می شود. یکی از دعاهای مهم همین دعای معروفی است که دعا یا مناجات شعبانیه است که نقل شده معصومین و ائمه همه تلاوت می فرمودند. حال اینکه دعای خودشان بوده یا به قصد شفاعت بوده، سخن دیگری است؛ چون گاهی تلقی این است که ادعیه ائمه در این عالم برای شفاعت عالم است. این دعا از عجیب ترین دعاهاست و این همه مضامین عالی و به هم پیوسته در دعای دیگر کمتر پیدا می شود.
زمان خاصی ندارد؟
نه، در ماه شعبان خوانده شود و حداقل روزی یکبار یا بیشتر اشکال ندارد و اگر نشد دو روز یکبار باشد. حیف است این فرصت بگذرد و انسان جا بماند. من دو نکته کلی در مورد دعا بگویم. ما یک نیازمندی هایی در عالم داریم که خدای متعال بعضی نیازها را به صورت فطری در ما قرار داده است و ما در پرورش نیازمندی های خودمان به نحوی دخیل و سهیم هستیم و می توانیم نیازمندی های خودمان را به دو صورت پرورش بدهیم. یکوقت آدم نیازمندی های خودش را به گونه ای پرورش میدهد که محور نیازمندی هایش نیاز به عالم دنیا و عالم طبیعت می شود و طبیعتاً تکیه گاه هایش هم اسباب می شوند و امیدها هم به همین اسباب است و غصه ها و شادی هایش هم در همین حد باقی می ماند.
یک موقع هم انسان خودش را تربیت میکند و در تنظیم نیازهای خودش، نظام نیازمندی های خودش رفعت می بخشد. نه اینکه نیازی به اکل و شرب نیست؛ اما جایگاه این نیاز در نیازهای او معین می شود و نیازهای رفیع تری در انسان پیدا می شود و اصلاً مهمترین تربیت ها همین است. شما یک کودک را به عالم ربانی بدهید تربیت کند، یکی هم دست کسی که اهل دنیا و آغشته به دنیا است، بدهید. بعد از چند سال اینها را با هم مقایسه کنید، می بینید که نیازمندی ها و خواسته ها و مطالبات و تکیه گاه و امیدهایشان متفاوت است.
حالا اصلاً دستگاه مادی یکی از مهمترین کارهایی که می کنند مدیریت نیازهای انسان است که نیازمندی ها را در مسیری که می خواهند پیش می برند، بعد طبیعتاً طریق ارضایش را هم فراهم می کنند؛ مثلاً نیازمندی این آدم چطور شود؛ چه اموری در حساسیت های او پیدا شود؛ چه چیزهایی را بخواهد و دغدغه هایش چه باشد؟ قسمت عمده مدیریت توسعه، توسعه نیازهای انسان است چون انسان با این نیازها تلاش میکند و الا اگر نیاز نداشته باشد که تلاش نمی کند. در انسان ایجاد نیاز و تحریص به دنیا می کنند؛ یعنی حرص به دنیا را در انسان تحریک می کنند و این سوخت ماشین انسان می شود که با این سوخت کار میکند و دنبال دنیا می دود و بعد دنیا را آباد میکند.
بنابراین یکی از مهمترین مسائل در انسان تربیت شدن و شکل گیری نظام نیازمندی هایش است. یعنی یکوقت در انسان یک ظرفیت های بزرگی است لذا نیازهای بسیار با عظمتی در انسان شکل می گیرد و این نیازها در عالم تأمین می شود؛ چون بستر تأمینش وجود دارد. یکی از کارهای دستگاه انبیاء و اهلبیت به ویژه مکتب نبی اکرم و اهلبیت ایشان این بود که نیازمندی های انسان را سامان بدهند و یکی از بهترین راه هایش دعا است. دعا نیازمندی های انسان را شکل میدهد. نیازهایی که انسان از آن غافل بود یا نیازهایی که اگر در فطرتش هم بود سربسته بود را تفصیل میدهد و نیازهای جدید و تکیه گاه های جدید را برای انسان فراهم میکند.
مناجات شعبانیه یکی از مهمترین دعاهایی که از معصومین نقل شده که اگر انسان در فضای این دعا قرار بگیرد، آرام آرام یک نیازهای بزرگی در وجود انسان شکل میدهد که اصلاً همه دنیا از نگاهش می افتد و دنیا کمترین نیاز انسان می شود و البته یک اتفاق دومی هم می افتد که مسیر تأمین نیازهایش هم عوض می شود. انسانی که نیازمندی هایش دنیایی است، مسیر تأمین نیازهایش هم اسباب هستند. یعنی نیازهایش همیشه دنیایی است و از دست اسباب هم می گیرد و اسیر اسباب است. هرچه نیازهای او گسترده تر می شود اسارت و حقارت و تعلقات دنیایی او بیشتر می شود. ولی هرچه انسان با دستگاه انبیاء حرکت میکند نیازهای بزرگتری در او شکل می گیرد و مسیر ارضایش هم اسباب نیست؛ بلکه مستغنی است. از همه جز خدای متعال مأیوس می شود و امیدش به خدای متعال است و از او می خواهد و تکیه گاهش عوض می شود و دیگر وابسته به اسباب نیست.
