در این به بخش به بررسی موضوع گوشه گيرى در کلام امام کاظم (علیه السلام) می رسیم:
قال الكاظم عليه السلام:
«يا هِشامُ الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ تَبارَكَ وَتَعالى اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْيا وَالرّاغِبينَ فيها، وَرَغِبَ فيما عِنْدَ رَبِّه وَكانَ اللَّهُ آنِسَهُ فىِ الوَحْشَةِ وَصاحِبَهُ فىِ الوَحْدَةِ وَ غِناهُ فرى الْعَيْلَةِ وَمُعِزَّهُ في غَيْرِ عَشيرَةٍ».[۱] (بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۱۱؛ ميزان الحكمه، مادّه« العزلة».)
امام كاظم عليه السلام به هشام فرمود: «صبر و سازش با تنهايى نشان قدرت عقل است، هركه با خداى تبارك و تعالى آشنا شود، ازدنيا و دلباختگان دنيا كناره گيرد، و بدانچه نزد خداست دل بندد، خدا در وحشت انيس او، و در تنهايى رفيق او، و بىنيازى او در زمان ندارى وعزّت او در بى كسى است».
شرح:
حديث درباره بحث جدايى از اهل دنياست، و منظور از «وحدت» در اين حديث، وحدت در مقابل اهل دنياست. فرمود: صبر بر كنارهگيرى از اهل دنيا نشانه قدرت عقل است، پس كسى كه خدا را به خوبى بشناسد از اهل دنيا و راغبين در دنيا جدا شده و راغب فيما عنداللَّه مىشود و در اين صورت است كه خداوند چند هدف براى او تشكيل مىدهد: اوّل اينكه در وحشت، انيس او خداست، دوم اينكه در تنهايى، همنشين او خداست سوم اينكه بى نيازى او در فقر خداست و چهارم اينكه عزّت دهنده او خداست بدون اينكه داراى عشيره و خاندان باشد.
بحث اجتماعى يا انفرادى زندگى كردن در ميان علماى علم اخلاق بسيار مطرح شده است. بسيارى از آنها معتقد بودند كه عزلت گزيدن و به تنهايى زندگى كردن سبب تكامل انسان است، لذا پيروان خود را به جدايى از مردم و تنهايى دعوت مىكردند، ولى از نظر قرآن و احاديث اهلبيت عليهم السلام «عزلت» پسنديده نيست، چون زندگى و روح انسان، روح اجتماعى است و انسان مدنى بالطبع است؛ بهترين عبادات ما كه نماز جمعه و جماعت و حج است، در جمع انجام مىگيرد و اگر اصل، گوشهگيرى است پس اين جمع براى چيست؟
منتها يك استثنا دارد كه در روايات آمده است و اين سبب شده است كه بعضى خيال كنند اصل در «عزلت» است، روايت مىفرمايد: زمانى كه فساد بر اهل زمان غلبه پيدا كند وظيفه انسان گوشهگيرى است.
در حديثى از امام صادق عليه السلام درباره علّت گوشهگيرى ايشان سؤال شده است ايشان در جواب مىفرمايند: «فَسَدَ الزَّمانُ وَ تَغَيَّرَالإخوانُ، فَرَأيْتُ الانْفِرادَ أسكَنَ لِلفُؤادِ ؛ زمانه فاسد شده و برادران تغيير كردهاند، بنابراين، آرامش دل را در تنهايى يافتم».[۲]
امّا اين در صورتى است كه واقعاً فساد در همه جا باشد در غير اين صورت گوشهگيرى و تنهايى، سرچشمه بسيارى از مفاسد است؛ يكى از مفاسد آن بدبينى نسبت به مردم است. دوم خودبينى و خودخواهى است كه خود را اعلم الناس و ازهد الناس مىداند و باعث مىشود شيطان هم در تنهايى او را وسوسه كند؛ و سوم اينكه اخلاق انسان در تنهايى بد و خشن مىشود.
امّا گاهى اوقات چارهاى نيست جز اينكه انسان گوشهگيرى اختيار كند كه حديث مورد بحث به آن اشاره دارد. مرحوم نراقى در «جامع السعادات» بحث گستردهاى در باب «عزلت» دارد كه خلاصه آن را ذكر مىكنيم: كسى كه به مقام انس رسيد، دوستى خلوت و عزلت و دورى از مردم بر دل او غالب مىشود، زيرا مصاحبت و آميزش با مردمان دل را از توجّه تام به خدا مشغول مىسازد.