حریت و آزادی از این تعلقات با دعا در انسان پیدا می شود؛ منتهی این نکته هست، دعا اگر بخواهد در انسان شکل بگیرد، انسان باید استمرار بدهد. مثل بکاء بر سیدالشهداء علیه السلام است که انسان عمق مصیبت سید الشهداء را درک کند، به طوری که شب و روزش مشغول باشد، چنانچه فرمودند «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاء» و این یکباره نمی شود. انسان باید مدتی برای خودش فراغت ایجاد کند، تباکی کند و به زور از خودش اشک بگیرد تا آرام سرچشمه های اشک در قلب انسان بجوشد و به یک مبدأ متصل شود و بعد آنوقت اهل بکاء و گریه شود و حالات عاشورایی در او پیدا شود.
دعا هم اینطور است. انسان باید دعا را یکبار، دوبار، یک ماه بخواند و بعد آنوقت کم کم زبان گفتگو پیدا میکند؛ ابتدا ندا است و بعد تبدیل به نجوا می شود و مناجات خصوصی میکند. در خلوت خودش هم با خدای متعال خلوت میکند و اهل نجوا با خدای متعال می شود. بعد کم کم خواسته هایش عوض می شود و دائم در حال نجوا و مناجات است.
در حدیث شریف قدسی معراجیه خدای متعال به وجود مقدس نبی اکرم خطاب می کنند: «فَمَن عَمِلَ بِرِضائي ألزِمُهُ ثَلاثَ خِصالٍ فَاُناجيهِ في ظُلَمِ اللَّيلِ و نورِ النَّهارِ حَتّى يَنقَطِعَ حَديثُهُ مِنَ المَخلوقينَ و مُجالَسَتُهُ مَعَهُم»(1) اگر کسی ملازم رضای من باشد، همیشه دنبال این باشد که آنچه من راضی هستم را عمل کند و رضای مرا به دست بیاورد، من سه خصلت را ملازم او می کنم و صاحب این خصال کارش به جایی میرسد که من در ظلمت شب و روز روشن با او مناجات می کنم؛ تا آنجا که دیگر گفتگو و مجالست با مخلوق قطع می شود. نه اینکه با مردم ننشیند؛ بلکه با مردم هست ولی یک مجلس بالاتری دارد و اصلاً در این مجلس نیست؛ یعنی پایش روی زمین است اما دلش در عرش است و آنجا با خدای متعال نجوا میکند و طرف مناجات و سر و گفتگویش خدای متعال است؛ یک مناجات دو طرفه است.
این امر، در اثر یک سلسله اموری است. انسان مراقبت های عملی باید بکند. یکی هم همین است که مداومت بر دعا داشته باشد چون آرام آرام زبان فطرت انسان که بسته بود باز و گویا می شود. همانطور شما طفل را آرام آرام تعلیم میکنی و زبانش باز می شود و می تواند نیازمندی هایش را بگوید. قبلاً ممکن بود نیازهایی داشته باشد اما زبان ابراز نداشت و گریه می کرد؛ البته آن هم خودش یک زبانی است که خدا در طفل گذاشته است. انسان هم اگر کم کم به خودش تعلیم بدهد، زبانش باز می شود و می تواند خواسته های فطری خودش را به زبان بیاورد و با خدا در میان بگذارد و نجوا کند. خود این نجوا انس و قرب می آورد؛ و خودش موضوعیت دارد. همین بهجت و لذتی که در نجوا است که انسان خلوت داشته باشد و در خلوت با محبوب خودش صحبت کند، فوق العاده است و این بالاترین ثمره دعاست.
پس یک مسأله این است که ما نظام نیازمندی هایمان را باید تغییر بدهیم. یک نیازهایی باید در ما فعال شود و یک نیازهایی باید در حاشیه بروند. نمی شود گفت که این نیازها هرطور شکل بگیرند، خوب است. نیاز به خوابیدن و استراحت و شرب و اکل و ازدواج و اینها وجود دارد؛ اما غیر از اینکه این نیازها باید سامان پیدا کنند باید طریق تأمین این نیازها و ارضاء نیازها هم از تکیه به اسباب بیرون برود. انسان آزاد شود، با استعانت و کمک حضرت حق در این عالم زندگی کند. دعا این امر را در آدم زنده میکند.
در این دعای شریفه یک خواسته های فوق العاده و عجیبی است و همه بزرگوارانی که این دعا را می خوانند به خصوص آنهایی اهل مناجات هستند، حالات دعا در آنها شکل می گیرد. گاهی آدم نگران می شود که یک موقع که می خواهد این دعا را شرح بدهد، مثلاً بگوید: این دعا چند فراز دارد و مطالبش چیست، می ترسد حجاب اهل دعا شود یعنی وقتی می خواهند بخوانند مقید به اینها باشند؛ لذا مقید به این حرف ها نشوید. شروع کنید! حتی مقید به این عرایض نباشید، چون اگر بگوییم که این دعا سه فراز دارد، همیشه وقتی می خواند در دعا دنبال این فرازها می گردد. با خدای خودتان خلوت کنید. ممکن است یک دریافت های روحانی بسیار لطیف تر و عمیق تر از این حرف ها در روح کسی در سحر شکل بگیرد و پرده ها کنار برود و حقیقت دعا را به او عطا کنند. لذا این حرف های ما مزاحم کسی نشود که یک موقع بخواهد در این چهارچوب دعا را معنا کنیم.
این دعا با صلوات شروع می شود. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» باطن صلوات تجدید عهد با وجود مقدس نبی اکرم و اقرار به مقامات آنهاست. اقرار قول نیست؛ بلکه اعتراف به آن مقامات در انسان قرار پیدا میکند و انسان جایگاه خودش را ذیل آن مقام می شناسد. همان که انبیای اولوالعزم نسبت به نبی اکرم و اهلبیت داشتند. صلوات این خاصیت را در انسان ایجاد میکند. یک روایتی داریم که فرمودند: دعا «من السماء» یا «من الله» محجوب است. هر دو مورد هست؛ یعنی هم از آسمان و هم از محضر خدای متعال محجوب است؛ تا اینکه صلوات فرستاده شود. این یک معنای ظاهری دارد یعنی اگر انسان در آغاز دعا صلوات نفرستد، بستر اجابت دعا فراهم نمی شود و این دعا به آسمان نمی رود. چون دعا باید از یک مراحلی عبور کند تا اجابت شود. یک آقای عزیزی می گفتند: من یک حاجتی داشتم به یک بزرگواری که از اولیای خدا بودند گفتم: برای من دعا کنید. من را دیدند و فرمودند: مشکلت حل شد؛ گفتم: از کجا می گویید؟ گفت: وقتی دعا کردم دیدم که ملائکه بالا بردند.
بنابراین دعا باید از یک مراحلی عبور کند تا به اجابت برسد. ظاهرش این است که اگر صلوات نفرستید این دعا بالا نمی رود. این صلوات از دعاهایی است که حجب را خرق میکند و دعای شما هم به تبع آن بالا میرود. لذا در روایت دارد اول و آخر دعا صلوات بفرستید، زیرا اینطور نیست که خدای متعال دو طرف را اجابت کند و وسط را اجابت نکند؛ یعنی صلوات باقی دعاها را هم از مراحل حجب عبور میدهد و این شاید یک معنای لطیف تری داشته باشد و ظرف دعا است.
خدای متعال در ذیل آیه نور می فرماید: نور اله است که متمثل در نبی اکرم شده و در مشکات و چراغدان نور نبی اکرم در عوالم تجلی کرده، تنزل پیدا میکند و در خانه هایی می آید که دو خصوصیت دارند، «أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»(نور/36) خدای متعال اجازه داده در این خانه رفعت پیدا کند؛ زیرا این خانه رفیع است و سقفش محدود نیست. لذا در روایات فرمودند که خانه های اهلبیت سقف ندارد. همچنین اجازه ذکر در این خانه داده شده و کسی که وارد اینجا شد می شود «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»(نور/37).
صلوات بیت النور نبی اکرم است. دعا من السماء محجوب است، تا صلوات فرستاده شود. انسانی که وارد مقام صلوات نشده است، همیشه دعاهایش محجوب است. البته فقط این نیست که من قبل از دعایم صلوات بفرستم. صلوات یک مقام است و کسی که وارد مقام صلوات بر نبی اکرم نشده است و این مقام در او شکل نگرفته و به مقام اقرار و تواضع نرسیده، این خواسته در او پیدا نشده که خدای متعال دائم پیغمبرش را رفعت بدهد، وارد این فضا نشده و مقام صلوات در او نیست؛ پس دعاهایش در فضایی واقع می شود که رفعت پیدا نمی کند.
در همین آیه واضح است که اگر کسی بیرون بیت النور نبی اکرم بود، هرچه نماز بخواند رفعت پیدا نمی کند. دو هزار سال هم نماز بخواند؛ یا هزار سال بین رکن و مقام نماز بخواند، اگر در این بیت النور نیامده، اصلاً اجازه رفعت ندارد و از بینی خودش هم بالاتر نمی رود. هزار سال نماز بخواند یا اینقدر سجده کند که گردنش قطع شود، بدون ولایت امیرالمؤمنین به درد نمی خورد. کسی وارد بیت ولایت و بیت النور نبی اکرم نشود، رفعت پیدا نمی کند و جایی نمی رود؛ چون «أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ» خدای متعال اجازه رفعت را در بیرون خانه نداده است؛ اصلاً خود خانه رفیع است و اجازه رفعت را هم درون خانه می دهند. بیرون این خانه ذکر واقع نمی شود؛ زیرا نماز برای این است که «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري»(طه/14) و نماز بیرون این خانه ذکر نیست، بلکه یک بازی کودکانه بیشتر نیست. بیرون این خانه اجازه ذکر و اصلاً اجازه دعا به انسان داده نمی شود تا وارد مقام صلوات نشود.
کسی که اهل صلوات است و مقام صلوات و ذکر صلوات در روح او شکل می گیرد، حالا زبانش به دعا باز می شود. دعایش تا آن مقامات بالا می رود و حجاب ندارد. خودش به مقامی میرسد که می تواند دعا کند. شاید معنی این روایت «كُلُّ دُعَاءٍ مَحْجُوبٍ مِنَ السَّمَاءِ حَتَّى يُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه»(2) این است که دعا محجوب است و تا صلوات نفرستید به سماوات و آسمان رفیع نمی رسد و محجوب من الله است. مقام صلوات است که درهای اجابت کردن را به سوی انسان باز میکند. اگر دعای انسان در محیط صلوات بود در محیط اجابت و در محیط رفعت است. لذا وقتی صلوات می فرستیم باید اینطور باشد. اصلاً دعایی شیرین تر و لذیذ تر از صلوات نیست. همه خواسته های ما را ذیل صلوات می دهند.
نکته دیگری که باید صلوات را اول بفرستیم این است که اصلاً دعایی که در فضا و مقام صلوات واقع نمی شود، رفعت پیدا نمی کند. نکته دیگرش این است که اصلاً ما همه نیازهایمان ذیل صلوات اجابت می شود؛ زیرا خدای متعال عالم را برای ما نیافریده بلکه برای حضرت آفریده و به هرکس هر چیزی میدهد به برکت حضرت است. «لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الافْلاك» خدای متعال اگر صلوات بر حضرت نفرستد، به احدی چیزی نمی دهد. لذا همه نیازهای ما به صلوات مربوط می شود.