از عزلت و مصاحبت كداميك برتر است، زيرا علما در اين مسأله دو نظر دارند، و اخبار نيز در اينباره مختلف است، جمعى از علما عزلت و گوشهگيرى را بر مصاحبت ودر آميختن با مردم ترجيح مىدهند، و جمعى ديگر آميزش و آمد و شد با مردم را بر گوشهگيرى برگ مىدانند.
گروه اوّل: بر اساس آنچه در مدح و ستايش و فوايد عزلت رسيده نظر دارند، مانند سخن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه وقتى از آن حضرت درباره راه نجات پرسيده شد، فرمود: در خانه خود بنشين، و دين خود را نگاهدار، و برگناه خود گريه كن.
و گفتار امام صادق عليه السلام كه مىفرمايد: زمانه تباه گشت، و برادران دگرگون شدند، و تنهايى و انفراد براى آرامش خاطر و اطمينان قلب بهتر است. و فرمود: آشنايان خود را كم كن، و از آن كه مىشناسى بيگانه شو. و امّا فوائد عزلت بسيار است: مانند فراغت براى عبادت، ذكر، فكر، انس گرفتن به مناجات خدا، و دورى از گناهانى كه اغلب انسان به سبب آميزش با مردم در معرض آنهاست، مانند غيبت، رياكارى و ديگر آفات زبان.
گروه دوم: كه مصاحبت را بر عزلت و گوشهگيرى ترجيح مىدهند بر اساس ظواهر اخبار در ستايش رابطه و انس و الفت گرفتن وفوايد آن نظر دارند. مانند سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه مىفرمايد: « مَنْ فارَقَ الجماعةَ ماتَ ميتَةَ الْجاهِليَّةِ ؛ هركه از جماعت جدا شود به راه و رسم جاهليّت بميرد». و فرمود: از غار نشينى بپرهيزيد، وبا عامّه مردم و جماعت باشيد و در مساجد حاضر شويد. فوايد ارتباط با مردم نيز فراوان است، مانند تعليم و تعلّم، و كسب اخلاق فاضله از همنشينى با صاحبان آن، و شنيدن مواعظ و نصايح، و رسيدن به ثواب، حضور در نماز جمعه و جماعت و تشييع جنازه، عيادت بيماران، ديدار برادران، برآوردن حاجات نيازمندان، رفع ظلم از مظلومان و شاد كردن مؤمنان. پس نمىشود به طور مطلق بر ترجيح يكى بر ديگرى حكم كرد و صحيح اين است كه گفته شود: افضل بودن يكى از آن دو نسبت به اشخاص و احوال و زمان و مكان تفاوت مىكند، براى بعضى گوشهگيرى و عزلت تام، بهتر است، و براى بعضى ديگر رابطه و آمد و شد. و براى بعضى ديگر ميانه روى در عزلت و الفت. براى كسى كه به مقام انس و استغراق رسيده، خلوت و عزلت پسنديدهتر است. اويس قرنى گفته است: هيچ كس را نيافتم كه پروردگار خود را بشناسد و با غير خدا انس گيرد. و يكى ديگر از بزرگان مىگويد: شادى و لذّت مؤمن در خلوت و تنهايى به مناجات پرودرگار خويش است.
يكى از بزرگان نيز مىگويد: انسان به سبب خالى بودن از فضيلت، احساس تنهايى و وحشت مىكند، پس به واسطه ملاقات و رابطه با مردم شاد مىگردد و وحشت را از خود دور مىكند؛ و چون ذات آدمى با فضيلت شد، طالب تنهايى مىشود تا از تفكّر يارى جويد و علم و حكمت را بيرون كشد.[۳]
________________________________________
[۱]( ۱) بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۱۱؛ ميزان الحكمه، مادّه« العزلة».
[۲]( ۱) بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۶۰؛ ميزان الحكمه، مادّه« العزلة».
[۳]( ۱) جامع السعادات، ج ۳، ص ۲۴۴.