این را در صلوات های متعددی داریم؛ مثلاً در صلوات وجود مقدس نبی اکرم در آن چهارده صلوات منقول از امام حسن عسگری علیه السلام می فرمایند: «وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا دَفَعْتَ بِهِ الشَّقَاءَ وَ كَشَفْتَ بِهِ الْغَمَّاءَ وَ أَجَبْتَ بِهِ الدُّعَاءَ وَ نَجَّيْتَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ وَ سَتَرْتَ بِهِ الْعُيُوبَ وَ فَرَّجْتَ بِهِ الْكُرُوبَ»؛ یعنی خدایا بر پیامبرت صلوات می فرستم همانطور که همه بلاها را با او برداشتی. یعنی صلوات بر پیامبر مبدأ رفع بلا است و شقاوت ها با صلوات رفع می شود. خدای متعال بر پیامبر گرامی صلوات می فرستد و یک امتی از شقاوت نجات پیدا می کنند. امت ها و آدمها و اولیای الهی که در تاریخ بودند و رفعت پیدا کردند همه ذیل صلوات است. خدایا همه غصه ها را به صلوات بر او برداشتی و همه غصه ها و گناهان را بر او آمرزیدی. با صلوات بر او بر گناهان ما پرده انداختی. همه اینها از آثار صلوات بر حضرت است و از این دست زیاد داریم. همه حاجات ما ذیل صلوات برآورده می شود. خدای متعال به هرکسی بخواهد چیزی بدهد ذیل صلوات حضرت است. یعنی خدای متعال بر حضرت صلوات می فرستد، نتیجه این صلوات می شود اینکه همه عالم روزی می خورند.
هر کس چیزی بخواهد ذیل آثار آن صلوات است.
اگر کسی خوب صلوات بفرستد به این معنی است که حاجت خودش را ذیل صلوات می خواهد. مستقل از حضرت چیزی نمی خواهیم. بخواهد هم چیزی به او نمی دهند؛ مثلاً بگوییم که خدایا برای من یک عالمی خلق کن، خلق نمی کنند! در عالمی که خدای متعال برای نبی اکرم خلق کرد، ما هم یک سهمی داریم و در ذیل وجود حضرت آفریده شدیم. لذا در همان مسیر باید رزق خودمان را بخواهیم. کسی که در مسیر صلوات قرار نمی گیرد، بی خود حاجت می خواهد. حاجت مستقل به کسی در عالم نمی دهند. سلول های بدن ما به تبع ما در عالم روزی می خورند و آن روزی که رزق ما قطع می شود، رزق خیلی از آنها هم قطع می شود، ما زنده هستیم که آنها زنده هستند.
محمد و آل محمد هستند که به ما رزق می رسد؟
در روایات فرمودند که «لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الافْلاك»، «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ»(3). بعضی خیال می کنند که آن خلیفه ای که خدای متعال عالم را برای آنها آفریده ما هستیم. این خیلی عجیب و غریب است؛ چون اگر ما باشیم که حرف ملائکه درست است «أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ»(بقره/30)؛ یعنی خدایا می خواهی کسی را جای ما بگذاری که خونریزی و خلاف و گناه میکند؟! ملائکه وقتی عبادت نبی اکرم و امیرالمؤمنین را می بینند از حرف خودشان دست برمی دارند. آیا واقعاً جبرئیل ما را ببیند قانع می شود و می گوید: نه، اینها خیلی درست هستند! اینها یک عبادت هایی می کنند که من جبرئیل نمی توانم بکنم. قطعاً اینطور نیست؛ بلکه وقتی مقام آنها را دیدند گفتند «سبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا»(بقره/32).
این صلوات یعنی اینکه ما همه حاجات را ذیل حضرت بخواهیم. یک فرازی در زیارت جامعه کبیره است که می فرماید «وَ مُقَدِّمُكُمْ أَمَامَ طَلِبَتِي وَ حَوَائِجِي وَ إِرَادَتِي فِي كُلِّ أَحْوَالِي وَ أُمُورِي» طلبم، حاجتم، مراد های خودم را در همه امور پشت سر شما قرار می دهم این را دو سه جور معنا کردند: یک معنا این است که «وَ مُقَدِّمُكُمْ» یعنی شما را جلو می اندازم و می گوییم: خدایا به حق امام رضا علیه السلام به من بده. چون من خودم آنجا جایگاهی ندارم؛ این معنای درستی است. یک معنای دیگر اینکه یعنی هرچه می خواهم اول برای شما صلوات می فرستم و بعد می خواهم؛ این معنای دوم هم خوب است.
معنای سوم هم که متناسب با معنی دوم است اینکه هرچه می خواهم متناسب با شما می خواهم. اصلاً خدا برای من چیز مستقلی در عالم خلق نمی کند؛ وقتی می گوییم که خدایا به من علم بده، خدای متعال علمی که در تقدیر برای امام زمان علیه السلام نباشد، به من نمی دهد. کسی خیال نکند شب قدر تقدیرها جدا جدا اتفاق می افتد، بلکه یک تقدیر است و بر محور امام در عالم اتفاق می افتد، و محور این تقدیر هم خود امام است و همه متناسب با جایگاهشان نسبت به امام به چیزی می رسند. اگر چیزی در شب قدر مستقل بخواهی به تو نمی دهند؛ مثلاً کسی شب قدر مستقل از دستگاه امام زمان چیزی که اخلال در دستگاه حضرت ایجاد کند را بخواهد که خدا به او بدهد، اصلاً اینطور نیست. همه چیز حتی امداد خدای متعال برای دستگاه شیطان هم متناسب با عنایت به امام زمان است و مستقل از او حتی دستگاه ابلیس هم امداد نمی کند.
یک معنای صلوات این است که ما باید وارد مقام صلوات شویم تا حجاب ها از ما برداشته شود و زبان دعا پیدا کنیم و دعای ما خواسته از خدا شود. یک بحث دیگر هم این است که همه حاجت های ما ذیل صلوات معنا می شود. کسی که مقام صلوات پیدا میکند، اصلاً حاجتی جدای از فیض خدای متعال بر نبی اکرم نمی خواهد بلکه همه حاجت های او رنگ و بوی صلوات پیدا میکند حتی نان را هم ذیل صلوات می خواهد؛ آنوقت به او می دهند. در بهشت «لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُن»(نحل/31) است؛ چون بهشتی ها حاجت مستقلی غیر نبی اکرم ندارند و ذیل دستگاه نبی اکرم است، لذا چون مشیئتشان تابع مشیئت نبی اکرم می شود «لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُن» ولی اگر چیزی بخواهی مستقل از دستگاه نبی اکرم و مخل به دستگاه نبی اکرم باشد به تو نمی دهند، چون معنی ندارد.
اینکه هرچه بخواهی به تو بدهند در دستگاه خدای متعال اخلال ایجاد می شود و کل عالم به هم می خورد. هرچه بخواهید باید متناسب با دستگاه نبی اکرم بخواهید و دعای حقیقی همین است و همیشه اجابت می شود؛ اینکه اگر دو طرف دعا صلوات باشد، معنای درستش این است که مناسب با صلوات دعا کن، نه اینکه اول و آخر صلوات بفرستید و یک چیز بیگانه ای این وسط بخواهید. مثل اینکه انسان از خدای متعال عقل بخواهد و ذیل آن یک چیز دیگر هم بخواهد. اگر این خواسته ها متناقض با عقل بود، یا دعا برای عقل خلاف است و یا خواسته دوم خلاف است. دعاها باید هماهنگ باشد. وقتی اول و آخر دعا صلوات است یعنی همه چیز را متناسب با آن صلوات می خواهیم. پس این آغاز دعا با صلوات است.
این دعا یک اذن دخول دارد که خیلی عجیب است. انسان در حرم که می رود می ایستد و می گوید: «اللهُمَّ إِنِّی وَقَفْتُ عَلَى بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ بُیُوتِ نَبِیِّکَ وَ أَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَکَ وَ خُلَفَاءَکَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ أَحْیَاءٌ عِنْدَکَ یُرْزَقُونَ یَرَوْنَ مَقَامِی وَ یَسْمَعُونَ کَلامِی» خدایا من وقوف کردم و ایستادم که این وقوف مقدمه ورود است بر یکی از درهای خانه وجود مقدس نبی اکرم که انوار هدایت نبوت نبی اکرم در این خانه است. خدایا من اینجا که آمدم می دانم صاحب این خانه مرده و زنده ندارد. آنها زنده هستند و مقام عند الله دارند. مقام ما را می بینند، و بر ما مشرف هستند و حرف ما را می شنوند.
اگر انسان این اعتقاد را نداشته باشد برای چه حرم میرود؛ آیا میرود که در و دیوار را زیارت کند؟ این مقدمه ورود به زیارت است؛ و الا زیارتی اتفاق نمی افتد. آدمی که امام را زنده نمی داند. حی نمی داند، اینجا را بیت النور امام نمی داند، آمده اینجا که آثار باستانی که چند قرن پیش این را ساختند، ببیند؟! چون بعضی ها که به حرم می آیند شروع می کنند آثار باستانی را دیدن؛ که مثلاً این خط کیست؟ نمی گویم این کارها حرام است ولی این آداب حرم نیست. اینجا بیت النور است. مگر اینجا را بیت النور نمی دانی و نمی بینی ملائکه فوج فوج می آیند. اگر حضور امام و حقایق را اینجا نمی بینید برای چه به حرم می روید؟
بنابراین این دعای مناجات شعبانیه یک اذن دخول دارد که به منزله ورودی این دعاست. بعد می فرماید «وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ» در بعضی از نسخه ها مثل اقبال فراز اول را ندارد و اینگونه است که «وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ» خدایا دعای مرا بشنو و بعد وارد دعا می شود که «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ» ولی در بعضی نسخه ها هر سه هست که خدایا من بعد از صلوات سه چیز آوردم: یکی دعاست، یکی نداست، و یکی نجواست. دعا و ندا خیلی به هم نزدیک هستند. گاهی به جای هم استعمال می شوند ولی وقتی کنار هم قرار می گیرند یک تفاوت هایی دارند.
در دعاها سه جور با خدا حرف می زنیم: یکبار خدا را با اسماء حسنی صدا می زنیم، مثلاً یا حیّ و یا قیوم، یا علیم، یا خبیر، یا مقلب القلوب، یا لا اله الا انت؛ یک موقع خواسته هایی داریم و یک موقعی هم نجواهایی داریم، یعنی نه او را صدا می زنیم و نه خواسته هایی داریم؛ یعنی در دعاها همین سه مضمون وجود دارد گفتگوها و نجواها و رازگوهایی با خدای متعال است و آدم حالاتش را با خدای متعال می گوید که من اینطور هستم، گناه کردم، زمین خوردم، اینطور شد، آنطور شد. اینها نه ندا و نه دعاست، البته به یک معنایی هم همه اینها هست ولی در عرض آنهاست. اینها می شود نجوا و ندا و دعا، و طور دیگر هم معنا می شود.
آدم از ندا و دعا شروع میکند و کم کم به حالت نجوا میرسد. همین که در دعای حضرت موسی است. «وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا»(مریم/52) موسی کلیم را ندا دادیم، آمد وقتی نزدیک شد و حالت نجوا شکل گرفت. این همان است که در روایت هم هست موسی کلیم به خدای متعال عرضه داشت از من دور هستی تا تو را صدا بزنم؛ یا نزدیک هستی تا با تو نجوا کنم. قرب وقتی حاصل شد و موانع برداشته شد، حالت نجوا پیدا می شود. ممکن است تفاوت این باشد؛ البته معنای اول هم بد نیست که اصلاً آدم بگوید: آدم خدا را با انواع مختلف صدا میزند، یا خواسته ای می گوید، یا نجوا میکند و رازهایی با خدای متعال از مقام او، از خودش، از گرفتاری هایش، از عظمت او، می گوید و ممکن است اینطور معنا شود که خدایا من به تو رو آوردم و دعایی دارم، نجوایی دارم، کم کم حالت انس برای من پیدا می شود، به تو نزدیک می شوم و با تو خلوت می کنم.
خدایا وقتی دعا میکنم و تو را صدا میزنم، بشنو. این بشنو هم به معنی سمع کلی که خدای متعال سمیع است، نیست؛ بلکه بشنو یعنی اجابت کن. دعای و خواسته فلانی را شنید، یعنی شنیدنی که مقارن با اجابت بود. نشنیدن یعنی بی اعتنایی کردن. خدایا به خواسته من بی اعتنایی نکن. وقتی هم با تو نجوا میکنم تو اقبال به سوی من کن. خدایا من می خواهم دعا کنم، می خواهم صدا بزنم و نجوا کنم و از تو تقاضای سمع و اقبال دارم. من به تو روی می آورم، تو از من روی برنگردان؛ تو هم به من رو بیاور تا من بتوانم با تو نجوا کنم و روبروی تو بنشینم.
این حرفها را آدم کی میزند؟
«فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِینا لَکَ مُتَضَرِّعا إِلَیْکَ رَاجِیا لِمَا لَدَیْکَ» اگرکسی این حالت هَرَب در او پیدا نشد اصلاً دیگر وارد این دعا نمی شود. خدایا من به سوی تو فرار کردم؛ این ورودی دعاست.
در ماه شعبان فضای خاصی است و به برکت نبی اکرم زود این امور و خلوتها و حالات برای انسان حاصل می شود. خدایا من به سوی تو فرار کردم و در محضر تو ایستادم و حالا میخواهم وارد شوم. «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ» مثل اذن دخول است «وَقَفْتُ عَلَى بَاب» که یعنی من فرار کردم و حالا واقف هستم و ایستادم و می خواهم حرکت کنم. «وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِینا لَکَ مُتَضَرِّعا إِلَیْکَ رَاجِیا لِمَا لَدَیْکَ»؛ یعنی حالت من حالت استکانت است.
استکانت حالت کسی است که زمین گیر و در رده سکون است. مسکین کسی است که در فقر کارش به جایی میرسد که دیگر زمین گیر می شود. فقیر کسی است که فقراتش شکسته است و نمی تواند سرپا بایستد و مسکین از او بدتر است و کاملاً زمینگیر است. معنای مستکین که از باب افتعال است این است که با اختیار خودم زمین گیر شدم؛ یعنی من کاری کردم که دیگر زمین گیر شدم. مسکین کسی است که زمین گیر است، دشمن را می بیند و پا ندارد فرار کند؛ اهداف بلند را می بیند و پا ندارد فرار کند و نمی تواند به سمت خواسته هایش حرکت کند. گوشش می شنود و چشمش می بیند، آن خواسته های بلند و اهداف را می بیند، دشمن را می بیند ولی نمی تواند فرار کند و حرکت کند؛ چون زمین گیر شده است.
شاید معنای «مُسْتَکِینا لَکَ» این باشد که خودم را در درگاه تو زمین گیر کردم که تو دستم را بگیری و بلند کنی؛ یعنی خودم را زمین گیر درگاه تو کردم و از همه فرار کردم و آمدم اینجا زانو زدم و حالت تضرع و التجاء نسبت به تو پیدا کردم و آنچه در محضر توست، به آن دل بستم.
«هَرَبْتُ إِلَیْکَ» این هَرَب یعنی اگر کسی فرار نکرده باشد به این وقوف نرسیده باشد و به این استکانت و تضرع و رجاء نرسیده باشد، اصلاً وارد دعا نمی شود. ورودی دعا همین است. باید هَرَبی در انسان شکل بگیرد. گاهی هَرب انسان از گناهان خودش است. گناهان انسان غل و زنجیر و دشمنان انسان هستند. اینها روز قیامت تبدیل می شوند به همین مار و عقرب و افعی و هر چیزی که آدم را در قیامت احاطه میکند. در دعای سحر روز جمعه هست که «هَرَبْتُ إِلَيْكَ بِنَفْسِي يَا مَلْجَأَ اَلْهَارِبِينَ بِأَثْقَالِ اَلذُّنُوبِ أَحْمِلُهَا عَلَى ظَهْرِي» خدایا با بار سنگین گناهانی که روی دوش من است به سمت تو فرار کردم. این هَرَب، از گناهان انسان است و بالاتر از هرب از آلهه است و از همه مهمتر است.
اله کسی است که من در مقابل او تأله و تحیر و تضرع می کنم. دل می بندم، اظهار عجز می کنم، اظهار نیاز می کنم، حاجتم را آنجا می برم. اله حقیقی یکی بیشتر نیست که «یتأله الیه کل مخلوق» همه مخلوقات وقتی پرده اسباب کنار میرود می فهمند همه کاره اوست و من فقیر هستم و او غنی است. ولی تا پرده اسباب هست نیازهایشان را به اسباب تکیه می دهند؛ انسانی که باید فقط به خدا روی می آورد و او الهش می شد، آلهه برای خودش انتخاب میکند. این آلهه که انسان برای خودش انتخاب میکند و از آنها می ترسد، تضرع میکند و عشق می ورزد، جانش و خونش و مالش را همه را پای آنها میریزد و حراج میکند، اینها کاری برای انسان می کنند یا فقط انسان را اسیر خودشان می کنند؟
وقتی پرده کنار میرود، می بینی اینهایی که برایشان خرج می کردی همه جهنم تو شدند. «إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ * أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»(یونس/7-8) آنهایی که راضی به حیات دنیا هستند و در کنار سفره دنیا آرام هستند، زنگ های خطر و آیات و نشانه هم که می آید رویشان را برمی گردانند و سر این سفره نشستند و خوش هستند. اینهایی که دل می بندند و از آیات روی برمی گردانند و هرچه می گوییم: بابا بساطت را جمع کن، اینجا جای سفره پهن کردند نیست. اینجا فردا سیل می آید؛ اما راحت نشسته است، اینها پناهگاه هایشان آتش شان و تکیه گاهشان جهنمشان می شود. حالا آدم باید فرار کند یا نه؟ کسی که متوجه نشده این تکیه گاه هایش جهنمش هستند و در دامن اینها خوش است و نمی فهمد اینکه سر در دهانش گذاشتی دشمن توست و این تکیه گاه تو را در دره می اندازد و چیز دیگری نیست. محل سقوط تو همینجاست.
وقتی این را فهمید فرار میکند. انسان باید بفهمد که این آلهه ای که برای خودش گرفته جهنم او هستند، حتی بعضی گفتند: فرار از اسباب هم هست؛ این هم بد نیست. آدم یک جایی هم از اسباب فرار میکند. اگر در آلهه هم خوب تکیه کنید، اصل اولیای طاغوت هستند. آنها هستند که بت پرستی را در عالم اقامه می کنند. اول بت نفس انسان را باد می زنند و می گویند: خودت! بعد بتکده های دیگری درست می کنند و وقتی چوب و سنگ را بشکنی بت های دیگری برای تو درست می کنند و آدم را اسیر بت ها می کنند. اصل بت پرستی برای آنهاست. لذا اصل فرار، فرار از اولیای طاغوت است.
انسان اگر نفهمد آنها چه جهنمی به پا کردند و بستر شهوتی درست می کنند که دامگاه آنهاست از جهنم لذت می برد، چنانچه فرمودند «النَار حُبُّ الشَهَوات» و انسان مثل طعمه ای است که بر سر دام می گذارند. تله که برای موش درست می کنند یک طعمه می گذارند که بوی خوش دارد. این طعمه او را به دام می اندازد و چیز دیگری نیست. شهوات همین طعمه دام شیطان است. انسان اگر نفهمید در جهنم گیر افتاده است، نمی تواند ولی وقتی دید دارند او را می گیرند و متوجه شد، شروع به فرار کردن میکند.
الآن ذائقه های ما خیلی تغییر کرده است. خیلی از چیزها را متوجه نمی شویم. این کار پیچیده ای است که شما می گویید؟
مداومت می خواهد. یکی از چیزهایی که در انسان این حالت را ایجاد میکند، همین حالت مداومت در دعاست که کم کم به انسان نشان میدهد که همه این پناهگاه ها برای شما خطرخیز هستند و همه خطرها از اینجا ناشی می شود. از بالا عنایت می شود؛ یعنی وقتی به خدا روی می آوری، دری باز می شود و انسان حقایقی را می فهمد. تلقین به نفس نیست؛ بلکه تولی به حضرت حق است و انوار الهی دل انسان را روشن میکند و الا با تلقین که چیزی درست نمی شود. دعا تلقین نیست. دعا تولی است و التجاء است. در را باز میکند و حقیقت را می فهمیم. آن وقت است که می فهمی «هَرَبتُ الیک» و واقعاً فراری می شوی و می فهمی که از همه باید فرار کنی و از همه بترسی.
قرآن می فرماید: «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ»(زخرف/67) دوستان صمیمی دشمن هم می شوند الا آنهایی که دوستی شان با خداست و برای خدا همدیگر را دوست می دارند. اسباب هم همینطور است. من که از این عالم استفاده شیطانی میکنم، همین عالم دشمن من است؛ چنانچه فرمودند: «لَوْ عَلِمَتِ الْأَرْضُ بِذُنُوبِي لَسَاخَتْ بِي أَوِ الْجِبَالُ لَهَدَّتْنِي أَوِ السَّمَاوَاتُ لَاخْتَطَفَتْنِي»(4) همین زمینی که مرا روی خودش نگه داشته و به اصطلاح گهواره من است، در دعای بعد زیارت امام رضا علیه السلام است، که اگر گناه مرا می دانست، مرا فرو می برد. آسمان مرا می ربود و اگر کوه ها می دانستند من چه کار کردم، روی من آوار می شدند. وقتی می بینند که همین ها را بت گرفتند، انسان از همین ها فرار میکند. خدایا همه اینها دشمنان من هستند؛ البته نمیخواهم بگویم که عالم دشمن انسان است. ما یک دشمنی داریم که دستگاه شیطان و نفس خود ما و اولیای طاغوت هستند که از اینها باید فرار کنیم. اگر با عالم بد برخورد کردی با تو دشمنی میکند، لذا باید از آن فرار کنی. اگر در عالم بندگی کنی، عالم هم با تو دوستی میکند، «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ».
این زمین با کسی که روی آن عبادت کرده دشمنی ندارد. فرار از اسباب برای کسی است که تکیه به اسباب کرده است، آن کسی که تکیه به خدا کرده و از اسباب به عنوان وسایط استفاده کرده و در مقام بسم الله بوده است که اسباب همه عاشق او هستند و اشتیاق این موجودات به مؤمن بیشتر از اشتیاق مؤمن به آنهاست. بستگی دارد از اینها چطور استفاده کردی؟ اگر خودش را دیدی دشمن تو می شود. اگر بت تو بود، دشمن تو می شود.
بت ها در جهنم دشمن انسان می شوند و با بت های خودش درگیر است. ولی اگر بت تو نباشد، من خدا را می پرستم، عالم مسجد و پناهگاه من است و من اینجا به خدا پناه می برم، عالم محل انس و رفیق انسان است. پس فرار هم باید از اسباب و اتکا به اسباب باشد که اینها دشمن انسان می شوند. انسان باید از خودش، از نفسش و از آلهه ای که می گیرد، خائف باشد. ممکن است طبیعت اله انسان شود و انسان به آن دل ببندد. قرآن می فرماید: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين * وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ»(ذاریات/50-51) به سوی خدا فرار کنید و الهی در کنار خدا نگیرید. یعنی از آلهه خود به سمت خدای متعال فرار کنید. «هَرَبتُ الیک» یعنی خدایا من فهمیدم که هیچکس جز تو به درد من نمی خورد. بقیه جنود تو هستند، اگر تو دستور بدهی با من هستند و دستور ندهی همه بر علیه من هستند. اگر این حالت هَرَب پیدا نشود اصلاً آدم وارد دعای مناجات شعبانیه نمی شود. این هَرَب باید ما را بدواند تا به سوی خدا بیاورد تا در مقام وقوف.
اگر مفاتیح را باز کردیم و باب این دعا باز شد و شروع کردیم، هَرَب ایجاد شده است؟
نه، منزلتش ایجاد شده است. اینقدر باید انسان در این ماه تکرار کند تا به برکت این ماه و به شفاعت حضرت حقیقت دعا به انسان عطا شود و انسان از مَا سِوَى اللَّه به سوی خدا حالت فراری پیدا کند. این حالت با خود دعا ایجاد می شود. ولی اگر هم پیدا نشد مقامات بعدی دعا خیلی در دسترس نخواهد بود. باید هَرَبی پیدا کند، بعد هم وقوفی پیدا کند. این وقوف خیلی مسأله مهمی است. یک جایی آدم توقف کند تا بعد استقرار پیدا کند تا به او اجازه ورود بدهند. آنوقت ورودها همان خواسته ها می شود.
جمع بندی
مناجات شعبانیه مناجاتی است که اذن دخولش این است که انسان یک حالت هَرَب داشته باشد، یعنی از تکیه گاه ها و چیزهایی که با آن انس گرفته بود و برای غیر خدا بود، به سوی خدای متعال فراری می شود. آنهایی را هم که انسان برای خدا با آنها انس گرفته بود، بعد از رجوع الی الله است. آنهایی که قبل از رجوع الی الله انسان با آن انس می گیرد، همان اُنس هایی است که به ضرر انسان تمام می شود. تکیه گاه ها دشمن انسان می شود و روی خود انسان ویران می شوند. لذا انسان باید از آنها فرار کند تا فرار نکرده ظرفیت این خواسته ها را پیدا نمی کند. وقتی به سوی خدا متعال فراری شد در محضر خدای متعال وقوف کرده و خودش را مسکین و متضرع درگاه خدا میکند، مستکین هم کسی است که با اختیار خودش زمینگیر شده است. یعنی در خانه تو من مستکین هستم و خودم را به مقام استکانت رساندم. من مستکین و زمین گیر تو هستم. وقتی با تمام وجود زمین گیر شد، آنوقت «راجیا» است یعنی به هیچکس امیدی ندارد و امیدوار به خدا می شود. آنوقت یک مرحله دیگر شروع می شود که خدایا حالا تو واقف به من هستی.
ان شاءالله بعدا توضیح می دهیم که وقوف خدای متعال نسبت به انسان و احوال انسان کجای این دعا است. خدایا امیدوار به تو هستم! از همه فراری هستم و به تو امید دارم «وَ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ تَخْبُرُ حَاجَتِی وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِی وَ لا یَخْفَى عَلَیْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ» این وقوف و آگاهی خدای متعال کجای دعاست؟ ما اگر خدا را واقف ندانیم، اصلاً نمی توانیم دعا کنیم.
پی نوشت ها:
(1) إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج1، ص: 204
(2) الكافي (ط – الإسلامية)، ج2، ص: 493
(3) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص: 64
(4) إقبال الأعمال (ط – القديمة)، ج1، ص: 32